ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

قرن بیداری و پایداری – انقلاب بهمن تاکنون

الاهه نجفی − ۱۴۰۰ سال پایان قرن سیزدهم در تقویم رسمی ایران است. بهانه‌ای است تا به پشت سر نگریم و بیینیم از چه فراز و فرودهایی گذر کرده‌ایم. نگاهی به گذشته با تمرکز بر عرصه فرهنگ در نوشته‌ای چهار قسمتی. بخش یکم اختصاص داشت به دوره آغاز قرن تا کودتای ۲۸ مرداد، بخش دوم به دوره ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۲ و بخش سوم به دوره منتهی به انقلاب. اینک بخش آخر نوشته که دوره پس از انقلاب را در بر می‌گیرد.

از انقلاب بهمن به این سو مردم ایران اعم از روشنفکران، زنان، دگرباشان جنسی، کارمندان و کارگران جلوه‌هایی از پایداری در برابر حکومت دینی را به نمایش گذاشته‌اند. فرهنگ پایداری ریشه‌دار است. تجربه‌های دهه ۱۳۵۰ در دوران پهلوی دوم ادامه یافت. کانون نویسندگان ایران نماد یک خط ممتد پایداری است.

کانون نویسندگان ایران

باقر پرهام در مقاله «نگاهی به جنبش روشنفکران ایران» در کتاب جمعه می‌نویسد:

«تشکیل کانون نویسدگان ایران در سال ۱۳۴۷ آزمایش تازه‌ای در زمینه جنبش‌های اعتراضی بود. هدف در واقع عبارت بود از پرداختن به مسائل عام و بنیادی جامعه از دریچه تنگ پایگاه صنفی: پرشی اعتراضی از سکوی اهل قلم به بلندترین و عام‌ترین آماج‌های حرکت تاریخی جامعه و طرح مسأله فرهنگ و خلاقیت فرهنگی.»

در سال ۱۳۴۵ دولت از همه ناشران خواست که کتاب‌های در دست انتشار را به تایید اداره نگارش وزارت فرهنگ و هنر برسانند. به دعوت جلال آل‌احمد و غلامحسین ساعدی عده‌ای از نویسندگان با امیر عباس هویدا نخست‌وزیر وقت ملاقات کردند اما به نتیجه نرسیدند. این گردهمایی مقدمه‌ای برای تشکیل کانون نویسندگان ایران بود که با صدور منشور «درباره یک ضرورت» در فروردین ۴۷ رسما با هدف دفاع از آزادی و فرهنگ در چهارچوب قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر تاسیس شد. سیمین دانشور نیز به عنوان نخستین رئیس کانون نویسندگان ایران برگزیده شد. دولت اما کانون را به رسمیت نشناخت. بزرگداشت نیما، برگزاری شب‌های شعر خوشه با حضور یکصد شاعر از نخستین فعالیت‌های کانون نویسندگان ایران است.

در سال ۵۱ مأموران دولتی به کتابخانه‌ها یورش بردند و ده‌ها ناشر و کتابفروش را دستگیر و تعداد زیادی از کتاب‌ها را جمع‌آوری کردند. شماری از نویسندگان نیز ممنوع‌القلم شدند. محمود فلکی در مصاحبه با زمانه درباره سانسور در دوران پهلوی می‌گوید:

«مأموران سانسور شاه از چیزهای لطیف مثل گُل یا پرنده می‌ترسیدند. برخی از گل‌ها مانند "گل سرخ" یا "شقایق" اگر در شعرهامان می‌آمد، می‌دانستیم که عواقب دارد. به‌تدریج پار‌ه‌ای از واژه‌ها به شکلِ کُدهای لو رفته عمل می‌کرد؛ به‌مَثَل پرنده نماد آزادی بود و گل سرخ نماد شهید و … ؛ یعنی سانسور باعث شده بود که اهل قلم، به‌ویژه شاعران، واژه‌ها را نه در معنای واقعی‌شان، بلکه به عنوان نماد چیز دیگری وارد ادبیات کنند.»

شب‌های شعر انستیتو گوته. از بین ۶۰ شاعر و نویسنده فقط سه نفر زن بودند.

حاصل این است که نوشته‌ها در این دوران به تعبیر حسن میرعابدینی «سرشار از تعبیرها و رمزهای سیاسی جوان‌پسند» می‌شود و واقعیت‌گرایی جای خود را به رمزگرایی می‌دهد. رد و نشانی از این سمبولیسم را در سروده‌ها و ترانه‌های انقلابی نیز می‌توان سراغ گرفت.

پاییز ۱۳۵۶ در رویدادی بی‌سابقه، ۶۰ نویسنده و شاعر عضو کانون نویسندگان در باغ انستیتو گوته در تهران گرد آمدند تا ده شب تاریخی را رقم بزنند. هر شب هزاران نفر در این مراسم شرکت کردند و شنونده شعرها و داستان‌ها و سخنرانی‌های روشنفکرانی شدند که تندترین مخالفت‌ها را با نظام سیاسی وقت نشان دادند.  از بین ۶۰ شاعر و نویسنده فقط سه نفر زن بودند.  

دیدار با خمینی

 گروهی از نویسندگان ایرانی با پشتوانه‌ مبارزه با حکومت پهلوی دوم ۳۰ بهمن ۵۷ به دیدار آیت‌الله خمینی رفتند. در این دیدار سیمین دانشور، محمد قاضی، غلامحسین ساعدی، مصطفی رهنما، منوچهر هزارخانی، باقر پرهام، سیاوش کسرایی، نعمت میرزاده، جمال میر‌صادقی، فریدون تنکابنی، اسماعیل خویی، محمد‌علی سپانلو، محسن یلفانی، جواد مجابی، بزرگ پور‌جعفر، مختاری، فریدون فریاد، اسفندیار فرد، جلال سرفراز حضور داشتند. پیام خمینی روشن بود: «این را بدانید که ما خیرخواه شما هستیم، اسلام خیرخواه شماست، با اسلام آشتی کنید.»

از طرف دیگر در بین اعضای کانون که طرفدار حزب توده بودند و نویسندگان مخالف کار حزبی اختلاف افتاد. به گفته باقر پرهام «هيأت دبيران کانون، پنج تن از عناصر سرشناس توده‌اى در کانون را اخراج کرد. تصميم هيأت دبيران در مجمع عمومى مورد تائيد قرار گرفت. در نتيجه جمعى حدود ۳۰ تن از اعضاء توده‌اى کانون همراه با آن پنج تن اخراج شده از کانون رفتند.»

این اختلاف‌ها و دودستگی‌ها کار را برای ملایان ساده کرد و آن‌ها در کمتر از سه سال موفق شدند موج تازه‌ای از سرکوب‌ها را آغاز کنند. درگیری‌ با گروهای چریکی، انقلاب فرهنگی و آغاز جنگ هشت ساله راه سرکوب را هموارتر کرد. باقر پرهام می‌نویسد:

«با حمله و هجوم حزب‌اللهى‌ها و افراد وابسته به کميته محلى دانشگاه به محل کانون در کوچه مشتاق در خرداد‌ و با اعدام سعيد سلطان‌پور پس از حادثه هفت تير [۱۳۶۰]، ديگر محل کانون براى هميشه بسته شد و اعضاء اصلى هيأت دبيرانش (چهار تن باقى مانده) نوعى زندگى نيمه‌مخفى و در به درى را آغاز کردند. پس از چندى، از چهار تن اعضاء اصلى هيأت دبيران کانون، دو تن، يعنى آقايان ساعدى و يلفانى، به خارج از کشور رفتند. من ماندم و احمد شاملو و شب يلداى اختناق مذهبى آخوندها که تازه آغاز مى‌شد و هر دم بر سوز سرما و سياهى ظلمتش افزوده مى‌گرديد.»

غلامحسین ساعدی در تبعید پاریس در فاصله بین سال‌های ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۵ دور دوم نشریه الفباء را منتشر کرد. این تاریخ را می‌توان سرآغاز تولد ادبیات تبعید در سال‌های بعد از انقلاب در نظر گرفت. مهشید امیرشاهی، اسماعیل خویی، نسیم خاکسار، اسماعیل نوری‌علا، یدالله رویایی، پرتو نوری‌علا، رضا علامه‌زاده و نادر نادرپور از نویسندگان و شاعران سرشناس تبعیدی در آن ایام‌اند. به زودی بسیاری از ایرانیان تبعیدی به شعر و داستان روی آوردند، انتشار ماهنامه‌ها و فصل‌نامه‌های ادبی رونق گرفت تا آن حد که اسماعیل نوری‌علا از «کشور خازح از کشور» سخن گفت.

نشسته از چپ (ردیف اول): سیمین بهبهانی، مهدی اخوان ثالث، ابوالحسن نجفی، محمدعلی سپانلو و شهرزاد سپانلو؛ ایستاده: اسماعیل نوری‌ علاء؛ نشسته از چپ (ردیف دوم): نعمت آزرم، حسن پستا، محمود مشرف آزاد تهرانی، سال ۱۳۵۹

وزارتخانه‌ای برای تعیین مرزهای سکوت

همزمان با این تحولات در ۱۲ اسفند ۱۳۶۵ با تصویب قانون وظایف و اختیارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارت فرهنگ و هنر به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تغییر نام داد. از آن تاریخ پیچیده‌ترین نوع سانسور در ایران اعمال شد و همچنان به اشکال متنوع اعمال می‌شود. مهم‌ترین وظیفه ارشاد اسلامی و سایر نهادهای سانسور تعیین مرزهای سکوت است.  بهروز شیدا، پژوهشگر ادبی در مصاحبه با زمانه می‌گوید:

« گفتمان سکوت مرزهای سکوت را تعیین می‌کند؛ یعنی گفتمانی که مرزهای مجازِ گفتمان‌های دیگر را تعیین می‌کند. گفتمان سکوت تنها سانسور نیست؛ سانسور بنیانِ گفتمان سکوت است. سانسور یعنی حذف چیزهایی که امکانِ حضورشان در متن وجود ندارد. گفتمان سکوت اما یعنی این که بیان هیچ سخنی جز در چهارچوبی که گفتمان حاکم تعیین می‌کند، ممکن نیست. بر مبنای گفتمان سکوت می‌توان در مورد پاره‌ای از چیزها هیچ چیز نگفت، اما پاره‌ای از چیزها را هرگز نمی‌توان گفت.»

اتوبوس ارمنستان و قتل‌های رنجیره‌ای

اواخر سال ۱۳۶۹ در یک نشست غیر رسمی، «پیش‌نویس منشور کانون نویسندگان ایران» با حضور تعدادی از شاعران، نویسندگان، مترجمان و پژوهشگران تدوین شد. این طرح به دلیل برخی اختلاف نظرها و فشارها عملی نشد تا اینکه سرانجام در سال ۷۳ نامه «ما نویسنده‌ایم» در اعتراض به سانسور منتشر شد. در این فاصله نشریات ادبی «آدینه»، «دنیای سخن» و «تکاپو» جنب و جوش تازه‌ای در محیط خموده و جنگ‌زده پدید آورده بودند. برخی از امضاءکنندگان امضای خود را پس گرفتند، برخی را هم در ماجرای اتوبوس ارمنستان تا پای دره بردند.

به گفته منصور کوشان، نویسنده فقید ایرانی و یکی از کوشندگان آزادی بیان مسافران اتوبوس ارمنستان قبل از رسیدن به مرز و در گردنه حیران، نزدیک صبح ناگهان متوجه می‌شوند که اتوبوس بر سر یکی از پیچ‌ها توقف کرده و راننده بر سر جای خود نیست. او را کمی دورتر می‌بینند که خارج از اتوبوس ایستاده است ومی‌گوید خوابم برد، ترسیدم و پیاده شدم. در این زمان نویسندگان با وجود وحشت زیاد همچنان به سفر ادامه می‌دهند ولی دو نفر در نزدیکی راننده مستقر می‌شوند و او را زیر نظر می‌گیرند. پس از حرکت کوچکی به جلو راننده مجددا که همان کار را تکرار می‌کند، و پس از پرگاز کردن اتوبوس پایین می‌پرد. شهریار مندنی‌پور فرمان را در دست می‌گیرد و مسعود توفان ترمز دستی را می‌کشد. اتوبوس متوقف و مسافران پیاده می‌شوند. به گفته مسعود بهنود ایستگاه پلیس نزدیک محل وقوع حادثه در جریان قرار گرفت و مسافران به آنجا منتقل شدند و بعدا همه را از آنجا به زندان آستارا بردند و در آنجا پس از تهدید و اجبار به تعهد سکوت، آزاد کردند.

این ماجرا پس از فاش‌سازی قتل‌های زنجیره‌ای ایران به صورت علنی مطرح شد.

محمدجعفر پوینده، محمد مختاری و داریوش و پروانه فروهر در آذر ۱۳۷۷ به قتل رسیدند. قتل آن‌ها به قتل‌های زنجیره‌ای معروف شد و وزارت اطلاعات نهایتاً مجبور شد با صدور اطلاعیه‌ای مسئولیت این قتل‌ها را بر عهده بگیرد با این ادعا که «معدودی از همکاران مسئولیت ناشناس، کج‌اندیش و خودسر این وزارت که بی‌شک آلت دست عوامل پنهان قرار گرفته‌اند، در جهت مطامع بیگانگان دست به این اعمال جنایتکارانه زده‌اند.»

علی‌اکبر سعیدی سیرجانی، حمید و کارون حاجی‌زاده، پیروز دوانی، فاطمه قائم مقامی، رضا مظلومان، احمد تفضلی، غفار حسینی، سیامک سنجری، کاظم سامی و مظفر بقایی از دیگر قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای بودند.

قتل‌های زنجیره‌ای در صدر خبرهای روز در رسانه‌های اصلاح‌طلب

 فرج سرکوهی، نویسنده و روزنامه‌نگار و زندانی سیاسی بعدها در نامه‌ای فاش کرد که مهرداد عالیخانی معروف به «صادق» شکنجه‌گر، بازجو و معاون سعید امامی در یکی از بازجویی‌ها به اوگفته بود: «غفار را هم حذف کردیم». غفار حسینی استاد دانشگاه و از فعالان کانون نویسندگان ایران بود که در سال ۱۳۷۵ در منزل مسکونی‌اش به قتل رسید.

آخرین جلسه مجمع عمومی کانون نویسندگان ۱۳ بهمن ماه سال ۱۳۹۶ برگزار شد. از آن زمان تاکنون جلسات ماهانه کانون که به آنها جمع مشورتی گفته می‌شود در منزل اعضا برگزار می‌شود

 ضدیت با جنگ، روایت‌های متفاوت از انقلاب و حضور فعال زنان

حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی یکی از نهادهای کانونی هنر حکومتی است. ادبیات و هنری که این نهادها رواج می‌دهند، زیر عنوان «اسلامی‌نویسی» و «اسلامی‌نگاری» قابل دسته‌بندی است. اسد سیف، نویسنده و پژوهشگر و از اعضای کانون نویسندگان ایران (در تبعید) می‌نویسد: «اسلامی‌نویسان جنگ را "نعمت" می‌دانند؛ نعمتی که باعث "شکوفایی" هنر و ادبیات می‌شود و در سایه آن آثار جاویدی خلق می‌گردد. اسلامی‌نویس عاشق جنگ است. جنگ آیتی‌ست آسمانی و هدیه‌ای با ارزش که باید آن را پاس داشت.»

«بازگشت به اصل خویش»، «بازگشت به اسلام ناب محمدی و صدر اسلام»، «بازگشت به اسلام اصیل» از موضوعاتی است که اسلامی‌نویسان با برخورداری از بودجه‌های کلان و انواع حمایت‌ها بدان توجه دارند. اما با این حال چه در عرصه ادبیات داستانی و چه در سینما کمترین توفیقی به دست نیاورده‌اند.

در مقابل احمد محمود با رمان «زمین سوخته» اسماعیل فصیح با «زمستان ۶۳»، قاضی ربیحاوی با مجموعه داستان «از این مکان»، منصور کوشان با رمان «محاق»، ناصر شاهین‌پر با رمان «عطر مردگان»، شهریار مندنی‌پور با «دل دلدادگی» و «عقرب‌کشی»، تصویر کامل و موثری از زندگی آوارگان جنگی، کارمندان و اقشار شهرنشین در حین بمباران شهرها، اشغال خورستان و گرفتاری‌ها و جانفشانی‌های سربازان به دست داده‌اند. ادبیات داستانی در سال‌های بعد از انقلاب همچنان حتی زیر سقف سانسور به عنوان یک سند اجتماعی عمل می‌کند. بدون آموزه‌های هوشنگ گلشیری این امر به شکل کنونی هرگز تحقق نمی‌یافت. 

جنگ و ادبیات ضد جنگ در برابر تبلیغات حکومتی زیر عنوان «دفاع مقدس»

در خارج از ایران یا به تعبیر اسماعیل نوری‌علا در «کشور خارج از کشور» آگهی برای ماشین رختشویی نوشته فیروز ناجی، «در آنکارا باران می‌بارد» نوشته حسین دولت‌آبادی  و «پایان یک عمر»، نوشته داریوش کارگر هر یک روایتی مستند از چگونگی فرار از ایران و آوارگی در کشورهای پناهجوپذیر ارائه می‌دهند. این همان بخشی از حافظه ملت ایران است که سانسور اجازه بیان آن را نمی‌دهد.

در زمینه رویدادهای انقلاب نیز مهشید امیرشاهی با رمان‌های «در سفر» و «در حضر» رضا دانشور با رمان «خسرو خوبان»، محمود مسعودی با رمان «سوره‌الغراب» روایتی منحصر به فرد از خود به جای می‌گذارند. در این میان «عقرب‌کشی» شهریار مندنی‌پور تنها اثری است که توامان به انقلاب و جنگ می‌پردازد. هوشنگ گلشیری نیز در داستان‌های «نقاش باغانی» تصویر کاملی از میل و اراده مردم به بازسازی زندگی بر روی ویرانه‌های جنگ از خود به یادگار گذاشته است. در «انفجار بزرگ» گلشیری برای نیاز جوانان به شادی بیان ادبی شیوایی می‌یابد. قاضی ربیحاوی در رمان «پسران عشق» به مشکلات دگرباشان جنسی توجه می‌کند.

در سال‌های دهه ۱۳۶۰ علاوه بر نویسندگان سرشناسی مانند سیمین دانشور، گلی ترقی و شهرنوش پارسی‌پور، زنان دیگری نیز وارد عرصه داستان‌نویسی شدند. از جمله منیرو روانی‌پور در «کنیزو» رنج‌ها و حسرت‌های زنان در فضای وهمناک جنوب را روایت کرد. فرخنده آقایی نیز داستان‌نویسی را با انتشار مجموعه داستان «تپه‌های سبز» در این دهه آغاز کرد. در این سال‌ها نویسندگان که از تفکر آرمان‌خواهانه و تشکیلاتی فاصله گرفته بودند، به فرم و زبان و شناخت تازه‌ای از واقعیت توجه ویژه داشتند. تعهد در برابر صناعت نگارش کم کم به جای تعهد اجتماعی نشست و جزءنگاری جای خود را به کلی‌گویی داد. حسن میرعابدینی می‌نویسد:

«نویسنده [این دوره] زندگی بی‌شور و جاذبۀ طبقه متوسط شهرنشین را توصیف می‌کند و به جای پرداختن به مسائل بزرگ اجتماعی و سیاسی می‌خواهد از چیزی بنویسد که به راستی درباره‌اش می‌داند.»

تحول موسیقی سنتی، دگردیسی موسیقی پاپ و پیدایش موسیقی تلفیقی

در ایران، بعد از انقلاب زیر سرکوب مستمر ترانه‌سرایی به ۲۰ سال زمان نیاز داشت که فرصتی برای عرض اندام بیابد. کیفیت نخستین ترانه‌ها نازل و محتوای آنان شبه‌اسلامی بود. همزمان اما تحول تازه‌ای در موسیقی سنتی جریان پیدا کرد: تصنیف‌های سنتی از دوره‌ عارف و بهار با ریتم‌های تازه جان گرفت. به تعبیر محمود خوشنام، پژوهشگر فقید موسیقی ایران خوانندگان برجسته کوشیدند «فریادهای خفته در گلو» را در قالب غزل‌هائی از حافظ و مولوی سر دهند.

شهرام ناظری و محمد رضا شجریان: دو استاد آواز ایران

محمد رضا شجریان در سال‌های آغازین سال‌های دهه ۱۳۶۰ در آواز معروف «همایون و بیداد» با یکی دو غزل قابل تأویل حافظ آواز سنتی را نیز به اعتراض درآمیخت:

«آب حیوان تیره‌گون شد، خضر فرخ پی کجاست؟
خون چکید از شاخ گل، ابر بهاران را چه شد؟

کنسرت «آستان جانان» که پرویز مشکاتیان و شجریان با همراهی تمبک ناصر فرهنگفر در سال‌های نخستین ۱۳۶۰ در سفارت ایتالیا در تهران برگزار کردند، مخفیانه به بازار آمد و در هر خانه‌ای طنین انداخت. از آن پس بود که بیشتر خوانندگان سنتی به سراغ غزل‌های تأویل‌پذیر شاعران کهن رفتند و با آوازهای تازه خود با معترضان و مبارزان دیگر همدستی نشان دادند.

اجرای «نمایش انتخابات» در سال ۱۳۸۸، صراحت بیشتری به زبان هنرمندان بخشید.  آنان تحت تأثیر جنبش سبز و گرایش اکثریت جوانان به مبارزه فارغ از خشونت با سرکوب و استبداد، در برابر نظام خودکامه برخاستند و هر یک به زبانی عملیات سرکوبگرانه علیه مردم را محکوم کردند. شجریان در جریان انتخابات نمایشی از صدا و سیما خواست از پخش سرودهای انقلابی پیشین او خودداری کند. هنگامی که احمدی‌نژاد معترضان را «مشتی خس و خاشاک» نامید، صبر و شکیبائی شجریان به پایان رسید و در بیانیه‌ای نوشت:«صدای من، صدای خس و خاشاک است و همیشه هم برای خس و خاشاک خواهد بود.»

ترانه اعتراضی «همراه شو عزیز» او بر زبان‌ها جاری بود. شجریان در آخرین کنسرت اروپائی‌اش- سپتامبر و اکتبر ۲۰۰۹، با بهره‌گیری از زبان اعتراض حافظ خواند:

مرا ز منع عقل مترسان و می‌ بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچکاره نیست

اصولا در سال‌های بعد از انقلاب نوازندگان تار و سنتور  بر موسیقی سنتی غلبه کردند، و همزمان قطعات هر چه بیشتر به سرود نزدیک شدند. موسیقی از ضرب‌آهنگ‌های ساده و بزمی که اغلب در «شش هشتم»، «سه ضربی» و «چهار چهارم سنگین» بود دور شد و به ریتم‌های پیچیده‌تری مانند «ضربی‌های لنگ» نزدیک شد و لحن موسیقی هم حماسی شد. از ۱۲ آلبوم چاووش شش مجموعه تحت تاثیر فضای سیاسی ایران پدید آمده است. محمدرضا شجریان و شهرام ناظری خوانندگی اکثر این قطعات را بر عهده داشتند. محمد رضا لطفی با خلق آثاری چون «ایران ای سرای امید»، «کاروان شهید»، «برادر بی‌قراره» و «عشق داند» به میان توده مردم راه یافت. کیهان کلهر به عنوان نخستین نوازنده ایرانی جایزه معتبر جهانی «وومکس» را در سال ۲۰۱۹ از آن خود کرد و این جایزه را به محمدرضا شجریان تقدیم کرد.

در این فاصله در خارج از ایران موسیقی پاپ تولد دوباره‌ای یافته بود.

نخستین آلبوم‌های موسیقی پاپ بعد از انقلاب با روی کار آمدن دولت اصلاحات در نیمه دوم سال‌های دهه ۱۳۷۰ به بازار موسیقی آمدند. البته پیش از آن خوانندگانی مانند فرهاد، مازیار، محمد نوری و کوروش یغمایی آلبوم‌هایی را منتشر کرده بودند که عمدتاً شامل نسخه‌های ضبط‌شده کنسرت‌ و یا پکیج جمع‌آوری‌شده تک‌آهنگ‌های پیش از انقلابشان می‌شد، ولی هیچ خواننده‌ای از نسل اول موسیقی پاپ موفق به اخذ مجوز نشده بود. موسیقی پاپ در آن زمان با آثار هنرمندانی مثل شادمهر عقیلی، خشایار اعتمادی، حسین زمان، علیرضا عصار و بسیاری دیگر موسیقی سنتی را تا حدی از رونق انداخت. کم‌کم موسیقی پاپ داخل و خارج از ایران به هم نزدیک شدند.

گوگوش: مادر ما ایران

گوگوش بعد از بیست و یک سال سکوت و گوشه‌گیری در ایران، در سال ۱۳۷۹ موفق به دریافت گذرنامه شد و با خروج از ایران فعالیت هنری خود را با ارائه آلبوم زرتشت که بخشی از آن در ایران به صورت مخفیانه ضبط و در کانادا تکمیل و پخش شده بود، از سرگرفت و مجموعه‌ای از کنسرت‌های بازگشت را برگزار کرد. کنسرت او در آمریکا از رویدادهای به یادماندنی تاریخ موسیقی ایران است.

گوگوش و آکادمی‌اش در جریان جنبش سبز فعال شدند:  ترانه «مادر ما ایران» حس و حال عاطفی ویژه‌ای را به‌وجود می‌آورد. در متن این ترانه که گویا از رها اعتمادی است، گوگوش از زبان مادری حرف می‌زند که بیمار و رنجور در ایران مانده، ولی فرزندانش همه از کشور اسلام‌زده گریخته‌اند. نماهنگ «چهل ‌سال» با ترانه‌ای از رها اعتمادی با صدای گوگوش و سیاوش قمیشی در حمایت از اعتراضات دی ۹۶ از آخرین ترانه‌های اعتراضی در سال‌های رو به پایان سده چهاردهم به شمار می‌آید.

عباس مهرپویا که در سال‌های دهه ۱۳۳۰ فعالیتش را آغاز کرد از آغازگران موسیقی تلفیقی در ایران بود. از سال‌های دهه ۱۳۸۰ محسن نامجو، شاهین نجفی و بعضی گروه‌های راک ایرانی مانند اوهام و باراد به موسیقی تلفیقی روی آوردند. محمود خوشنام در مقاله‌‌ای در زمانه درباره نامجو می‌نویسد:

«در ترانه‌های نامجو، همه عناصر، وضعیت مصیبت‌بار ایران امروز را تداعی می‌کند. جامعه‌ای در مهلکه فنا افتاده، سرگشته و درمانده که حرف‌هایش در سینه مانده، جیغ و عطسه و سرفه را هم به کار می‌گیرد تا به کمک کلام بیاید و آن را تأثیر‌گذار‌تر کند (...)   تلفیق در کار محسن نامجو تمام عیار است. یعنی هر چه هست تلفیق است. شعر کهن ایران را با بندهایی از شعر نو پیوند می‌زند و آواز سنتی را با قطعاتی از موسیقی پاپ. جالب است که میان تلفیق‌شده‌ها ‌گاه رابطه معنایی هم وجود ندارد. هر تکه ساز خود را می‌زند و همین بر رمز و راز ترانه و سرگشتگی مخاطبان می‌افزاید.»

«فقیه خوشگله» از آلبوم «آخ» در هجو سید علی خامنه‌ای از آثار رادیکال نامجو به شمار می‌آید.

محسن نامجو

در  فصل ترانه‌های تاثیرگذار در قرن چهاردهم قطعا باید یادی هم از ترانه «یار دبستانی» کرد. این ترانه نخستین بار در سال ۱۳۵۹ در فیلم «از فریاد تا ترور» با صدای فریدون فروغی شنیده شد. سراینده شعر و کارگردان فیلم منصور تهرانی بود. «یار دبستانی» بعدها در نهضت دانشجویی و در جنبش سبز بر سر زبان جوانان افتاد و به سرود اعتراض در ایران بدل شد.

راه دشوار سینما

اداره ارشاد تنها یک سال بعد از پیروزی انقلاب اعلام کرد که از ۱۴۰۰ فیلم سینمایی که تا آن تاریخ در ایران پدید آمده بود فقط ۲۰۰ فیلم پروانه نمایش موقت می‌‌گیرد، آن هم صرفا به این دلیل که در غیراین‌صورت سینماهای کشور تعطیل می‌شوند.

اوایل سال ۵۸ شورایی در اداره ارشاد تشکیل شد. این شورا اعلام کرد: «فیلم‌ خارجی  یک عامل مخرب در مبتذل کردن فرهنگ اصیل اسلامی» است و به همین سبب «ورود فیلم‌های خارجی» در انحصار دولت قرار می‌گیرد. به طور کلی نمایش فیلم‌های هندی و محصولات سینمایی ترکیه و عراق ممنوع اعلام شد. همزمان بنیاد هنری مستضعفین اداره سینماهای کشور را به عهده گرفت. پرویز جاهد در مقاله‌ای در «سینما چشم» می‌نویسد:

«سینما در نظر بسیاری از افراد و گروه‌های اسلامی تازه به قدرت رسیده، با فحشا، یکسان تلقی شده و بازیگران و سینماگران قدیمی می‌بایست تاوان فیلم‌هایی را که در پیش از انقلاب ساخته یا در آن بازی کرده بودند، می‌پرداختند. در واقع تاریخ دوباره تکرار شده بود و موجودیت سینما به عنوان پدیده‌ای مدرن در یک جامعه مذهبی و سنتی، همانند عصر مشروطیت که آماج حملات روحانیون متعصب و تندرو مثل شیخ فضل الله نوری بود، بار دیگر زیر سوال رفت.»

جلسه بحث و گفت‌و‌گو با بهرام بیضایی در دانشگاه استنفورد

با این‌حال سینماگران پیشرو راه را برای سینمای ایران هموار کردند: مسعود کیمیایی با «خط قرمز»، بهرام بیضایی با «مرگ یزدگرد» و «چریکه تارا» و علی حاتمی با «حاجی واشنگتن». در این فاصله بنیاد سینمایی فارابی امکانات سینمای ایران را در انحصار خود درآورده بود و الگوهایی تازه‌ای را که با سیاست‌های ارشاد اسلامی همخوانی داشتند فراروی سینماگران می‌‌گذاشت. جریانی عرفان‌گرا در سینمای ایران به وجود آمد که کافی نبود. حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی  با تکیه بر حلقه‌ای از سینماگران تازه‌کار انقلابی که بااستعدادترینشان محسن مخملباف بود به میدان آمد. مخملباف پس از چند تجربه ناموفق فیلم‌های «دستفروش»، «نون و گلدون» و بعد «ناصرالدین شاه آکتور سینما» را ساخت، از حوزه هنری جدا شد و در فیلم‌های در «عروسی خوبان» و «شب‌های زاینده‌رود» با نگاهی واقع‌گرایانه بحران‌های اقتصادی و سیاسی جامعه‌ای را که از عطفت بهره‌ای نبرده به نمایش گذاشت.   

با موفقیت فیلم‌های «دونده»، «خانه دوست کجاست»، «باشو غریبه کوچک»، «گال»، «زمانی برای مستی اسب‌ها» و «بادکنک سفید» در جشنواره‌های جهانی، سینمای ایران مورد توجه محافل سینمایی بین‌المللی قرار گرفت. عباس کیارستمی با «طعم گیلاس»، «ده»، «باد ما را خواهد برد» و «کلوزآپ» به سبک تو بیان سینمایی تازه‌ای دست پیدا کرد و به شناخته‌شده‌ترین سینماگر ایرانی در جهان تبدیل شد و در کنار ده‌ها جایزه معتبر بین‌المللی، جایزه نخل طلای فستیوال کن را با فیلم «طعم گیلاس» را از آن خود کرد.

ابراهیم حاتمی کیا در «آژانس شیشه‌ای» و محسن مخلمباف در «عروسی خوبان» و «شب‌های زاینده‌رود» با توه ویژه به شکاف‌های طبقاتی و تبعیض بحران‌های روحی و روانی جانبازان را دستمایه درام‌های تأثیرگذار قرار دادند. رسول ملاقلی‌پور نیز با نجات‌یافتگان» موفق شد تصویر متفاوتی از دشمن ارائه دهد. مزدور عراقی در این فیلم مانند سرباز ایرانی قربانی جنگ است.

از سال‌های دهه ۱۳۷۰ به این سو سینماگرانی مانند رخشان بنی‌اعتماد، مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی، رسول صد عاملی و کمال تبریزی در درام‌های عشقی، زیر سقف سانسور و در چهارچوب آنچه که ممکن بود در سینما به نمایش درآید روابط بین زن و مرد را با صراحت بیشتری بیان کردند. در سال‌های دهه ۸۰ حمید نعمت‌الله با فیلم «بوتیک»  و در سال‌های دهه ۹۰ داریوش مهرجویی با فیلم سنتوری این ژانر را دگرگون کردند.  در همین سال‌های پایانی دهه منتهی به قرن پانزدهم بود که اصغر فرهادی با توجه ویژه به زندگی اقشار متوسط جامعه و بحران‌های اخلاقی و اجتماعی، با فیلم‌های «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین» ملودرام‌های هوشمندانه‌ای آفرید که در سینمای ایران تازگی داشت. جعفر پناهی با فیلم «دایره» و «طلای سرخ« از سینمای کودک فاصله گرفت و با یک دید رادیکال به سینمای اجتماعی رسید. محمد رسول‌اف نیز به این راه افتاد. هر دو این سینماگران در ایران ممنوع از کارند. 

کیانوش عیاری با فیلم‌های «آنسوی آتش» و «آبادانی‌ها»، «خانه پدری» و «کاناپه» خود را به عنوان یکی از نمایندگان سینمای اجتماعی ایران شناساند. در «کاناپه» عیاری با تراشیدن سر بازیگر زن در پی یافتن راهی برای دور زدن حجاب اجباری است. این فیلم همچنان در توقیف است.   

 بر اساس زمان تقویمی که قراردادی بین نسل‌هاست پایان یک قرن به عنوان پایان یک دوران نیست. همانطور که سرآغاز بسیاری از تحولات بعد از انقلاب را باید در سال‌های قبل از انقلاب جست، تحولات در پیش روی در قرن پانزدهم بی‌تردید در ادامه همین تلاش‌های کنونی اتفاق خواهد افتاد و چنین است که هموار نیروهایی در کارند که آزادی را از ما سلب کنند و همزمان نیروهای درونی یک ملت بیدار تحولاتی را رقم می‌زنند که به استحکام فرهنگ پایداری می‌انجامد و مانع از سرکوب‌ آزادی‌های مدنی نسل‌های بعدی می‌شود.

بخش‌های پیشین

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • سیامک

    خلاصه کردن ۱۰۰ سال تولیدات ادبی, فرهنگی در چهار مقاله کار ساده ای نیست. با سپاس از این مرور تاریخی. یکی از مهمترین آثاری که در تبعید نوشته شد و نقدهایی که بدان شد (که به نظر برخی, نقدها مهمتر از خود اثر است), کتاب "امتناع تفکر در فرهنگ دينی" نوشته ی آرامش دوستدار است؛ که ابتدا به صورت سلسله مقالاتی با همین عنوان در در دوم "الفبا"ی ساعدی منتشر گشت. از میان تمامی نقدهایی که بر این اثر نبشته شده است شاید دو نقد از همه مهمتر و اساسی تر باشد: ۱) "نقدی بر دیدگاه‌های آرامش دوستدار" از دهقان زهما, منتشر در سایت "نقد", و ۲) "ایدئولوژی ایرانی" نبشتهء سردبیر این سایت. بدون اغراق متون ذکر شده در بالا شاید اساسی ترین آثار فلسفی در تاریخ ایران, نقد فرهنگ سیاسی ایران و نقد مذهب در ایران باشد. نه لزوما پاسخی قاطع به "نیرنگستان آریایی-اسلامی" , اما مقدمه ای بنیادین و ریشه ای برای یافتن پاسخی استوار و همه جانبه در رد و نقد "نیرنگستان آریایی-اسلامی" ما.