جنبش منهم: گامهای بعدی چیست؟
جنبش منهم چگونه میتواند فراگیرتر باشد؟ سهم زنان فرودستتر یا حاشیهایتر در آن چیست؟ بینابخشیبودن در آن یعنی چه؟ و بالاخره مسئولیت مردان در قبال این جنبش چیست؟
اکنون که جنبش منهم (MeToo) آگاهی از نابرابری جنسیتی و به طور کلی شیئیسازی جنسی زنان را افزایش داده، ادامه مسیر چگونه است؟ من پاسخ عمیقی به این پرسش ندارم اما بر اساس پژوهشم پیشنهادهایی میدهم.
متأسفانه، زنان و مردانی که در پژوهش من شرکت کردند، بر این باور بودند که جنبش منهم نتوانسته بر گفتارهای اجتماعی ما (یعنی چگونگی ارتباط برقرار کردن و مکالمهکردن در مقام یک جامعه) تا آن حد تأثیر بگذارد که فهم ما را از هنجارهای جنسیتی تغییر دهد.
جنبش منهم به عنوان یک جنبش آنلاین شاید تنها به بحثهای آنلاین و حلقه کسانی محدود مانده باشد که به پلتفرمهای شبکههای اجتماعی دسترسی دارند (من در ادامه به موضوع بینابخشیبودن و جنبش منهم باز خواهم گشت). پژوهش من نشان میدهد که گفتوگوهای چهرهبهچهره درباره جنبش منهم میتواند کلید تغییر گفتارهای اجتماعی باشد. دادههای پژوهش من به طور خاص اهمیت تغییردادن گفتارهای ما حول پسران و مردان را نشان میدهد. گفتارهایی که موضوعهای آنها پسران و مردان است، باید تغییر کنند تا از بزرگ شدن پسران در جامعهای که زبان سکسیستی را عادیسازی میکند، جلوگیری کنیم.
ما همچنین باید در تغییر دادن گفتارهای سکسیستی که پیشاپیش درون بزرگسالان ما رسوب کرده، با شجاعت عمل کنیم و وقتی آدمها عمل سکسیستی انجام میدهند یا به شکلی سکسیستی حرف میزنند، از آنها حسابرسی کنیم. این تغییرات شاید در ابتدا جزئی و نامحسوس باشند اما هدف آنها افزایش برابری جنسیتی در نسلهای آینده است.
پژوهش من همچنین نشان میدهد که برنامه تربیتی در مدرسهها که از سن پایین آغاز میشود، باید نقشی برجسته در آموزش درباره روابط به کودکان و نوجوانان داشته باشد و درباره هنجارهای آسیبزای جنسیتی جهت جلوگیری از خشونت جنسی آگاهیبخشی کند. اما مهمترین پیشنهادی که از دادههای پژوهش من بیرون میآید، افزایش آگاهی در مردان است.
افزایش آگاهی مردان
مردانگی نقش مهمی در شکلدادن به هنجارهای آسیبزای جنسیتی ایفا میکند. برای مطمئن شدن از اینکه جنبش منهم میتواند سکسیسم نظاممند را تغییر دهد، باید به ساختارهای مردسالاری و به عبارت دیگر به مردان نگاه کنیم.
پژوهش من به ضرورت این واقعیت اشاره دارد که مردان باید مسئولیت بیشتری در مورد کنشهایشان بپذیرند، زیرا بار سنگین مسئولیت ایجاد تغییر اغلب بر دوش زنان میافتد. برخی مردان پس از آگاه شدن از میزان بالای خشونت جنسی علیه زنان، به نظر میرسد که حاضرند مسئولیت بهبود برابری جنسیتی را با زنان تقسیم کنند. پژوهش من نشان میدهد که برخی مردان همچنین رفتارهای گذشته خود را مورد بازاندیشی قرار میدهند. بنابراین جنبش منهم به نوعی تأمل بر نفس انتقادی درباره کنشهای آسیبزای جنسی انجامیده و همین موضوع اهمیت این جنبش به عنوان یک جنبش افزایشدهنده آگاهی را نشان میدهد.
با وجود این، هرچند پژوهش من از افزایش آگاهی در میان برخی مردان خبر میدهد، این مردان در اقلیت قرار دارند.
بنا بر پژوهش من، هرچند جنبش منهم به یک لحظه گسست در جامعه انجامید، آنقدرها پیشروی نکرد. میتوان گفت که جنبش منهم تمرکز بسیار زیادی بر داستانهای زنان از خشونت جنسی داشت و به حد کافی بر ساختارهای مردانگی که باعث بقا و بازتولید خشونت جنسی میشوند، تمرکز نکرد. به عبارت دیگر، پژوهش من برمینهد که جنبش منهم به حد کافی نتوانست در آگاهی مردانه نفوذ کند و کلیشههای جنسی مذکر را که زنان را به لحاظ جنسی شیئیسازی میکنند، تغییر دهد.
بنابراین، اهمیت زیادی دارد که در کنار افزایش آگاهی زنان درباره نابرابریهای جنسیتی، به افزایش آگاهی مردان نیز پرداخت. مسئولیت تغییرات ساختاری در درون همه ما نهفته است و نه فقط زنان. همانطور که بل هوکس مینویسد:
سرکوب جنسی ... را تنها زمانی میتوان به شکل موفقیتآمیزی از بین برد که مردان نیز برای تغییر دادن آگاهی خود و آگاهی جامعه به طور کلی مسئولیت بپذیرند.
منهم و بینابخشیبودن
تعریف بینابخشیبودن
لفظ «بینابخشیبودن» (intersectionality) را کیمبرلی کرنشاو، پژوهشگر برجسته در نظریه حقوقی فمینیستهای سیاه در ۱۹۸۹ به کار برد تا به ماهیت درهمفرورونده و متقاطع نژاد، طبقه و جنسیت اشاره کند. به طور خاص، کرنشاو از این لفظ برای توضیح تجربه زنان رنگینپوست در سیستم قضایی بهره برد. برای مثال، کرنشاو استدلال کرد که تجربه سیاه بودن و زن بودن از یکدیگر مستقل نیستند بلکه این دو هویت با یکدیگر برهمکنش دارند. به باور کرنشاو، تجربه زنان غیرسفید ترکیبی از نژادپرستی و سکسیسم است و بنابراین تفاوت بسیار زیادی با تجربه زنان سفید دارد.
خاستگاههای جنبش منهم
تارانا برک، فعال زنان که خود تجربه آزار جنسی داشت، جنبش منهم را در ۲۰۰۶ آغاز کرد. برک که آمریکایی آفریقاییتبار بود، میخواست آگاهی اجتماعی را درباره مقیاس بالای خشونت جنسی اعمالشده علیه زنان رنگینپوست افزایش دهد.
با وجود این، تا ۲۰۱۷ که زنان سفید مشهور استفاده از هشتگ MeToo# را آغاز کردند، جنبش هنوز فراگیر و جهانی نشده بود. بنابراین، هرچند جنبش منهم دامنه جهانی شیئیسازی جنسی زنان را برجسته کرد، مسألهای زیرپوستی در خاستگاههای جنبش منهم وجود داشت: بینابخشیبودن.
رابطه منهم و بینابخشیبودن
در ۲۰۱۷ خبر آمد که آر کلی (R. Kelly)، خواننده آمریکایی شمار زیادی از زنان آمریکایی آفریقاییتبار و دیگر زنان رنگینپوست را به لحاظ روانی و جسمی آزار داده است. این خبر سه ماه پیش از اتهامها علیه هاروی واینستاین (که قربانیاناش بیشتر زنان سفیدپوست بودند) به رسانهها آمد. درحالی که رسانهها بر این زنان مشهور سفید تمرکز کرده بودند، زنان رنگینپوست غیرمشهور آزاردیده به دست ار. کلی باید برای شنیده شدن صدایشان تقلا میکردند. قربانیان واینستاین با نابرابری جنسیتی طرف بودند اما قربانیان کِلی با بر هم افتادن هر دو مسأله نژاد و جنسیت. همانطور که تارانا برک میگوید:
«این خانوادهها پیش آمدند و عاجزانه تقاضا میکردند که فرزندانشان، دخترانشان را از آر. کلی دور کنند و به خانه ببرند. ما از ۲۰۱۷ که قدم پیش گذاشتند تا توجه رسانهها را به خود جلب کنند، در حال تماشای آنها بودیم اما این اتفاق نیفتاده. فکر میکنم دلیل آن به این ایده بازمیگردد که دختران سیاه اهمیت ندارند. آنها به حد کافی اهمیت ندارند و این بارها و بارها اثبات شده».
مسأله طبقه نیز در جنبش منهم مطرح است. زنان جوان، سفید، طبقه متوسطی و عرفاً جذاب، تصویر غالب قربانیان سوء استفاده جنسی هستند. به طور خاص، زنان جوان و سفید و طبقهمتوسطی که میتوانند به شکل موثری از شبکههای اجتماعی مدرن برای فاش کردن نام آزاردهنده و متجاوز استفاده کنند و از حمایت آنلاین برخوردار شوند.
اما زنانی که سالخوردهتر هستند یا دسترسی اندکی به شبکههای اجتماعی دارند، باید برای شنیدهشدن صدایشان تقلا کنند. برای بسیاری از زنانی که به شبکههای اجتماعی دسترسی ندارند یا از شأن اجتماعی و امتیاز اجتماعی ویژهای برخوردار نیستند، عواقب افشاگری بسیار بسیار بیشتر است. به علاوه، زنان کارگر و سالخوردهتر در صورت افشاگری در فضای عمومی بیشتر با محکومیت رسانهها مواجه میشوند زیرا با تصویر عرفی از یک قربانی آزار یا تجاوز جنسی منطبق نیستند. همان طور که استریچ میگوید، «جنسیت، نژاد و طبقه به این مسأله شکل میدهند که چه کسی در فضای عمومی درباره تجاوز حرف بزند و چگونه این حرف را بزند».
جالب است که پژوهشگران دریافتند پوشش دیلی میل از جنبش منهم به این سمت متمایل بود که تمرکز را بر زنان آزاردیده «جذاب و هنجارین، یعنی سفید و مشهور» قرار دهد، درحالیکه زنان غیرسفید و طبقه کارگری آزاردیده را پوشش نمیداد. این پژوهشگران هشدار داده اند که جنبش منهم تصویر محدودی از فمینیسم را غلبه داده که در آن زنان سفیدپوست از طبقات متوسط و فرادست با سرمایه اجتماعی قابل توجه، در واقع دست بالا را دارند.
یک صدای دیگر که به طور قابل توجهی در جنبش منهم مسکوت ماند، صدای زنان معلول (توانخواه) بود. مقالههای زیادی از این انتقاد کرده اند که جنبش منهم زنان معلول را از بحثها طرد کرده. اما تجربه آزار جنسی برای زنان معلول تفاوت زیادی با آزار جنسی زنان دیگر دارد و حرف زدن از آن حیاتی است.
همان طور که وافولا استرایک مینویسد، سکسوالیته زنان معلول هنوز یک تابو است زیرا معلولیت به عنوان چیزی غیرجذاب و فاقد جنس (sex) فهمیده شده. بنابراین زنان معلول با تصویر متعارف زن آزاردیده جنسی همخوان نیست.
به طور کلی جنبش منهم آگاهی از شیئیسازی جنسی زنان را در مقیاسی جهانی افزایش داده است. اما هنوز چیزهای زیادی برای آموختن پیش رو داریم. یعنی باید بیش از اینها بینابخشی باشیم. باید به تمام زنان از جمله زنان رنگینپوست، طبقه کارگر، ترنس، معلول و الی آخر گوش فرادهیم. باید شکلهای متعدد نابرابری را به رسمیت بشناسیم و بفهمیم چه طور این نابرابریهای گوناگون کار میکنند، یکدیگر را تقویت میکنند و با همدیگر تقاطع دارند. باید در کنار یکدیگر بایستیم، یکدیگر را بفهمیم، و علیه انواع نابرابری سخن بگوییم تا جامعهای برابرتر و بهتر را بسازیم. همان طور که کیمبرلی کرنشاو مینویسد:
اگر ما بینابخشی نباشیم، برخی از ما، آسیبپذیرترینها در میان ما، از نظرها پنهان خواهند ماند.
نظرها
نظری وجود ندارد.