ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

نشانه‌شناسی هفتم اکتبر

امین بزرگیان − در هر لحظه‌ای از مقاومت، بازگشت و طلب سکونت داشتن، «فلسطین» احضار می‌شود، هرچند که خود افراد شاید از این احضار نمادین آگاه نباشند.

متن حاضر اولین بار در نشستی تحت عنوان « هفتم اکتبر ذیل یک تداوم تاریخی» ارائه شد؛ نشستی بر خط که به همت مؤسسه مدرسه تهران و با همکاری انجمن علمی جامعه‌شناسی دانشگاه تهران و با حضور امید مهرگان، آزاده ثبوت و نگارنده برگزار گردید.

 برای صحبت کردن در مورد فلسطین بهتر است بحث را با لحظه‌ای مأنوس برای مای ایرانی از «فلسطینیت» که در آبان ۹۸ ظهور پیدا کرد آغاز کنیم:

آبان ۹۸ (که در سالگرد آن هستیم) در ساده‌ترین معنایش، آن‌گونه‌ که همه‌ی ما درک کردیم، چیزی نبود جز قیام افراد جان به لب رسیده؛ اقدامی انقلابی و تنانه‌ که به تعبیر رایج محصول وضعیت عینی و مادی، و زندگیِ سلب‌شده از افراد بود. این موقعیت ستم باعث شد که ما با لحظه‌ای به اسم آبان ۹۸ روبرو شویم. بعد از آن رویداد، آبان ۹۸ به نماد یا نشانه‌ای که اعتراض به وضعیت موجود را در بین طبقات به حاشیه رانده‌شده، تُهی‌دست و محروم نمایندگی کرد، تبدیل شد. در واقع، هم با فراتر رفتن از یک واقعه تبدیل به نماد شد، و هم وضعیت شورش‌کنندگان را روایت کرد.

این نمایندگی کردن و نشانه شدن را به نظر می‌رسد می‌توان در واقعه‌ی ۷ اکتبر نیز مشاهده کرد. آنچه در ۷ اکتبر رخ داد را به هیچ عنوان نمی‌توان صرفاً به حمله‌ی حماس یا "حمله‌ی تروریستی حماس" تقلیل داد؛ کاری که مدام در رسانه‌ها و حول و حوش این واقعه صورت گرفته است. به این علت نمی‌توان آن را صرفاً یک یورش تروریستی دانست که به اذعان تمامی گزارش‌ها از واقعه، چه گزارش خود نیروهای فلسطینی و چه گزارش اسرائیل و نهادهای بین‌المللی، در واقعه‌ی ۷ اکتبر به گونه‌ای کار از دست حماس خارج شد و مردمان عادی محصور در غزه به صحنه‌ی ماجرا اضافه شده و بدون هماهنگی قبلی به سرزمین‌های اشغالی که پیشتر در آن مستقر بودند، وارد شدند. به تعبیر اِنزو تِراوِرسو در کتابی که اخیراً منتشر کرده، ما در پدیده‌ی ۷ اکتبر با چیزی مازاد از حمله‌ی حماس مواجه هستیم که معنابخشی‌های مرسوم از آن را تغییر می‌دهد، که به تعبیر من می‌توان آن را به «بازگشت افراد جان به لب رسیده» خلاصه کرد.

باید مسئله‌ی فلسطین را در نسبت با نظم نوین و مسئله‌ی حقوقی دولت مدرن پس از جنگ جهانی دوم فهمید. با تاریخی ۷۵ ساله از کاربست این نظم در عریان‌ترین شکل خود که تولیدکننده‌ی انواع متنوع و خلاقانه‌ای از خشونت، جنگ و کشتار توسط دولت اسرائیل بوده، روبرو هستیم. در واقع، بر اساس همان گفته‌ی ماکیاولی می‌بینیم که چگونه نظم نوین پایه‌ی خود را بر «بی‌نظمی» گذاشته است.

حمله حماس و شکستن حصار

 حماس با هدف جلب توجه دنیای عرب به مسئله‌ی فلسطین که در حال فراموشی بود و به جهت جلوگیری از توافق سیاسی کشورهای عرب بالاخص عربستان با اسرائیل، تصمیم گرفت عملیاتی را انجام دهد تا مجدداً مسئله‌ی فلسطین را مهم و در صدر حواس عمومی برده، و در توافق‌های میان اعراب و اسرائیل (همانند پیمان ابراهیم یا هر توافق دیگر) و روند عادی‌سازی مسئله‌ی فلسطین اختلال ایجاد کند. این مسئله را نباید فراموش کنیم که عملیات حماس به دنبال سلسله مقاومت‌های مدنی در چند سال اخیر بوده که اهالی غزه در مرز با اسرائیل انجام داده بودند؛ اعتراضاتی که با وجود غیر خشونت‌آمیز بودن بشدت سرکوب شد و به کشتار بزرگی از فلسطینیان منجر شده بود. در حقیقت، خشونتِ ظاهر شده از سوی حماس در عملیات هفت اکتبر، در نزدیک‌ترین فاصله زمانی، در پی سرکوب اعتراضات غیر خشونت‌آمیز -و بی‌نتیجه ماندن آن- پدیدار شد.[1]

برنامه‌ی حماس برای ۷ اکتبر حمله به پایگاه‌های نظامی اسرائیل در شهرک‌ها و روستاهای همجوار با دیوار غزه و نگهبانان مرزی بود که به تدریج به جاهای دیگر نیز کشیده شد. در این میان اتفاق مهمی رخ داد که کلید اصلی نسل‌کشی را زد، و آن چیزی نبود جز تحقق -هر چند کوتاه مدت- بازگشت: اینکه مردم عادی غزه بعد از شکسته شدن حصار از مرز رد شدند و وارد سرزمینی شدند که برای آن‌ها بوده است؛ به معنایی ورود به جایی که به آن‌ها تعلق داشته اما از آن‌ها سلب شده است. بنابراین علاوه بر حمله حماس ما در اینجا شاهد پدیده‌ای به نام «بازگشت» بودیم که توسط مردمان عادی انجام شد.

ادعای نگارنده این است که کشتار وسیع و نسل‌کشی که بعد از هفتم اکتبر توسط اسرائیل برنامه‌ریزی شد، واکنشی به این بازگشت است و نه پاسخ به حمله‌ی حماس. آن‌چیزی که باعث شد دولت اسرائیل دست به چنین کشتار همه جانبه‌ای بزند، این بازگشت و خطرات حاصل از آن بود؛ بازگشت افراد به سرزمین اصلی خود که پیشاپیش از آن‌ها سلب شده و این تصور را در اسرائیل به وجود آورده که بخشی ازلی و ابدی از سرزمین یهودیان بوده، و به تعبیری به ملت اسرائیل تعلق ذاتی دارد. بازگشت دسته‌جمعی فلسطینیان به زمین‌های مورد مجادله حتی برای چند ساعت، نه تنها به سبب یادآوری تاریخ اشغال و بی‌جا سازی، که بدلایل حقوقی رویدادی بسیار خطرناک برای دولت اسرائیل بود. برای نشان دادن این خطر لازم است که به فیلسوف برجسته یهودی، هانا آرنت، و کتاب نوشته‌های یهودی او مراجعه کنیم.

هفتم اکتبر و لحظه بازگشت

پس از سقوط نازیسم و پایان جنگ جهانی دوم یکی از مهمترین مسائلی که برای کشورهای اروپایی ایجاد شد این بود که یهودیان به سرزمین‌هایی که قبل از جنگ در آن ساکن بودند، (مانند آلمان، ایتالیا، فرانسه و...) بر خواهند گشت.

هانا آرنت در توضیحاتی که در مورد تشکیل دولت صهیونیستی مطرح می‌کند، استدلال می‌کند که بازگشت یهودیان به اروپا پس از سقوط نازیسم با مجموعه‌ای از مخاطرات حقوقی و حقیقی همراه خواهد بود؛ بازگشتی که برای کل اروپا و دولت-ملت‌های مدرن آن بحران‌زاست. حضور مجدد یهودیان در اروپا دولت‌ها را از حیث اینکه باید آن کشتار و ستم در حق یهودیان را جبران کنند، دچار معضلاتی می‌کرد که دامنه‌ی آن بسیار گسترده بود. ما از کشتار و ستمی صحبت می‌کنیم که فقط محدود به یک دولت (آلمان نازی) نبود بلکه بسیاری از دولت‌ها و از آن مهمتر جامعه‌ی یهودستیز اروپا را نیز مشمول می‌کرد.

 آرنت برای نشان دادن ابعاد این مشکل، موضوعی حقوقی را پیش می‌کشد. بر اساس نظریه‌ی اِعمال دولت، یک دولت مستقل نمی‌تواند به قضاوت دولت دیگری بنشیند که در واقع برآمده از اصل مصونیت دولت‌هاست. به سبب اصل حقوقی مصونیت دولت، کنش‌های حتی مجرمانه‌ی دولت‌ها شکل قانونی پیدا می‌کند. دولت‌ها مجاز نیستند که در امور داخلی دولت‌های دیگر مداخله کنند. اصل حقوقی مصونیت دولت‌هاست که باعث می‌شود جنگ‌های جدید توجیه حقوقی شوند. مصحلت و ضرورت دولت اگر اقتضا کند که با نیروهایی متخاصم -آنگونه که خود تعریف می‌کند- بجنگد، اصل مصونیت دولت از آن محافظت خواهد کرد. هیچ نهاد خارجی حق ندارد بر اساس اصول حقوقی دولت مدرن، موجودیت یک دولت را منکر شود. به همین دلیل بازگشت یهودیان در این نظم حقوقی می‌توانست به دلیل چالش و نزاع همیشگی بین غرب مسیحی و یهودیت دوباره مسئله‌ساز شود. اگر یکبار دیگر دولتی اروپایی خواست و تصمیم گرفت یهودیان را به اردوگاه‌ها بفرستد، چه باید کرد؟

آرنت حول و حوش این معضل در نظام حقوقی مدرن نشان می‌دهد که نهاد دولت در مواجهه با کشتارهای دولتی دیگر تا چه حد نارسا و ناتوان است. اینجا بود که «راه‌حل نهایی دوم» به مرور در فکر دولتمردان اروپایی بوجود آمد. اگر راه‌حل نهایی اول اشاره به کشتار وسیع و بوروکراتیک یهودیان توسط نازیسم داشت، ایده‌ی راه‌حل نهایی دوم این بود که باید تلاش کنیم تا برای جلوگیری از بازگشت یهودیان به اروپا یک سرزمین مستقل یهودی در خارج از مرزهای اروپا مهیا کنیم و آنان را بدانجا بفرستیم، زیرا اگر دوباره تنش بین مسیحیان و یهودیان اروپا تکرار شود، بر اساس اصل مصونیت دولت، هیچ دولتی نمی‌تواند در امور داخلی کشوری دیگر مداخله کند و مقابل این جنایت اقدامی واقعی انجام دهد. اروپاییان می‌دانستند که زمانی آنها به جنگ با نازیسم رفتند که دولت هیتلر موجودیت سرزمینی آنها را به خطر انداخت، نه زمانی که آلمان‌ها برای یهودیان قوانین جدید می‌نوشتند. برای جلوگیری از این پیشامد، ایده‌ی رهبران دُول مدرن و اروپایی این بود که سرزمینی بسازند بیرون از اروپا تا یهودیان را به آنجا منتقل کنند و با بیشترین حمایت، کاری کنند که آنان تا ابد آنجا بمانند.

یکی از ارکان مهم نظم نوین که بعد از جنگ جهانی دوم تاسیس شد، پدیداری است که ما امروز تحت عنوان اسرائیل می‌شناسیم‌. نتانیاهو هنگامی که می‌خواهد از کار خود در برابر افکار عمومی اروپاییان دفاع کند و مشروعیت آن را یادآوری کند، مدام به نظم نوین ارجاع می‌دهد و عملیات خود در غزه و لبنان را بخشی از این نظم عنوان می‌کند.

فرضیه نخست گفتار امروز من این بود که حجم گسترده جنایاتی که در یک سال اخیر از جانب اسرائیل مشاهده می‌کنیم، محصول اقدامی بود که در طی آن مردم جان به لب رسیده‌ی غزه لحظه‌ای از زندان‌شان بیرون آمده و این بازگشت را محقق کردند. اینجا بود که خطری مهم احساس شد، خطری شبیه به خطری که دولت‌های مدرن اروپایی پس از جنگ دوم جهانی احساس کردند. این خطر که نه فقط برای اسرائیل بلکه برای تمامیت نظام حقوقی دولت مدرن است، خطر بازگشت عرب‌های فلسطینی به سرزمینی‌هایی است که از آنان یک بار برای همیشه گرفته شده است. به همین دلیل است که به روشنی می‌توان ادعا کرد که تمام جریانات سیاسی، تحلیلی و رسانه‌ای که در یک سال اخیر سعی‌ کرده‌اند سیاست‌های نظامی اسرائیل را صرفاً به حمله‌ی نظامی حماس محدود کنند، پروژه‌‌هایی برای تولید آگاهی کاذب بوده‌اند. تمامی سیاست‌های اسرائیل در قبال فلسطینیان نه نابود کردن حماس که مقابله با بازگشت و حتی تخیل بازگشت فلسطینی‌ها بوده است.

دولت اسرائیل همواره با انواع قوانین، سیاست‌ها و اقدامات روزمره از جمله شهرک‌سازی، بی‌جا سازی، مرزسازی‌های جدید، کنترل سرسام‌آور برگه‌های هویتی، جلوگیری از هر نوع از تجمعات و غیره تلاش کرده است امکان بازگشت را حتی در تخیل جمعی فلسطینیان منتفی کند. در واقع کل دستگاه اجرایی و نظامی دولت اسرائیل رو به سوی غیر قانونی کردن بازگشت و تجمیع فلسطینیان در مناطقی کاملاً محصور داشته است، بنابراین آن لحظه‌ای که این بازگشت را حتی از حیث نمادین محقق کرده، موقعیتی است دهشتناک برای این آپاراتوس زیرا که می‌تواند توان‌های تازه‌ای را در برابر جوهره اصلی سیاست‌های بین‌المللی زنده کند. در ذهنیت دولت اسرائیل هیچ‌چیزی ترسناک‌تر از این نیست که آنانی که یکبار برای همیشه اخراج شده‌اند، به زمین‌هایشان بازگردند. این ترس ماهیت اصلی نسل‌کشی اخیر را توضیح می‌دهد و به راحتی می‌تواند شامل هر فلسطینی و نه فقط عضو حماس شود، زیرا هر فلسطینی‌ای سودای بازگشت را دارد.

اسرائیل و نظم نوین

پیوندی تاریخی بین چیزی که تحت عنوان «نظم نوین» می‌شناسیم و اسرائیل وجود دارد. همان‌گونه که بیان شد تشکیل دولت-ملت اسرائیل، بخشی از نظم نوین بود؛ نظم نوینی که بعد از جنگ دوم جهانی تأسیس شد. به تعبیری می‌توان گفت که نظم نوین هرچند سازوکاری اندیشیده شده و حقوقی در مواجهه با اوج دهشت در تمدن اروپایی بود اما از همان بدو امر به سبب مسئله پابرجای یهود پیوندی عمیق با اشغال، خشونت سیستماتیک و سرکوب مشروع دولتی پیدا کرد.

 یکی از ارکان مهم نظم نوین که بعد از جنگ جهانی دوم تاسیس شد، پدیداری است که ما امروز تحت عنوان اسرائیل می‌شناسیم‌ که از اساس در نسبت با این موضوعات است. به سبب همین در هم تنیدگی نظم نوین و سیاست‌های دولت اسرائیل است که می‌توانیم تأکیدهای رتوریک نتانیاهو را درک کنیم. بیراه نیست که وی در خلال کشتار اخیر هنگامی که می‌خواهد از کار خود در برابر افکار عمومی اروپاییان دفاع کند و مشروعیت آن را یادآوری کند، مدام به نظم نوین ارجاع می‌دهد و عملیات خود در غزه و لبنان را بخشی از این نظم عنوان می‌کند. او به تاریخ ارجاع می‌دهد و با کلید واژه نظم نوین به تمام مخالفان‌اش پیغام می‌دهد که هر نوع مخالفتی با اسرائیل، به معنای مخالفت با فرا روایت جهان متمدن غرب یا همان نظم نوین است.

 راهنمایی نتانیاهو کارگشاست. باید مسئله‌ی فلسطین را در نسبت با نظم نوین و مسئله‌ی حقوقی دولت مدرن پس از جنگ جهانی دوم فهمید. با تاریخی ۷۵ ساله از کاربست این نظم در عریان‌ترین شکل خود که تولیدکننده‌ی انواع متنوع و خلاقانه‌ای از خشونت، جنگ و کشتار توسط دولت اسرائیل بوده، روبرو هستیم. در واقع، بر اساس همان گفته‌ی ماکیاولی می‌بینیم که چگونه نظم نوین پایه‌ی خود را بر «بی‌نظمی» گذاشته است. آن‌چیزی که نظم نوین را پیش می‌برد به یک معنایی بی‌نظمی، کشتار، خشونت و سلب مالکیت بوده است. تا جایی که می‌توان گفت هر نوع بی‌نظمی دیگری در منطقه و جهان تحت عناوینی چون بنیاد‌گرایی سلفی سنی، هلال شیعی، احیای امپراتوری عثمانی و یا هر بی‌نظمی دولتی دیگری، ذیل این بی‌نظمی قرار می‌گیرد؛ ذیل بی‌نظمی اسرائیل که به بخشی مهم از ماهیت نظم نوین تبدیل شده است. نکته اینجاست اگر دیگر بی‌نظمی‌ها توسط ایران و روسیه و داعش و غیره به مثابه پدیدارهایی منفی و خلاف نظم شناسایی می‌شوند، بی‌نظمی اسرائیل بخشی از خود نظم نوین شناخته می‌شود و همه اعضای مهم این نظم حتی کشتار گسترده او را «حق مشروع دفاع» نام می‌نهند. در سطح معرفت‌شناختی سیاسی، تمامی اعمال اسرائیل در این ۷۵ سال در مقام نظم و یک وضعیت عادی فهمیده شده و نه در مقام بی‌نظمی. این نوع شناخت البته ریشه‌های روان‌شناختی سیاسی و حقوقی دارد: ترس از بازگشت گسترده یهودیان به اروپا.

فلسطین کجاست؟ آیا فلسطین یک مکان است؟ در پاسخ باید گفت که فلسطین سرزمینی است بی‌سرزمین، قلمرویی‌ست بی‌قلمرو، حضوری‌است غایب؛ یک فضا برای تخیل است. مفهومی که مکانی یافته است.

مشروعیت پیدا کردن بی‌نظمی از جانب دولت اسرائیل و حمایت حقوقی نظام بین‌الملل در اشکال مختلف خود از آن، خط قرمز شرارت را در جهان متأخر مدام عقب برده است؛ به معنایی که دست همه‌ی دولت‌ها را برای اعمال ستم بیش از هر زمانی باز کرده و ستمکاری را قانونی کرده است. دولت اسرائیل اصل مصونیت حقوقی دولت را به شکلی دیوانه‌وار به اصلی محوری در نظم بین‌الملل تبدیل کرده، به این معنا که مواجهه‌ی حقوقی با خشونت دولتی را توسط نهادهای بین‌المللی ناممکن کرده تا حدی که سازمان ملل -بر خلاف رؤیاهای اولیه در هنگام تأسیس- به نهادی کاملاً تجملاتی تبدیل شده است. آنچه اسرائیل با حمایت نظم جهانی در ۷۵ سال حیات خود انجام داده فراسوی هر موضوعی به گسترش جهانیِ شرارت دولتی انجامیده و توانسته این امکان را به همه‌ی دولت‌ها و سازوکارهای حقوقی بدهد که بتوانند مرز سلطه، خشونت و کشتار را گسترش دهند و آن را به عنوان چیزی عادی، مرسوم و حقوقی بازشناسی کنند. ناتوانی جهان امروز از مواجهه‌ با وقایع دهشتناکی همچون کشتار آبان ۹۸ محصول پارادایم اسرائیل است. چیستی اسرائیل و فرآیندهای گسترش آن در تاریخ سیاسی معاصر بوده که امکان کشتار را نه فقط برای خودش که برای هر نظم حقوقی دولتی دیگری فراهم کرده است. هیچ دولتی در قبال خشونت و سرکوب پاسخ‌گو نیست و می‌تواند در مواجهه با واکنش جهان نسبت به بی‌نظمی، اسرائیل را یادآوری کند. اردوغان چه پاسخی به اتحادیه اروپا و ناتو در قبال سرکوب کردها داده است جز پیش کشیدن اسرائیل در هر تنگنایی؟

فلسطین به مثابه نشانه مقاومت

تا بدینجا در تحلیل هفت اکتبر از اسرائیل سخن گفتیم، حال بهتر است کمی مسئله را از سویه‌ی فلسطین ببینیم.

 موازی با تاریخ ۷۵ ساله‌ای که از آن سخن رفت با پدیدار دیگری نیز روبروییم که هرچند مالامال از مرگ و شکست بوده اما به مرور منجر به ساخته شدن یک فیگور الهام‌بخش در تمام این سال‌ها شده که به خلاصه نام فلسطین پیدا کرده است، تا جایی که جمعیت بزرگی از مردمان جهان موقعیت تحت ستم خود را ذیل این نام به یاد میاورند. به شکل خلاصه، فلسطین در طی این سال‌ها تبدیل به تجسد مادی یک مفهوم شده؛ و آن مفهوم هم چیزی نیست جز «مقاومت». مقاومت یک آرزو، یک کانسِپت و یک ایده‌ است که مدام سعی می‌شود در سطح فردی و جمعی ساخته شده و عینیت بیابد تا بتواند زیستن را بهبود ببخشد. مقاومت یک هدف عالی برای هر فرد و جامعه‌ی تحت ستم است. فلسطین کاری که در این ۷۵ سال انجام داده این بوده که به این مفهوم، تجسد مادی بخشیده است. در هر جایی از عصر جدید که مقاومتی در برابر ستم، فرادستان و سازوکارهای مسلط شکل می‌گیرد و ساخته می‌شود، ما به نوعی با فلسطین روبرو می‌شویم؛ شاید بهتر است بگوییم با فلسطینیّت مواجه می‌شویم. به عبارتی فلسطین به چیزی فراسوی یک واقعه، معضل یا مسئله‌ی حقوقی رفته است. می‌بینیم که چگونه حتی در بدنه جامعه اروپا افراد برای بیان اعتراضشان به انواع و اقسام سلطه در گوشه و کنار جهان، فلسطین را پیش می‌کشند و پرچمش را نمایش می‌دهند. اینکه یک جامعه‌ای بتواند عینیت مادی یک مفهوم شود، دستاوردی نیست که به سادگی بدست بیاید. بخش بزرگی از جایگاه آمریکا در دوران جدید بدین بر می‌گردد که توانسته خود را به مثابه عینیت مادی مفهوم پیشرفت بشناساند.

موازی با تاریخ شکل‌گیری و قدرت‌یابی اسرائیل، در خلال تمامی برنامه‌های دولتی برای بی‌جاسازی و کشتار، فلسطین به تجسد مادی چیزی تبدیل شد که تحت عنوان مقاومت می‌شناسیم. فلسطین به یک معنایی در مقام تحقق یک تخیل انسانی عمل می‌کند؛ تخیل مقاومت. بسیاری از خود می‌پرسند: چگونه من و ما می‌توانیم فلسطین باشیم؟ فلسطین با ارائه‌ی تصویری اساطیری از خود توانسته به این جایگاه برسد. در داستانی حماسی با جمعیت کمی از آدم‌ها در یک منطقه‌ی جغرافیایی کوچکی روبروییم که در مقابل بزرگترین ارتش دنیا که حمایت قدرت‌های جهان را دارد، قرار گرفته و همچنان توانسته پس از سال‌های طولانی تولید مقاومت و مبارزه کند. چه نیرویی باعث شده که آن‌ها در این وضعیت سراسر نابرابر میدان مبارزه را رها نکنند و اجازه ندهند که دشمنشان تسلط کامل پیدا کند؟ به سبب همین موقعیت اسطوره‌ای است که عینیت فلسطین با واژه‌ی مقاومت این‌همان شده است. این موقعیت توسط مردمانی ساخته شده که طی دهه‌های طولانی مقاومت علیه ستم را تبدیل به بخشی از مناسک روزمره‌ی خود کرده‌اند. گویی که مقاومت اندامی از آنها و عنصری ناگسستنی با زندگی روزمره آنهاست. هر کسی که ستمی را در جهان معاصر تجربه می‌کند، رویای این را دارد که این گونه باشد. چقدر ما ایرانی‌ها رؤیای این را داریم که جامعه‌ای بدین گونه داشته باشیم که مقاومت تا این حد به روزمره‌مان تنیده شده باشد؟ همه در طلب این هستیم و می‌دانیم که ساختن چنین جامعه و سوژه‌ای در جهان پسا مدرن با سروری ربات و هوش مصنوعی چقدر سخت و بعید است‌. همه‌ی ما تخیل فلسطین و فلسطینی بودن را داریم. به همین علت تحلیل مسئله‌ی فلسطین به عنوان موضوعی صرفاً دیپلماتیک تقلیل‌گرا و خلاف واقع است. زیست اردوگاهی فلسطینی‌ها شکل نهایی زیست اردوگاهی در عصر سرمایه را نمایندگی می‌کند و آن را بازتاب می‌دهد. اینجا سوالی که مطرح می‌شود این است که فلسطین کجاست؟ آیا فلسطین یک مکان است؟ در پاسخ باید گفت که فلسطین سرزمینی است بی‌سرزمین، قلمرویی‌ست بی‌قلمرو، حضوری‌است غایب؛ یک فضا برای تخیل است. مفهومی که مکانی یافته است. نکته اینجاست که ساخته شدن و پیدا کردن چنین جایگاه بلند و استثنایی در تاریخ اصلاً راحت نیست؛ محصول ۷۵ سال مقاومت با همه‌ی ضعف‌ها و قوت‌های تاکتیکی است، محصول جان‌هایی است که از دست رفته‌اند. اما موضوع همچنان ایستادن بر سر آرمان‌ رهایی است؛ مقاومتی که فلسطین را به نوعی رویا و تخیل، و رها شدنش را به عنوان لحظه تثبیت نظمی حقیقتاً راستین تبدیل کرده است. این تخیل، رویایی است که هر کس در هر کجای دنیا که از ستم خسته و بیزار است، آن را در سر می‌پروراند. در هر لحظه‌ای از مقاومت، بازگشت و طلب سکونت داشتن، فلسطین احضار می‌شود، هرچند که خود افراد شاید از این احضار نمادین آگاه نباشند.

پانویس:

[1] تظاهرات روز سرزمین در سال ۲۰۱۸ برگزار گردید. این تظاهرات «تظاهرات بازگشت» نیز نامیده شده‌است. از شش هفته قبل از این تظاهرات جمعی از فلسطینیان در مرز نوار غزه تحصن کردند. سی هزار نفر در این تظاهرات در مرز اسرائیل با غزه حضور داشتند. به گزارش سازمان ملل متحد در جریان این اعتراضات که تا سال بعد، یعنی تا ۲۸ فوریه ۲۰۱۹، ادامه یافت صد و نود نفر کشته و ۶۱۰۰ نفر نیز به دلیل اصابت گلوله، گلوله‌های پلاستیکی یا مسمومیت با گاز اشک‌آور مجروح‌ شدند.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.