دیدگاه
تعهد به «زن، زندگی، آزادی»: انتقادها به مرخصی درمانی نرگس محمدی به ما چه در موضوع چهره زن مبارز میگوید؟
رامتین شهرزاد در این دیدگاه نگاهی به انتقادها به مرخصی درمانی نرگس محمدی، برنده جایزه صلح نوبل دارد.
یک آمبولانس متوقف میشود، در باز میشود و چهره کارکنان آن محو است، نرگس محمدی بر تخت متحرک نشسته را از ماشین خارج میکنند. او بلند میخندد، یک دست را بلند میکند و میگوید «سلام، سلام، سلام آزادی، زن، زندگی، آزادی، آزادی حق ماست، آزادی حق ماست، درود بر آزادی». این خلاصه ویدیوی لحظهای است که محمدی برای مرخصی درمانی کوتاهمدت از زندان خارج شده است. وقتی او به زندان رفت، یکی از زنان آزادیخواه زندانی جمهوری اسلامی بود، حالا که بیرون آمده، برنده جایزه صلح نوبل است و خبر آزادی موقتش هم ابتدا زیرنویس شبکههای خبری جهان و سپس گزارش خبری میشود. در نخستین دقایق در فضای مجازی میتوانستی بخوانی که کاربران اغلب گمنام مینویسند چه احساس آرامشی به آنها دست داده که زنی از زندان بیرون آمده، میخندد و از زندگی میگوید.
بهفاصلهای کوتاه ولی صدایی دیگر موج میگیرد. یک بخش آن را کاربران گمنام وابسته بلند کردهاند. گمنامهای وابسته به جمهوری اسلامی یا آنها که ادعای سلطنتطلبی دارند و به هر شکل حضوری در فضای اجتماعی که رها از سلطنت باشد، به خشنترین شکل ممکن واکنش نشان میدهند. ولی صدای دیگری هم بلند شد. صدای شهروندانی که سابقه زندان، شلیک گلوله حکومت به چشم و بدنشان را دارند، یا عزیزشان را حکومت به اسارت و حبس برده یا عزیزشان را به قتل حکومتی محکوم کرده است، بدون آنکه بتوانند حق اعتراضی داشته باشند. صدای آنها بتدریج از بقیه بلندتر میشود. بخشی از چهرههای رسانهای سابقا نزدیک به حکومت هم به آنها ملحق میشوند. فهرستی از این نقلقولها علیه نرگس محمدی را کاربر امیرخان در ایکس/توییتر سابق مستند کرده است.
برای مثال فریبا داوودی مهاجر در شبکه اجتماعی ایکس/توییتر سابق نوشته است:
چند وقت پیش گفتند که خانم نرگس محمدی زخم بستر گرفته. من هر چه نگاه میکنم، ایشان با چنین چهره و بدنی ممکن نیست زخم بستر داشته باشند. بعد خبر سرطان ایشان منتشر شد که باز شرایط فیزیکی ایشان به خوبی نشان میدهد سرطان که هیچ، سرما هم نخوردهاند. از سیمای خانم محمدی معلوم است که در زندان اوین بخش تزریق بوتاکس و فیلر و ژل هم موجود است، چون ایشان در سن ۵۴ سالگی یک خط در صورت ندارند. من اصلا نمیفهمم چطور اجازه فیلمبرداری دادهاند و ایشان حاضر و آماده شروع به شعار دادن میکنند و ماموران هم این فیلمها ضبط نمیکنند. یعنی جمهوری اسلامی به جایی رسیده که اجازه میدهد زندانی با لباس گل گلی رفت و آمد کند؟؟؟ امان از اختلال شخصیت نمایشی که تا سر حد ابتذال افراد مدعی را تنزل میدهد. با دیدن این ویدئو دود از سرم به آسمان رفته!!!!
عجب. اگر صحبت «زن، زندگی، آزادی» است، چرا اینهمه حدس و خشم؟ درک میکنم که اپوزیسون، چه چهرههای حقیقی و چه آویزانهای حکومت و غیرحکومت که هدفشان اجرای اهداف از پیش تعیین شده اسپانسرهایشان است، لبریز خشم است، اما نمیفهمم چرا این خشم بهسمت دشمن حقیقی که دستور شلیک گلولهها را همیشه صادر کرده و فرق بچه و آدم بالغ را هم نمیفهمد، گرفته نمیشود؟ چرا دشمن بزرگتر، علی خامنهای، ولایت فقیه و ساختار فاسد، دزد و بیمار جمهوری اسلامی هدف این خشم نیست؟
سارا باقری، دوستی است که در دهه ۸۰ وقتی شان پن هم اجازه داشت به تهران بیاید و به زندگی مردم سرک بکشد – در تضاد با اکنون که حضور خبرنگار یا چهره جهانی توسط جمهوری اسلامی تخته شده است – جلوی دانشگاه تهران رفته بود تا بگوید ما هستیم، زندگی میکنیم و آنچه شما بهعنوان سبک زندگی تحویل ما دادهاید، به دردمان نمیخورد. از او پرسیدم چرا این خشم در مسیر درستش جاری نیست. باقری در ابتدا یادآور شد که چند تصویر متضاد از چهره زن مبارز داریم که زندان رفته است.
چهرههای زن مبارزه به زندان جمهوری اسلامی رفته
صدای بلند و خندان اما بیمار محمدی، با پاهای محدود به آتل پلاستیکی، با سابقهای از آزارهای گوناگون که میخندد و از «آزادی، زن، زندگی، آزادی» میگوید، یک تصویر نوین از زن مبارز به زندان جمهوری اسلامی رفته است. زنی که تحت هر شرایط سختی قرارش بدهی، باز هم برایش مهم است بهگونهای که صلاح میداند، نرمال باشد. موهایش را مرتب نگه دارد، یا مو را رنگ کند، به حجاب اجباری تن ندهد، لباس رنگارنگ در تضاد به سیاهپوشی مرسوم حکومتی به تن کند. باقری یادآور شد این تصویر را بخصوص در میان نوجوانان و جوانانی میبینی که در سالهای اخیر به زندان رفتهاند و به شکلهای مختلف شکنجه و آزار دیدهاند: مانند سپیده قلیان، یا آرمیتا عباسی که با شیوه پوشششان میتوانی آنها را بشناسی و لازم نیست اسمشان را بر تیتر خبری پیدا کنی.
تصویر دیگر، زنیست که به ساختار حزبی یا گروهی مشخصی تعهد دارد. به قول باقری، «برای خودش لیلا خالد است»، لباس چریکی میپوشد، موهایش را رها از اجبار به حجاب اما محدود به سبکی مشخص نگه میدارد، تفنگ به دستش میگیرد. اشتباهی در این تصویر نیست. آدمها حق دارند آن کسی باشند که خودشان صلاح میدانند. مشکل وقتی است که یک تصویر میخواهد تصویر دیگر را مخدوش و نامناسب اعلام کند. باقری گفت:
از طرف فعالین سیاسیای که اعتقاد به قداست مبارزه دارند و خواستار حفظ المانهای مشخصی از فرد مبارز هستند، تصویر معتقد به زندگی و نرمال بودن، میتواند تصویر قداست را از بین ببرد. چون دیگر چریک به سبک لیلا خالد نیستی. فشار به اینکه مثلا خوب لباس پوشیدن را پنهان کن، همیشه هم از طرف زنان مذهبی نیامده بلکه یک تفکر وجود دارد که اگر فرد مبارز به خودش برسد، عنوان «پرستو» به او میدهند. یعنی اگر بخواهی فعال سیاسی باشد ولی شیکپوش باقی بمانی، به مُد علاقه داشته باشی، در زندان هم ورزش را فراموش نکنی، انگ میخوری و انتظار دارند شبیه به تصویر آنها مبارز لیلا خالدوار باشی. این با اصول «زن، زندگی، آزادی» در تضاد است. این جنبش عناصر زنانه را نمیخواهد دیگر سرکوب کند. دیگر قبول نمیکند فقط چهره خاصی از زنها و آدمها میتوانند در قالب یک مبارز سیاسی قرار بگیرند.
تصویرهای زن مبارز محدود به این دو نیست، مبارزه چهرههای گوناگونی دارد. در مواجه به آن، جمهوری اسلامی هم تصویر دیگری را عرضه میکند: زنی که دست به شورش زده اما دوباره محدود و سرکوب شده، سر جایش نشانده شده است. حکومت نمیخواهد صحبتی از «زن، زندگی، آزادی» در جامعه باقی بماند. آنها چهره عبوس، گریان و لبریز خشم خامنهای را به جای چهره خندان زندگی ترجیح میدهند و برای ما تجویز می کنند. خب، آدمی که زندگی بکند و آزادی را بلد باشد، چرا باید حکومت دزد، فاسد و بیمار جمهوری اسلامی را قبول کند؟ حکومت از هر ابزاری برای سرکوب احساسهای زندگی استفاده میکنند تا درنهایت احساس کنی تنها، درمانده و خسته بازماندهای. یک مثال این خستگی ممتد را میتوان در توییت پانتهآ رسولی یافت که در واکنش به شعف محمدی در لحظه خروج از آمبولانس نوشت:
قیافه خودم رو در آینه میبینم. ساکن تورنتو کانادا خسته و کوفته و درب و داغون از کار و فشار اتفاقات و حوادثی که این روزها روی داده (مرگ کیانوش سنجری، احکام اعدام بچههای اکباتان و...) و با این خانوم ۵۴ ساله با این آرایش و مانیکور و لباس گل گلی با پوست صاف و شفاف مقایسه میکنم که مثلا تازه از زندان رژیم اهریمنی جمهوری اسلامی آزاد شده! ما رو گرفتین Really؟؟؟
آنچه ما میپسندیم بگو وگرنه مبارز نیستی
یک درخواست از زن زندانی این است که بیرون بیاید و بگوید زندان چه جای بدی است که البته حقیقت دارد ولی هر کسی به شیوه مورد صلاح و نظر خودش تصویر زندان را برای بقیه جامعه بازسازی میکند. باقری گفت:
از زن زندانی میخواهند واقعیت زندان را نشان بدهد، بگوید اینجا حمام درست ندارد، به درخواستها رسیدگی نمیشود، میخواهند زندان و زندانی را رمانتیک نکنی. ولی در مقابل، چهرههای دیگری در دهه شصت به نماز اجباری نمیرفتند. یا از گذشته تا به امروز، چادر اجباری را برای جابهجایی به زندان به تن نمیکنند. در نتیجه به جلسه دادگاه برده نمیشوند، قرارهای ملاقتشان لغو میشود و به هر شکل ممکن محدود میشوند. هرچه فشار بیشتر میشود، آنها در مقابل زنانگیشان را محدود نمیکنند، بلکه آن را بیشتر از گذشته نشان میدهند. چون برایشان صحبت این است که جمهوری اسلامی نمیخواهد ما زندگی کنیم. پس ما هرچقدر میتوانیم بیشتر به خودمان میرسیم و نشان میدهیم که نمیتوانند زندگی کردن را از ما بگیرند. زندگی برایمان یک جور مبارزه با حکومت است پس عمدا آرایش میکنند، موهایشان را درست میکنند، لباس تمیز میپوشند و حواسشان هست زندانیهای دیگر هم زندگی را دوباره از سر بگیرند.
یعنی آنها تصویر حکومت برای زندگی را چه در تهران، چه در تورنتو قول نمیکنند. به درک جمهوری اسلامی میخواهد «خسته، کوفته، درب و داغان از کار و فشار اتفاقات و حوادث» باشی، آنها زندگی را، زن بودن را، آزادی را بهعنوان شیوه و راه مبارزه انتخاب کردهاند. حکومت از قدیم از ابزار دروغ در مواجه با این تلاش برای تعهد به زندگی استفاده کرده است. جواد طواف با یادآوری «کمپین تحریف واقعیت» چهار پیش علیه نرگس محمدی در توضیحی مفصل در ایکس نوشت:
شهروندان دیجیتال حامی جمهوری اسلامی، با انتشار تصویر نرگس محمدی، دست به لودگی زده و افزایش وزن او را مورد تمسخر قرار دادند... آنها نوشتند که در طی زندان به نرگس محمدی خوش گذشته و ادعاهای او در مورد شکنجه و بیماری دروغ بوده است. آنها به نرگس محمدی توهین کرده و او را شیاد و شارلاتان خواندند. و در این زمینه عکسها و ویدیوهایی از حضور او در مطب پزشک و بیمارستان را منتشر کردند... رسانهها و شهروندان دیجیتال حامی جمهوری اسلامی، با تمسخر ظاهر نرگس محمدی، تلاش کردند تا رنجهایی که او و سایر زندانیان در طی دوران حبس در زندانهای جمهوری اسلامی بردهاند را دروغ جلوه دهند و تلاشهای فعالان مدنی را بیاعتبار کنند. آنها ابتدا نرگس محمدی را تمسخر کردند، آنگاه موضوع را به سایر زندانیان سالهای دور و نزدیک تعمیم دادند.
ندا سانیج، خبرنگار و مدرس خبر با مثال مادرش در ایکس ولی یادآور شد تعهد به زندگی برای شیوه مبارزه قدمت دارد:
زنان قوی و سرزنده زیاد دیدهام. مادرم حتی در چاله غم، زندگی اطرافش جریان دارد و به دیگران سرایت میدهد. سختکوش است و شیکپوش. ظاهرا موقع درد زایمان هم رژ لب فراموشش نمیشده. نرگس محمدی هم نماد زندگی و امیدواری است. این زنان ریشه درخت زن، زندگى، آزادى بودهاند. سرشان سلامت.
در آبان ۱۳۹۹، نرگس محمدی از زندان زنجان بیرون آمده بود و در مصاحبه «زنانگیام را حفظ میکنم و به مبارزه ادامه میدهم» در پاسخ به سوال «پس از آزادی از زندان، ظاهر آراسته شما در شبکههای مجازی مورد قضاوت و تحلیل قرار گرفت؛ نظر خودتان چیست؟» به ایران وایر گفت:
یک حریم خصوصی برای آدمها وجود دارد که کسی نباید به آن ورود کند. اما چون مورد سوال است، میگویم که مبارزه بخشی از زندگی ما است. من از سال ۱۳۷۱ تا همین الان در همین مسیر بودهام. برای من مبارزه و مقاومت در مسیر زندگی تعریف شده و این انتخاب من است. اما در عین حال فکر میکنم که اگرچه ما در مبارزه برای دموکراسی و حقوق بشر هستیم ولی در جریان زندگی هم هستیم. واقعا در زندان اوین هم که بودم، آرایش میکردم و یا برای بچهها ضرب میزدم. درست است که ما زندانی هستیم ولی زندگی هم میکنیم. من فکر نمیکنم که همیشه باید درحال گفتوگو و مبارزه باشم. حتی در حال مبارزه در زندان هم میتوان سرخوش بود و زندگی کرد و این باور من است.
محمدی افزود:
اینکه این موضوع را نقطه ضعف بدانیم و بخواهیم کسی را از این طریق تخریب کنیم، اخلاقی نیست. من یک زن هستم و بخشی از زندگی من در داخل و یا بیرون زندان، این است که میبینید و هیچ منافاتی با مقاومت یک انسان و پایداری یک انسان بر سر آرمانهایش ندارد. من در زنجان تفهیم اتهام شدم که شما به خاطر راهاندازی مراسم رقص در زندان اوین بعد از ساعت خاموشی پرونده دارید! من هم گفتم حتی اگر جرم تلقی کنید، باز هم این کار را میکنم. من زندگی، زنانگی و مادرانگی خود را حفظ میکنم و مبارزه را با تمام این ویژگیها ادامه میدهم.
نظرها
نظری وجود ندارد.