دانه انجیر معابد: پایانی که همه منتظر آن هستیم
فرشته نزاکتی - در آستانه سالگرد قیام ژینا، آخرین ساخته محمد رسولاف در جشنواره فیلم تورنتو به نمایش درآمد. پایان این فیلم بشارتدهنده فروپاشی حاکمیتیست که فعلا در کار بازتولید خودش است.
❗️ممکن است با خواندن ادامه این مطلب داستان فیلم برای شما آشکار شود.
فیلم دانه انجیر معابد به کارگردانی محمد رسولاف، بازتابی قدرتمند از بحران اجتماعی-سیاسی جاری در ایران است که از طریق داستان یک خانواده روایت میشود. دهمین فیلم رسولاف که بدون مجوز وزارت ارشاد ساخته شده است، عواقب سنگینی برای کارگردان در ایران به همراه داشته؛ او با حکم ۸ سال زندان، شلاق، جریمه نقدی و مصادره اموال روبرو است. اما این فیلم در خارج از کشور مورد تحسین قرار گرفته و جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره کن را نیز به دست آورده است. این اثر، با وجود آنکه داستانی شخصی را روایت میکند، در عین حال به یک استعاره وسیعتر برای شکافهای سیاسی و فرهنگی ایران تبدیل میشود، جایی که مرزهای وفاداری به حکومت و آزادی فردی به طور فزایندهای عمیقتر میگردند.
شخصیت اصلی فیلم، ایمان، پدر یک خانواده مذهبی و محافظهکار است. پس از دو دهه خدمت در دستگاه قضایی، او به عنوان بازپرس دادگاه انقلاب منصوب میشود. در ایران، این عنوان مترادف با وفاداری کامل به جمهوری اسلامی است، رژیمی که به خاطر سرکوب خشونتآمیز مخالفان مشهور است. این ترفیع، پاداشی است برای سالها خدمت بدون سوال به رژیم، اما بهایی سنگین در پی دارد که در طول فیلم آشکار میشود.
در آغاز فیلم، خانواده ایمان ترفیع او را در یک رستوران جشن میگیرند. این صحنه، گرچه ظاهراً مملو از شادی است، اما نشانهای است از فداکاریهایی که در آینده از خانواده خواسته میشود. ایمان به دخترانش، رضوان و سانا، هشدار میدهد که از فعالیتهای اجتماعی و دوستیهایی که ممکن است جایگاه خانواده را به خطر بیندازد، دوری کنند. این هشدار نمادی از محدودیتهایی است که بر زنان و جوانان ایران تحمیل میشود. دغدغه اصلی خانواده، حفظ شغل ایمان و امنیت جمعی در نظامی است که به شدت از همگامی و تبعیت حمایت کرده و هر گونه مخالفت را به شدت سرکوب میکند.
همزمان که ایمان در شغل جدید خود مستقر میشود، مسئولیتهای او به طور فزایندهای تاریکتر و سنگینتر میشوند. او مأموریت دارد که حکم اعدام معترضان دستگیر شده را امضا کند. این وظیفهای است که ابتدا برای او دشوار به نظر میرسد، اما در نهایت آن را قبول میکند. این تصمیم همزمان با رخدادهای واقعی جنبش مهسا اتفاق میافتد، جنبشی که با مرگ ژینا – مهسا - امینی در بازداشت آغاز شد و به سرعت به نمادی برای مقاومت علیه رژیم تبدیل شد. اما ایمان تحت تأثیر این اعتراضات یا درخواستهای عدالت قرار نمیگیرد. او همچنان به نظام جمهوری اسلامی ایمان دارد، و نقش خود به عنوان اجراکننده قوانین آن را بدون تردید میپذیرد.
خانواده ایمان اما راه متفاوتی در پیش میگیرند. در حالی که ایمان شبها دیر به خانه برمیگردد و مشغول امضای احکام اعدام معترضان است، همسر و دخترانش از نزدیک شاهد واقعیت سرکوب رژیم هستند. یکی از دوستان رضوان، صدف، در جریان اعتراضات زخمی میشود و به خانه آنها پناه میآورد. این اقدام جسورانه، ظلم رژیم را به فضای شخصی خانواده میآورد و آنها را مجبور به مواجهه با سرکوبهایی میکند که ایمان به آن خدمت میکند. از طریق اینترنت و شبکههای اجتماعی، دختران به جهانی آزاد دسترسی پیدا میکنند که ارزشهایی همچون آزادی و عدالت را که در تضاد با ارزشهای پدرشان است، به آنها نشان میدهد.
با گذشت زمان، شکافهای کوچک در خانواده عمیقتر میشوند. اختلافات ایدئولوژیکی بین ایمان و خانوادهاش به تدریج به یک شکاف غیرقابلحل تبدیل میشود. اوج این تنش زمانی اتفاق میافتد که اسلحه ایمان گم میشود. این اسلحه که نماد قدرت و کنترل او در خانواده و همچنین بخشی از نظام است، به محور اصلی نیمه دوم فیلم تبدیل میشود. ایمان که هر روز بیشتر در ترس و بدگمانی غرق میشود، خانوادهاش را برای بازجویی به نزد همکارش میبرد. برخوردهای خشنی که خانواده با آن مواجه میشوند، استعارهای از رفتار رژیم با معترضان است؛ ترس از دست دادن قدرت، ایمان را به وحشیگری سوق میدهد.
نقطه اوج فیلم در خانه قدیمی ایمان اتفاق میافتد. این خانه که اکنون ویران شده است، نمادی از فروپاشی ارزشهای سنتی و مذهبی ایمان است. در این خانه، ایمان تلاش میکند کنترل کامل خانوادهاش را به دست گیرد و آنها را مجبور به اعتراف به جرائمی میکند که مرتکب نشدهاند. او اعترافات دروغین آنها را ضبط میکند، بازتابی از روشهای بازجویی و اعترافگیری اجباری رژیم. اما تلاشهای او برای حفظ قدرت شکست میخورد. دختر کوچک خانواده، سانا، که اسلحه پدر را برداشته بود، از بازگرداندن آن به پدرش سر باز میزند. او با نقشهای هوشمندانه مادر و خواهرش را نجات میدهد و در یک رویارویی نهایی در میان ویرانههای خانه پدری، چخوفوار از اسلحه استفاده میکند.
در آخرین لحظات فیلم، سانا با استفاده از اسلحه پدرش، از خانوادهاش محافظت میکند. تصویر نهایی ایمان که با دستی حامل انگشتر، بیرون از آوار مدفون شده است، نمادی قدرتمند از فروپاشی نهایی رژیمی است که او نماینده آن است.
فیلم دانه انجیر معابد نه تنها به ترس، بدگمانی و سرکوبهای رژیم میپردازد، بلکه شجاعت و مقاومت کسانی را نشان میدهد که جرات ایستادگی در برابر آن را دارند. پایان نمادین فیلم با مرگ پدر و فروپاشی رژیم، حسی از امید به آینده را به همراه دارد – امیدی که مردم، همچون سانا، در نهایت بر استبداد غلبه خواهند کرد.
نظرها
بیژن
جالب است اگر بدانید قاضی پرونده آقای رسول اف در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب اسم واقعی اش ایمان است. ایمان افشاری که در سال ۹۸ فقط ۳۹ سال سن داشت و البته با دوفرزند. رییس شعبه ۲۸. رییس دادگاه انتظامی قضات و یکی از روسای اطلاعات قوه قضاییه که همه در همان طبقه چهارم است. بحث های او با متهمان تکراری بی ربط و لوس است. کاملا ناپختگی از سر و روی اش میبارد . موقع محاکمه که از قضا با محاکمه رسول اف در یک روز بود من دقیقا به همین فکر میکردم که زن و فرزند این ادم چه تصوری یا چه درکی از پدرشان دارند. اینکه در اوج قدرت قادر به مجاب کردن متهمان نیست و همه در دلشان اورا تمسخر میکنند درخانواده اش چطوری برانداز میشود؟ چقدر اعتبار دارد. دست مریزاد آقای رسولف