ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

دیدگاه

جمهوری اسلامی و بازی سرنوشت: آیا دومینوی سقوط پس از اسد به خامنه‌ای می‌رسد؟

ژوپین آرامیان در این دیدگاه نظر به شباهت‌های واگرای تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران و سوریه و هم‌ریختی‌ها و همسویی‌های رژیم بعثی اسد و جمهوری اسلامی، به طرح این پرسش می‌پردازد که آیا سرنوشت حاکم سوریه برای حاکمان ایران تکرار خواهد شد یا نه.

دیدگاه

می‌گویند تاریخ الگوهای ادواری خود را در برهه‌های زمانی و مکانی گوناگون تکرار می‌کند. همسویی سیاسی جمهوری اسلامی و رژیم اسد در سطح منطقه و پاره‌ای از شباهت‌های پیش‌زمینه‌ای و هم‌زمانی‌ها در سیر تحولات، طرح چنین پرسشی را توجیه می‌کند: آیا پس از سقوط ناگهانی و برق‌آسای رژیم اسد در سوریه و با توجه به سیر دیگر رویدادهای شتابناک در خاورمیانه، اینک دومینوی سقوط به جمهوری اسلامی و رژیم حاکم بر آن رسیده است؟

خاورمیانه در طول تاریخ بستر تحولات خشن و شتابناک بوده است. سقوط غیرقابل‌پیش‌بینی امپراتوری ایران توسط اعراب مسلمان یا زوال روم شرقی توسط اقوام بیابان‌گرد و سلطه ترکان تیموری و سلجوقی بر گستره‌ای دور از انتظار تنها بخش کوچکی از تاریخ پیشامدرن این خطه پرنزاع بوده است.

اما از ابتدای قرن بیستم، یعنی تقریباً از زمان تجزیه امپراتوری عثمانی به دست نیروهای بریتانیایی، فرانسوی و ایتالیایی به این‌سو، به دلیل دخالت‌های مداوم خارجی و ظهور دیکتاتورهای متوهم همچون صدام حسین و حافظ اسد و نیز قوت گرفتن جزم‌اندیشی‌های سیاسی و ایدئولوژیک همچون ناسیونالیسم و اسلام افراطی، بر عمق و شتاب نزاع‌ها و تحولات خشونت‌آمیز در خاورمیانه افزوده شده است.

شباهت‌های واگرای تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران و سوریه

همچون سوریه، سابقه تاریخی در ایران نشان‌دهنده استعداد قیام اقوام و اقلیت‌ها علیه دولت مرکزی است. این شاید برجسته‌ترین وجه مشترک تاریخ اجتماعی معاصر ایران و سوریه باشد. ایران و سوریه در کثرت اجتماعی و قومی، تجربه مدرنیته منقطع، و تلاش ناتمام و مداوم ملت در تعیین سرنوشت شباهت‌هایی به هم دارند، اما این هم‌گونی‌ها یا قیاس‌پذیری‌ها بدون توجه به واگرایی تجربه تاریخی مردمان این دو سرزمین گمراه‌کننده خواهد بود.

اگرچه از اواسط قرن نوزدهم (دوره ناصری) نفوذ قدرت‌های استعماری، به‌ویژه روسیه و انگلستان، در ایران قاجاری شدت گرفت و بخش‌هایی در کشاکش میان این قدرت‌ها از این سرزمین جدا شدند، اما ایران همچون سوریه از درون فروپاشی امپراتوری گسترده‌ای همچون عثمانی با اختلاطی ناگزیر از اقوام و اقلیت‌های گوناگون شکل نگرفت و مرزهای ژئوپلیتیک آن در معادلات دولت‌های غربی تعیین نشد. ایران مدرن، به‌رغم الگوی استعمارزده و از بالای دولت-ملت‌سازی در ابتدای قرن بیستم، به شکل بی‌واسطه و مستقیم برساخت دخالت‌های استعماری و دولت‌های غربی نبود. درست از این بابت، می‌توان ادعا کرد که اقوام و اقلیت‌های گوناگون در ایران سابقه هم‌زیستی و چه‌بسا همدلی بیشتری در چارچوب یک تاریخ و پیوند و همبستگی اجتماعی عمیق‌تری در مقایسه با اقوام ساکن در سوریه دارند. از این بابت، در شرایط فرضی خلأ قدرت، احتمال حضور گروه‌های متعدد سازمان‌یافته مسلح بر شکاف‌های قومی، آن‌گونه که هر یک از جایی و با انگیزه‌ای حمایت و تحریک شوند، مانند آنچه در سوریه دیده شد، در ایران کمتر خواهد بود.

وانگهی، مردم ایران در مبارزه با استعمار و استبداد، تجربه‌های تاریخی بزرگی همچون مشروطه‌خواهی، مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت و... را پشت سر گذاشته‌اند و روند مدرنیته اجتماعی، از جمله پیدایش نهادهای مدنی، در این سرزمین حدود یک قرن و نیم قدمت دارد. هرچند جنبش مبارزه ملی سوری‌ها علیه عثمانی کم‌وبیش تناظر دارد با جنبش مشروطه در ایران، با این حال، نهادهای مدنی از جمله پارلمان در ایران در مقایسه با سوریه پایدارتر بوده‌اند.

جمهوری اسلامی ایران و رژیم بعث سوریه: هم‌ریختی‌ها و همسویی‌ها

فارغ از شباهت‌های تاریخ سیاسی-اجتماعی مدرن ایران و سوریه، اشتراکات و همریختی‌هایی میان رژیم جمهوری اسلامی و رژیم بعثی در سوریه دیده می‌‌شود که ظن هم‌سرنوشی آنها را پررنگ می‌کند.

 تبار ایدئولوژیک رژیم اسد را باید در حزب بعث جستجو کرد که در دهه ۱۹۴۰ میلادی بر پایه دو محور شکل گرفت: ناسیونالیسم عربی و سوسیالیسم.

برمبنای سه اصل بنیادین وحدت، آزادی و سوسیالیسم، حزب بعث را میشل عفلق، صلاح‌الدین بیطار و زکی ارسوزی پایه‌گذاری کردند. این حزب در ابتدا به دنبال ایجاد یک ملت واحد عربی بود که از مرزهای استعماری عبور کند و وحدت جهان عرب را تحقق بخشد. در سال‌های نخستین فعالیت خود، حزب بعث با شعارهای ضد استعماری و تمرکز ایدئولوژیک بر عدالت اجتماعی توانست توجه قشرهای جوان و روشنفکر را به خود جلب کند، اما این فروغ پایدار نبود. پس از استقلال سوریه در سال ۱۹۴۶، حزب بعث به‌تدریج قدرت گرفت و در اواسط دهه ۱۹۵۰ به یکی از بازیگران مهم سیاسی این کشور تبدیل شد. سرانجام در سال ۱۹۶۳، این حزب با یک کودتای نظامی قدرت را در سوریه به‌دست گرفت و حکومتی تک‌حزبی را مستقر کرد. با این‌حال، درگیری‌های داخلی و رقابت میان جناح‌های مختلف حزب تا سال ۱۹۷۰ ادامه یافت. در این سال، حافظ اسد- وزیر دفاع وقت- با کودتای موسوم به «جنبش تصحیحی» قدرت را به‌طور کامل به‌دست گرفت و دوران طولانی حکومت خاندان اسد آغاز شد.

رفعت اسد و حافظ اسد در حال سان دیدن
رفعت اسد (نفر سط تصویر) و حافظ اسد (روبرو سمت راست) در حال سان دیدن در سال ۱۹۸۰ - آرشیو تاریخ سوریه

حافظ اسد ساختارهای حزبی و نظامی را در کنترل خود گرفت و ایدئولوژی بعث را با اقتدارگرایی تلفیق کرد. سیاست‌های او بر پایه تثبیت قدرت در دولت مرکزی، سرکوب مخالفان و تأکید بر نقش کلیدی سوریه در جهان عرب شکل گرفت. او همچنین با ایجاد شبکه‌های پیچیدهای از نهادها و نیروهای نظامی و امنیتی توانست مخالفان داخلی را مهار کند.

 جمهوری اسلامی نیز تقریباً با همان رویکردها و تبلیغات سیاسی مشابه با حزب بعث در سوریه قدرت را در دست گرفت: با وعده ایجاد عدالت اقتصادی و اجتماعی و مبارزه با امپریالیسم جهانی. 

 در هر دو کشور، حاکمان با لفاظی‌های توخالی در مورد عدالت و استقلال سعی در جذب توده‌‌های فقیر داشتند. در هر دو کشور، اقتصاد دولتی زمینه‌‌ساز نوعی سرمایه‌داری رفاقتی و رانت و فساد حکومتی بود و هر دو رژیم در سال‌های گذشته با اتخاذ الگوهای به اصطلاح «اصلاحات ساختاری» در سیاست‌گذاری اقتصادی جهت‌گیری‌های نئولیبرال داشتند.

در سطح روابط منطقه‌ای نیز، دو کشور همسویی‌های تاریخی‌ای داشته‌اند. تاریخ پیوند میان جمهوری اسلامی و رژیم خاندان اسد به زمان جنگ ایران و عراق بازمی‌گردد. حاکمان عراق و سوریه یعنی صدام حسین و حافظ اسد، اگرچه هر دو از یک آبشخور، یعنی ناسیونالیسم عربی و به‌واسطه سلطه حزب بعث در این دو کشور قدرت را در دست گرفتند، اما در بسیاری موضوعات با هم رقابت و اختلاف نظر داشتند. از جمله در موضوع حضور نظامی سوریه در لبنان و البته در مسئله ایران. صدام به‌علت مشکلات عدیده از جمله مسائل مرزی، با ایران خصومتی دیرینه داشت و سعی داشت به جنگ عراق با ایران خصلتی ایدئولوژیک و تاریخی در قالب مبارزه عرب با عجم بدهد و بدینسان کل کشورهای عرب را بر علیه ایران برآشوبد، اما سوریه حافظ اسد به دلایل متعدد سیاسی و نظامی، حمایت از ایران را به سود خود می‌پنداشت و بارها در کنفرانس کشورهای عرب، مانع از شکلگیری جبه‌های واحد در برابر ایران شد. افزون بر این در زمان تحریم تسلیحاتی ایران، سوریه مقادیر متنابهی تسلیحات از بلوک شرق را در اختیار ایران گذاشت و ایران نیز در مقابل همواره با اعطای امتیازات تجاری و اقتصادی، از جمله صادرات رایگان نفت به آن کشور از رژیم اسد حمایت کرد. این حمایتها اما از زمان آغاز جنگ داخلی در سوریه در پی نارضایتی‌های عمومی در آن کشور از سال ۲۰۱۱ جنبه نظامی نیز به خود گرفت و نیروی قدس سپاه به همراه نیروهای روسی نقشی برجسته در سرکوب مخالفان بشار اسد در سوریه ایفا کردند.

 در هر دو کشور [ایران و سرویه]، حاکمان با لفاظی‌های توخالی در مورد عدالت و استقلال سعی در جذب توده‌‌های فقیر داشتند. در هر دو کشور، اقتصاد دولتی زمینه‌‌ساز نوعی سرمایه‌داری رفاقتی و رانت و فساد حکومتی بود و هر دو رژیم در سالهای گذشته با اتخاذ الگوهای به اصطلاح «اصلاحات ساختاری» در سیاست‌گذاری اقتصادی جهت‌گیری‌های نئولیبرال داشتند.

 همچنین در بستر قطب‌بندی‌های بین‌المللی، تکیه‌گاه اصلی هر دو رژیم- یعنی رژیم اسد در سوریه و جمهوری اسلامی در ایران- روسیه است. پیوند سوریه و روسیه ریشه به حمایت‌های اتحاد جماهیر شوروی از رژیم‌های بعثی در کشورهای عرب برمی‌گردد. به‌خصوص در سوریه و با خروج نیروهای فرانسوی، حزب کمونیست شوروی نقشی عمده در پر کردن خلاء پدید آمده در ساختارهای سیاسی و نظامی این کشور ایفا کرد. در ایران پیش از انقلاب نیز حزب توده که خود نقشی پررنگ در انقلاب ۱۹۷۹ داشت، وابستگی‌های بلاواسطه‌ای به شوروی داشت. اما پس از انقلاب، جمهوری اسلامی و رهبر آن- روح‌الله خمینی- در جریان تثبیت قدرت انحصاری‌اش، بسیاری از هم‌پیمانان پیشین خود از جمله سران حزب توده را قلع‌وقمع کرد. اما پس از فروپاشی شوروی کمونیستی و با قدرت گرفتن دوباره روسیه در زمامداری ولادیمیر پوتین، پیوندهای سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی با روسیه قوت گرفت و سیاست «نگاه به شرق» در حاکمیت جمهوری اسلامی به رهبری علی خامنه‌ای جای سیاست «نه شرقی و نه غربی» روح الله خمینی را گرفت. 

با این‌همه، از آنجا که روسیه در قیاس با غرب و به‌ویژه با ایالات متحده آمریکا توان اقتصادی، تکنولوژیک و نظامی محدودتری دارد، روسیه نه به لحاظ نظامی، نه به لحاظ اقتصادی و نه از حیث دکترین بین‌‌المللی خود هیچگاه حامی قابل اتکایی برای وابستگانش در خاورمیانه‌‌ نبوده است و اصولاً اولویت‌های ژئوپلتیک روسیه در سیاست بین‌الملل بیشتر معطوف به مناطقی همچون بالکان و قفقاز است تا به خاورمیانه که بیشتر به آن به چشم کارت مذاکره برای کسب امتیازات اقتصادی و سیاسی نگاه می‌کند. چنانکه دیدیم در جریان حمله بریتانیا و آمریکا به عراق، روسیه که خود در ضعف به‌سر می‌برد در قبال کمترین امتیازات دست از حمایت از صدام کشید و به نقل از سفیر وقت روسیه در بغداد، حتی نتوانست شخص صدام را از عراق خارج کند. در قضیه‌‌ سوریه نیز روسیه حاضر به پشتیبانی از اسد در ازای کاهش تمرکز از جبهه‌‌ اوکراین نشد. 

 رهبر دوم جمهوری اسلامی، همچنین شباهت مهم دیگری با خاندان اسد در سوریه دارد. علی خامنه‌ای نیز همچون حافظ اسد در ایجاد و بازسازی دستگاه‌‌های اطلاعاتی و امنیتی مورد نظر و همسو با خود کوشید و از این طریق همچون حافظ اسد، سلطه‌‌ای تمام و کمال نه تنها بر تمام قوای اجرایی، قانون‌گذاری و قضایی که حتی بر کوچک‌‌ترین نهادهای اجتماعی برای خود و جانشین‌‌اش- که احتمالاً از همان بیت باشد- رقم زد. اما شباهت مهمتر، احتمالاً در همین روند جانشینی باشد. 

 حافظ اسد به رسم دیگر رییس‌جمهورها و حاکمان در کشورهای عرب قصد جانشینی پسر ارشد خود - باسل- را داشت، اما با مرگ باسل، دومین فرزند ذکورش یعنی بشار جای پدر را گرفت. بشار نیز همچون پدرش با ایجاد یک الیگارشی خانوادگی و فاسد به همراه برادران و دیگر بستگان نزدیک و مورد اعتمادش برای ۲۵ سال نبض قدرت سیاسی، اطلاعاتی و اقتصادی را در سوریه در دست داشت.

 در جمهوری اسلامی نیز- اگرچه یکی از دلایل انقلاب ۱۳۵۷ برچیدن الگوی موروثی حاکمیت (سلطنت) بود- اما آنگونه که از شواهد و قرائن سی ساله مانند حذف تمامی گزینه‌‌های احتمالی جانشینی و تغییر برخی رویکردها در سیاست‌های داخلی و بین‌المللی برمی‌‌‌‌آید، جاده به سوی آینده در مسیر تداوم قدرت الیگارشی فاسدی سنگفرش شده است که علاوه بر خانواده‌‌های صاحب قدرت و ثروت، دیگر منسوبان ریز و درشت مذهبی، نظامی و اقتصادی، همچون مراجع مذهبی نزدیک به حاکمیت و سرداران سپاه را نیز شامل می‌شود.

روسیه نه به لحاظ نظامی، نه به لحاظ اقتصادی و نه از حیث دکترین بین‌‌المللی خود هیچگاه حامی قابل اتکایی برای وابستگانش در خاورمیانه‌‌ نبوده است و اصولاً اولویت‌های ژئوپلتیک روسیه در سیاست بین‌الملل بیشتر معطوف به مناطقی همچون بالکان و قفقاز است تا به خاورمیانه.

 اما مهمترین شباهت میان حاکمیت سیاسی در جمهوری اسلامی با رژیم سرنگون‌‌شده‌‌ی اسد در سوریه، گسست اجتماعی میان دولت و ملت و به‌‌عبارت دیگر «مرده بودن حکومت» پیش از سقوط آن است. جرقه اعتراضاتی که نهایتا به سقوط اسد منجر شد، به ۱۳ سال پیش و به آغاز بهار عربی در سوریه در فوریه ۲۰۱۱ برمی‌گردد. پس از سرکوب خونبار مردم، اعتراضات با ظهور جنبش‌های شبه‌نظامی به جنگی خونبار بدل شد که سوریه را عرصه دخالت‌های کشورهای خارجی کرد. 

بهار عربی کمابیش همزمان با اعتراضات جنبش سبز در ایران رخ داد، اعتراضاتی که فراتر از ریشه‌های اصلاح‌طلبانه‌اش خیابان‌ها را در نوردید و در جریان آن برای نخستین بار شائبه جانشینی فرزند دوم رهبر جمهوری اسلامی مطرح شد و شعارهایی به طور مستقیم علیه رهبر ایران و فرزند او سر داده شد. بخش عمده‌ای از انرژی اعتراضی این جنبش اما در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۹۲ درون نظام کانالیزه و در حکومت ادغام شد. این البته پایان ماجرا نبود و خیزش سراسری دی ۹۶ را می‌توان آغاز فاز بی‌سابقه در شکاف میان دولت و ملت دانست، فازی که ایرانی‌ها همچون سوری‌ها دیگر خواستار اصلاحات نبودند و «اسقاط نظام» حالا هدفی مشخص در شعارهای اعتراضی مردم همچون «مرگ بر اصل ولایت فقیه» و «اصلاح‌طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» بود.

بازی سرنوشت: از دمشق تا تهران

سرنوشت اسد نشان داد که سیاست‌های سرکوب هرچند در کوتاه‌مدت می‌توانند از فروپاشی رژیم جلوگیری کنند، اما در بلندمدت قادر به حل بحران‌های ساختاری نیستند.

امروز انباشت نارضایتی‌‌های اجتماعی گسترده و گسستگی عمیق رابطه‌‌ی حاکمیت با بطن جامعه، افزون بر ابربحران‌‌های متعدد خصوصاً در حوزه‌‌های اقتصاد و انرژی، نظام حاکم و حتی دستگاه‌‌های امنیتی و نیروی سرکوب جمهوری اسلامی را فرسوده و فرتوت کرده است.

 شکست‌‌های پی‌‌درپی در منطقه، جلال جمهوری اسلامی را دود کرده و به هوا فرستاده است و علاوه بر این وجه نمادین، ازدست‌‌رفتن توان آفندی و پدافندی جمهوری اسلامی، ضربه‌ای سهمگین به نیروهای نظامی و امنیتی و خصوصاً سپاه بوده است؛ و از پشت نقاب ادعا، چهره سرداران متحیر و درجه‌‌داران سردرگم عریان شده است. آیا آن سرنوشت مشابه اسد در انتظار حاکمان جمهوری اسلامی است؟ 

احتمالاً گفت‌وگوهای آتی مقامات جمهوری اسلامی با دولت ترامپ یکی از دراماتیک‌‌ترین مذاکرات در تاریخ سیاسی معاصر ایران و خاورمیانه باشد (...) جمهوری اسلامی نیاز شدیدی به مذاکره دارد،‌ اما دستش برای چانه‌زنی بسیار خالی است؛ «محور مقاومت» با سقوط اسد و قطع ارتباط لجستیکی سپاه قدس و حزب‌الله لبنان دیگر به معنای دقیق کلمه یک «محور» نیست، و البته پس از تحمل ضربه‌های سنگین دیگر «مقاومتی» هم به نظر در کار نخواهد بود.

برخی از جهت‌گیری اخیر جمهوری اسلامی، از جمله آغاز و روند مذاکره با تروئیکای اروپا و پذیرش برخی نظارت‌‌ها از سوی آژانس بین‌‌المللی اتمی و نیز عقب‌‌نشینی موقتی از مصوبه‌‌ جدید مجلس تحت عنوان «قانون عفاف و حجاب»، همگی نشان می‌‌دهند که عالی‌‌رتبه‌‌ترین مقامات در نظام جمهوری اسلامی خود به نزدیکی خطر پیش رو واقف ‌‌شده‌‌اند. روی کار آمدن دولت جدید در آمریکا به تنهایی می‌‌تواند تمامی معادلات را برهم زند، چنانکه در سال ۲۰۱۷ نیز روی کار آمدن ترامپ بسیاری از برنامه‌ها و معادلات جمهوری اسلامی را برهم زد به‌‌گونه‌‌ای که رهبر جمهوری اسلامی گفت حتی اگر حاضر به مذاکره با آمریکا باشد، با دولت ترامپ مذاکره نخواهد کرد. 

احتمالاً گفت‌وگوهای آتی مقامات جمهوری اسلامی با دولت ترامپ یکی از دراماتیک‌‌ترین مذاکرات در تاریخ سیاسی معاصر ایران و خاورمیانه باشد. برنامه‌‌‌های هسته‌‌ای و موشکی و فعالیت‌‌های سپاه قدس در منطقه موضوعات اصلی این مذاکره خواهند بود. واقعیت این است که جمهوری اسلامی نیاز شدیدی به مذاکره دارد،‌ اما دستش برای چانه‌زنی بسیار خالی است؛ «محور مقاومت» با سقوط اسد و قطع ارتباط لجستیکی سپاه قدس و حزب‌الله لبنان دیگر به معنای دقیق کلمه یک «محور» نیست، و البته پس از تحمل ضربه‌های سنگین دیگر «مقاومتی» هم به نظر در کار نخواهد بود.

با این‌‌همه، سرنوشت جمهوری‌اسلامی منحصراً در این گفتگوها رقم نخواهد خورد، بلکه عوامل بسیار مهم دیگری همچون نحوه‌‌ی تعامل با دیگر قدرت‌‌های جهانی همچون روسیه و تروئیکای اروپا، شیوه و ابتکار عمل اپوزیسیون جمهوری اسلامی در داخل و خارج از ایران و از همه مهمتر، همبستگی و پیوستگی کل اقوام و اقشار و در یک کلام مردم ایران است که در آینده‌‌ای دور یا نزدیک بازی سرنوشت را برای ایران رقم خواهد زد.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.