دیدگاه
عواقبِ خطرناکِ سیاستِ «دلمان خنک شد»
محمدرضا نیکفر – سیاستورزی استوار بر غریزه، نفرت، انتقامجویی و سُخرهگری شاید دل عدهای را خنک کند و متناسب با جو آلودهی فضای رسانهای باشد، اما بومرنگی است که سرانجام به سوی مبلغان آن برخواهد گشت.
منفجر کردن مجموعهی بزرگی از دستگاههای دستکاریشدهی ارتباطگیری در لبنان، یک اقدام تروریستی بیهمانند است؛ بیهمانند است، هم از نظر تکنیک آدمکشی و هم شمار انسانهایی که هدف خود قرار داده است. اتفاق نظر عمومی این است که طراح این ترور بزرگ اسرائیل است. برای طراحان مهم نبوده است که انفجار کجا رخ میدهد، کنار خانواده، در بیمارستان، در وسیلهی نقلیه عمومی، یا در میدان و خیابان. فقط میخواستهاند وحشتی بزرگ بپراکنند.
معیار برای هدفگیری به قصد کُشت، در تیررس قرار دادنِ افرادی نبوده که با هویت مشخص به هر دلیل مقصر دانسته میشوند و میتوان در دادگاهی فرضی از آنان شکایت کرد. همانگونه که نازیها کاری نداشتند به هویت متشخص یهودیانی که آنان را در اردوگاههای مرگ به قتل میرساندند، برای طراحان این عملیات، چهره و هویت انسانها مهم نبوده است.
عملیات لبنان ادامهی نسلکشی در غزه است. گفتن اینکه هدف «حزب الله» بوده است، همان قدر موجه است که گفته شود کشتار بزرگ در غزه به قصد سرکوب «حماس» صورت گرفته است. مقابله با تروریسم، تروریسم گستردهتر در حد نسلکشی و هدف قرار دادن هر کس و هر چیز را توجیه نمیکند. سیاست بینالملل، هر چند هنوز انگیزهای قوی برای ایجاد صلح و ممانعت از نسلکشی ندارد، دست کم تا اینجا پیش رفته که برای مقابله به مثل این اصول را وضع کند:
- تناسب، وقتی پای مقابله به مثل در میان است،
- اجتناب از کشتار غیرنظامیان و
- پیشبرد جنگ به گونهای که امکان صلح منتفی نشود.
سیاست «دلمان خنک شد»
از زمانی که جنگ غزه شروع شده است، بخش راستگرای «اپوزیسیون» ایرانی مدام برای کشتار کف میزند. برای آنان مهم نیست که هر روز دهها غیر نظامی کشته میشوند. فکر میکنند کشتار بزرگ انتقام از رژیم اسلامی است. اصلاً نمیتوانند منطق مشترک میان محاکمات چند دقیقهای در روزهای پس از ۲۲ بهمن، کشتار دگراندیشان در دههی ۱۳۶۰، قتلهای زنجیرهای و آدمکشیهای سیاسی بعدی و آنچه را که در غزه و لبنان میگذرد، دریابند؛ نمیتوانند دریابند چون هنوز به آن درجه از درک سیاسی اخلاقی نرسیدهاند که به شأن انسان، انسان با هر نام و هر هویتی، احترام بگذارند. مفهوم حقوق بشر را درک نکردهاند، هر چند گاهی از چنین چیزی دَم میزنند.
در شبکههای مجازی، کشتهشدگان و آسیبدیدگان را مسخره میکنند. به آدمکشان ناز شست میگویند. حس میکنند چون متحد اسرائیل هستند، قدرتنمایی نسلکشان، قدرتنمایی آنان نیز هست. بخشی از آنان همزمان علیه شهروندان افغانستانی تبلیغ میکنند و اخراج آنان را «مطالبهی ملی» میخوانند. از این که کسانی وجود دارند که آنان را میتوانند خوار بشمارند، و از طرف دیگر خودشان را در جناح قدرتمندان جهان میدانند، احساس برتری و غرور میکنند. چنین خو و خلصتی را در میان نازیها دیدهایم. با اینکه سیاهیلشکر آنان از فرودستان بودند، از آزار یهودیان به عنوان گروه فرودست شاد میشدند و خود را ذوب در قدرت «پیشوا» میدانستند و به این خاطر قوی میدیدند. بخشی از خوارشدگان در نظام ولایی هم اکنون احساس برتری و توانایی خوار کردن دیگران را دارند. آنان اخلاق ولایتپذیری و رعیتمآبی مجیزگو را درونی کردهاند.
نهایت سقوط اخلاقی است که از نسلکشی دفاع شود و سخرهگرانه گفته شود: دلمان خنک شد!
کی میخواهیم درس بگیریم؟
یکی از مهمترین درسهایی که از انقلاب ۱۳۵۷، پیشدرآمدهای آن و مجموعهای از رخدادهای مشابه در قرن وحشتناک بیستم میتوانیم بگیریم این است: به غریزه و به حس انتقامجویی اتکا نداشته باشیم و بر اساس نفرت سیاستورزی نکنیم.
اما اکنون کسانی که بیشتر از همه از انقلاب ۱۳۵۷ ابراز نفرت میکنند، سیاست نفرتی را پیش میبرند که در ایران معاصر به صورت نمونهواری متجسم در خود رژیم ولایی است.
سیاست نفرت سرانجام دامن خود مبلغان آن را میگیرد. از هم اکنون علایم آن را میبینیم. با روی کار آمدن ترامپ، و رواج گفتار و کردار قطبیساز و نفرتپراکن ترامپی، گروهی در طیف راست ایرانی سربرآوردند که به تقلید از این مرجعشان منش قطبیسازی رادیکال و نفرتپراکنی را پیش گرفتند. چندی نگذاشت که بومرنگ به سمت خودشان پرتاب شد. دو قطب در فضای مجازی شکل گرفت: میان سلطنتطلبان و مخالفانِ تُندِ نفرتپراکنی آنان. بازندهی این بازی، آغازکنندگان آن هستند. از حوادث تلخ گذشته درسی نگرفتهاند. حتا به این نتیجه رسیدهاند که شاه سقوط کرد، چون ساواک او به اندازهی لازم سرکوب نکرده بود. با این شیوهی درسگیری از گذشته، هیچ جایی در آینده نخواهند داشت.
اگر در سیاستورزی، مبنا را بر آگاهی، عدالت، حقوق جهانشمول بشر، و مخالفت با نژادپرستی، تبعیض، نفرتپراکنی و جنگطلبی نگذاریم، به دست و پا زدن در نکبت موجود در ایران و منطقه ادامه خواهیم داد.
نظرها
یک ایرانی
خوب یه سری *** برای دلسوزی سر هم کردی. از غزه زدی به افغانستان و از اخلاق سیاسی هم چیری پروندی. اخلاق و سیاست خندهدارترین چیزی بود که شنیدم. لازم نیست آسمون و ریسمون ببافی برای اینکه خودت و چپ گلوبالیست رو حق به جانب نشون بدی. البته فعلا دور دور شما گلوبالیستهاست و همه چیز دست شما. هر چیزی رو که بخواهید حق نشون میدید و هر چیزی خلاف میلتون باشه غیر اخلاقی جلوه میدید. همین به قول خودتون کشتار اگر در جهت منافع شما بود و به عبارت بهتر خودتون انحامش داده بودید رو یا ازش عبور میکردید و یا خیلی شیک و مجلسی اون رو تطهیرش میکردید دقیقا مثل حضور غیر قانونی افاغنه در ایران که ***. چرا؟ چون ایدای شما که جهان وطنیست رو تبلیغ میکنه.
گلشن
ممنون از جناب نیکفر و تیم رادیو زمانه این نوشته به نوعی عنواننویسی بود اینکه چرا بیشتر مردم در مورد افغانها رفتاری فاشیستی پیش گرفتند قابل تامل و عللیابی است که من مهمترین علت را در سیاست مهاجر پذیری غیرقانونی دولت ک حکومت میدونم میشود گفت نفرت مردم و رفتار فاشیستی معلول علت شلختگی وضعیت دولت در وارد کردن فلهای مهاجران است و جایی که بخواهد آنها را جمع میکند و رد مرز میکند همچنان برای کسب درآمد و جایی که تشخیص بدهد به آنها کارت ملی میدهد و همزمان آنهایی که قانونی وارد شدهاند حتی پس از چندین سال اجازهی مالکیت هیچ اموالی ندارند و در اسناد رسمی چیزی به نام نمیخورد و این سیاست فشل باعث درهمریختگی مفهوم مهاجر شده است تنها دلیل فاشیسم مسلما اخلاقی نیست، و اما در مورد مسئلهی غزه جای پای عملکرد حکومت آنچنان در سوگیری غلط ملت پررنگ است که میشود تمامی علت این سوگیری را متوجه حکومت کرد، به نظرم این نوشته به هیچ وجه به علتها نپرداخته و متوجه رویکرد رفتاری بوده. ممنون از شما
استرالوپیتکوس
ما همه آدم هومو سیپین و همه از یک نسلیم. حتی اگه قرار به نژاد پرستی باشه همه از یک نژادیم. و امروز هر کی اون یکی رو بکشه در اصل برادر کشی کرده. امیدوارم روزی برسه که هیچ جنگی توی دنیا اتفاق نیافته. البته با توجه به سبقه تاریخی بشر ممکن نیست این. و به نظر میرسه انقدر قراره آدم تو دنیا کشته بشه تا همه به این نتیجه برسن جنگ بسه. جامعه ایران به شدت قوم گرا و نژاد پرست هست و این نتیجه ی حکومت فاسد جمهوری اسلامی هست. در واقع قوم گرایی و نژادپرستی در ایران یک پاسخ غیرعمدی به مطالبات ملی و میهنی مردمی هست که گذشته و افتخارشونو ازشون گرفتن و رهبران غیرایرانی ایران به جای ملت ایران به فکر امت اسلامی بوده اند. ملتی که با وجود داشتن کشوری غنی از سرمایه های نفتی و غیرنفتی و انسانی همیشه در فقر زندگی کردن. در واقع این نژاد پرستی مفرط نتیجه ی دیکتاتوری نظام اسلامی ایران هست و اتفاقا نتیجه ی اون با دور کردن اقوام ایرانی از هم به نفع حکومت دیکتاتوری ایران هست. با این انشقاق و با این طرز تفکر مردم ایران، موافقم که چیزی جز سیاهی بیشتر در انتظار ایران نیست.
کورش
ضمن احترامی که برای استاد عالیقدر جناب دکتر محمد رضا نیکفر قائلم ، معتقدم که استاد به علل و زمینه ای که بزعم ایشان این بی اخلاقی ها صورت گرفته، توجه ای نکرده اند از استاد گرانقدر انتظار تحلیل عمیق تر را داشتم ...
فرزین
دلمان خنک نشد که هیچ ، دلمان کباب شد از اینکه چند صد تا متعصب کله خر ، که قرار بود اگر دوباره ایران شلوغ شد اعزام شوند تا جوانان ما را با ساچمه کور کنند ، با ساچمه پیجری کور شدند !