روایت مرکزمحور رسولاف از جنبش ژینا
نعیمه رشتیانی - در مقاله حاضر، تلاش کردیم با تمرکز بر روایت مرکزمحور فیلم «دانه انجیر معابد» و نادیده گرفتن نقش سایر مناطق ایران در جنبش «زن، زندگی، آزادی»، نقاط ضعف این اثر سینمایی را آشکار کنیم که همانا تمرکز بر پیشفرضهای مرکزگرا و غیردموکراتیک گفتمان «تهرانی» خود است.
❗️ممکن است با خواندن این مطلب داستان فیلم برای شما آشکار شود.
موضوع «دانه انجیر معابد» تازهترین فیلم محمد رسولاف، روایتی از اعتراضات جنبش «زن، زندگی، آزادی» بر مبنای زندگی حرفهای و خانوادگی یک بازپرس دادگاه انقلاب تهران در دوران جنبش است. فیلمبرداری فیلم در یک بازه ۷۰ روزه در ایران و به صورت مخفیانه انجام شده است. این فیلم به نمایندگی از کشور آلمان به آکادمی اسکار برای سال ۲۰۲۵ معرفی شده و فروش گیشهای آن در اروپا هم نزدیک به ۴ میلیارد دلار بوده است. اما در لابلای موفقیتهای این فیلم، تأملی بر آن نشان میدهد که روایت رسولاف از جنبش ژینا کاملا مرکزمحور است؛ در این معنا، همچون دیگر روایتهای مرکزگرا از جریانات سیاسی و اجتماعی ایران، واقعیت تاریخی را کج و معوج نشان میدهد. آن هم به کمک انکار حضور و پیشروی «حاشیه» یا «غیرتهرانی»ها.
درباره فیلم
فیلم دانه انجیر، تلاش کارگردانی مستقل است برای روایت آنچه در اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» در ایران روی داد. آن هم به منظور نشان دادن آن به دیگر مردم جهان. فیلمبرداری مخفیانه و تصویر بدون حجاب اسلامی بازیگران زن در فیلم، نشان میدهد که برای اکران داخلی تولید نشده است. پس از این جهت، کارگردان فضایی باز و آزاد در اختیار داشته تا بدون غم سانسور و سرکوب، روایت خود را به جهان ارائه دهد. اما فیلم او نشان میدهد که مکانیسمهایی بسیار عمیقتر و اساسیتر از سانسور هم وجود دارند که مانع روایت بدون تحریف یک واقعه تاریخی و اجتماعی در سینما میشوند. در این نوشتار از تحلیل دیگر جنبههای فیلم ۱۶۷ دقیقهای او صرفنظر میشود و صرفاً درباره این جنبه از آن بحث میشود.
دانه انجیر معابد، با تمرکز بر زندگی یک بازپرس در چند ماه اعتراضات قیام ژینا در ایران و به طور مشخص در شهر تهران، داستان را پیش میبرد. شگرد فیلم، ترکیب تصویرهای واقعی اعتراضات با داستان فیلم است. رضوان و ثنا دختران ایمان هستند. پدرشان که یک بازپرس در حال ارتقا در سیستم قضایی جمهوری اسلامی است، درگیر سرکوب معترضان قیام ژینا میشود. دختران ایمان، در شبکههای اجتماعی، اخبار و فیلمهای اعتراضات را دنبال میکنند و با آن احساس همدلی میکنند. فیلمهایی که آنها در موبایلهایشان میبینند، بخش مهمی از روایت فیلم را تشکیل داده است. چرا که این فیلمها برای بیننده هم به نمایش در میآیند.
تقلیل ایران به تهران
اما در طول نزدیک به سه ساعت فیلم، اثری از کانونهای اصلی اعتراضات مشاهده نمیشود. فیلمهایی که با موبایلهای مردم ضبط شده و برای نمایش در فیلم انتخاب شدهاند، گزینشیاند. انگار خود کارگردان دست به نوعی گزینش و سانسور زده است. چرا که بیشتر این فیلمها مربوط به صحنه اعتراضات در مترو، دانشگاه، خیابانها و پاساژهای شهر تهران است. یعنی شهری که اتفاقا به نسبت جمعیت موجود در آن، اثرگذاری و حضور کمتری در این اعتراضات داشت. اما روایت فیلم طوری پیش میرود که گویی مرکز اصلی و آغازین این اعتراضات تهران بوده و بقیه «شهرستان»ها هم بعداً به آن پیوستهاند. سکانس مربوط به خانه ایمان، در حالیکه همسر و فرزندانش در حال تماشای تلویزیون و پیگیری اخبارند این را به خوبی نشان میدهد. ثنا، دختر کوچکتر خانواده به مادر و خواهرش میگوید: «میگن شهرستان هم شلوغ شده». این جمله چندین پیشفرض در خود دارد. اول این که مرکزیت در هر حال از آنِ «ما» پایتختیها است و شهرستان در درجه دوم اهمیت قرار دارد. دوم این که ابتدا این شهر تهران بوده که به اصطلاح «شلوغ» شده و اکنون شهرستانها هم شلوغ شدهاند. بیننده غیرایرانی، یا حتی بیننده ایرانی این فیلم که به طور جزئی در جریان اعتراضات قرار نگرفته به راحتی این پیشداوری برایش مطرح میشود که «همه چیز در تهران میگذشت». به این دلیل که هیچ تصویری از اعتراضات بسیار گستردهتر «شهرستان» در فیلم ارائه نمیشود. مثلا هیچ خبری از تصاویر حمله به نیزارهای سیستان و بلوچستان و کشتار مردم این منطقه در فیلم نیست. انگار که تصاویر گیس و گیسکِشی مردم و نیروهای سرکوبگر در تهران، جذابیت بیشتری برای کارگردان و مخاطبان احتمالیاش داشته تا تصویر جنایتهای بسیار هولناکتر از آن در دیگر مناطق ایران. حتی فیلم خواسته یا ناخواسته منکر این میشود که آغازگر اعتراضات از همان روز نخست، شهرهایی همچون سقز و سنندج در کردستان بودند. چون اسمی از آنها برده نمیشود. در حالیکه قرار بود فیلم، واقعیت یک جنبش اجتماعی در ایران سال ۱۴۰۱ را به جهانیان نشان دهد. فیلم رسولاف، ایران را به «تهران» و اتفاقات آن تقلیل میدهد. او دیگر مناطق ایران را از چشم یک «تهرانی» طبقه متوسطی میبیند. فیلم دانه انجیر اساساً منکر این واقعیت میشود که اصولاً شعار «زن، زندگی، آزادی» ترجمهای بود از شعار «ژن، ژیان، آزادی» که سالهای بسیار قبل در کردستان متولد شده بود و در این جنبش پا گرفت و به سراسر ایران رفت. رسولاف ترجیح داده شعار «توپ، تانک، فشفشه» در فیلمش شنیده شود، اما شعار اصلی موضوع فیلمش با همان زبان، یک بار هم به گوش نرسد. از این جهت او کاملاً گزینشی و به نفع تحریف جریان تاریخی قیام ژینا عمل کرده است.
زمینه فیلم
برای درک بهتر و داوری بهتر فیلم، بهتر است نگاهی به زمینه تاریخی و اجتماعیاش بیاندازیم. یعنی زمینهای که خواسته آن را به نمایش درآورد. گزارش حقیقتیاب سازمان ملل حدود یک سال پس از آغاز جنبش، تعداد معترضان کشتهشده در سراسر ایران به دست نیروهای مسلح حکومتی را ۵۵۱ نفر اعلام کرد. در حالیکه به گزارش سازمان حقوق بشری «ههنگاو» در جریان اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» در سال ۱۴۰۱، در مجموع ۱۴۲ شهروند کُرد، توسط جمهوری اسلامی به قتل رسیدهاند. از جمله ۱۶ کودک زیر ۱۸ سال. ۹۰ نفر از این افراد، با شلیک مستقیم سلاح جنگی مأموران حکومتی کشته شدند. ۴۳ درصد کشتار شهروندان کُرد در استان کردستان، ۴۹ درصد در استان آذربایجان غربی و مابقی هم در دیگر استانهای کشور بوده است. صدها نفر دیگر هم پس از آن بازداشت شدهاند. بر مبنای تحقیقات همین سازمان، ۱۴ نفر از بازداشتیهای جنبش زیر شکنجه جان باخته و دو زندانی هم اعدام شدهاند. همچنین به گزارش «حالوش»، تنها طی کشتار موسوم به «جمعه خونین» زاهدان، ۱۰۵ معترض به رگبار بسته شدند که ۱۹ نفر از آنها کودک بودند. کشتارها در دیگر روزهای جنبش هم در زاهدان بسیار گسترده و وحشیانهتر بوده است. این یعنی نزدیک به نیمی از تعداد معترضان کشتهشده، تنها در سه استان، سیستان و بلوچستان، کردستان و آذربایجان غربی بوده است. بیشتر این کشتارها هم توسط خود مردم با فیلم گرفتن توسط موبایلهایشان مستند شده است. تصاویر این کشتارها در شبکههای اجتماعی قابل دسترساند. به ویژه برای کارگردانی که بخواهد در اینباره فیلمی آزاد بسازد. اما بیننده فیلم میتواند مشاهده کند که هیچ اثری از این وقایع در آن به چشم نمیخورد. همه چیز تقلیل داده شده به تصاویر خشونتبار در چند مکان عمومی شهر تهران. در حالیکه گستردگی اعتراضات در شهرهای کردستان، رشت، سیستان و حتی کرج، بسیار بیشتر بود. تا حدی که برخی از شهرهای کردستان برای روزهایی کاملا آزاد شدند و به دست مردم افتادند. تصاویر آن هم موجود و مستند است.
انکار دیگری
فیلم دانه انجیر، با وجود تمام سر و صداهایی که اخیرا در محفلهای سینمایی و خبری به پا کرده، یک فیلم تحریفآمیز از جنبش ژینا است. رسولاف با فیلمبرداری مخفی و اکران خارجی فیلمش توانسته از تیغ سانسور حکومت فرار کند؛ اما هیچگاه موفق نشده قدمی از پیشفرضهای مرکزگرا و غیردموکراتیک گفتمان «تهرانی» خود فراتر برود. فیلم او که مدعی است دارد در برابر دروغهای جمهوری اسلامی، واقعیتهای اعتراضات را نشان میدهد، خود اسیر چندین دروغ بزرگ است. دروغهایی که «دیگری»ها را انکار میکنند، رنجهای آنها را نمیبینند و تمایلی به نشان دادن چهره واقعی غیرخودیها ندارد. حتی در یک فضای نسبتا باز سیاسی و آزاد.
نظرها
آرمان
خانم رشتیانی، آنچه نوشته اید، نقد درونی از فیلم نیست بلکه در بهترین حالت یک نقد بیرونی، یا دقیق تر، یک نقد از ببرون به فیلم است یا بهتر بگویم یک نوع سرزنش است تا یک نقد. چون نقد بیرونی نقدی است که با چند پیشداوری شروع می شود و سرانجام با یافتن یا بافتن "دلایل و مصادیق محکم " برای پیشداوری به پایان میرسد. فقط چند نکته: خانواده ی ایمان در تهران زندگی می کنند، طبیعی است که حساسیت اعضای خانوداه، بویژه دو فرزند خانوداه، در ابتدا و بیشتر به رویدادهایی است که در شهر یا محله خود شان رخ می دهد، علاوه براین فیلم پاره های مستندی که در فیلم مونتاژ شده اند ، نشان نمی دهد که عتراضات در کدام شهر است، می تواند هر شهری از ایران باشد - و از نگاه بینندگان فیلم هم مهم نیست که این جنایت ها کجا رخ داده اند، بلکه مهم این است که این جنایت و مقاومت ها رخ داده اند( و آن هم در ایران). اتفاقاً فیلم نه مرکز گرایی و نه قومگرایی را تبلیغ می کند. آن علاوه براین موضع فیلم هم نیست. اتفاقاً فیلم فرا هویتی و فرا قومی است و بدین خاطر است که نه تنها ایرانی ها، بلکه بسیاری از غیر ایرانی ها هم می توانند با آن رابطه برقرا کنند و میکنند. من فکر می کنم مشکل نقد شما هنوز اسیر بودن در ایدئولوژی "هویت" و "قومیت" است، آن هم در سدۀ بیست و یکم!!!
شهروند
سرکار خانم نعیمه رشتیانی، ضمن تائید نظر آرمان در باره مقاله شما اضافه میکنم که کار هنر جامعه شناسی نیست. هنر میتواند به مسائل اجتماعی بپردازد اما نه به عنوان جامعه شناس که با بررسی همه جانبه مساله در جهت روشن ساختن کاستی ها و کمی های مشگل بر می اید. هنر مند میتواند بر بخش کوچکی از یک مساله اجتماعی تمرکز کند و برداشت خود را بیان کند. در هنر عواطف بر تفکر کاملا عقلانی بر تری دارد. برای مثال شما فیلم شوهر آهو خانم را که میبینید میتوانید آن را به مساله چند همسری ربط دهید و دیگری آن را به مساله هوسرانی مردی متاهل و یا عشوه گری زنی سرگردان. میتوان انتقاد کرد که در این فیلم به مساله زنان ازادی خواه پرداخته نشده است و مرد سالار است. بررسی همه جانبه این مساله کار جامعه شناسی است نه هنر. در فیلم طبیعت بی جان از سهراب شهید ثالث دوربین بر روی زندگی پیر مردی سوزنبان متمرکز است در شمال ایران بی آنکه به مساله زندگی سوزنبانان در تهران بپردازد و این نقص فیلم نیست.در مستند خانه سیاه است فروغ فرخزاد گزارشی از جزامخانه بابا باغی در تبریز ارائه میدهد بی آنکه به مساله جزامیان در سراسر ایران بپردازد. هزاران مثال دیگر هست که میتوان نام برد. تاکید میکنم که کار هنر جامعه شناسی نیست.