ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

حقوق کودکان و تکامل عدالت

یک پارادایم جدید

مولود سلیمانی - جان وال، استاد فلسفه بر این باور است که در نظر گرفتن دیدگاه‌ کودکان در رأی‌گیری منجر به سیستم‌های دموکراتیک پاسخگوتر و جامع‌تری می‌شود که به نفع کل جامعه است. گفت‌وگو با مدیر موسسه چایلدیسم را در ادامه خواهید خواند.

مصاحبه مولود سلیمانی، دانشجوی مطالعات دوران کودکی دانشگاه راتگرز با جان وال، استاد فلسفه و مدیر موسسه چایلدیسم [۱]

پس از جنبش ژینا مساله­‌ی مشارکت کودکان[۲] در سیاست و امنیت کودکان اکتیویست محل بحث و گفت‌­وگوی فراوان بوده است؛ گروهی هرگونه مشارکت کودک را مذمت می‌­کنند و کودک را موجود پاک و معصومی می­‌دانند که باید بی‌­خبر از اضطراب‌­های دنیای بزرگ­سالی صرفاً به بازیگوشی مشغول باشد و گروهی کودکان اکتیویست را تشویق کرده و حتی کودکان دهه هشتادی­ و دهه نودی را پرچم­‌دار انقلاب ایران می­‌دانند.

بسیاری از این کودکان، زمانی که به سن رای رسیده­‌اند و برخی از آن‌ها مانند برخی بزرگسالان تصمیم می‌گیرند که پای صندوق­‌های رای بروند، از جانب همین بزرگسالان تشویق­‌گر، متهم به ناپختگی و عدم بلوغ کافی می­‌شوند. بنابراین به نظر می­‌رسد که گروهی حق مشارکت کودکان را اصلا به رسمیت نمی‌­شناسند و گروهی تا وقتی این حق را به رسمیت می­‌‌ٰشناسند که کنش­گری کودک همسو با نظرهای خودشان باشد. بدیهی است که ما می‌­توانیم مخالف آرای کودک باشیم اما نمی‌­توانیم این مخالفت را با به پرسش­‌کشیدن حق او برای مشارکت، با دستاویز قرار دادن سن­‌اش اعلام کنیم. سوای دیدگاه بزرگسالان درباره‌­ی مشارکت یا عدم مشارکت کودکان، نباید فراموش کرد که مشارکت در امور اجتماعی و «موضوعاتی که زندگی کودکان را تحت تاثیر قرار می‌­دهد» یک حق است که در سال ۱۹۸۹ در کنوانسیون سازمان ملل متحد در مورد حقوق کودک (CRC)، نیز تصویب شده است. در مقاله­‌ای با عنوان« یک سالگی انقلاب ژینا، کودکان و حق مشارکت» تاریخچه‌­ی حق مشارکت کودک در سیاست را مورد بررسی قرار داده‌­ام.

اما حق مشارکت تنها حق کودکان نیست. حقوق کودکان را می‌توان به سه بخش حق مراقبت، حق مجهزسازی و حق مشارکت تقسیم‌­بندی کرد. منظور از حق مراقبت، نخست محافظت از سلامت و امنیت کودک در تمامی جنبه­‌های زندگی­ و دوم محافظت از آنها در برابر سوءاستفاده، بی‌توجهی، بهره‌کشی و خشونت است. منظور از حق مجهزسازی، حق کودکان برای دسترسی به خدمات و منابعی مانند آموزش و بهداشت است که برای رشد آنها حیاتی است و منظور از حق مشارکت، چنانچه عنوان شد مشارکت در موضوعاتی است که زندگی آنها را تحت تاثیر قرار می­‌دهد.

کودکانِ امروز، درسراسر جهان در جنبش­‌های اجتماعی مانند جنبش‌­های اعتراض به گرمایش زمین و مشارکت می­‌کنند. در بعضی کشورها مانند آلمان کودکان ۱۶ ساله خود می­‌توانند در بعضی انتخابات رای دهند و منافع کودکان در منافع در آرای کاندیدهای ریاست جمهوری مورد توجه قرار می­‌گیرد. اما مشارکت کودکان ایرانی در جنبش‌­های اجتماعی هزینه‌­ی بسیار زیادی برای آنها دارد، چنان­چه در جنبش ژینا نیز کودکان زیادی کشته و زندانی شدند. در انتخابات هم نه از جانب کاندید­ها دیده می­‌شوند و نه از جانب بزرگسالان مخالف و موافق رای دادن. بنابراین چه در جنبش اجتماعی و چه در صندوق رای، حق مشارکت آنها در تناقص با حق مراقبت و مجهزسازی قرار می‌­گیرد و از این رو چالش­‌برانگیز­تر است.

یک سال پیش به بهانه­‌ی جنبش ژینا تصمیم گرفتم با جان وال[۳](John Wall) درباره‌ی مشارکت کودکان در جنبش زن، زندگی، آزادی و چالش­‌های پیرامونش خصوصاً مساله امنیت کودک اکتیویست‌ها در فضای ایران گفت­‌وگو کنم. امروز که بحث بزرگسالان دارای حق رای پیرامون مشارکت یا عدم مشارکت داغ است، و با توجه به امتداد جنبش ژینا و مشارکت روزمره­‌ی کودکان در این جنبش، فکر کردن به حق مشارکت کودکان در فضای سیاسی ایران بیش از هر وقتی ضروری است.

جان وال، استاد فلسفه، دین، و مطالعات دوران کودکی و همچنین مدیر مؤسسه‌­ی چایلدیسم[۴] در دانشگاه راتگرز است. او یک اخلاق‌دان نظری است که کتاب و مقاله‌های بسیاری در زمینه‌های فلسفه سیاسی، پساساختارگرایی، فلسفه دین و حقوق کودک نوشته یا ویرایش کرده است. تمرکز این گفت‌و­گو بر کتاب «حقوق کودکان: چالش جهانی امروز[۵]» و «اخلاق در پرتوی دوران کودکی[۶]» است. کتاب اول به مساله­‌ی حق کودک به عنوان چالش قرن بیست و یکمی حقوق بشر می­‌پردازد و کتاب دوم بر مفهوم چایلدیسم و توان­مندی کودکان برای تغییر هنجارهای اجتماعی تمرکز دارد. آنچه نظریه­‌ی جان­ وال درباره­‌ی حقوق کودکان را متمایز می­‌کند این است که به جای تعریف حقوق کودکان به صورت مجزا، او سعی دارد با وارد کردن کودکان به گفت­‌وگو­های مربوط به حق، نحوه‌­ی برساخت حق را تغییر دهد. او همچنین یکی از پیشروان نظریه­‌ی دادن حق رأی به کودکان است. او در کتاب خود با عنوان «به کودکان حق رأی بدهید: درباره دموکراتیزه کردن دموکراسی[۷]»، مفهوم رأی‌گیری با ادعای وکالت را معرفی می‌کند، به این معنا که والدین یا سرپرستان در ابتدا به نمایندگی از کودکان خود رأی می‌دهند و این رأی با وکالت ادامه می‌یابد تا زمانی که کودک به سن یا سطح صلاحیتی برسد که خود بتواند این مسئولیت را به عهده بگیرد. او بر این باور است که در نظر گرفتن دیدگاه‌ کودکان در رأی‌گیری منجر به سیستم‌های دموکراتیک پاسخگوتر و جامع‌تری می‌شود که به نفع کل جامعه است.

در این مصاحبه تلاش کرده‌­ام حول سه محور چالش حق مراقبت و مشارکت در شرایط ایران پس از جنبش ژینا، پیوند چایلدیسم و فمینیست و نقش روان­شناسان در دست­‌کم گرفتن توانایی­‌های کودکان در موضوع‌های اجتماعی و سیاسی و آرای او درباره‌­ی حق رای کودکان پرسش‌هایی مطرح کنم.

  • مولود سلیمانی - در کتاب «حقوق کودکان: چالش جهانی امروز» به اهمیت حق مشارکت کودکان خصوصا حق رای دادن پرداختید اما در کشورهای دیکتاتوری یا کشورهایی که مردم از صندوق رای ناامید شده­‌اند، چگونه می­‌توان از شکل‌های گوناگون مشارکت کودک سخن گفت؟ آیا می­‌توان مشارکت کودکان در جنبش­‌های اجتماعی را راهی برای یافتن صدایشان دانست؟

جان وال - در آمریکای شمالی، کودکان برساخته­‌ی عرصه­‌ی خصوصی مانند خانواده، مدرسه، تاحدی محله هستند و معمولا تا سن معینی به تنهایی در حوزه‌ی عمومی دیده نمی­‌شوند. اما در مناطقی مانند آمریکای لاتین، آفریقا و آسیای جنوبی کودکان به شکل‌های متفاوتی در زندگی عمومی مشارکت می­‌کنند. به عنوان مثال جنبش کودکان کار در آمریکای لاتین در دهه‌­ی ۱۹۷۰ آغاز شد. در آفریقا و جنوب آسیا نیز کودکان در فعالیت‌های سیاسی رسمی گوناگونی مانند کمیته‌ها و شوراهای دولتی شرکت می‌کردند. کارگران کودک در برخی از نقاط جهان با تشکیل اتحادیه­‌های کارگری برای دستمزد منصفانه و حق کار مبارزه می‌­کردند. مثلا در بولیوی اتحادیه‌های کارگری کودکان، مبارزاتی داشت که منجربه به دست آوردن حق کار قانونی برای کودکان از سن ۱۰ سالگی شد که بعدها توسط سازمان بین­‌المللی کار (ILO) به بهانه‌­ی مراقبت از کودکان ملقی شد.[۸]

علاوه بر این، پارلمان‌های کودکان در دهه ۱۹۹۰ در هند شروع به کار کردند. نمایندگان این پارلمان‌ها معتقد بودند که کودکان در بسیاری از مواقع دستاوردهای بیشتری از بزرگسالان داشتند، چراکه هم بسیاری از مردم حرف شنوی بیشتری از کودکان داشتند و هم بسیاری از کودکان سطح سازمانی بالاتری از خود نشان می­‌دادند. این کودکان (حتی در سن ۵ سالگی)، آخر هفته‌ها گرد هم می‌آمدند و به موضوعاتی مانند اعتیاد به الکل، خشونت در محله‌ها، کمبود منابع مدارس و کتابخانه‌ها، دسترسی معلولان به منابع شهری، حقوق افراد ترنس‌ توجه داشتند. این کودکان تأثیر بسیار زیادی در سازوکارهای مشارکتی و رسمی پارلمان کودکان داشتند.[۹]

بدیهی است که کودکان نه تنها قادر به مشارکت هستند، بلکه در طیف وسیعی از انواع حکومت­‌ها فعالانه مشارکت دارند. بنابراین، حتی در رژیم‌های به شدت خودکامه، کودکان و جوانان می‌توانند عقاید خود را بیان کنند و بر زندگی عموم مردم تاثیرهای واقعی بگذارند. مشکل واقعی تداوم نگرش‌های اجتماعی ریشه­‌دار در تاریخ است که کودکان را از مشارکت محروم کرده و معتقد است که کودکان نباید درگیر امور سیاسی شوند.

  • ما در ایران هم شاهد مشارکت کودکان در جنبش‌های اجتماعی، به ویژه در جنبش زن،زندگی،آزادی بوده‌ایم. دانش‌آموزانی که شجاعانه از رعایت حجاب خودداری کرده‌اند و فعالانه در خیابان مخالفت خود را ابزار کرده‌­اند. با این حال در ایران، یک دوگانگی پیچیده بین حق مشارکت و حق مراقبت به وجود می‌آید. در اینجا، کودکانی که در جنبش‌های اجتماعی شرکت می‌کنند، با خطر آسیب شدید، از جمله احتمال اخراج از مدرسه، مواجهه با خشونت شدید و حتی مرگ روبه­رو هستند. با توجه به این شرایط، پرداختن به مسئله مشارکت کودکان در جنبش‌های اجتماعی بسیار مهم می‌شود. چگونه می‌توانیم با در نظر گرفتن خطرهای احتمالی برای ایمنی آنها، از مشارکت آنها صحبت کنیم؟

این مثال بیانگر یک وضعیت وخیم است که در آن جان شرکت‌کنندگان در جنبش اجتماعی در خطر است. در کشورهای دیگر هم کودکان با عواقبی مواجه می‌­شوند اما آن قدر شدید نیست. به عنوان مثال، در ایالات متحده، احتمال اخراج کودکان و نوجوانانی که علیه سیاست مدرسه، تغییرات آب و هوا، یا جنگ اعتراض می‌کنند، وجود دارد. اما تظاهرات سیاسی در ایران می­‌تواند خطرات بسیار بیشتری به همراه داشته باشد.

گاهی اوقات ممکن است بین حق مشارکت کودکان و حق آنها برای تامین نیازهایشان تعارض وجود داشته باشد. این تعارض در مورد بزرگسالان نیز وجود دارد. بزرگسالان هم ممکن است با اعتراض برای گرفتن حقشان، خود را در معرض مشکلات مشابهی قرار دهند. با این حال، در مورد کودکان، تاکید زیادی بر حق مراقبت صورت می­‌گیرد و حق مشارکت به آسانی به حاشیه رانده شده یا نادیده گرفته می‌­شود. این موضوع ممکن است به این دلیل باشد که کودکان از قدرت، منابع اقتصادی و جایگاه فرهنگی کمتری برخوردارند و بنابراین نمی­‌توانند در مورد اینکه کدام حق برایشان مهمتر است تصمیم­‌گیری کنند.

جالب است که مشارکت، به ویژه مشارکت کودکان می‌تواند راهی برای مبارزه با استبداد باشد، هرچند که دیکتاتورها و رهبران گوناگونی در تاریخ، از مشارکت کودکان برای رسیدن به اهداف خود سوء استفاده کردند. به عنوان مثال، هیتلر آلمان نازی از طریق پروپاگاندا و آموزش در سازمان جوانان هیتلر[۱۰] از کودکان سواستفاده کرد. در ایالات متحده، به شیوه­ای کمتر افراطی، کودکان تشویق می‌شوند در انواع فعالیت‌های میهن‌پرستانه در مدرسه و خارج از آن شرکت کنند، مثلا از آنها خواسته می‌­شود هر روز سرود پیمان وفادارای[۱۱] را بخوانند. البته حق مشارکت کودکان به آنها این قدرت را می‌دهد که بنا به میل خود عمل و صحبت کنند. بنابراین، مانند بزرگسالان، حق مشارکت کودکان می‌تواند طیف وسیعی از پیامدها را به همراه داشته باشد، آنها را توان­مند کند یا ناتوان.

در کتابم، اخلاق در پرتو دوران کودکی[۱۲]، استدلال می‌کنم که هم برای کودکان و هم بزرگسالان، حق مشارکت و مراقبت به موازات هم حرکت می­‌کنند. از طرفی انسان‌ها با مشارکت در جامعه، حق مراقبت و حقوق اساسی خود را به دست می­‌آورند و از طرفی دیگر برای به فعلیت رساندن حق مشارکت به مراقبت‌هایی دربرابر تبعیض و خشونت و امکانات اساسی­‌تری مانند آموزش و بهداشت نیاز دارند. اما برای کودکان، این حقوق اغلب بی‌جهت از هم جدا می‌شوند. حال آنکه برای کودک نیز مانند بزرگسال این حقوق نه متضاد هم بلکه وابسته به یکدیگراند. ملاله یوسف زی، می­‌تواند مثال خوبی باشد. ملاله تحت حکومت طالبان از تحصیل محروم شد، اما توانایی او در نوشتن وبلاگ از ده سالگی و متعاقباً مصاحبه‌های بعدی­‌اش با بی‌بی‌سی باعث شد تا پلتفرمی برای مبارزه با این بی‌­عدالتی داشته باشد. صدای تاثیرگذار و شهرت فزآینده‌ا‌ش در پاکستان به او این امکان را داد که از حق آموزش دفاع کند. همان­‌گونه که خودش می­‌گوید او تنها یک صدای تنها نبود، دختران دیگر نیز اعتراض می‌کردند، با خانواده‌هایشان درگیر می­‌شدند و در ملاء‌عام ابراز نظر می‌کردند. فعالیت ملاله تقریباً به قیمت جان او تمام شد، اما او توانست ارتباط قدرتمند بین حق مشارکت و حق مراقبت را از خود نشان دهد. برای مراقبت شدن باید صدا داشته باشید و برای داشتن صدا باید از شما مراقبت شود.

  • این درست است اما آیا می‌توانیم جایگزین‌های امن‌تری برای مشارکت کودکان پیدا کنیم؟ در کتابتان به این موضوع اشاره کردید که می‌توان از خود کودکان درباره آمادگی‌­شان برای رای دادن بپرسیم. به همین ترتیب این رویه را می‌­توان برای مشارکت کودکان در زمینه‌های دیگر نیز اعمال کرد به این­‌گونه که آنها را در بحث و گفت‌وگو درگیر کنیم و نظرات آنها را در مورد راه‌های جایگزین امن‌­تر مشارکت، جویا شویم . نظر شما در مورد مشارکت دادن کودکان در چنین گفت‌وگوهایی برای کشف راه‌های امن‌تر برای مشارکت آنها چیست؟

من فکر می کنم این موضوع در مورد بزرگسالان نیز صدق می کند. بزرگسالان باید با در نظر گرفتن ظرفیت شخصی، تعهدات خانوادگی و عوامل مختلف دیگر تصمیم بگیرند که تا چه میزان قادر به مشارکت هستند. برای کودکان هم همین­‌طور است. بدیهی است که ما کودکان را مجبور به شرکت در تظاهرات یا فعالیت‌های مشابه نمی‌کنیم. هرکس باید بنا به عواملی مانند میزان آمادگی‌­اش حق تصمیم­‌گیری داشته باشد که مشارکت کند یا نه. از این نظر کودکان را می‌­توان با افراد مسن یا توان­خواه جسمی که توانایی فیزیکی یا ذهنی متفاوتی دارند، مقایسه کرد.

نکته‌ای که من در مورد رای دادن به آن اشاره کردم اجتناب از دوگانه‌­ی بزرگسال شایسته و کودک ناتوان است. موضوع در واقع پیچیده‌­تر است. هم در بین بزرگسالان و هم در بین کودکان افرادی با توانایی­‌ها و شایستگی­‌های متفاوت وجود دارد. بنابراین ضروری است که حق مشارکت بر اساس این تفاوت‌ها باشد نه عواملی مانند سن، جنسیت، قومیت و طبقه. کودکان اگر شجاعت، حمایت و ابزار لازم برای تضمین امنیت خود را داشته باشند می­‌توانند در نظام دیکتاتوری هم در تظاهرات شرکت کنند. برای مثال در مبارزات گاندی علیه حکومت بریتانیا در هند، کودکان نقش مهمی ایفا کردند و به این کمپین اعتبار اخلاقی داند. به همین ترتیب، در راهپیمایی‌های حق رای زنان در آمریکا، کودکان نیز شرکت داشتند. تکثر بازنمایی‌­ها، اعتبار بیشتری به این راهپیمایی‌­ها می­‌داد.

  • هنگام بررسی حقوق کودکان، می‌توان یک روند تاریخی را مشاهده کرد که در کتاب هم به آن اشاره کردید. در ابتدا مردان برای بازپس گیری حقوق خود از پادشاهان مبارزه کردند و به دنبال آن زنان از حقوق خود دفاع کردند و متعاقباً حقوق کودکان وارد بحث شد. با این حال، در جوامعی که زنان هنوز برای حقوق اولیه خود تلاش می‌کنند، آیا می‌توان ادعا کرد که این توالی ادامه دارد؟ آیا درست است که بگوییم بدون دستیابی زنان به حقوق خود، نمی‌توانیم به طور کامل به حقوق کودکان بپردازیم؟

چنین تکاملی متوالی نیست. این‌طور نیست که اول مردان، بعد زنان و بعد کودکان. من در کتاب رویه‌­ای تاریخی را بیان کردم که به دلیل قدرت تاریخی بیشتر مردان نسبت به زنان و قدرت تاریخی بیشتر زنان نسبت به کودکان شکل گرفته است. با این حال، مطمئناً، زنان در همه جا به مبارزه برای حقوق خود ادامه می‌دهند. همان­طور که مردان. مبارزه برای حقوق برابر یک مبارزه دایمی است.

به علاوه باید درک متقاطعی از مساله داشت و جنسیت، طبقه، نژاد و جنسیت را نیز در نظر گرفت. مشکلی که کودکان مضاف بر گروه‌­های دیگر به حاشیه ­‌رانده‌ ­شده دارند این است که به حاشیه راندن آنها اغلب خود نامرئی است و سن به عنوان یکی از آن دسته­‌بندی­‌ها به رسمیت شناخته نمی­‌شود. همان‌طور که قبلاً در مورد جنسیت به رسمیت شناخته نمی‌شد. با این حال، حداقل در این برهه از تاریخ، حق زنان هرچند محدود، اما موضوعی است شناخته شده که با وجود عقب­گردها بسیاری از مردم برای آن مبارزه می‌کنند.

اما برای کودکان، آن سطح از گفتمان عمومی وجود ندارد. اینجاست که تاریخ نیرومندتر می‌شود. حق باید به صورت متقاطع درک شود. شما نمی‌توانید حقوق کودکان را بدون در نظر گرفتن مسائل نژادی، طبقه‌ای، جنسیتی و مواردی از این دست درک کنید. به همین ترتیب، شما نمی‌توانید حقوق زنان را نیز بدون در نظر گرفتن سن، طبقه، نژاد و عوامل دیگر درک کنید. همه این گونه به حاشیه‌­رانده شدن­‌ها به شدت با هم مرتبط هستند. یکی از بحث‌هایی که می‌خواهم مطرح کنم این است که بی‌توجهی به مسائل مربوط به سن، بحث‌های مربوط به جنسیت، طبقه، نژاد و مشکلات دیگر را نیز تضعیف می‌کند. همچنین، با نادیده گرفتن حقوق کودکان، اساساً یک سوم جمعیت جهان را نادیده می‌گیرید، که خلأ بزرگی در هر گفتمان اجتماعی است.

  • دقیقا فکر می‌­کنم این اتفاقی است که هم­‌اکنون ممکن است در ایران هم بیفتد، چنان­چه قبلا برای زنان افتاد. در تاریخ ایران، زمانی که قدرت از شاه گرفته شد، گامی رو به جلو به سوی آزادی تلقی شد. با این حال، در طول این انتقال، زنان تا حد زیادی نادیده گرفته شدند و حتی حق انتخاب پوشش را از دست دادند. اکنون با توجه به اینکه شعار اصلی جنبش جدید «زن، زندگی، آزادی» است، زنان در تلاش برای بازپس‌گیری حقوق خود هستند. با این حال، این نگرانی وجود دارد که کودکان ممکن است در این فرآیند نادیده گرفته شوند.

این مشکلی است که بارها در تاریخ اتفاق افتاده است. رای دادن مثال خوبی است زیرا به دست آوردن حق رای زنان، تعصب جنسیتی را کاهش اما تعصبات سنی را افزایش داد. زیرا استدلالی که منجربه پذیرفتن حق رای زنان شد مبتنی بر این بود که برای رای دادن باید بزرگسالی با صلاحیت بود و این گفتمان به ضرر کودکان تمام شد.

 من دقیقا در جریان وضعیت ایران نیستم اما می‌توانم تصور کنم که مبارزه برای حقوق زنان، (که البته بسیار خوب است،) می‌تواند به طور ناخواسته و نامحسوس ایده‌های برتری بزرگسالان یا اولویت‌های بزرگسالان را تقویت کند. در مؤسسه چایلدیسم، گفت‌وگوهای جالب زیادی در مورد ارتباط بین فمینیسم و چایلدیسم وجود داشته است. بسیار جالب است که گاهی فمینیسم و چایلدیسم در تضاد با یکدیگر قرار می­‌گیرند چرا که برخی از ایده‌های فمینیسم پتانسیل کنارگذاشتن کودکان را دارند. از نظر تاریخی، فمینیسم گاهی تبدیل به جنبشی شده است که تلویحاً بر زنان سفیدپوست متمرکز شده و مشکلات زنان رنگین پوست را نادیده گرفته است. در برخی موارد هم، فمینیسم به منظور مبارزه برای حقوق زنان، زنان را از کودکان جدا کرده که تلویحاً این گفتمان را تقویت کرده که مانند کودک با کسی رفتار کردن امری منفی است.

با این حال، می‌­توان به گونه‌­ی دیگری به مساله نگریست. چایلدیسم و فمینیسم می‌توانند از هم بیاموزند و یکدیگر را تقویت کنند. یرای مثال در مورد فهم تاریخ­مند از مفهوم حق داشتن یا در مورد اینکه چگونه می‌­توان حق را مبتنی بر وابستگی متقابل فهمید.

من همچنین می‌خواهم اشاره‌­ای کنم به نظریه کوییر جودیت باتلر و خصوصاً آرای او درباره­‌ی پرفرمنس و اعتراض. در دیدگاه‌­های سنتی فرد معترض خواستار شنیده شدن صدای خود در انظار عمومی است و هم­چنین خواستار به رسمیت شناخته‌­شدن حقوق خود به عنوان یک فرد مستقل اما در نظریه‌­ی کوییر و از دیدگاه فمینیستی، فرد معترض با حضور در انظار عمومی، آسیب‌­پذیری خود را به دنیا نشان می‌دهد و کنش اعتراض به واسطه‌­ی امکان آسیب دیدن در جمع به آسیب‌پذیری شخص معترض صدا می­‌دهد. بنابراین گویی فرد معترض خود را در معرض خطر قرار می‌دهد و خواستار پاسخ از عرصه‌­ی عمومی است، گویی می­‌گوید: «یا به من شلیک کن یا به من گوش بده».

حقوق کودکان نیز تا حدی مشابه، و تا حدی متفاوت از این وضعیت است. آنچه کودکان معترض می­‌خواهند به دنیا نشان دهند این است که به راحتی فراموش یا ساکت می­‌شوند. به عنوان مثال، در راهپیمایی «جان سیاه­پوستان مهم است» در ایالات متحده، شرکت کودکان بسیار خردسال، از جمله نوزادان در کالسکه و سایر کودکان خردسال از نژادها و جنسیت‌های گوناگون، بسیار قدرتمند بود چرا که نشان می‌داد تا چه حد مسائل نژادپرستی بر همه افراد، حتی نوزادان تأثیر می‌گذارد و نژادپرستی فقط مشکل بزرگسالان نیست، بلکه در زندگی تمام مردم نفوذ می‌کند.

  • از نسبت چایلدیسم و فمینیست حرف زدید. می­‌توان چنین گفت که چایلدیسم در نتیجه­‌ی مبارزه‌های فمینیستی ایجاد شده است؟

بله، من فکر می‌کنم که مبارزه با بزرگ­سال‌گرایی از مبارزه‌های متمرکز بر جنسیت، طبقه، نژاد سود می‌­برد. این مبارزه‌ها باعث شده که درک کامل‌­تری از حق مشارکت سیاسی داشته باشیم و صرفا متمرکز بر کودکان نباشیم. بنابراین با در نظر گرفتن زمینه‌­ی گسترده­‌تر تبعیض و به­‌هم‌­پیوستگی موضوعات، پرداختن به بزرگسال‌گرایی نیز ساده‌­تر است.

یکی از بحث‌های اصلی در کتاب من این است که وقتی گروه‌های به حاشیه رانده شده در تاریخ به رسمیت شناخته شدند، نحوه تفکر ما در مورد «حق» به عنوان یک کل نیز تغییر کرد. در دوران روشن‌گری، تنها مردان سفیدپوست ثروتمند به طور علنی دارای حقوق در نظر گرفته می‌شدند. در آن زمان، مفهوم حق بسیار فرد­گرایانه درک می­‌شد و کسی دارای «حق» بود که دارای عقلانیت و خودمختاری هم بود (البته داشتن عقلانیت و خودمختاری لزوماً برای همه مردان ثروتمند سفیدپوست صدق نمی‌­کند.) اما این نگاه به حق ابزاری به حاشیه راندن هر فردی بود از چشم صاحبان قدرت، منطق و استدلال کمتری داشت. مبارزه برای حقوق زنان، مفهوم حق را پیچیده‌تر کرد و ما را قادر ساخت تا حق­‌های گوناگون را به شیوه‌­ی به یک­دیگر پیوسته‌­تر و مرتبط‌­تر ادراک کنیم و این موضوع را به رسمیت بشناسیم که افراد منزوی نیستند و از طریق روابط مبتنی بر حق و روابط اجتماعی به یکدیگر متصل‌­اند. به همین نحو، مبارزه با نژادپرستی به ما کمک کرد تا حق را به شیوه­ای سیستماتیک‌تر درک کنیم. حقوق کودکان لایه‌ دیگری از پیچیدگی به همراه دارد که به نفع همه است. من از آن به عنوان وابستگی عمیق متقابل یاد می‌کنم. حقوق کودکان ما را مجبور می‌کند که منظورمان از حق را دوباره تعریف کنیم و بدانیم که ما نه فقط در سطح، بلکه عمیقاً به یکدیگر وابسته هستیم، آسیب پذیر هستیم و متکی به یکدیگر. در مورد کودکان معترض ایرانی هم باید به یاد داشت که حق اعتراض تنها یک حق فردی نیست. یعنی بدین معنا نیست که هر فرد تصمیم بگیرد بدون در نظر گرفتن عواقب اعتراض کند. اعتراض در واقع امری همه‌­شمول است. هنگام کاربست حق مشارکت، باید به یکدیگر وابسته باشیم و آسیب­پذیری‌مان را به رسمیت بشناسیم. ما برای انجام این اعتراضات به حمایت یکدیگر نیاز داریم.

علاوه بر کودکان، سایر گروه‌های نسبتا نامرئی مانند حیوانات، محیط‌زیست، ترنس­‌جندرها نیز به خوبی در بحث حق گنجانده نشده‌اند. هر گروه دیدگاه منحصر به فردی در مورد تجربه خاص خود از به حاشیه­‌رانده­‌شدن ارائه می‌دهد. با این حال، در نظر گرفتن اشکال مختلف به حاشیه رانده شدن، به سود همگان است چرا که بینش‌های مشخصی در مورد فرآیند رفع تبعیض و محرومیت ارائه می‌دهد.

  • شما به آسیب‌پذیری اشاره کردید و اینکه چگونه به درک ما از حقوق و تعریف مجدد آنها کمک می کند. این من را به یاد نگرانی‌های مطرح شده در مورد مشارکت کودکان در جنبش‌های اجتماعی به دلیل آسیب‌پذیری آنها می‌اندازد، در حالی که نگرانی‌های مشابهی ممکن است در مورد مشارکت افراد توان­‌خواه یا سالمندان ایجاد نشود. آیا ما تمایل داریم کودکان را طوری درک کنیم گویی بخشی از مردم نیستند؟

این موضوع به دلیل این است که ساختار حق به‌عنوان یک فضای صرفاً بزرگسالانه با ریشه‌های روشنگری بر اساس تفکیک عرصه­‌ی عام و عرصه‌­ی خصوصی توسعه یافته است و تا به امروز ادامه دارد. زنان و گروه‌های دیگر تحت تبعیض، توانسته‌­اند حق حضور در تظاهرات و رأی دادن را به دست آورند و بنابراین به عنوان بخشی از سپهر عمومی شناخته شوند. اما کودکان هنوز به دلیل نحوه‌­­ای که مفهوم حق در آغاز فهم‌­شده و شکل گرفته در این تفکیک گیر افتاده‌اند. به‌همین دلیل، مبارزه­‌ی کودکان برای به دست آوردن تمام حقوق چالش‌­برانگیزتر است.

  • وقتی درباره این‌که چگونه کودکان می‌توانند درک ما از مفهوم حق را گسترش دهند، صحبت می­‌کردیم به مشارکت ارزشمندی که می‌­توانند در جنبش‌های اجتماعی داشته باشند فکر می‌کردم. به‌عنوان مثال، به یاد می‌آورم که نقاشی از کودکی دریافت کردم که در آن ماشین گشت ارشاد را به اتوبوس «زن، زندگی، آزادی» تبدیل کرد. این دیدگاه کودک ما را قادر می‌سازد تا به شیوه‌ای بازیگوشانه و سازنده اقتدار را زیر سوال ببریم و با آن مقابله کنیم. سوال من این است که چگونه جنبش‌­های اجتماعی می‌­توانند از شیوه­‌ی نگرش کودکانه استفاده کنند؟

این واقعا جالب است. یکی از بحث‌هایی که در سال ۲۰۱۰ در کتاب خود با عنوان «اخلاق در پرتو کودکی» مطرح کردم، این است که فلسفه قاره‌ای، از جمله نظریه­‌ی کوییر، دیدگاه­‌های پساساختارگرایی و پسااستعماری، تحت تاثیر هایدگر اغلب بر موضوع مرگ تمرکز کرده‌­اند. یکی از دغدغه‌های اصلی هایدگر این است که بودن در دنیا مستلزم حرکت به سمت مرگ است. با این حال، نظرگاه کودکی، بودن را از منظر تولد می­‌بیند و واقعاً نمی‌توان بودن به سمت مرگ را درک کرد، مگر اینکه بودن از تولد و شیوه­ای که هر یک از ما از نظرگه تولد در جهان مستقر می‌­شویم را درک کنیم. داشتن این نظرگاه از تولد فضای بیشتری را برای بازی، آسیب‌پذیری و وابستگی متقابل باز می‌کند.

  • در بخشی از کتاب عنوان شد که روانشناسی رشد اغلب توانایی کودکان در درک مسائل اجتماعی را دست کم می‌گیرد. در ایران هم بسیاری روان­شناسان نگرانی‌­هایی مبنی بر مشارکت کودکان به هر شکلی در تظاهرات مطرح کردند و از طرفی کودکانی که در تظاهرات شرکت کردند به حکم دادگاه ناچار شدند تحت نظر روان‌شناس حکومتی باشند. نظر شما درباره‌­ی نقش روان­شناسی در سرکوب کودکان و اینکه جوامع کودکان را به‌طور کامل به‌عنوان فرد دارای حق درک نمی‌کنند، چیست؟

من در مورد این موضوعات حرف‌های بسیاری دارم. در کشور من، ایالات متحده، از دانش روان‌شناسی به طرق مختلفی استفاده می‌­شود. برای مثال کمپین‌های بازاریابی و تبلیغاتی برای فروش محصولات و همچنین در ایجاد الگوریتم‌هایی برای هوش مصنوعی یا ایجاد اعتیاد به پلتفرم‌هایی مانند فیس‌بوک و بازی‌های ویدیویی. بنابراین، صاحبان قدرت برای سود بیشتر یا ماندن در قدرت از روان­شناسی استفاده می­‌کنند. اما به طور خاص در مورد کودکان و چایلدیسم، روانشناسی می­‌تواند به درک کودکان و دوران کودکی کمک ­کند اما مشکل آنجاست که روان­شناسی تمایل دارد کودکی را در چهارچوب رشدی بفهمد و کودک را چون لوح سفیدی ببیند (چنان­چه جان لاک و پیش از او ارسطو عنوان کرده بودند) که به تدریج آنچه را که برای ارتقای خود نیاز دارد به دست می­‌آورد و تنها پس ازرسیدن به بزرگسالی است که به وضعیت باثباتی می­‌رسد و هر آنچه را که برای شهروند بودن در جامعه نیاز دارد به دست می‌آورد. گویی پس از آن هیچ تغییر قابل توجه دیگری وجود ندارد. یکی از مشکلات این رویکرد این است که حتی پس از رسیدن به بزرگسالی، افراد به شکل­‌های مختلف - از نظر روان‌شناختی، عصبی، بیولوژیکی، و در بسیاری از جنبه‌های دیگر به رشد ادامه می‌دهند. افراد در طول زندگی تغییرات متفاوتی را تجربه می­‌کنند، هم از نظر عصبی و هم روانی در برخی زمینه‌ها پیشرفت‌هایی را تجربه می‌کنند در حالی که در برخی دیگر با چالش‌هایی مواجه می‌شوند. البته روانشناسانی مانند اریک اریکسون بودند که نگاه جامع‌تری به چرخه زندگی داشتند اما بعدها روان­شناسان رشد منحصراً بر درک دوران کودکی متمرکز شدند و بزرگسالی را به عنوان پایه هنجاری برای کار خود در نظر گرفتند. آنها کودکان را با این بزرگسال نرمال مقایسه کردند و کودکان ر افرادا کمتر بالغی در نظر گرفتند که به تدریج شبیه بزرگسالان می‌شوند.

یکی دیگر از مشکلات این رویکرد، در نظر نگرفتن تنوع و گستردگی تجربیات انسانی بود چرا که سوژه‌­ی بزرگسال نرمال عموما «مردان» بودند. هنگام بررسی تجربیات انسانی، همیشه چارچوب‌های هنجاری خود را می‌آوریم، زیرا نمی‌توانیم چیزها را بدون چارچوب‌بندی هنجاری درک کنیم. متأسفانه چارچوب هنجاری خاص روانشناسی رشد حول مفهوم بزرگسالی متمرکز شده است که برای کودکان مضر است. در ایالات متحده، وقتی به این موضوع اشاره می‌کنم که استاد مطالعات دوران کودکی هستم، مردم اغلب تصور می‌کنند که من یک روانشناس هستم، زیرا معتقدند روانشناسی رشد تنها راه برای درک کودکان است. این هنجارگرایی فراتر از دانشگاه است و بر آموزش، سیاست و سطوح مختلف اجتماعی تأثیر می گذارد. بنابراین روانشناسان می توانند کمک‌های ارزشمندی ارائه دهند، اما پایبندی آنها به دیدگاه هنجاری می‌تواند برای کودکان بسیار مضر باشد.

پانویس:

[۱] از آنجایی که احتمالا چایلدیسم به گوش خواننده‌­ی فارسی‌زبان ناآشناست و برای فهم این مصاحبه ضروری است. ابتدا تعریفی که در سایت موسسه‌­ی چایلدیسم آمده است را ترجمه کردم:

چایلدیسم همچون فمینیسم است اما برای کودکان. چایلدیسم در ادبیات آکادمیک به عنوان اصطلاحی برای توصیف کوشش‌ها در راستای توانمندسازی تجربیات زیسته یک سوم جمعیت بشری یعنی کودکان از رهگذر نقد سیستمی رادیکال هنجارهای علمی، اجتماعی و سیاسی است. علاوه بر این چایلدیسم مفروضات ریشه‌دار بزرگسال محوری را که زیربنای به حاشیه راندن سیستماتیک کودکان است، به چالش می­‌کشد و تغییر می‌­دهد و عملکردی مشابه با عباراتی مانند فمینیسم، پسا‌جنسیت‌گرایی، پسااستعمارگرایی، استعمارزدایی، محیط زیست‌گرایی و فراانسانیت­‌گرایی دارد. به این ترتیب، لنز انتقادی مورد نیاز برای ساختارشکنی بزرگسال گرایی، مردسالاری را فراهم می­‌کند.

[۲] منظور از کودک در این نوشتار افراد ۰ تا ۲۱ ساله است.

[۳] https://www.childism.org/johnwall

[۴] childism

[۵] Children's Rights: Today's Global Challenge 

[۶] Ethic in light of childhood

[۷] Give Children the Vote, On Democratizing Democracy

 

[۸] کودکان در بولیوی به دلیل قانونی نبودن حق کار تحت استثمار بودند و تلاش برای قانونی کردن حق کار برای آنها در راستای غیرقانونی شدن استثمار آنها بود. ملقی شدن قانون حق کار کودکان، نه تنها منجربه مراقبت از کودکان نشد بلکه باعث استثمار بیشتر کودکان کارگر شد.

[۹] برای کسب اطلاعات بیشتر به این سایت مراجعه کنید:
www.powertothechildren-film.com

[۱۰] Hitler youth

[۱۱] Pledge of Allegiance

[۱۲] Ethics in Light of Childhood

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.