دیدگاه
این جنگ ما نیست و جنگِ ما برای چه و برای کیست؟
لیلی بابایی - دو رژیم اسراییل و جمهوری اسلامی، به یک گروهبندی خویشاوندی تعلق دارند. زیرا در اساس محصول عملکرد و کارکرد یک نظام اقتصادی اجتماعی در سراسر جهان به اسم سرمایه داری-امپریالیسم هستند. در این نوشته بهدنبال واقعیت این جنگ، دلایل آن و ابعادی که میتواند به خود بگیرد هستیم، جدا از ادعاهای طرفهایی که بر طبل جنگ میکوبند و یکدیگر را متهم میکنند.
تاریخ نگارش این نوشته ۱۸ مهر برابر با نهم اکتبر ۲۰۲۴ است. معلوم نیست در هفته آینده مردم خاورمیانه و مشخصاً ایران، شاهد چه فجایع دیگری خواهد بود. اسراییل سرمست از کارزار نسلکشی در غزه و کشتار و ویرانیاش در لبنان، اعلام کرده که در تدارک حملات کوبنده به اعماق ایران است. یوآو گالانت، وزیر دفاع اسراییل اعلام کرد تهران را غزه و بیروت خواهد کرد. این یک تهدید توخالی نیست، بلکه منطبق بر دکترین نظامی اسراییل است. معنای سادهاش این است که ارتش اسراییل حتا با یقین به این که تلفات غیرنظامی بالا خواهد بود، دست به حمله میزند. طبق قوانین بینالمللی، این کار جنایت جنگی محسوب می شود. اما اسرائیل هرگز خود را مقید به این قوانین نمیداند. رضا پهلوی، که تبدیل به سخنگوی فارسی نتانیاهو شده، حمله اسراییل را تشویق میکند و دیگر حامیان حمله اسراییل قسم میخورند که در بمباران ایران از سوی اسراییل «به مردم صدمه ای نخواهد خورد» و «ایران آزاد خواهد شد!» و از طرف دیگر خامنهای ادعا میکند که دلیل جنگ و بیثباتی در منطقه، حضور ایالات متحده آمریکا و غرب است. اینها همه تبلیغاتی برای مشتی آدم ساده لوح است.
در این نوشته بهدنبال واقعیت این جنگ، دلایل آن و ابعادی که میتواند به خود بگیرد هستیم، جدا از ادعاهای طرفهایی که بر طبل جنگ میکوبند و یکدیگر را متهم میکنند. تلاش خواهیم کرد تصویر بزرگتر را به مخاطب نشان دهیم و ثابت کنیم که ریشه این جنگ در ساختار سیستم سرمایهداری جهانی (سرمایهداری امپریالیستی) است. حتی رژیمهای اسراییل و جمهوری اسلامی از تولیدات این سیستم و بیان خاص ماهیت و کارکرد آن هستند. درک این مسأله، اثبات میکند که این جنگ، جنگِ مردم در ایران و لبنان و فلسطین و اسراییل و دیگر نقاط جهان نیست. بلکه جنگ منافع قدرتهای امپریالیستی مختلف بر سر خاورمیانه است که نماینده یک طرف، اسراییل و نماینده طرف دیگر، جمهوری اسلامی است. بیتردید دولتهای مختلف دنیا، اعم از قدرتهای بزرگ یا دولتهای منطقهای، با یکی از طرفین سمتگیری آشکار و پنهان میکنند یا خواهند کرد. زیرا در آشوب فروریختن نظم کهنه جهانی، هریک میخواهند سهم بزرگتری از قدرت در «نظم نوین» - که حداقل به همان میزان ستمگرانه خواهد بود - داشته باشند. اما عامل تعیینکننده برای آینده مثبت، این خواهد بود که مردم در هر کشور و مشخصاً در ایران، آگاهانه علیه هر دو طرف و حول منافع خود و منافع مشترکشان با مردم جهان، متحد شوند و دست رد به سینه هر جریان سیاسی و هر سیاستی بزنند که میخواهند تودههای مردم را گوشت دم توپ منافع سیاسی/طبقاتی شرورانه خود کنند.
نمیتوان به محکوم کردن این جنگ و طرفهای آن اکتفا کرد. باید گفت که چه سیستم اجتماعی است که چنین جنگهایی را میآفریند و بازیگران آن چه منافعی را نمایندگی میکنند. بدون این و با قضاوت و نتیجهگیری بر حسب ظواهر و ادعاها، هر کسی، حتا با نیات حسنه میتواند به یکی از دو قطب ارتجاعی و ضد مردمی در این جنگ کشیده شود.
دشمن کیست؟
خامنهای در سخنرانی نماز جمعه ۱۳ مهر گفت: «همان دشمن ملت ایران دشمن ملت فلسطین و لبنان و عراق و یمن و مصر هم هست؛ دشمن یکی است اما روش هایش در کشورهای مختلف متفاوت است.» کاملاً حرف درستی است! و خودِ جمهوری اسلامی و اسراییل، بخشی از همین دشمن مشترک اند که «روشهایش در کشورهای مختلف متفاوت است».
نتانیاهو اعلام کرده است که هدفش از گسترش دامنه جنگهای اسراییل به لبنان و ایران «ایجاد نظم جدید در خاورمیانه» است که بهگفته نتانیاهو، لبنان و ایران و فلسطین را از وجود جمهوری اسلامی و نیابتیهایش پاک کرده و ایران را «آزاد» کرده و پس از آن، «صلح» و «رفاه» از سر و روی خاورمیانه بالا خواهد رفت! چه کسانی این حرفها را باور می کنند وقتی تاریخ بعد از جنگ جهانی دوم، روایتگر آن است که امپریالیستهای آمریکایی با هر جنگی، با هر کودتایی، با تقویت هر حکومت مستبد خونخواری، با هر کشتار شقاوتمندانهای از نیروهای سکولار و ملیگرا و کمونیست در ایران، در عراق، در فلسطین، در مصر، در ترکیه و ... وعدۀ توسعه و رفاه و دموکراسی به مردم خاورمیانه داده اند؟
در طرف دیگر این جنگ کثیف، یک رژیم دینمدار فاشیست قرار دارد که هر دو طیف اصلاح طلب و اصولگرای آن در فساد و غارت و سرکوب بیرحمانۀ مردم غوطهورند. این رژیم، از نظر مالی و سیاسی به امپریالیسم چین و از نظر نظامی تا مغز استخوان وابسته به روسیه است که طرحهای امپریالیستیشان را در رقابت با آمریکا پیش میبرند. آنها به ظاهر در کنار ایستاده اند، اما با استفاده از جمهوری اسلامی به دنبال تضعیف ساختارهای سلطه و نفوذ امپریالیسم آمریکا در خاورمیانه اند. در کنار این رژیم، مزدوران «محور مقاومتی» قرار دارند که در مسابقه با پهلویچیهای حامی نتانیاهو، به قدرت نظامی و هستهایِ «تزار کبیر»[1] دخیل بسته اند. بهتر است ساده لوحان دنبالهروی نتان-نازی یا پوتین-نازی بدانند: بوی کباب نیست، دارند خر داغ می کنند.
وقتی رضا پهلوی، میگوید جنگ جمهوری اسلامی یک جنگ ملی-میهنی نیست، منظورش آن است که مردم ایران باید با اسرائیل علیه جمهوری اسلامی صف بندی کنند. [2] سران جمهوری اسلامی هم وقتی صحبت از «دفاع از ایران و ایرانی» می کنند، منظورشان دفاع از جمهوری اسلامی است. تبلیغات هر دو طرف، برای گوشت دم توپ کردن مردم برای جنگی است که هر طرف در آن پیروز شود، زنجیرهای اسارت و رنجهای مردم بیشتر میشود. با همین شیوه، مسیح علینژاد این جنگ را «جنگ خامنه ای و سپاه تروریستاش» میداند و طرف دیگر جنگ را کاملاً مبرا میکند. اتفاقاً با نگاهی دقیق تر به موضعگیریهای طبقه بورژوازی و نمایندگان سیاسیاش چه درون حکومت و چه بورژوازیِ در اپوزیسیون، میتوان دید که علیرغم ادعاهایشان در اینکه این جنگ، جنگ ما نیست، الزاماً یکی از طرفین این جنگ ارتجاعی هستند! استدلال همهشان، این تز عامیانه است که «دشمن دشمن من دوست من است» و تکیهگاه محکمی ندارد.
این چه جنگی است؟
نسلکشی یکساله در غزه که هنوز ادامه دارد، نتیجۀ حمله حماسِ هر چقدر هم کریه و ارتجاعی نبود. این نسلکشی، ادامه ۷۶ سال حاکمیت استعماری اسراییل بر مردم فلسطین است و جهشی در تثبیت آن است. در واقع تضاد میان یک دولت استعمارگر و یک ملت تحت استعمار است. اما پیچیدگی کنونیاش در آن است که با دو روند دیگر درهم تنیده شده است: یکی گسترش نفوذ جریان بنیادگرایی اسلامی در فلسطین که بهویژه با حمایت اسراییل و جمهوری اسلامی، در سی سال گذشته خود را بر مقاومت ضداستعماری مردم فلسطین تحمیل کرد و دیگر، مصادفشدن هر دوی اینها با شکلگیری یک گرهگاه در نظم جهانی سرمایهداری امپریالیستی که جهان در حال حاضر در آن به سر میبرد. این گرهگاه، خودش را در فروپاشی روابط قدرتی نشان میدهد که پس از جنگ دوم جهانی میان قدرتها برقرار شد و مطابق آن نهادهای بینالمللی برای انتظام بخشی جهان از سوی قدرتهای امپریالیستی پردازش شد. این روابط و نهادهای آن، به رقابتها و تبانیهای قدرتهای امپریالیستی، چهارچوب میداد. اما همه اینها، دچار از هم پاشیدگی بیسابقه شده است.
بر بستر چنین اوضاعی، امپریالیسم آمریکا و اسراییل، از سال ۲۰۱۵ بر روی طرحی به نام «مید» کار میکردند که «پیمان ابراهیم» بخشی از آن است و در واقع، تجدید سازماندهی کشورهای عرب خاورمیانه و اسراییل در یک پیمان نظامی عظیم است که به «ناتوی خاورمیانه» معروف شده است. بنی گانتز، وزیر دفاع سابق اسراییل (و از مخالفین نتانیاهو) از حمله به ایران برای سرنگونکردن جمهوری اسلامی دفاع کرده و آنرا برای تقویت نقشه «مید» لازم دانسته است[3]. رقیب این پیمان آمریکایی/اسراییلی، «سازمان همکاری شانگهای» است که دو عضو اصلی آن چین و روسیه اند و ایران یکی از اعضای دائم آن است.
کوتاه سخن آنکه، حرکات اسراییل و جمهوری اسلامی بیان بحرانی است که در این مقطع این سیستم جهانی درگیر آن است. حرص جنگطلبانۀ این دو رژیم و این که اشتهایشان در جنایت هر دم اضافه میشود، بیان این بحران است که در اعماق میجوشد. سرمایه نیاز به جنگهای مهیب دارد، نه آنطور که برخی میگویند بخاطر سود صنعت اسلحهسازی بلکه به دلیلی بنیادیتر: سرمایه در دوران بحران انباشت جز با تخریب نمیتواند راه تنفس خود را برای بسط یافتن باز کند. بحران از این تضاد برمیخیزد که پایگاه انباشت سرمایههای امپریالیستی، خانگی است - یعنی در یک کشور مشخص امپریالیستی است - اما در مقیاس جهانی انباشت میکند.
اتحاد اساسی جمهوری اسلامی با امپریالیستهای چین و روسیه، آن را در جاده برخورد با امپریالیسم آمریکا و اسراییل که پادگان نظامی آمریکا در خاورمیانه است، قرار داده بود. هرچند که آمریکا بهطور عینی بر این جاده برخورد رانده میشود، اما در این برهه به دو علت خواهان درگیرشدن نظامی تمامعیار در خاورمیانه نیست: یکم، هیئت حاکمۀ بورژوازی امپریالیستی آمریکا، از بالا تا پایین درگیر یک شکاف خصمانه است که آنان را تا آستانۀ جنگ داخلی برده است و این شاریدگی، بخشی از و بازتابی از فروپاشی در نظم امپریالیستی جهان است. و دوم، از این هراس دارد که در باتلاق یک جنگ دیگر در خاورمیانه فرو رود و از تمرکزش بر رویارویی با امپریالیستهای چین و روسیه کاسته شود. درواقع، همین انشقاق در درون طبقۀ حاکمه آمریکا است که به تنش میان کاخ سفید با رژیم نتانیاهو که بیشتر از ترامپ فرمان میگیرد تا از بایدن، دامن میزند.
صحنه برخورد میان جمهوری اسلامی و اسراییل/ آمریکا، بر صفآراییهای سیاسی مخالفان جمهوری اسلامی نیز فشار اعمال میکند تا میان این دو تجزیه شده و تلاش کنند تا مردم را تبدیل به سیاهی لشگر یکی از طرفین کنند. اگر ضرورت و امکان بازکردن راهی دیگر نبود، بحث بر سر این که «این جنگ، جنگ ما نیست»، اهمیتی نداشت.
چرا این جنگ، جنگ ما نیست؟
صدور حکم «این جنگ، جنگ ما نیست» صرفاً مبتنی بر اعمال جنایتکارانه دو رژیم جمهوری اسلامی و اسرائیل در گذشته و حال نیست. حتا صرفاً مبتنی بر این نیست که امروز این جنگ، منطقه خاورمیانه را با نزدیک به ۴۰۰ میلیون نفر جمعیت آن، به سمت جنگ ویرانگری میبرد که می تواند ابعاد هستهای به خود گرفته و برای چندین دهه آثارش برای مردم سرزمینهای این منطقه مرگ و میر و زندگی پر درد و رنج باشد. هرچند که اینها هم هست. اما، پایههای این حکم حتا محکمتر از اینهاست، زیرا بر واقعیتهای ساختاری مستحکمی استوار است که پیشتر توضیح داده شد. دو رژیم اسراییل و جمهوری اسلامی، به یک گروهبندی خویشاوندی تعلق دارند. زیرا در اساس محصول عملکرد و کارکرد یک نظام اقتصادی اجتماعی در سراسر جهان به اسم سرمایه داری-امپریالیسم هستند. مسابقه نظامی جنایتکارانۀ این دو رژیم در نهایت، مسابقه نظامی و تسلیحاتی دو قطب سرمایهداری امپریالیستی آمریکا (و اروپا) از یک طرف و روسیه و چین از طرف دیگر است. نه اسراییل و نه جمهوری اسلامی، بدون قیمهای امپریالیستشان نمیتوانند جولان دهند. به همین جهت گفتیم که دشمن عمومی همه مردم جهان یکی است. اما در کشورهای مختلف، این دشمن عام شکل انضمامی به خودش میگیرد.
نزاع میان جمهوری اسلامی و اسراییل هیچ ربطی به حمایت از «ملت مظلوم فلسطین و لبنان» و نزاع اسراییل با جمهوری اسلامی، هیچ ربطی به «آزادی مردم ایران» ندارد. ماهیت نزاع آنها روشن است. اینکه با کدام شعار و ایدئولوژی این دشمنی را به پیش میبرند، تأثیری در ماهیت امر ندارد و همچنین تاثیری بر نتایج حاصل از چنین جنگی ندارد. تبلیغات عوامفریبانه دو طرف برای این است که به قول لنین حتا مرتجعین بدون تودهها هیچکاری نمیتوانند بکنند. اینها نیاز به مردم دارند تا جنایتهای خود را پیش ببرند. برای همین هم اسراییل و هم جمهوری اسلامی تلاش میکنند مردم را بین خودشان قطببندی کنند. نتانیاهوی فاشیست نوید «آزادی» به مردم ایران میدهد و خامنهای فاشیست نوید «آزادی» به مردم فلسطین، تا یک عده برای اسراییل هورا بکشند و عدهای دیگر برای جمهوری اسلامی. برای که و برای چه هورا بکشند؟ برای اسراییلی که در نسلکشی مرزها را جابهجا کرده و اکنون «نوید» می دهد که تهران را هم مثل غزه و بیروت کند؟ برای جمهوری اسلامیای که جمهوری اعدام لقب گرفته و آزادی زنان ایران را مشکل امنیتی بزرگتر از اسراییل و آمریکا میداند و جوانان دست خالی را در خیابان کور میکند و زندانهایش در گوشه و کنار ایران پر از بهترینهای این سرزمین است و کارگران را در اعماق دفن میکند؟ نتیجهگیری از همه اینها این است که این هشدار لنین را هرگز نباید فراموش کرد: «مادامی که افراد نیاموزند در پس هر یک از وعدهها، اظهارات، عبارات اخلاقی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی، منافع طبقات مختلف را جستجو کنند، در سیاست، همواره قربانی ساده لوح فریب و خودفریبی بوده و خواهند بود.»[4]
اوضاع پیش رو پیچیده است و این پیچیدگی فقط بخاطر ناکافی بودن اطلاعات ما از نقشههای پشت پرده نیست. بلکه برای خود قدرتهای درگیر، حتی قدرت شماره اول جهان یعنی آمریکا، اوضاع آنقدر پیچیده است که نمیتواند به راحتی تصمیم بگیرد. زیرا هر اقدامی در این شرایط می تواند به ضد خودش بدل شود. این واقعیتی است که بسیاری با تنها نگاهکردن به توان نظامی اسراییل /آمریکا نمیتوانند درک کنند. بنابراین به این اوضاع پیچیده نمیتوان جوابهای ساده داد: با میانجیگری برای آشتیدادن آشتیناپذیرها یا هورا کشیدن برای یکی از کمپها.
اوضاع، پاسخهای رادیکال میطلبد زیرا سیستم در بحران ساختاریست، نیاز به تجدید ساختار دارد و این تجدید ساختار به شکل گذار مسالمتآمیز نخواهد بود! تا آنجا که به استراتژی انقلابی برمیگردد، باید بدانیم که این اوضاع گرهگاهی که در بطن خودرویاروییهای نظامی گسترده را جای داده است، امکان خارجشدن سیستم از ریل خود را نیز ایجاد میکند. در این میان نیروی آگاه انقلابی باید از فرصتها – همانطور که در تجربیات قرن گذشته یعنی انقلاب اکتبر در جنگ جهانی اول و انقلاب چین در جنگ جهانی دوم دیدیم – برای هلدادن دینامیکها بر ریل انقلاب استفاده کند. جنگها را ما شروع نمیکنیم اما نتایجش را ما میتوانیم تعیین کنیم. جنگها فقط درد و رنج به بار نمیآورند، امکان عوضکردن اوضاع را هم ارائه میدهند و گاه تغییر سیستم را ممکن تر میکنند. یکی از دلایل ممکن ترشدن چنین تغییری، کاهش مشروعیت طبقه حاکمه و تضعیف کنترل آنان بر افکار مردم است. هرچند در حال حاضر عدم مشروعیت رژیم اسرائیل بهطور خودبخودی به نفع جمهوری اسلامی و عدم مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی به طور خودبخودی به نفع اسراییل تمام شده است، اما با تکیه بر پتانسیل حاصل از عدم مشروعیت هر دو، نیروی آگاه میتواند مختصات میدان مبارزه را در ضدیت با هر دو و ضدیت با تمام تبعیض و ستمهایی که تولید میکنند و به نفع انقلاب تغییر دهد.
آیا هر جنگی بد است؟
راه حل این وضعیت، نه یک رویکرد پاسیفیستی (صلح طلبانه) است که بدون نظرگرفتن ضرورتهای جهان سرمایهداری امپریالیستی که چنین جنگهایی را اجتناب ناپذیر میکند، دست به یک موعظه اخلاقی برای آشتیدادن رقابتهای خونین میزند، و نه یک رویکرد رئال پولتیک با تفکر واقعگرایی قدرگرایانه (رئالیسم دترمینیستی) است که در محدوده آنچه که هست یعنی یا جمهوری اسلامی و محور مقاومت یا اسرائیل و آمریکا باقی میماند و چون امکانی جز این دو نمیبیند، نتیجه میگیرد که هر گروهی بر اساس هر آنچه منافع کوتاهمدت خود میدانند، باید سیاهی لشگر یکی از این دو شود. راه حل، راهی دیگر است. راه دیگری نسبت به آنچه جمهوری اسلامی هست و آیندهای جز آن را هرگز نمیتواند ارائه دهد؛ راه دیگری نسبت به تبدیلشدن به توپخانۀ امپریالیستهای چین و روسیه در مقابله و رقابت با امپریالیسم آمریکا و اسراییل؛ راه دیگری نسبت به آینده ای که امپریالیسم آمریکا و اسرائیل و اپوزیسیون دست راستی جمهوری اسلامی به ویژه در اتحاد با جناح فاشیست ترامپ و حزب جمهوریخواه تدارک می بینند؛ راه دیگری نسبت به مکیدن آخرین قطرات جان طبیعت و مردم به اسم سرمایهگذاری خارجی که الزاماً میراثدار دستگاه سرکوب و تبعیض جمهوری اسلامی خواهد بود. راهی دیگر، آیندهای است که با انقلاب برای استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین رقم میخورد. ما مردم ایران و فلسطین و لبنان و تمام جهان، بیش از هرچیز و در نهایت نیازمند این انقلاب هستیم. انقلابی که به قول باب آواکیان اگر نمیدانید چیست و چطور میتوان انقلاب کرد، یعنی هنوز به چیزی که بیش از هر چیز به آن نیاز دارید دست نیافته اید.
برای انقلاب کردن باید با قدرت حاکم بجنگیم و افکار مردم را در جهت انقلابی که هر آن عاجلتر میشود، تغییر دهیم. مهمترین تدارک عبارتست از گسترش آگاهی انقلابی و سازماندهی انقلابی حول این آگاهی. ما علیه این جنگ ارتجاعی و هر جنگ ارتجاعی دیگر هستیم. اما پیروزی انقلابی که ضروری است، در گرو پیروزی در یک جنگ انقلابی است. گرچه مختصات جنگ ما، هدف جنگ ما و روش جنگ ما متفاوت خواهد بود. ابزار و وسایل جنگ ما، با هدفش از یک جنس خواهد بود. و این در درجه اول به معنای آن است که میلیونها نفر در ایران و خاورمیانه و سراسر جهان باید به طور علمی به این واقعیت پی ببرند که دشمن واقعیشان دولتهای حاکم در هر کشور هستند که تولیدات یک سیستم طبقاتی به اسم سرمایهداری امپریالیستی اند. و تنها آلترناتیو چنین سیستمی یک دولت سوسیالیستی است که قدرت طبقه سرمایه داری را ساقط میکند و مردم را توانمند و آزاد میکند که به ریشهکن کردن استثمار سرمایهداری و ستمهای اجتماعی برخاسته از آن که امروز در ایران به شکل «هفت گسل» نمایان می شوند، پایان بدهند:
- پایان دادن به دخالت دین در امور دولت و امور جامعه؛
- پایان دادن به سرکوب سیاسی و زندان و اعدام؛
- پایان دادن به جنگ های منطقه ای؛
- پایان دادن به فقر و بیکاری؛
- پایان دادن به ستم بر زنان و ال جی بی تی کیو؛
- پایان دادن به تبعیض و سرکوب ملل تحت ستم کرد و بلوچ و عرب و افغانستانی و ترک و ترکمن و ...؛
- پایان دادن به نابودی محیط زیست.
آگاهشدن میلیونها نفر و سازمان یافتن شان برای چنین آیندهای امروز از طریق مبارزه علیه این هفت گسل و برای پایان دادن به آنهاست. با این جهتگیری، اتحاد گستردهای علیه دشمن در خانه (جمهوری اسلامی) و دشمن بینالمللی (سیستم سرمایهداری امپریالیستی و دولتهایش) میتواند به وجود بیاید.
[1] تزار کبیر، لقبی است که الکساندر دوگین، مشاور دینی پوتین که یک بنیادگرای مسیحی فاشیست است، به او داده است. الکساندر دوگین، خامنهای را رهبر واقعی نجات بشریت از شر دنیای «مدرن» میداند و از میهمانان دائمی حوزههای علمیه در قم است.
[2] همچنین حرف او اشاره به جنگ ایران و عراق است که آن را ملی میهنی میداند و بارها از سپاه بابت آن تشکر کرده است! ماهیت جنگ ایران و عراق هم ارتجاعی بود و ربطی به منافع کوتاه مدت و بلند مدت مردم ایران و عراق نداشت. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به سلسله مقالات «جنگ ارتجاعی ایران و عراق» که در ۹ شماره در نشریه آتش از شماره ۱۱۹ تا ۱۲۸ منتشر شد. در سایت cpimlm.org
[3] بنی گانتز، نیویورک تایمز، ۵ اکتبر ۲۰۲۴
[4] لنین، سه منبع و سه جز مارکسیسم، ۱۹۱۳
نظرها
AB
دو کلام حرف حسابی. خصوصا آنجاش که فرمودید: "آیندهی ما با یک انقلاب برای استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین رقم میخورد.." متن مقدار مختصری رگه های از کیش شخصیت دارد, اما در مجموع عالی است. دست مریزاد.
شهرام
با احترام اما از دید من که در ایران زندگی میکنم این مقاله یک مشت چرند بیش نبود. شما خارج نشینان واقعا از واقعیت های ایران چقدر دورید. همه در ۵۰ و یا حتی ۱۰۰ سال قبل گیر کردین. فقط صحبت های رضا پهلوی بوی قرن ۲۱ میده، بقیه همه در انقلاب اکتبر روسیه و انقلاب ایران گیر کردین.
قدیر
عالی
سیروان
هر چیزی که بخواد آینده ایران رو روشن کنه فقط امیدوارم ایران مثل غزه و لبنان ویران نشه
بردلی
”بــه مــن نگـو چــه مــی گوئـی، بــه مــن بگـو چــه میکنــی" ـ لنیـن ـ آمپیریـو کریتیسیسم