غریب و آشنا
میدیا − مرزهای ساختگی و پیوندهای واقعی. هنوز هم میتوان صدای گریه کودکی را شنید، که زمانی در این اردوگاه و زیر سایه جنگ بزرگ شده است، اردوگاهی در اطراف سروآباد.
اینجا در میان بقایای اردوگاه آوارگان کردستان عراق در سالهای جنگ با ایران، در حد فاصل روستاهای دزلی و بهرامآباد در شهرستان سروآباد. میتوان گذشته این مکان را در ذهن بازسازی کرد و تجسم کرد که در آن فضای جنگزده در اینجا چه میگذشته است. در خاطرات مردم روستاهای اطراف اردوگاه، آنچه از این دوران به جای مانده، همیاری و همدلی مردمی است که قربانی تخاصمی بیارتباط با زندگیشان بودهاند.
جنگ و آوارگی
در اسفند ۱۳۶۶ خورشیدی، زیر تأثیر جنگ ایران و عراق، بخشهایی از مردم کُرد ساکن عراق آواره شدند. به ویژه ساکنان منطقه «گرمیان» و شهر «ههلبجه» (حلبچه) که مورد حمله شیمایی صدام حسین در درون مرزهای خود کشور عراق قرار گرفتند. مقصد این آوارگان کردستان ایران بود. از مرزهای بانه و مریوان وارد شدند و از ترس جانشان، به همزبانان و همنوعانشان در این سوی مرز پناه آوردند. برآوردهای رسمی تعداد آنها در حدود ۴۰ هزار نفر تخمین زدهاند. اما تعدادشان بسیار بیشتر از این بود. چندین هزار خانواده تنها در اردوگاههای اطراف دزلی ساکن بودهاند.
تعداد زیادی از آنها در خانههای مردم در کردستان ساکن شدند. برخیها چند ماه و عدهای برای سالها. مردمی که خودشان هم از جنگ و توپباران زخمخورده بودند، در آن شرایط پذیرای آوارگان شدند. آوارگانی که سالها پیوندهای درهمتنیدهای با مردم در این سوی مرز داشتند، اما مرزهای تحمیلی ناهمخوان با بافت فرهنگی و اجتماعی آنها را از هم جدا کرده است. حالا دیگر آوارگان «گرمیانی» را آواره عراقی و میزبانهایشان را «مردم مرزنشین ایران» نامگذاری کرده بودند.
بخشهای دیگری از آوارگان، خود دست به ساخت خانه در برخی روستاها زدند. آنان از جمله در سروآباد و قلعهجی ماندگار شدند و شناسنامه ایرانی گرفتند. اما عده زیادی چنین امکانی نداشتند. آنان همهچیزشان را از دست داده بودند. حتی توانایی تهیه غذا را هم از آنها گرفته بودند. در سالهای جنگ، مسئله آوارگان عراقی، زندگی و جامعه کردستان در درون مرزهای ایران را هم زیر تأثیر خود برده بود. در سال ۶۶، سازمان ملل با همکاری دولت جمهوری اسلامی، اقدام به ساخت اردوگاههایی برای اسکان جمعیت آواره جنگ کرد.
کار اصولی در شرایط بحرانی
اردوگاه روستای بهرامآباد در سروآباد کردستان، یکی از مهمترین آن اردوگاهها بود. آثارش هنوز هم پابرجا است. بیشتر به احداث یک روستای تازه و منظم میماند تا تمهیدی برای اسکان موقت.
برخلاف پناهگاههای معمول وضعیتهای جنگی برای ساخت آن، از کانکس و چادر استفاده نکردند. بلکه اقدام به خانهسازی با سنگ، چوب، سیمان و قیر کردند. طوری که اردوگاه ساختهشده، شکل یک روستای جدید به خود گرفت. در هر قسمت از آن، شیرهای عمومی آب قرار دادند. زمینها را مرتب و اصولی تقسیمبندی کردند و کوچههای بزرگی برای رفت و آمد باقی گذاشتند. حتی زمینهای برای محل بازی کودکان در نظر گرفته شد. کار ساخت خانهها را کارگران روستاهای اطراف انجام دادند.
برای آنان حمام و توالتهای بهداشتی ساختند. بعدها خود مردم اسکانیافته در این خانهها هرکدام جلو خانهها درخت کاشتند و گُل پرورش دادند. برایشان امکانات اولیه زندگی تهیه کردند و هلال احمر، پزشک در اختیار آنها قرار داد.
مردم «آشنا»
آوارگان همهچیزشان را در شهر و روستاهایشان در آن سوی مرز از دست داده بودند. برای ادامه زندگی به همهچیز نیاز داشتند. از پتو و بالش گرفته تا نفت و خوراکی و پوشاک. بخشهایی از این خدمات را سازمان ملل و هلال احمر فراهم کردند. اما بخش مهمی از نیازهای روزانه و فوری آنها به واسطه کمکهای مردم روستاهای اطراف تأمین میشد.
ماندگاریشان در این سوی مرز، پیوندهای محکمتری ایجاد کرد. فرزندانشان در مدرسههای دزلی، بهرامآباد و قلعهجی ثبتنام کردند و همراه با دانشآموزان بومی درس خواندند. بسیاری در همین دوران ازدواج کردند و پیوندهای خویشاوندی تازهای با کردستان ایران برقرار کردند. این نوع پیوندها هنوز هم آنان را در ارتباط نگه داشته است.
پس از اتمام جنگ، بازگشت آنها به دیار خود آغاز شد. هرکدام در کردستان عراق، چیزی برای تداوم زندگی سراغ داشتند برگشتند. اما بسیاری دیگر سالها پس از جنگ هم ماندند. طوری که آخرین دسته آنها طی سالهای ۸۳ و ۸۴ بازگشتند و اردوگاه کاملا خالی شد. از آن پس سازمان ملل یک نگهبان بومی برای آثار باقیمانده از اردوگاه تعیین کرده است که به صورت دائمی آنجا سکونت دارد. او و خانوادهاش اکنون تنها ساکنان این روستای متروکه هستند.
متروکه اما زنده
هنوز هم میتوان خاطرات و جریان زندگی ساکنان ادوگاه را احضار کرد و در کوچههای خلوت و خرابههای آن تصورشان کرد. فضای آن، پر است از حس زندگی.
فضای حسبرانگیز اردوگاه باعث شده پس از آن برای فیلمبرداری چندین فیلم سینمایی گروههای فیلمساز در آن حضور یابند. در همین اواخر هم هنرمند اهل اورامان ساکن سوئد، فرزاد مهدینیا آهنگ «غریب» را به یاد همان آوارگان و در همین مکان ضبط کرد.
آنان غریبهایی آشنا بودند. حس مردم کردستان به آنها احساسی کاملا همدلانه و نزدیک بود. به هیچ وجه رابطه آنها سنخیتی با جنگ دو دولت نداشت. این مرزها بودند که پیوندهای ریشهدار آنها را انکار کرده بودند. گویی موقتا چیزی سر جای خودش برگشته بود و مردمی دورافتاده از هم بدون نیاز به پاسپورت میتوانستند زیر سایه جنگ دوباره با هم زندگی کنند و تعامل داشته باشند.
نظرها
نظری وجود ندارد.