چرا مرا ته دریا نگه میداری: «دست به یکی»، یک کوریوگرافی تنانه
«دست به یکی» یک اجرای آلترناتیو جسورانه با یک سویه تمثیلی در بیان مفهوم «رهایی» زن از «اعماق» است. روژان کلهر این اجرا را روی صحنهای در تهران دیده است.
چهار رقصنده زن در فضایی خالی
چهار زن با قد و بالایی همسان و همگون و لباسهایی همشکل و همرنگ متشکل از دامنهایی یکرنگ و استرجی چسبان بر تن، گیسوانی که با روبانی توری بسته شده، هر کدام در گوشهای از اتاقی بزرگ و مستطیلیشکل ایستادهاند، چنانکه گویی آن گوشه از اتاق قلمرو هر یک از آنان است. آنها مانند مجسمهای به نقطهای در دوردست خیره ماندهاند. سپس آرام آرام، با آغاز موسیقی، رقصکنان دستهاشان به حرکت درآمده و نرم نرمک چون پرندگانی رهاشده از بند، مثل این است که به پرواز درمیآیند. دو ضلع محل نمایش از شیشه است و تماشاگران تا نیمی از اجرا از پشت شیشهها اجرا را تماشا میکنند. یک نوازندهی موسیقی الکترونیک شبیه یک دیجی گوشهای کنار تماشاگران از ابتدای اجرا تا پایان به اجراگران خیره شده و در همان حال لپتاپی جلوی رویش قرار دارد، با یک دستگاه دیجیکنترل کوچک در دستانش همریتم و همنوا با رقصندگان موسیقی را پخش میکند و خودش هم درجا بیآنکه چشم از اجراگران بردارد میرقصد.
«چرا مرا همیشه در ته دریا نگاه میداری؟»
تا حدود ربع ساعت تماشاگران از پشت شیشهها نظارهگر اجرا هستند؛ تا جایی که چهار زن پس از کش و قوسهایی رقصگونه و تنانهوار با ریتمی تند به چرخش درآمده و هر کدام از جایگاهشان کم کم دور شده و به هم نزدیک میشوند، اینجا موسیقی تکنووار به ریتمی تند و تندتر میرسد همنوای تن بازیگران که گویی دستهاشان محرک آزادی تنشان میشود و در جنبشی رقصنده میخواهند به یکدیگر بپیوندند. موسیقی اما اینجا نقشی اساسی دارد و در ابتدای اجرا فضایی را ایجاد میکند که گویی چیزی درحال پیدایش است. گویی زنانی که جدا از هم تندیسگونه و بیجان هر کدام گوشهای ایستاده بودند آرام آرام به دنیا میآیند. موسیقی فضایی وهمگونه و ناپیدا را ایجاد میکند و افکتهایی چون جریان آب که ذهن تماشاگر را در اعماق اقیانوسی عمیق فرومیبرد. رقص اجراکنندگان هم به گونهایست که گویی ته دریا گرفتارند و دربند جلبکهایی که تنشان را دربند کرده و میخواهند بالا و بالاتر بیایند تا به سطح آب برسند. از آنجا که دو ضلع اتاق از شیشه است و تماشاگران از پشت شیشهها اجرا را میبینند، مثل این است که اجراگران درون یک آکواریم بزرگ قرار دارند. در این بخش که آنها گویی ته آبها غرقاند ابتدا شکل رقصشان چون آبزیان ته اقیانوسهاست. فضایی که در آن زمان، وزن سنگینیتر دارد و میتواند به نوعی تداعیگر تکههایی از شعر بلند «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» از «فروغ فرخزاد» باشد که گویی تن این چهار زن آن را زمزمه میکند:
«نگاه کن که در اینجا زمان چه وزنی دارد و / ماهیان چگونه گوشتهای مرا میجوند/ چرا مرا همیشه در ته دریا نگاه میداری؟»
در یک نگاه کلی، «دست به یکی» یک اجرای جسورانه و موفق است. جسورانه زیرا «تن» را مضمون قرار میدهد، موفق به این دلیل که خود را حتی از قید و بند کلام هم رها میکند و با اینحال به یک بیان تمثیلی دست مییابد: زنانی که به اعماق میروند اما با «همدستی» و به یک معنا با «همبستگی» خود را نجات میدهند. «دست به یکی» همچنین نمایانگر استعداد نهفته در تآتر ایران هم هست. کافیست که هنرمندان را آزاد بگذارند، آنگاه همه این استعدادها از پشت پرده بیرون میآیند و بر صحنههای رسمی هم نمودار میشوند.
کمکم با تغییر ریتم موسیقی اجراکنندگان خودشان را به سطح آب میرسانند؛ با ریتمی تند با تمپویی بالا با تمی حماسی و انقلابی. همپای موسیقی و ریتم، زنان نیز به هم پیوسته و از تن خودشان رها شده و یکی میشوند. به تعبیر فروغ فرخزاد:
«خطوط را رها خواهم کرد/ و همچنین شمارش اعداد را رها خواهم کرد/ و از میان شکلهای هندسی محدود به پهنههای حسی وسعت پناه خواهم برد.../ من این جزیره سرگردان را از انقلاب اقیانوس و انفجار کوه گذر دادهام و تکهتکه شدن، راز آن وجود متحدی بود/ که از حقیرترین ذرههایش آفتاب به دنیا آمد.»
فریاد تن
پس از این اوج، با فرود ملایم موسیقی، درهای شیشهای برای تماشاگران از دوسو بازمیشود و تماشاگران دورتادور اتاق بزرگ نیمهی دوم اجرا را تماشا میکنند. حالا دیگر کاملا تن محبوس در سکون چهار زن که با ریتم و موسیقی و رقص رها شده بود به آزادی رسیده است و در رقصی موزون و سبکبال در میانهی نگاه تماشاگران بیهیچ محدودیت و ابایی از تنشان و تن یکدیگر در کنشی تنانه لذت میبرند و در کمال رهایی میرقصند.
نکته جالب توجه این است آنها گویی دوست دارند و میخواهند دیده شوند؛ چرا که هر کدام رقصنده و موزون به سمت تماشاگران رفته و چشم در چشم آنان فیگوری میگیرند و حتی سعی میکنند به سوی عکاسی که درحال گرفتن عکس از آنهاست (البته عکاس خود اجراست) بروند و در حالات و شکلهایی متفاوت ژست بگیرند به گونهای که اندامشان را نمایش دهند. کم کم در حال پیچ و تاب خوردنی رقاصانه به سمت تماشاگران رفته و دستهاشان به سوی تماشاگران دراز میشود و به هر تماشاگری که احساس میکنند دوست دارد در این ارتباط حسی مشارکت داشته باشد، نزدیک میشوند. لمسش میکنند و سعی میکنند با نگاهشان و دستهاشان با او ارتباط بگیرند. چیزی که به طور مشترک در نگاه آنها وجود دارد اندوهیست که گویی میخواهند از آن نجات یابند؛ لحظاتی در خود میپیچند، در تن هم میپیچند و حتی به سماع میرسند و به وجد میآیند و اگر تماشاگری هم بخواهد در رقصشان شریک شود؛ همراهش میشوند.
تنانگی در یک کوریوگرافی
کوریوکرافی (رقصنگاری) هنر طراحی، ترکیببندی و ترتیب دادن رقص است که در چارچوب یک ساختار برنامهریزی شده و معین حرکات بدنی را نمایش میدهد. میان سبکهای مختلف اجرا، فرم در حرکتهای نمایشی، کوریوگرافی حرف اول را میزند. در واقع یک زبان گویای بصری است تا بازیگران آنچه را در کلام نمیگنجد تجسم و درک کنند.
اجراکنندگان در این نمایش بدون استفاده از کلام، صرفاً با کمک نور و طراحی صحنه و با ابزار بدنشان و موسیقی زنده پیش میروند و به خوبی هم از عهدهی آن برمیآیند. هر چهار زن با بدنهای کاملا منعطف، آماده و مسلط به انواع رقصها علاوه بر اینکه میرقصند و رقصهای مختلف را ترکیب میکنند، بهخوبی با استفاده از میمک و احساسشان با تماشاگر ارتباط برقرار میکنند. آنها فقط نمیرقصند بلکه در جریان رقصیدن در جای جای اجرا، حس غم، ناراحتی، خشم، شادی، هیجان، شهوت، لذت و رهایی را بدون هیچکلامی فریاد میکنند.
مادهی اولیهی کار رقصنگار، بدن رقصنده است که مایهی الهام و خلاقیت او نیز میشود. در این نمایش طراح و کارگردان اجرا که خودش یکی از رقصندهها هم هست به خوبی توانسته هماهنگی لازم را بین رقصندهها و نوازنده ایجاد کند. او به عنوان طراح به سبب حضورش در میان رقصندهها اجرا را کنترل و هدایت میکند و علاوه بر آن اجرا را به سمتی میبرد که رقصندهها سعی میکنند با ارتباط حسی و لمسی به تماشاگر نزدیک شوند. موسیقی زنده هم در این میان با افکتهای مختلف تلفیق شده و به خوبی میتواند فضای خالی اجرا که فقط اجراکنندگان در آن حضور دارند را پر کند.
در یک نگاه کلی، «دست به یکی» یک اجرای جسورانه و موفق است. جسورانه زیرا «تن» را مضمون قرار میدهد، موفق به این دلیل که خود را حتی از قید و بند کلام هم رها میکند و با اینحال به یک بیان تمثیلی دست مییابد: زنانی که به اعماق میروند اما با «همدستی» و به یک معنا با «همبستگی» خود را نجات میدهند. «دست به یکی» همچنین نمایانگر استعداد نهفته در تأتر ایران هم هست. کافیست که هنرمندان را آزاد بگذارند، آنگاه همه این استعدادها از پشت پرده بیرون می آیند و بر صحنههای رسمی هم نمودار میشوند.
نظرها
شاید
شاید حقیقت آن دو دست جوان بود، آن دو دست جوان که زیر بارش یکریز برف مدفون شد و سال دیگر، وقتی بهار با آسمان پشت پنجره همخوابه میشود و در تنش فوران میکنند فوارههای سبز ساقههای سبک بار شکوفه خواهدداد ای یار، ای یگانهترین یار ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد…
زمینهٔ مشکوک نورهای موقت
جنازههای خوشبخت جنازههای ملول جنازههای ساکت متفکر جنازههای خوشبرخورد، خوشپوش، خوشخوراک در ایستگاههای وقتهای معین و در زمینهٔ مشکوک نورهای موقت و شهوت خرید میوههای فاسد بیهودگی
زبان گنجشکان
سکوت چیست، چیست، ای یگانهترین یار؟ سکوت چیست بجز حرفهای ناگفته من از گفتن میمانم، اما زبان گنجشکان زبان زندگی جملههای جاری جشن طبیعتست زبان گنجشکان یعنی: بهار، برگ، بهار زبان گنجشکان یعنی: نسیم، عطر، نسیم زبان گنجشکان در کارخانه میمیرد
وقت جویدن سرود میخوانند
انسان پوک انسان پوک پر از اعتماد نگاه کن که دندانهایش چگونه وقت جویدن سرود میخوانند و چشمهایش چگونه وقت خیرهشدن میدرند و او چگونه از کنار درختان خیس میگذرد صبور سنگین سرگردان.
ای شب معصوم
سلام ای شب معصوم! سلام ای شبی که چشمهای گرگهای بیابان را به حفرههای استخوانی ایمان و اعتماد بدل میکنی ودر کنار جویبارهای تو، ارواح بیدها ارواح مهربان تبرها را میبویند من از جهان بیتفاوتی فکرها و حرفها و صداها میآیم و این جهان به لانهٔ ماران مانند است و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیست که همچنان که ترا میبوسند در ذهن خود طناب دار ترا میبافند سلام ای شب معصوم
چرا
من سردم است من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد ای یار ای یگانهترین یار آن شراب مگر چند ساله بود؟ نگاه کن که در اینجا زمان چه وزنی دارد و ماهیان چگونه گوشتهای مرا میجوند چرا مرا همیشه در ته دریا نگاه میداری؟
اشارت
من راز فصلها را میدانم و حرف لحظهها را میفهمم نجاتدهنده در گور خفتهاست و خاک، خاک پذیرنده اشارتیست به آرامش زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت