ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

فیلم «شاهد»: عدالت‌ انتقالی و رابطه بین نسل‌ها در قیام ژینا

به بهانه‌ی اولین نمایش جهانی فیلم «شاهد» در هشتاد و یکمین جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم ونیز

نوید نیکخواه آزاد- «شاهد» ساخته نادر ساعی‌ور در آستانه سالگرد قیام ژینا، حامل این پیام امیدبخش است: اگر از نظر درونی بتوانیم به رهایی برسیم، طوفانی درمی‌گیرد که همه موانع و حصارها را از میان برمی‌دارد. رقص در این فیلم بیانگر این معناست.

فیلم «شاهد»، ساخته‌ی نادر ساعی‌ور، ۱۴ شهریور در نخستین نمایش جهانی خود در بخش «افق‌ها» (Orizzonti) در هشتاد و یکمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز به نمایش درآمد. فیلمنامه این فیلم، که به صورت مشترک توسط نادر ساعی‌ور و جعفر پناهی نوشته شده، تازه‌ترین همکاری آن‌ها پس از فیلم «سه رخ» ساخته جعفر پناهی است که جایزه بهترین فیلمنامه جشنواره کن ۲۰۱۸ را به همراه داشت.

فیلم، داستان ترلان، با بازی مریم بوبانی، یک معلم رقص بازنشسته، را که شاهد قتلی توسط یکی از شخصیت‌های برجسته‌ی حکومتی بوده، به تصویر می‌کشد. زمانی که پلیس از تحقیق درباره این جنایت سر باز می‌زند، او ناچار است یکی از دو راه را انتخاب کند: سکوت در برابر فشارهای حکومت یا پذیرش پیامدهای سنگین اعتراض و تسلیم نشدن.

بازیگرانی چون مریم بوبانی، نادر نادرپور، هانا کامکار، عباس ایمانی، غزل شجاعی و فرید اشراقی در فیلم به ایفای نقش می‌پردازند.

«شاهد» سه نسل از زنان را به تصویر می‌کشد که هرکدام دوره‌ای متفاوت از تاریخ را تجربه کرده‌اند. ترلان، با بازی مریم بوبانی، دوره جوانی خود را پیش از روی کار آمدن جمهوری اسلامی گذرانده. زارا (با بازی هانا کامکار) جوانی‌اش را پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی تجربه کرده و غزل (با بازی غزل شجاعی)، جوانی خود را در خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» می‌گذراند و نماینده نسلی شجاع و جسور است که علیه حکومت به پا خواسته.

پوستر فیلم «شاهد» ساخته نادر ساعی‌ور
پوستر فیلم «شاهد» ساخته نادر ساعی‌ور

فیلم با استفاده از مفهوم «مادری» و این‌که هر یک از این زنان به نوعی نماد «مادر» (وطن) برای دیگری هستند، «وطن» را به‌عنوان یکی از موتیف‌های اصلی مطرح می‌کند. این، در نمای شاخصی به شکل مثلثی از بالا به نمایش درمی‌آید؛ ترلان، زارا و غزل هرکدام سر خود را بر دامن دیگری گذاشته‌اند. این تصویر به تنهایی و انزوای آن‌ها (تنهایی وطن) اشاره دارد.

در فیلم، شخصیت‌های مرد سیمای حمایتگرانه ندارند. شخصیت صولت، همسر زارا و یک چهره‌ی برجسته‌ی حکومتی، با عقاید مذهبی کورکورانه و تعصبی، سرکوب و کنترل از طریق دست بردن به خشونت، و فساد اخلاقی و مالی ویژگی‌های حکومت را به نمایش می‌گذارد.

از سوی دیگر، سالار، پسر ترلان، که برای دست و پا کردن یک کار پورسود بدهی هنگفتی بالا آورده و به عنوان مجرم اقتصادی در زندان است، با کمک مالی صولت و ارتباطات او در حکومت، از زندان آزاد می‌شود. سالار نماینده‌ی طیفی از جامعه است که در برابر سرکوب حکومتی راه انفعال را پیش می‌گیرند و سکوت اختیار می‌کند. برای این دسته از افراد، نفع شخصی اهمیت ویژه‌ای دارند و ترجیح می‌دهند با کور و کر نشان دادن خود، به دور از ایجاد جنجال، زندگی‌ آرامی برای خود بسازند.

خانه‌ی بزرگ و درندشت صولت، گویی زندانی پر زرق و برق است که در آن زارا و غزل محبوس‌اند. این را در رفتار صولت می‌بینیم که پیوسته پرده‌های خانه (گویی نمادی از حجاب اجباری) را می‌کشد و همچنین بالای در خانه و دور تا دور آن را حصار می‌کشد. این‌ها نمادی از رفتارهای سرکوبگرانه و کنترل‌گرایانه حکومت هستند. وقتی زارا اهمیتی به کنترل‌گری صولت نمی‌دهد، او به خشونت روی می‌آورد؛ در اوایل فیلم، صورت و گردن زارا را می‌بینیم که سیاه و کبود شده و بعدتر در فیلم، صولت او را با کشتن حذف می‌کند. در جامعه‌ی مردسالاری که ساعی‌ور به تصویر می‌کشد، سرپیچی و نافرمانی زن می‌تواند به قیمت جان آنها تمام شود.

فیلم، زندگی در کنار افرادی مثل صولت، که گویی در تمام شهر مثل موش تکثیر شده‌اند، را به عنوان همزیسیتی انگلی به حساب می‌آورد و آن را با زندگی در خانه‌ای که «موش‌ها» در حال تکثیر، و گسترش بیماری و آلودگی هستند، مقایسه می‌کند. صاحبخانه‌‌ی ترلان که در طبقه بالای او زندگی می‌کند، توصیه می‌کند که او راهی برای سازش با «موش‌ها» پیدا کند وگرنه موش‌ها متحد می‌شوند و کنترل ساختمان را به‌دست می‌گیرند. موش‌ها نمادی از حکومت هستند که با گسترش در نقاط مختلف جامعه، روح و زندگی مردم را بیمار کرده‌اند.

همان‌طور که پس از کشته شدن ژینا – مهسا - امینی، حکومت با تحریف واقعیت و نسبت دادن اتهام‌هایی چون مریضی و بی‌عفتی به او، تلاش کرد تا حقیقت را معکوس جلوه دهد، در فیلم «شاهد» نیز شخصیت صولت پس از قتل زارا، همین رویه را دنبال می‌کند. صولت در صحبت با ترلان، زن خود، دخترخوانده‌ی ترلان، را بی‌عفت می‌خواند و ادعا می‌کند که او یک سال است که فاسق داشته. با این کار، صولت تلاش می‌کند واقعیت را وارونه جلوه بدهد و زارا را در نظر ترلان، غزل و دیگران لکه‌دار کند. هر کسی که بخواهد حقیقت را برخلاف روایت صولت بیان کند، در نهایت با مجازات روبرو خواهد شد.

در بخشی از فیلم، هم‌زمان با عزاداری محرم، فیلم به عزاداران انتقامجو و خونخواه حسین بن علی اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که عزاداری برای مظلومیت او در جامعه‌ی ایران امری پذیرفته و پسندیده است. با به تصویر کشیدن گم‌گشتگی ترلان در میان عزادارها و دسته‌های عزاداری، فیلم ترلان را به‌عنوان تنها کین‌خواه و خونخواه مظلومیت زارا، که نمادی از زنان بی شماری که در مظلومیت توسط حکومت کشته شده‌اند، معرفی می‌کند.

در جامعه‌ای که ساعی‌ور به تصویر کشیده، تقریباً هیچ نشانی از آزادی وجود ندارد، به جز نمادی پرتناقض از آن در میدان آزادی. دوربین، از نگاه ترلان که در تاکسی نشسته و ماشین دارد دور میدان آزادی می‌چرخد، این را به ‌وضوح نشان می‌دهد. «آزادی» را، که گویی دست‌نیافتنی و دور از دسترس است، تنها از دور، از پشت شیشه‌ی پایین‌کشیده‌ی یک تاکسی، می‌توان تماشا کرد.

نمایی از فیلم «شاهد» ساخته نادر ساعی‌ور. (عکس: تیزر فیلم)
نمایی از فیلم «شاهد» ساخته نادر ساعی‌ور. (عکس: تیزر فیلم)

در سکانسی نزدیک به پایان فیلم، ترلان که برای تدریس به غزل به خانه‌ی صولت آمده، از مرگ موش قوی که پیشتر در سکانسی با حضور کارگردان فیلم نادر ساعی‌ور به‌عنوان فروشنده خریده بود، در فلاسک کوچک فلزی صولت می‌ریزد و در کیف او قرار می‌دهد. غزل، که شاهد این ماجرا است، آن را در سینک آشپزخانه خالی می‌کند. غزل، نماینده نسلی است که خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» را رقم زده، و شیوه‌ای متفاوت برای اعتراض را انتخاب می‌کند؛ او نمی‌خواهد مثل صولت به حذف و آدم‌کشی متوسل شود.

یکی از شاخص‌ترین صحنه‌های فیلم، نمای پایانی آن است. در این نما، غزل که پس از کشته شدن مادرش و فروپاشی روحی به سکوت فرورفته، با لباسی مشکی که علامت تعجب (خطر) روی آن دیده می‌شود، در حضور پدرش موسیقی پخش می‌کند و شروع می‌کند به رقصیدن؛ رقصی که نمونه‌ای از آن را در ابتدای فیلم دیده بودیم. صولت پرده‌های خانه را می‌کشد، که نمادی ست از سانسور و حجاب؛ اما غزل دوباره پرده را کنار می‌زند و در حالی که می‌رقصد، به سوی در خروجی خانه می‌رود.

خروج غزل از خانه نمادی از رهایی از زندانی است که صولت برای او ساخته است. برخلاف نمای آغازین فیلم، که رقص و آزادی در قالب تمرین برای یک نمایش به تصویر کشیده شد، این‌بار در واقعیت و در حضور سرکوب (صولت) به نمایش درمی‌آید.

همانطور که غزل می‌رقصد و به سوی در بزرگ پارکینگ پیش می‌رود، باد شروع می‌کند به وزیدن، رفته رفته بر شدن آن افزوده می‌شود و جای خود را به طوفان می‌دهد؛ طوفانی که حصارهای بالای در، و دور تا دور خانه، را به زمین می‌اندازد. فیلم با این تصویر نمادین این پیام را به ما منتقل می‌کند که تنها کافی است آزادی و رهایی را درون خود احساس کنیم و آن را برقصیم تا طوفانی (خیزش انقلابی) به پا شود؛ طوفانی که حصارها و موانع را از میان برمی‌دارد. سپس، درِ خانه خودبه‌خود باز می‌شود، نمادی از برداشته شدن موانع و گشوده شدن گره‌ها.

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.