نگاهی به پرونده اعمال محسن رضایی، به مناسبت منصب جدیدش
ایرج مصداقی – به آرزویش که نشستن بر کرسی ریاست جمهوری بود نرسید. اکنون شده است معاون اقتصادی رئیسی. میگوید دکترای اقتصاد دارد. در دوره نامزدی برای رسیدن به مقام ریاست جمهوری گفته بود سهماهه به وضعیت اقتصادی کشور سروسامان میدهد.
پس از انتخاب محسن رضایی به معاونت اقتصادی سیدابراهیم رئیسی، او پس از یک ربع قرن از دبیری مجمع تشخیص مصلحت نظام استعفا داد و محمدباقر ذوالقدر دوست و همراه قدیمی او به این سمت انتخاب شد.
این نوشته نگاهی خواهد داشت به زندگی او و مشاغلی که بیش از چهاردهه به عهده داشته است.
سبزوار رضایی میرقائد مشهور به محسن رضایی متولد شهریور ۱۳۳۳ در روستای بنه از توابع لالی در خوزستان است. او اواخر سال ۱۳۵۴ با معصومه خدنگ ازدواج کرد و صاحب دو پسر و سه دختر به نامهای احمد، سارا، علی، زهرا و مهدیه شد. احمد فرزند ارشد وی، در سال ۱۳۷۷ به آمریکا پناهنده شد و پس از انجام مصاحبههای جنجالی به کستاریکا رفت و نزد هژبر یزدانی مشغول کار شد و در سال ۱۳۸۴ با رایزنی پدرش بی سروصدا به ایران بازگشت. او بارها از سختگیری پدرش در دوران کودکی در ارتباط با رعایت شعائر اسلامی میگفت. او که پس از بازگشت به کشور تحت فشار زیادی قرار داشت به دبی رفت و در هتل گرانقیمت گلوریا در یک سوئیت اختصاصی زندگی میکرد تا این که در آبان ۱۳۹۰ خبر مرگ او انتشار یافت و جسدش را عمویش امیدوار رضایی به ایران بازگرداند. احمد دارای دو دختر از سه ازدواج خود با یک ایرانی، یک آمریکایی و یک کرهای است.
محسن رضایی یک زندگینامه جعلی در مورد پسرش انتشار داد و در پایان آن مدعی شد:
«احمد همیشه به ایرانی بودن خود افتخار میکرد، گرچه در این اواخر به منظور رعایت مسائل امنیتی گاهی از گذرنامه غیرایرانی و اسم مستعار استفاده میکرد اما هرگز ملیت و تابعیت ایرانی خود را تغییر نداد و برای همیشه به عنوان یک ایرانی باقی ماند. لازم به ذکر است از احمد دو دختر به نامهای دیانا و ریحانه هفت و سه ساله به یادگار مانده است.» [۱]
طبق قوانین مدنی ایران که از دوران رضاشاه بهجا مانده افراد با گرفتن تابعیت کشورهای ثالث، تابعیت ایرانی خود را از دست نمیدهند. برای سلب تابعیت ایرانی دادگاه بایستی تصمیمگیری کند که پروسهای بسیار سخت است و عملاً کسی از آن استفاده نمیکند. استفاده از گذرنامهی غیرایرانی به معنای داشتن تابعیت کشور صادرکننده پاسپورت است.
علی دیگر فرزند او با نبیره خمینی هدی طباطبایی ازدواج کرد. او در حال حاضر معاون اطلاعرسانی، پژوهش و امور بینالملل دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام است.
راهیابی به دانشگاه و عضویت در گروه منصورون
رضایی در سال ۱۳۵۰ هنگام تحصیل در هنرستان صنعت نفت اهواز در یک هسته مذهبی متشکل از اسماعیل دقایقی، عبدالله ساکیه، فریدون مرتضایی، غلامرضا قمیشی، علی احمدی و... به فعالیت پرداخت. او و دیگر اعضای این هسته که فعالیتهای خود را در سال ۱۳۵۱ آغاز کرده بودند در آبان ۱۳۵۲ به اتهام اقدام علیه امنیت کشور توسط ساواک دستگیر و پس از تحمل ۳ ماه زندان آزاد شدند.
محسن رضایی در سال ۱۳۵۴ دیپلم صنعتی گرفت و در رشته مهندسی مکانیک در دانشگاه علم و صنعت پذیرفته شد و راهی تهران گردید.
پس از تغییر ایدئولوژی در سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴ و سرخوردگی تعدادی از اعضای آن، گروه منصورون از اتحاد چند هسته مبارزاتی در اهواز، خرمشهر و دزفول که رضایی با تعدادی از آنها در زندان اهواز آشنا شده بود، تشکیل شد. اما به علت نفوذ ساواک در این محفل در همان ابتدا ضربه خورده و متلاشی شدند.
غلامحسین صفاتی دزفولی یکی از وابستگان سابق مجاهدین خلق نقش محوری در این گروه داشت که در بهمن ۵۵ در درگیری کشته شد.
عبدالله شهبازی یکی از مدرسان حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران و از محققان نظام اسلامی مینویسد:
«گروه منصورون در سه مرحله مورد تهاجم ساواک قرار گرفت: در مرحله اول، با حمله به اتومبیل و سپس خانه تیمی در اصفهان، صفاتی (رهبر گروه) و هرمزی کشته شدند و هنردار دستگیر و در زندان به قتل رسید. در مرحله دوّم، با حمله به خانه تیمی در اصفهان، شاه صفدری مقتول و رفیعی دستگیر و در زندان کشته شد. در مرحله سوّم، صفری و جهانآرا در یزد و اراک، جداگانه، مورد تهاجم مسلحانه ساواک قرار گرفتند. در سالهای فوق، اشراف اطلاعاتی ساواک بر گروه منصورون تا بدانجاست که یکی از کارشناسان سرشناس اطلاعاتی، که در جمهوری اسلامی ایران به مقامات عالی نظامی و انتظامی رسید، بهطور جدی به حضور یک یا چند عامل نفوذی مؤثر و فعال ساواک در محفل فوق اعتقاد دارد. این کارشناس در سالهای اوّلیه پس از پیروزی انقلاب پرونده گروه منصورون را با دقت مطالعه کرده است. بقایای گروه در روزهای مشرف به پیروزی انقلاب به جذب نیروی بیشتر دست زدند و چند مأمور شهربانی دونپایه را ترور کردند. مهمترین این قربانیان سرگرد عیوقی، رئیس گارد دانشگاه جندیشاپور، بود که دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۵۷ در مقابل خانهاش کشته شد. گروه منصورون با انتشار اعلامیهای در اهواز مسئولیت این ترور را به عهده گرفت.»[۲]
محسن رضایی، محمدباقر ذوالقدر، علی شمخانی، غلامعلی رشید، محمدعلی جهانآرا، اسماعیل دقایقی، حمید صفری، سیداحمد آوایی، مجید بقایی از دیگر اعضای این گروه بودند که در سال ۱۳۵۷ فعال شدند.
رضایی که در مهر ۱۳۵۴ تحصیل را شروع کرده و متأهل شده بود، پس از دستگیری عبدالله ساکیه در ابتدای سال ۵۵، تحصیل را رها کرد و به زندگی عادی روی آورد و در قم و دزفول و کاشان مخفی شد. در این فاصله صاحب دو فرزند شد.
رضایی که به جز چند ماه تحصیل در دانشگاه علم و صنعت دیگر رنگ دانشگاه ندیده است در نظام اسلامی مدارک متعدد را پشت سرهم دریافت کرد تا خود را دکتر محسن رضایی بخواند. چنانچه ادعا میشود او در مرکز آموزش سازمان برنامه و بودجه لیسانس اقتصاد و از دانشگاه تهران فوقلیسانس و دکترای اقتصاد گرفته است.
دختر بزرگ او سارا نیز کارشناس تغذیه از دانشگاه شهید بهشتی است که همین مدرک هم با رانت اسلامی گرفته شده و سپس فارغالتحصیل فوق لیسانس رشتهی اقتصاد دانشگاه آزاد از خوراسگان اصفهان شده است.
حضور در تیم ترور و مشارکت در حمله به مشروبفروشیها و کابارهها
باقیماندهی اعضای گروه منصورون در سال ۵۷ دوباره فعال شدند و در شهرهای مختلف به مشروبفروشیها، کابارهها و دانسینگها و مراکزی که محلهای «فساد» مینامیدند حمله میکردند.[۳] در دوران انقلاب این گونه اقدامات که با همکاری اراذل و اوباش صورت میگرفت، گاهی به مأموران ساواک نسبت داده میشد.
محسن رضایی در پاییز ۱۳۵۷ در ترور دو افسر شهربانی در بهبهان به عنوان راننده شرکت داشت. این دو از پشت هدف گلوله اعضای منصورون قرار گرفتند.[۴] او در دیماه ۱۳۵۷ همراه با محمدعلی جهانآرا و محمد فلاح قصد ترور رئیس شهربانی شوشتر را داشتند. او همچنین در چندین عملیات دیگر در زمستان ۱۳۵۷ از جمله ترور ملک محمد بروجردی رئیس بخش بهرهبرداری شرکت نفت در اهواز شرکت داشت و سپس در بهمنماه به تهران آمد و پس از بازگشت خمینی به ایران، همراه با محمد بروجردی از گروه توحیدی صف با نیروهایشان به حفاظت از خمینی پرداختند. او و دیگر اعضای گروه منصورون در حمله به پادگانها در روز ۲۲ بهمن شرکت داشتند.
اعضای گروه منصورون در اولین روزهای انقلاب، مراکز تسلیحاتی و نظامی خوزستان را در اختیار گرفتند و برای مقابله با نیروهای چپ و مجاهدین در استان خوزستان کمیتههای انقلاب اسلامی اهواز، سپاه اهواز و سپاه منطقه را شکل دادند و سپس جملگی از فرماندهان عالی سپاه پاسداران شدند. در جنگ قدرتی که از ابتدای تشکیل سپاه پاسداران میان باندهای مختلف برای تسلط بر این نهاد مهم نظامی به وجود آمد، اعضای گروه منصورون دست بالا یافته و ادارهی این نهاد را به دست گرفتند.
پیوستن به سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی
بعد از تشکیل حزب جمهوری اسلامی در اسفند ۱۳۵۷، بحث چگونگی استفاده از نیروهای مسلمانی که در دوران شاه مبارزه مسلحانه و چریکی میکردند در نظام اسلامی بالا گرفت.
از آنجایی که اعضای این گروهها را جوانان و دانشجویان تشکیل میدادند به توصیهی مطهری و بهشتی آنها از پیوستن به حزب جمهوری اسلامی خودداری کرده و یک سازمان نظامی برای برخورد با نیروهای مجاهدین که از نظر آنها خطر اصلی محسوب میشد، به وجود آوردند. این سازمان در ماهها و سالهای بعد پایهگذار اصلی نیروهای نظامی و امنیتی رژیم نوپای اسلامی شد. این گروهها با سوء استفاده از نام سازمان مجاهدین، نام سازمان تازه تأسیس را «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» گذاشتند.
اسامی نمایندگان گروههای تشکیل دهنده سازمان جدید عبارت بودند از: بهزاد نبوی و محسن مخملباف و بعدها صادق نوروزی، از امت واحده، محسن رضایی و ذوالقدر از منصورون، الویری، فروتن، از گروه فلاح، محمد بروجردی، براتی و صادقی، از گروه صف، بخشنده از موحدین، حسن واعظی و مصطفی تاج زاده از خارج از كشور (فلق)، عبدالعلی علیعسگری و حسین فدایی از گروه بدر.
در فروردین ۱۳۵۸ پس از اعتراض آیتالله طالقانی به دستگیری فرزندانش که توسط واحد اطلاعات سپاه پاسداران به سرکردگی علیمحمد بشارتی انجام گرفته بود، محسن رضایی به همراه دیگر اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، یکی از سردمداران راهپیمایی علیه آیتالله طالقانی بود. اطلاعیه راهپیمایی به نام مجاهدین انقلاب اسلامی صادر شد.
عضویت در سپاه و تشکیل واحد اطلاعات
در اسفند ۱۳۵۷ به منظور تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و دعوت از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی برای پیوستن به آن، محسن رضایی به همراه مرتضی الویری و یوسف فروتن در شورای مرکزی ۱۲ نفری که هاشمی رفسنجانی تشکیل داده بود شرکت کردند. این عده همچنین در تدوین و تصویب اساسنامه سپاه در اردیبهشت ۱۳۵۸مشارکت داشتند.
از آنجایی که در نگاه شورای انقلاب و دولت موقت، سپاه پاسداران قرار نبود در نقش نیروی امنیتی و اداره سوم ساواک فعالیت کند، در اساسنامهی اولیه آن، واحد اطلاعات جایی نداشت. پس از ترور سرلشگر محمدولی قرنی، مرتضی مطهری و ترور ناموفق هاشمیرفسنجانی، محسن رضایی در خرداد ۱۳۵۸ طرح تشکیل واحد اطلاعات و بررسیهای سیاسی را به عنوان یک سازمان اطلاعاتی جدید در دستور کار قرار داد.
واحد اطلاعاتی جدید با حمایت خمینی که به ضرورت تشکیل و تقویت یک دستگاه اطلاعاتی و امنیتی مکتبی اعتقاد داشت جان گرفت.[۵] مشوقین اصلی محسن رضایی در تشکیل اطلاعات سپاه و انجام کارهای اطلاعاتی و امنیتی، بهشتی و خامنهای بودند.
محسن رضایی ابتدا قصد داشت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را به یک نهاد اطلاعاتی تبدیل کند اما از آنجایی که این سازمان ظرفیت یک نهاد حکومتی نداشت و از پشتوانه قضایی لازم برخودار نبود تصمیم به ایجاد یک واحد اطلاعاتی در سپاه پاسداران گرفت. [۶]
رضایی گفته است که انگیزهی اصلیاش از تشکیل واحد اطلاعات برخورد با مجاهدین و مقابله با کودتا بوده است.[۷]
در خرداد ۱۳۵۸ با موافقت جواد منصوری فرماندهی سپاه که از طرف بهشتی به این مسئولیت گمارده شده بود، واحد اطلاعات در خیابان پاسداران، خیابان بوستان هشتم و در ستاد مرکزی سپاه، در یکی از طبقاتی که مربوط به شنود ساواک بود تشکیل شد.
در همان ابتدای کار اعضای انجمن حجتیه که در حدود ۱۵ تا ۲۰ نفر میشدند از طریق خامنهای به اطلاعات سپاه وصل شدند و به کار تحلیل و تهیه بولتنهای خبری و... مشغول بودند. اما این عده بعد از چهار پنج ماه توسط محسن رضایی اخراج شدند.[۸]
مسئولین و کادرهای اصلی واحد اطلاعات را خود محسن رضایی انتخاب و گزینش میکرد. با این حال محافظ اصلی وی، حسین رنجبر از هواداران مجاهدین بود و همه جا همراه او بود. رنجبر قرار بود بمبی شبیه به بمبی که برای قدوسی کار گذاشته بودند، زیر میز او کار بگذارد که به خاطر رابطهی عاطفی با محسن رضایی با وجود انتقال بمب به اتاق او از انجام این کار سرباز زده بود. همچنین یک بار هم از گذاشتن ساک حاوی بمب در اتاق او سرباز زده بود[۹] اما وقتی لو رفت، محسن رضایی به او رحم نکرد. رنجبر بعد از شکنجههای بسیار اعدام شد.
در اوایل سال ۵۹ ساختار اطلاعاتی جامعی در واحد اطلاعات سپاه با توجه به آموزشهای مکتوب ساواک و عناصر دوایر مختلف این سازمان که به خدمت گرفته شده بودند، ایجاد شد و با استفاده از تجربیات ساواک در همان ابتدا، دارای مرکز اسناد، تیمهای تعقیب و مراقبت، بخش بررسی و عملیات شد و به خاطر کارایی و توانمندی بیشترش توانست از دیگر مراکز اطلاعاتی رژیم در امر سرکوب داخلی پیشی بگیرد. این واحد بر اساس تقسیمبندی ساواک دارای بخشهای چپ، راست و التقاط بود.
واحد اطلاعات از طریق قانونی و غیرقانونی توانست به اسناد شهربانی و اطلاعات شهربانی، کمیته ضدخرابکاری، پروندههای کاخ سلطنتی و دفتر شاه، رکن دو ارتش و وزارتخانهها دست پیدا کند. بنا به ادعای نزدیکان و همکاران محسن رضایی، آنها از طریق دستیابی به این اسناد شروع به زدن مهرههای موساد در ایران از جمله معاون دوم موساد در ایران کردند.[۱۰] واحد اطلاعات سپاه به سرعت دارای اطلاعات خارجی هم شد.
ماشینهای مورد استفاده آنها شورولت، بیام و ولووهای اداره دوم ساواک، و اتوموبیلهای مصادره شده بود. حتی ویلاهای مردم را مصادره میکردند و ادعا میکردند «اگر ثابت شد صاحب این ویلا مشکل ندارد، ما آن وقت فکر دیگر میکنیم.» [۱۱]
دیدارهای رضایی با خمینی که به منظور ارائهی گزارش فعالیتهای واحد اطلاعات صورت میگرفت، زمینهی نزدیکی خمینی با او را فراهم کرد.
رضایی در بیمارستان قلب در حالی که خمینی ملاقاتممنوع بود و حتی اعضای شورای انقلاب قادر به دیدار با او نبودند به دیدار او رفت و با زرنگی خاص خود در گوش او خبر دستگیری اعضای گروه فرقان و رهبر آنها گودرزی را داد و خود را مسئول این موفقیت جا زد. در حالی که ناطقنوری و حمیدرضا نقاشیان محافظ خمینی تأکید میکنند که این کار توسط آنها صورت گرفت.[۱۲]
از آنجایی که موضوع امنیت و سرکوب نیروهای سیاسی برای خمینی از اولویت بالایی برخوردار بود، محسن رضایی اجازه یافت به اندرونی او راه یافته و شخصاً گزارشهای امنیتی را به صورت شفاهی در اختیار او قرار دهد.
اطلاعات سپاه نقش مهمی در سرکوب کردستان، آذربایجان غربی، خوزستان، بندرعباس، سیستان و بلوچستان، گیلان، مازندران، ترکمنصحرا و همچنین قتل رهبران ترکمن داشت.
اطلاعات سپاه و اشغال سفارت آمریکا
محسن رضایی فاش میکند که تسخیر سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ با هدایت مخفیانهی اطلاعات سپاه صورت گرفته است. بر همین اساس با هماهنگی و شناسایی قبلی، اطلاعات سپاه و بخشی از نیروهای پادگان ولی عصر در بیرون سفارت به طور غیرمحسوس مستقر میشوند و سپس دانشجویان وارد سفارت میشوند. آنها ماجرای گروگانگیری را ۱۰ روز پیش انداختند تا مبادا حزب توده زودتر سفارت را تسخیر کند.[۱۳]
نیروهای اطلاعات سپاه مواظب بودند که مبادا وابستگان دیگر گروههای سیاسی وارد سفارت شوند. بعد از حملهی نظامی شکستخوردهی آمریکاییها در طبس، گروگانهای آمریکایی با نظارت محسن رضایی به شهرهای مختلف برده شدند و تعدادی از آنها در ۲۰۹ و زندان کمیته مشترک که تحت نظر اطلاعات سپاه و او بود نگهداری شدند.
رابطه حزب توده با اطلاعات سپاه و کودتای نوژه
رضایی در ارتباط با همکاری حزب توده با نهادهای امنیتی نظام اسلامی میگوید:
«درباره کودتا چهار پنج ماه بعد از پیروزی انقلاب، اطلاعاتی از ناحیهی حزب توده رسید.... آن موقع حزب توده در زمینه جمعآوری اطلاعات از شبکه بسیار گسترده و با نفوذی برخوردار بود. مثلاً حتی از توی روستاها اطلاعات میدادند. مثلاً میگفتند در فلان روستان پریشب در منزل فلان کس این اتفاقات روی داد و از طریق عامل خود جزء به جزء صحبتهایی که شده و اتفاقاتی که افتاده بود را در گزارشها میآوردند. از سرتاسر ایران هم برای آنها خبر میرسید. عمده اطلاعاتشان هم مربوط به جریان راست؛ یعنی سلطنتطلبها، ملیگراها و... بود.... آنها اطلاعات خود را هم برای اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری و هم برای دادستانی آقای لاجوردی میفرستادند. دو نسخه از آن هم برای ما میفرستادند.»[۱۴]
او سپس چگونگی لو دادن ابراهیم ستوده را که جزو شاخهی سیاسی کودتا و از بستگان بختیار بود توضیح میدهد. ستوده پس از دستگیری اعدام شد.
محسن رضایی همچنین توضیح میدهد که دکتر شیخالاسلامزاده وزیر بهداری دولت هویدا، یکی از کسانی بود که از درون زندان کودتا را لو داد:
«دوستان ما در اوین، دکتر شیخالاسلامی را که در زمان شاه وزیر بود به خاطر برجستگیها و نخبگی در امر پزشکی، مسئول بیمارستان زندان اوین کرده بودند. او یک هفته قبل به شهید محمد کندوانی و برادرمان آقای حسین خراسانی که از طرف ما در اوین مستقر بود، گفته بود رئیس گارد اوین که حراست اوین بر عهدهاش است، به من گفته شما آماده باشید، ممکن است کودتایی صورت بگیرد و از من خواسته با تعدادی از زندانیها در این مورد صحبت کنم.... شیخالاسلامی به سبب اطلاعرسانی در مورد کودتا از اعدام نجات پیدا کرد. نکته جالب این است که رئیس گارد اوین جز کودتاچیها بود و مأموریت داشت به محض شروع کودتا و بمباران مراکز اصلی در تهران، زندانها را آزاد کند که به کودتاچیها بپیوندند. قاعدتاً این افراد چون کادرهای مهمی بودند، اگر به کودتاچیها اضافه میشدند، میتوانستند نقش زیادی ایفا کنند.»[۱۵]
معلوم نیست چه تعداد انسان را به دلایل موهوم و با پروندهسازی در ارتباط با کودتا به قتل رساندند. تردیدی نیست که در طراحی یک کودتای جدی، روی احتمالات اینچنینی حساب نمیکنند. به ویژه که معلوم نیست تعدادی زندانی بیخبر از همهجا چگونه میتوانند به یاری کودتاچیها بپردازند. نمیدانم آیا شیخالاسلامزاده راجع به کودتا خبری به آنها داده یا نه؟ او زنده نیست تا از خودش دفاع کند، اما تردیدی نیست که او یک سال قبل از کودتای نوژه با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شد و محسن رضایی به سادگی دروغ میگوید.
او همین ادعا را در مورد کشتار ۶۷ کرده و ادعاهایی را مطرح میکند که مورد تمسخر سادهترین عنصر امنیتی و کسی که کوچکترین اطلاعی از طرحهای عملیاتی داشته باشد قرار میگیرد. او میگوید:
«در سال ۶۷، آنها با زندانیان خودشان در اوین تماس گرفته و گفته بودند که وقتی در عملیات مرصاد وارد کرمانشاه شدند، یک بخش از نیروها را با هلیکوپتر به تهران میآورند و تعدادی از نیروها هم از داخل زندان اوین آزاد شده و مراکز مهم را میگیرند.»[۱۶]
آیا امکانپذیر است در بحبوحه جنگ و درگیری، چند نفر با هلیکوپتر از غرب کشور از پدافند هوایی و جتهای جنگندهی گذشته، خودشان را به پایتخت رسانده به زندان اوین رفته و نیروهایشان را آزاد کنند؟
عملیات مجاهدین در آخر تیرماه ۱۳۶۷ تصمیمگیری شده، و از سوم مردادماه شروع شده است، در این فاصله با چه وسیلهای آنها با اوین تماس گرفته و طرح را به اطلاع زندانیان رسانده و موافقت آنها را در همهی بندها کسب کردهاند؟ او توضیحی نمیدهد زندانیان گوهردشت و بقیه زندانیان سراسر کشور را چرا در سال ۶۷ کشتید؟ زندانیان چپ و پیرمردهای تودهای را چرا قتلعام کردید؟
محسن رضایی ادعا میکند که در جریان کودتای نوژه ۹۰۰ تا هزار نفر را در تهران دستگیر و در شهرستانها نیز بین هزار تا هزار و پانصد نفر دستگیر شدند که با انتقال به ۲۰۹ اوین بازجویی از آنها اغاز شد.[۱۷]
نقش اصلی در سرکوب دههی ۶۰
محسن رضایی را میتوان یکی از طراحان اصلی سرکوب دههی ۶۰ و مسئول کشتار و شکنجه در زندانهای سراسر کشور دانست.
هاشمی رفسنجانی در خاطراتش میگوید:
یک شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۶۰
«شب، آقایان رضایی و محمدزاده آمدند و درباره تصمیمات اخیر دولت و شورای عالی قضایی در خصوص برخورد با گروههای ضدانقلاب بحثی داشتند. سپاه معتقد است که نباید به آنها مشروعیت سیاسی بدهیم و با توجه به وجود جنگ و کارشکنیها، با آنها برخورد قاطع بشود و سرکوب شوند. » [۱۸]
رفسنجانی در مورد چگونگی تقویت ۲۰۹ اوین و کمیته مشترک بعد از ۳۰ خرداد میگوید:
«در ادامه دیدیم توانمان ضعیف است، لذا ۳۰ نفر از برادران سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که با افکار ما سنخیت بیشتری داشتند را تحت عنوان بررسی آورده و در اختیار آقای رمضانی مسئول ۲۰۹ اوین قرار دادیم و برادرمان آقای جوادی را هم که من در لرستان به خانهشان رفته بودم مسئول این کار کردیم. » [۱۹]
حضور اعضای یک گروه سیاسی مسلح در اطلاعات سپاه قبل از هرچیز زیرپاگذاشتن قانون است.
محسن رضایی تا شهریور ۱۳۶۰ مسئول واحد اطلاعات سپاه ماند تا این که با حکم خمینی به فرماندهی سپاه پاسداران رسید و جایگزین مرتضی رضایی شد.
با این حال او همچنان فعالیتهای اطلاعات سپاه را زیر نظر داشت و از موضع فرماندهی سپاه میکوشید این نهاد اطلاعاتی را که ربط مستقیم به امنیت نظام داشت تقویت کند.
واحد اطلاعات سپاه پس از ۳۰ خرداد ضربات جدی به سازمانهای سیاسی از پیکار گرفته تا مجاهدین و پیکار و رنجبران و اکثریت و اقلیت واردکرد.
حمله به پایگاه موسی خیابانی و اشرف ربیعی، ضربات ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۱ به بخش اجتماعی مجاهدین و ضربه ۱۰ مرداد ۱۳۶۰ به مجاهدین شاخصترین عملیاتهای اطلاعات سپاه است.
در بهمن ۱۳۶۱ اطلاعات سپاه پاسداران مزد همکاری حزب توده را داد و با یک یورش سریع کیانوری و دهها عضو ارشد حزب توده را دستگیر کردند. سپس در اردیبهشت ۱۳۶۲ با دستگیری بقیه نیروهای حزب توده، با شکنجههای هولناک سناریوی کودتا را که پیشتر حزب توده برای مخالفاناش طراحی میکرد روی خود آنها سوار کردند.[۲۰]
میرحسین موسوی در مورد توطئهای که محسن رضایی و دستپروردگانش چیده بودند میگوید:
«در جریان حزب توده به ما تلفن زده شد که حزب توده توطئه وسیعی را پی ریخته و مسئله چنین مطرح بود که ظرف ۴۸ ساعت یا ۲۴ ساعت ممکن است اتفاقاتی بیفتد. ما تلفن کردیم به برادرمان جناب هاشمی رفسنجانی و مسئله با بقیه مسئولان بالای مملکتی مطرح شد. گویا حضرت آیتالله خامنهای با آیتالله موسوی اردبیلی آن وقت تشریف نداشتند. بالاخره فوراً خدمت امام رفتیم. برادران اطلاعات مسئله را گزارش دادند. حضرت امام با دقت مسئله را گوش دادند. سپس تحلیلی در ظرف چند دقیقه از روند حرکت شرق و غرب ارائه کردند و فرمودند: این اطلاعات کاملاً نادرست است، هیچ مسئلهای پیش نخواهد آمد. اصرار شد که آقا چنین نیست، خود آنان اعتراف کردهاند. ایشان فرمودند: من نمیگویم مواظب نباشید و تحقیق نکنید ولی بدانید این مسائل و اطلاعات دروغ است. بعد هم تحلیل حضرت امام درست درآمد و نظر ایشان ثابت شد…»[۲۱]
در نتیجهی این تحلیل و اقدامات افراطی اطلاعات سپاه در بازداشت سران حزب توده، دولت شوروی در صدد تلافی امر برآمده، و نظام اسلامی در حال جنگ با عراق تحت فشار قرار گرفت. هاشمی رفسنجانی در باره لزوم این برخورد با تردید سخن میگوید:
«یک کار ضد دیپلماتیک در مورد شوروی انجام شد که شاید هم لازم بود و آن، برخورد با حزب توده و دستگیری سران آن بود. این کار با تبلیغات گسترده همراه شد و به دنبال آن، روابط ما با شوروی مشکل شد… اگر آن کار را نمیکردیم، بهتر بود. ما حزب توده را زیر نظر داشتیم. من برای این حرف که آنها به فکر کودتا بودند، دلیلی پیدا نکردم، البته به نفع شوروی فعالیتهایی داشتند.»[۲۲]
در جنبش ۹۶ نیز محسن رضایی از توطئهی طراحیشده در اربیل سخن به میان آورد و دروغهای عجیبی سرهم کرد و گفت:
«چند ماه پیش در اربیل عراق جلسهای بین رئیس میز عملیات ویژه CIA که مسئول میز عملیات ایران است، قصی رئیس دفتر پسر صدام و هانی تلفا برادر زن صدام نماینده بارزانیها، نمایندگان منافقین و نماینده عربستان تشکیل شد. در این جلسه، تاریخ عملیات در ایران مشخص شد؛ آنها مشخص کردند که اواخر آذرماه با استفاده از فضای مجازی کار را شروع کرده و در دیماه و بهمن هدف براندازی را دنبال کنند. این عملیات "استراتژی همگرایی نتیجهبخش" نام داشت. تصور میکردند با این کار، کنترل تمام شهرها از دست مسئولین خارج شده، در گام بعدی اسلحه وارد کشور میکنند که به این واسطه تعداد زیادی از مردم کشته شده و در نهایت آمریکا از شورای حقوق بشر مصوبهای علیه ایران درخواست کرده و در نهایت تحریمهای جدیدی را اعمال کنند و پس از آن منافقین وارد فاز بعدی شوند.»[۲۳]
رضایی توضیحی نمیدهد مردم چرا در سراسر کشور به دعوت آنها پاسخ دادند و علیرغم سرکوب شدید به مبارزهی خود ادامه دادند.
در مردادماه ۱۳۶۰ واحد اطلاعات سپاه توسط دو تیم عملیاتی مجاهدین با آرپی چی ۷ مورد حمله قرار گرفت که باعث زخمی شدن محسن رضایی شد.
تشکیل وزارت اطلاعات
محسن رضایی تشکیل وزارت اطلاعات و انتقال اطلاعات سپاه به آن را در لفافه به توطئهی خارجی نسبت داده و سپس میگوید:
«از اواخرسال ۱۳۶۲، نغمههایی شروع شد که اطلاعات باید ازعملیات جدا شود. بحثهایی شد وجلساتی گذاشتند. آن موقع، جناب آقای هاشمی رفسنجانی بهعنوان رئیس مجلس ومقام معظم رهبری (رئیسجمهور) از طرف امام مسئول پیگیری موضوع شدند. دوسه جلسه با من گذاشتند. ازطرف دیگر، برخوردهای دادستانی تهران جناب آقای لاجوردی با بچههای اطلاعات درکشورتشدید شد. چند تا موضوع را طرح کردند که اولاً مسئول اطلاعات کشور باید مجتهد باشد. یک روحانی مجتهد باشد. بعد عدهای میگفتند اصلاً نباید درسپاه اطلاعات باشد، درحالیکه [در آن زمان] اطلاعات سپاه در اوج قرار داشت. یک مرتبه فضاسازیهایی شد. تا اینکه در۱ /۷ /۱۳۶۳ ما به دستورامام، واحد اطلاعات را ازسپاه جدا کردیم وبه قول معروف، آش را با جایش تحویل دوستان جدید دادیم. تنها کاری که شد این بود که روی تابلوی سپاه نوشتند: "وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران". ولی ۹۵ درصد تشکیلات وآدمها و سازمانها وحتی محلها را تحویل دادیم.» [۲۴]
آنچه محسن رضایی میگوید واقعیت ندارد، او میکوشد نقش حجاریان و اطلاعات نخستوزیری در تشکیل وزارت اطلاعات را منکر شود. در حالی که پس از تشکیل وزارت اطلاعات هیچیک از معاونتها به افراد وابسته به اطلاعات سپاه واگذار نشد. آنها حتی به پستهای مدیرکلی هم راه نیافتند. جدا از ریشهری و فلاحیان دیگر گردانندگان روحانی وزارت اطلاعات از جمله محمدی گلپایگانی، علیاصغر حجازی، مصطفی پورمحمدی و... ربطی به اطلاعات سپاه نداشتند. حتی تعدادی از نیروهای اطلاعات سپاه مانند ربیعی و مصطفی کاظمی و... به جریان "چپ" وزارت اطلاعات گرایش پیدا کردند.
رضا سیفاللهی، فریدون وردینژاد، سیدکاظم کاظمی، عمران صالحی، محمدرضا نقدی، هدایت لطفیان، احمد وحیدی، حسین خراسانی، کورش شیرازی، عباس افشاری، محمدعلی رمضانی، حسن صادقپور، محمدباقر قاضیانی، محمدحسین اسدی، هوشنگ طاهری، وحید ناصری، اصغر رسولزاده، مرتضی دلداری، حسن یاوری، و... اساساً به وزارت اطلاعات راه نیافتند و یا دارای موقعیتی نشدند.
رضایی مدعی است اطلاعات سپاه در سال ۱۳۶۳ در اوج قرار داشت در حالی که واقعیت ندارد. آنها توسط لاجوردی از اوین بیرون رانده شده بودند. آنقدر ناتوان شده بودند که لاجوردی و گروه ضربتاش به پادگان سپاه رفته و توابینی را که با آنها همکاری میکردند به زور میبرد و مقابل جوخهی اعدام قرار میدهد.
اطلاعات نخستوزیری به خاطر ندانمکاری اطلاعات سپاه در پروندهی حزب توده، حتی اطلاعات خود را به آنها نمیداد.
خاطرات شفاهی و دروغهای آشکار
جلد اول خاطرات شفاهی محسن رضایی در سال ۱۳۹۴ انتشار یافت که حاوی دروغهای بیشماری است. او چنان تصویری از خود میدهد که گویا «فیثاغورث» نظام است.
گاه دروغهایی که او و اطرافیانش مطرح میکنند آنقدر ناشیانه و ابلهانه است که باعث حیرت میشود. تنها به چند نمونهی آن اشاره میکنم، وگرنه کمتر موردی در خاطرات او دیده میشود که دقیق باشد و یا احساس مسئولیتی در بیان حقایق از خود نشان داده باشد.
او مدعی میشود که برای اعزام نیروهای کمکی به آمل و سرکوبی حملهی اتحادیه کمونیستها به این شهر، با جواد منصوری فرمانده وقت سپاه صحبت کردم و ایشان نیز دستور دادند نیروهای کمکی اعزام شوند.
حملهی آمل در بهمن ۱۳۶۰ صورت گرفت، جوادمنصوری پس از ریاست جمهوری بنیصدر در ابتدای سال ۵۹ برکنار شد و خود محسن رضایی از شهریورماه ۱۳۶۰ فرمانده سپاه پاسداران بود.
دروغ بزرگتر را حسن یاوری مسئول واحد اطلاعات شمال کشور که از نزدیکان محسن رضایی است مطرح میکند. او که از مسئولان سرکوب واقعه آمل بوده در ادامه صحبتهای رضایی میگوید: «من یادم است در یکی از تعزیرات ما از شهید مطهری حکم گرفتیم، زیرا یکی از معاندین جنگلی حرف نمیزد. آقای مطهری حول و حوش ساعت دو نیمه شب موافقت کرد به خاطر دروغش هشتاد تا ضربه شلاق به او بزنیم. شهید سعید موسوی اشتباه کرد و هشتاد و یک ضربه زد. من او را خواباندم و به فرد ضدانقلاب گفتم یک ضربه شلاق به او بزن. او این کار را نکرد، ولی خجالت زده و متنبه شد و [این کار ] زمینهای شد تا دوستان ما در رعایت مسائل شرعی حواس خود را جمع کنند.»[۲۵]
مطهری در اردیبهشت ۱۳۵۸ ترور شد. واحد اطلاعات سپاه در خرداد ۱۳۵۸ تأسیس شد. حمله به آمل نزدیک دو سال و ۹ ماه بعد از مرگ مطهری صورت گرفت با این حال حسن یاوری حکم «تعزیر» یکی از «معاندین جنگلی» را از «شهید مطهری» میگیرد.
محسن رضایی دروغ دیگری تولید کرده و میگوید:
«شهید قدوسی دو هفته قبل از شهادت خود برای من تعریف کرد که مسعود رجوی یک ماه قبل پیش من آمد و گفت ما مخلص روحانیت هستیم. شما مرا نخستوزیر کنید تا هرچه میل و خواست شما است اجرا کنم.»[۲۶]
قدوسی ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ کشته شد. مسعود رجوی روز ۷ مرداد ۱۳۶۰ به فرانسه گریخت. در آذرماه ۱۳۵۹ دادستان انقلاب اسلامی مرکز حکم «احضار و دستگیری کادر مرکزی مجاهدین خلق» را صادر کرده بود.[۲۷] مجاهدین مسئول بمبگذاری ۷ تیر شناخته شده بودند و پیش از آن واقعهی ۳۰ خرداد پیش آمده بود و جوخههای اعدام یک دم از کار نمیایستادند، آیا منطقی است که مسعود رجوی به دیدار قدوسی برود و تقاضای نخستوزیری کند؟ از سال ۵۹ به بعد هیچ دیداری بین مجاهدین و مسئولان نظام صورت نگرفت.
یکی دیگر از دروغهای حیرتانگیز محسن رضایی، روایت او از نحوهی کشته شدن موسی خیابانی در ۱۹ بهمن است.
او در صفحهی ۴۹۵ کتاب خاطراتش میگوید:
«اما برخلاف انتظار ما موسی خیابانی توانست در برود. او از حیاط بیرون آمد و سمت ماشین ضدگلولهاش رفت و در ماشین را باز کرده، آماده فرار شد. بچهها که منتظر این واکنش نبودند، چند لحظه غافلگیر شدند. یکی از برادران تیم عملیات به نام آقای صابری نارنجکی را به زیر ماشین انداخت، ولی ماشین ضدگلوله بود و نارنجک اثر نکرد. تنها لطف خدا شامل دوستان شد و به مصداق آیه.... تیری به موسی خیابانی که در حال سوار شدن به ماشین بود اصابت کرد و او در دم کشته شد. البته نیروهای عملیاتی دنبال این بودند که موسی خیابانی را زنده بگیرند، ولی آن یک تیر با این که به قلبش هم نخورد سبب کشته شدن او شد. اشرف ربیعی نیز در آنجا کشته شد. یک نفر هم دستگیر شد. »
یک صفحهی بعد او در مورد نحوهی کشته شدن موسی خیابانی داستان دیگری میگوید:
«از من هم سؤال کرده بودند که اگر درگیری سخت شد آیا از آر پی جی استفاده بکنیم؟ من گفته بودم میتوانند از آر پی چی استفاده کنند. منتهی برادری که عمل کننده بود، موقعی که ماشه را فشار میدهد، آر پی چی عمل نمیکند. او خودش را با کمک یکی دیگر از دوستان سریع به پارکینگ میرساند و میبینند دختر خانمی جلو ماشین پژو کشته شده و یک مرد هم به حالت مرده روی فرمان افتاده است، اما وقتی به او نزدیک میشوند، یک مرتبه سرش را بلند میکند و کلت میکشد. برادری که جلو بوده، بر سر نفر پشت سر خود فریاد میکشد که شلیک کن. نفر پشت سری شلیک میکند. بعد معلوم میشود [این فرد] موسی خیابانی بوده که در جا کشته میشود و آن برادر این قدر ماهرانه و دقیق و با توکل به خدای متعال عمل میکند که با این که موسی خیابانی در حالت و فرم تیراندازی بوده، اما فرصت تیراندازی پیدا نکرد و کشته شد.»
بیکفایتی در جنگ و به کشتن دادن جوانان
انتخاب رضایی به عنوان فرمانده سپاه پاسداران با توجه به سوابق اطلاعاتی و امنیتی او بیانگر اولویت سرکوب داخلی در نگاه خمینی بود.
محسن رضایی بدون داشتن کوچکترین سابقه و یا تجربهی نظامی، بالاترین مسئولیت نظامی کشور را در دوران جنگ به عهده گرفت و نقش تعیینکنندهای در ادامهی جنگ ضدمیهنی و نابودی سرمایههای ملی بازی کرد.
او یکی از مخالفان اصلی پایان جنگ در خرداد ۱۳۶۱ بود. عراق پس از پذیرش شکست در جبهههای جنگ آمادگی خود را برای پایان دادن به جنگ اعلام کرد، کشورهای عربی حاضر به پرداخت دهها میلیارد غرامت جنگ بودند اما خیرهسری محسن رضایی و دیگر فرماندهان سپاه و مسئولان حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و احمد خمینی و بیتامام مانع تحقق این امر شد و جنگ برای ۶ سال دیگر ادامه یافت و جز تخریب و ویرانی چیزی عاید کشور نشد.
صدها هزار تن از کودکان، نوجوانان و جوانان تحت عنوان بسیجی در کاروانهای «راهیان کربلا»، «سپاهیان محمد»، «لبیک یا امام» و... به جبهههای جنگ برده شده و به کشتن داده شدند. صدها هزار نفر معلول و مجروح زندگیشان تحت تأثیر جاهطلبیهای محسن رضایی و امثال او قرار گرفت. در سال ۱۳۶۳ در پادگان ولیعصر شورشی علیه او صورت گرفت که به سرعت سرکوب شد.
وی هرآنچه که خواست خمینی برایش تأمین کرد تا بلکه به وعدههایش جامه عمل بپوشاند. در درگیری او با علی صیاد شیرازی که خود یکی از عوامل اصلی سرکوب در ارتش بود، خمینی و نظام اسلامی جانب او را گرفتند و صیاد شیرازی جایش را به حسنی سعدی در فرماندهی نیروی زمینی ارتش سپرد. خمینی با پیشنهاد او مبنی بر ادامه نخستوزیری میرحسین موسوی موافقت کرد و در مقابل خواستهی خامنهای، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و جناح راست نظام ایستاد.
در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۳۶۴ خمینی با تشکیل سه نیروی هوایی، زمینی و دریایی برای سپاه که خواستهی محسن رضایی بود موافقت کرد.
با این حال هیچ یک از این امتیازات نه تنها گشایشی در امر جنگ ایجاد نکرد بلکه شکستهای متوالی در عملیاتهای کربلا ۴ و ۵ موجب افزایش فشارها روی محسن رضایی شد و او عاقبت در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۳۶۶ برای کم کردن فشارها استعفای صوری داد که مورد پذیرش خمینی قرار نگرفت.
سردار محمدجعفر اسدی در رابطه با عملیات کربلای چهار میگوید که «به شدت از دست مسئولان قرارگاه مرکزی عصبانی بودم، ماشین را برداشتم و گازش را گرفتم. وقتی رسیدم آنجا دیدم محسن رضایی با تلفن صحبت میکند. این پا و آن پا میکردم که بروم تلفن را از دستش بگیرم و بزنم زمین. از حرفهایش فهمیدم آن طرف خط حاج احمد آقاست. محسن در حالی که رنگ و رویش مثل گچ سفید شده و دستانش میلرزید، وضعیت جبههها را گزارش میداد...» [۲۸]
از ابتدای سال ۶۷ شکستهای پی در پی در جبهههای جنگ نظام را در موقعیت بسیار بغرنجی قرار داد. دیگر نعرههای «جنگ جنگ تا پیروزی« و «جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم» خمینی از کارآیی افتاده بود.
در خرداد ماه ۱۳۶۷ پس از آن که هاشمی رفسنجانی به فرماندهی کل قوا منصوب شد زمزمهی این بود که محسن رضایی به فرماندهی ستاد مشترک نیروهای نظامی منصوب شود که با مخالفت شدید نیروهای نظامی و به ویژه امنیتی و اطلاعاتی روبرو شد. هاشمی رفسنجانی در خاطرات روز یک شنبه ۸ خرداد ۱۳۶۷ خود از دیدار با سرهنگ مصطفی ترابی رئیس حفاظت اطلاعات ارتش، علی رازینی رئیس عقیدتی سیاسی سپاه، علی یونسی دادستان دادگاه نیروهای مسلح، محمدیریشهری وزیر اطلاعات و علیاصغر حجازی معاون وزارت اطلاعات و ابراز نگرانی آنها نسبت به انتصاب رضایی به ریاست ستاد خبر میدهد.
محسن رضایی که پاسخی برای شکستها نداشت در تیرماه ۱۳۶۷ پیش از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ برای ادامه جنگ و پیروزی بر صدام حسین خواهان امکانات زیر شده بود:
«سال ۶۷؛ افزایش تیپهای پیاده به ۶۰ تا ۷۰ تیپ، افزایش زرهی (تانک) ۱۰۰۰، هواپیما آموزشی،
- سال ۶۸؛ افزایش تیپهای پیاده ۱۰۰ تیپ، افزایش زرهی (تانک) ۱۵۰۰، ۷۰ هواپیما،
- سال ۶۹؛ افزایش تیپهای پیاده ۱۶۰ تیپ، افزایش زرهی (تانک) ۱۷۰۰، ۱۲۰ هواپیما،
- سال ۷۰؛ افزایش تیپهای پیاده ۲۵۰ تیپ، افزایش زرهی (تانک) ۲۰۰۰،....
- سال ۷۱؛ افزایش تیپهای پیاده ۳۵۰ تیپ، افزایش زرهی (تانک) ۲۵۰۰، ۳۰۰ هواپیما
نکات مورد توجه:
الف- مسئله تهیه هواپیما و تلاش جدی برای ساخت سلاحهای لیزری و... در این مدت از ضرورتها و در نبرد بسیار موثر است ولی اگر حاصل نشد، این طور نیست که پیروزی به دست نیاید، بلکه فشارهای سنگینی را باید تا کسب پیروزی متحمل شویم.
ب- مهمترین قسمت این طرح تهیه و در اختیار قرار گرفتن بودجه لازم است که با توجه به تجربه سال گذشته بعید میدانیم دولت و ستاد به تعهدات خود عمل کند....
پیوست ۲
*کلیه نیروهای بین ۱۷ تا ۵۰ سال شرعا مکلف باشند که سالانه چهارماه در جبهه باشند
*دولت و مجلس در اولیت یکم، بودجه را در اختیار نیروهای مسلح قرار دهد
*نظارت بر بودجه کشور به منظور تشخیص رعایت اصل فوق به عهده ستاد فرماندهی کل قوا باشد
*صنایع و کارخانجات کشور در اولویت یکم موظف به تامین مایحتاج رزمندگان اسلام باشند
*دولت جمهوری اسلامی موظف باشد امکانات آموزشی لازم را در اختیار ستاد کل قرار دهد
*امکانات تبلیغاتی کشور در اولویت اول در اختیار نیازمندیهای جنگ قرار گیرد.
*قوه قضائیه کشور موظف به دفاع از رزمندگان اسلام و خانوادههای آنها باشد و حقوق آنها باید در سریعترین زمان ممکن تامین شود.» [۲۹]
خمینی که هیچ تجربهی جنگی نداشت، پرسیده بود این همه تانک و هواپیما را از کجا میخواهند تأمین کنند؟ رضایی خواهان ساخت سلاحهای لیزری و اتمی نیز شده بود.
خمینی پس از دریافت نامهی محسن رضایی بلافاصله قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت چرا که میدانست او و همراهانش نظام را به ورطهی سقوط خواهند کشاند.
اگر نبود درایت رفسنجانی، با فرمان دوم مرداد ۶۷ خمینی که خواهان محاکمهی صحرایی فرماندهان سپاه و ارتش به خاطر شکست در جبههها شده بود چه بسا جان محسن رضایی و بسیاری از فرماندهان سپاه به خطر میافتاد.
استعفا از سپاه و کنارهگیری از مشاغل نظامی
محسن رضایی در ۱۳۷۶ و پس از استعفاء از فرماندهی سپاه و کنارهگیری از فعالیتهای نظامی، از سوی خامنهای به عنوان عضو و دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب شد و از سال ۱۳۷۹ نیز ریاست کمیسیون اقتصاد کلان مجمع تشخیص مصلحت نظام را برعهده گرفت.
او دبیرخانهی مجمع تشخیص را بسیار گسترش داد و معاونتها و کمیسیونهای زیادی را ذیل این دبیرخانه ایجاد کرد. این کمیسیونها درباره برنامههای کلان، سیاستهای کلی و چشماندازها فعالیت دارند. او سرداران و اعضای قدیمی سپاه را به عنوان بازوان خود در آنجا مشغول کار کرد.
وی به خاطر ورود به عرصهی سیاسی کوشید رسانههای هوادار خود را ایجاد کند. سایتهای بازتاب و آینده و... در همین رابطه ایجاد کنند. سپس سایت تابناک را راهاندازی کرد که جزء ۱۰ سایت پربیننده ایران است. در این سایت سالها امیرعلی امیری مدیر مسئول بوده است و ارتباط بسیار نزدیکی به لحاظ فکری و ساختاری با رضایی دارد. او از سرداران قدیمی سپاه است که از سال ۵۸ با رضایی در سپاه همکاری میکرده است.
در سال ۱۳۷۸ خود را کاندیدای نمایندگی مجلس در تهران کرد و در فهرست جناح «اصولگرا» و جامعه روحانیت مبارز قرار داشت، اما موفق به کسب آرای لازم نشد.
او نمیتوانست درک کند که به خاطر نقشاش در سرکوب و ادامهی جنگ تا کجا مورد نفرت عمومی است. او در هر انتخاباتی شرکت کرد با شکست مفتضحانه روبرو شد.
در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۴ نیز با شعار انتخاباتی «دولت عشق» با سرو صدای بسیار و با به صحنه آوردن دخترش سارا حضور یافت. دختر او که ۲۷ ساله بود با الگوبرداری از انتخاباتهای ریاست جمهوری در آمریکا، به گفتوگوی مطبوعاتی پرداخته و به نفع پدرش سخنرانی میکرد. اما دو روز پیش از برگزاری انتخابات محسن رضایی با عنوان جلوگیری از تشتت آرا، کنارهگیری خود را اعلام کرد تا هدایت آرا به سمت احمدی نژاد ساده تر صورت گیرد. به ویژه که خامنهای با صدور دستور به شورای نگهبان مبنی بر تأیید صلاحیت مصطفی معین و مهرعلیزاده کوشید در جبههی مقابل تشتت آرا به وجود آورد. به ویژه که زاورهای را که به جناح راست وابسته بود و سالها معاونت شورای نگهبان را به عهده داشت تأیید صلاحیت نکرد تا موجب تشتت آرا در جناح مورد علاقهاش نشود.
در سال ۱۳۸۸ نیز رضایی یکی از نامزدهای ریاست جمهوری بود.
وی در تاریخ سیزدهم اردیبهشت ۸۸ هنگام اعلام رسمی نامزدی برای انتخابات گفت: «ادامه کار دولت احمدینژاد، کشور را به پرتگاه میبرد»
رضایی روز بیست و هشتم خرداد همان سال در گفتوگوی تلویزیونی به صراحت از «ریخته شدن آرایی به میزان حدود یک و نیم برابر دارندگان حق رأی در بسیاری از حوزههای انتخابیه» سخن گفت. او همچنین حفاظت از آرای نادیده گرفته شده مردم را همچون حفاظت از ناموس خود دانست اما در میان تعجب همگان چند روز بعد در تاریخ سوم تیرماه شکایتاش را نیز پس گرفت.
وی در ۱۹ فروردین ۱۳۹۴ از اینجا رانده و از آنجا مانده، دوباره تحت عنوان انتقال تجربیات نظامی، پس از نزدیک به دو دهه، بار دیگر به سپاه پاسداران بازگشت و در مراسمها با لباس نظامی سپاه شرکت میکند. او دلیل اینکار را تدوین کافی سیاستهای کلان اقتصادی کشور برای ۵۰ سال آینده در طول زمان حضورش در مجمع تشخیص مصلحت نظام و همچنین در اولویت بودن امنیت ملی ایران برای سالهای نزدیک به موجب ناامنیهایی که در سال ۱۳۹۳ و ۹۴ در مرزهای ایران حادث شدهبود، عنوان کرد.
وی در انتخابات ۱۴۰۰ بار دیگر هوای رسیدن به ریاست جمهوری نظام اسلامی به سرش افتاد و در انتخابات اسمنویسی کرد. زمزمههای رد صلاحیت او در شورای نگهبان به علت مشکلات ناشی از پارکیسنون به فضای مجازی راه یافت. رضایی برای مقابله با تصمیم احتمالی شورای نگهبانی کلیپی انتشار داد که در آن مشغول بازی فوتبال و دویدن بود.
مشارکت در تروریسم بینالمللی
وی به همراه محسن رفیقدوست در سال ۱۳۵۹ به لبنان سفر کرد تا همراه با انیس نقاش در طراحی ترور بختیار شرکت کند. چندی بعد انیس نقاش در ارتباط با تلاش برای ترور بختیار و قتل یک پلیس و شهروند فرانسوی دستگیر شد. رفیقدوست در خاطراتش ادعا میکند که حکم ترور بختیار را از محمدیگیلانی گرفته بود.
او همچنین یکی از کسانی است که در تروریسم بینالمللی و از جمله انفجار مقر تفنگداران آمریکایی و فرانسوی و سفارت آمریکا در بیروت در سالهای اولیه دههی ۶۰ دست داشت که باعث کشته شدن صدها نفر شد.
محسن رفیقدوست وزیر سپاه پاسداران طی سخنانی در یکی از کارخانجات صنایع دفاع کشور که در روزنامهی رسالت ۲۹ تیر ۱۳۷۰ درج شد گفت:
«در پیروزی انقلاب در لبنان و در خیلی از جاهای دنیا، آمریکا ضرب شست ما را بر پیکر منحوس خودش احساس میکند و میداند آن مواد منفجرهای که با آن ایدئولوژی ترکیب شد و در مقر تفنگدارهای دریایی، ۴۰۰ افسر و درجهدار و سرباز را یک مرتبه به جهنم فرستاد، هم تیانتی آن مال ایران بود و هم ایدئولوژیاش از ایران رفته بود. این برای آمریکا بسیار محسوس است.»
در ۲۹ مهر ۱۳۷۰ محسن رضایی طی سخنانی که در روزنامه کیهان منتشر شد گفت:« آمریکا هرچه اسرائیل را بیشتر تقویت کند و در حفظ آن بکوشد، کینه بیشتری از مسلمانان خریده است و روزی جرقههای این خشم نفرت در دل واشنگتن زبانه میکشد.»
رضایی یکی از کسانی است که حکم جلب بینالمللیاش از سوی اینترپول و به درخواست دادگستری آٰرژانتین به اتهام مشارکت در انفجار مرکز همیاری یهودیان بوینس آیرس صادر شده است.
میرحسین موسوی در سال ۱۳۶۷ در نامهی استعفای خود به خامنهای روی نقش سپاه پاسداران در تروریسم بینالمللی و خطرات آن دست گذاشته و مینویسد:
«عملیات برون مرزی که بدون اطلاع و دستور دولت صورت میگیرد. شما بهتر میدانید که تاکنون فاجعه آفرینی و اثر نامطلوب آنها برای کشور چقدر بوده است. بعد از آنکه هواپیمایی ربوده میشود، از آن باخبر میشویم. وقتی مسلسلی در یکی از خیابانهای لبنان گشوده میشود و صدای آن در همه جا میپیچد، متوجه قضیه میشویم. پس از کشف مواد منفجره از حجاج ما در جده، اینجانب از این امر آگاه میشوم. متأسفانه و علیرغم همه ضرر و زیانی که این حرکت متوجه کشور کرده است، هنوز نظیر این عملیات میتواند هر لحظه و هر ساعت بنام دولت صورت گیرد.»[۳۰] آیتالله منتظری و هاشمی رفسنجانی نیز روی نقش سپاه پاسداران در قراردادن «تیان تی» در ساک حجاج دست میگذارند و احمد خمینی نیز آن را تأیید میکند. سال بعد در اثر توطئهی وزارت اطلاعات برای اشغال خانهی کعبه، حملهی پلیس عربستان به حجاج، بیش از ۴۰۰ از حجاج کشته و ۶۴۹ نفر زخمی شدند.
تلاش برای تماس با دولت آمریکا و تیم ریگان
محسن رضایی علیرغم شعارهایی که آن روزها میداد و مواردی که این روزها مطرح میکند با جدیت تمام به دنبال تماس با آمریکاییها برای دریافت اسلحه و... بود.
هاشمی رفسنجانی مینویسد:
«عصر علی- اخویزاده- آمد؛ از خوزستان احضارش كرده بودم. گزارش دیدار و مذاكره مجدد با آمریكاییها را داد، قبل از اقدام او را نهی كرده بودم. به من گفته بودند كه به آمریكا رفته و با ریگان درباره سقوط صدام مذاكره كرده است. گفت به آمریكا نرفته، بلكه به نوعی ادامه همان رشته ارتباطهای سابق بوده با [الیور] نورث عضو شورای امنیت ملی آمریكا و پویندكستر [از طراحان رابطه آمریكا با ایران]، [آلبرت] حكیم و سام صحبت كرده معلوم شد انجیل با امضای ریگان را، او آورده و این كار را با اصرار آقای محسن رضایی كرده است... احمد آقا هم آمد. نگران همان دیدار بود.»[۳۱]
هاشمی رفسنجانی در ادامه مینویسد:
«آقای محسن رضایی آمد و برای توجیه فرستادن علی- اخویزاده- برای مذاكره با آمریكاییها در مورد گروگانهای لبنان حرف زد كه قانع كننده نبود و گفتم اشتباه كرده است. اما از جهتی به ایشان حق دادم، زیرا احساس نیاز به سلاح را بیشتر از دیگران دارد و از طرفی پی برده كه فاز اول در آستانه بنبست است و فكر كرده با در صحنه قرار گرفتن برادرزاده من، پیشرفت كار بهتر خواهد بود.» [۳۲]
نقشآفرینی در قاچاق سیگار
در سال ۱۳۸۶ احمدی نژاد او را متهم به مشارکت در قاچاق سیگار کرد و گفت:
«کسی هست که اگر من اشاره کنم شما میشناسید. دخانیات ما برای اینکه این شبکه را به هم بزند گفته است که آقا من امتیازات واردات سیگار به جای اینکه دست یک نفر باشد، آزاد میگذارم. هر کس میخواهد طبق مقررات و ضوابط بهداشتی و عوارض گمرکی سیگار وارد کند. کس دیگری هم آمده که حالا آدم به ظاهر سالمی است و گفته است من بدون قاچاق و تقلب و رشوه میخواهم سیگار وارد کنم. آقایی که هنوز هم در یکی از مراکز است و زیاد هم مصاحبه میکند و ادعاهای خیلی گنده میکنه و تحلیلهای عجیب و غریب، این آقا را صدا زده و گفته تو میخواهی سیگار وارد کنی؟ گفته بله. گفته است پنج میلیارد دلار [پنج میلیارد تومان یا پنج میلیون دلار منطقیتر است] باید بدهی به فلان آقا. گفته است برای چی باید بدهم؟ گفته مگر نمیخواهی سیگار وارد کنی؟ گفته بله میخواهم وارد کنم و عوارض قانونی را میپردازم و سیگار مورد قبول بهداشت را وارد میکنم. گفته است نخیر نمیشود تا تو این پول را ندهی امکان ندارد بتوانی سیگار وارد کنی. این فرد هم نپرداخته است.
رئیس دخانیات آمد پیش من و گفت فلان آقا مرا صدا کرده و گفته چرا میخواهی به این فرد مجوز وارد کردن سیگار بدهی؟ تو حق نداری به این مجوز ورود سیگار بدهی. والا با تو برخورد میکنیم.»[۳۳]
سایت رجانیوز در ادامه خبر داد:
«گفته میشود فرد مورد اشاره رئیس جمهور که عضو یک مجمع نیز میباشد، قاچاق سیگار Marlboro به ایران از طریق شرکت «الراشدین» امارات را در دست دارد.
وی همچنین با العقیلی، قاچاقچی بزرگ ایرانیالاصل مقیم دبی نیز زدوبند داشته و پس از آنکه شرکت دخانیات در دولت نهم، امتیاز واردات سیگارهای KENT و Dunhill از سوی این قاچاقچی را لغو کرد، این نظامی سابق، رایزنیها و فشارهای متعددی برای بازگشت این تصمیم ولو در کوتاه مدت انجام داد که در نهایت ناکام ماند. » [۳۴]
محسن رضایی که از تمکن مالی بالایی برخوردار است، پس از مرگ پسرش در یک سوئیت اختصاصی در دوبی در یک گزارش سفارشی مدعی شد:
«احمد برای امرار معاش و گذراندن زندگی مدتی در رستورانهای امریكا به عنوان كارگر و بعد از یك سال به دلیل دستمزد پایین كار در رستوران در یك شركت مخابراتی مشغول به كار میشود. بعد از مدتی متوجه میشود كه منافقین به اسم كمكهای انسانی و بشردوستانه، میلیونها دلار جمعآوری و برای پادگان اشرف و نیروهای نظامی خود هزینه میكنند لذا برای جلوگیری از این فریبكاری موضوع را با پلیس امریكا در میان میگذارد و بارها پیگیر موضوع میشود.»
چه ربطی بین دو موضوع فوق وجود دارد را بایستی از محسن رضایی که خود را در همهی زمینه نظامی و اقتصادی و سیاسی عقل کل میداند پرسید.
ترویج زندگی ایرانی اسلامی
محسن رضایی در مرداد ۱۳۹۲ به جای حجتالاسلام عباسعلی اخیری ریاست هیأت امنای بنیاد صبح قریب را به عهده گرفت.
وی در جلسه معارفه این بنیاد گفت:
«جریان بنیاد فرهنگی صبح قریب نباید تنها به جریان مقاومت و فلسطین اختصاص یابد بلکه این بنیاد باید به کار فرهنگی در همه ابعاد با محوریت اندیشههای اسلام، قرآن و امام راحل در داخل و خارج از کشور بپردازد.»[۳۵]
بنیاد فرهنگی صبح قریب از سال ۱۳۸۶ با هدف «تبیین گفتمان مقاومت، آشنا سازی اقشار مختلف جامعه با فرهنگ دفاع مقدس و ارتقاء سطح فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه» توسط حسن تهرانیمقدم و خانوادهاش و با حمایت جمعی از فرماندهان سپاه تشکیل شد. و بعد از کشته شدن تهرانیمقدم خانوادهی او به محسن رضایی پیشنهاد برعهده گرفتن تولیت این بنیاد را دادند و او به عنوان رییس هیأت امنا مسئولیت بنیاد را پذیرفت و دفاتر این بنیاد در شهرستانها نیز راهاندازی شد.
محسن رضایی فعالیتهای بنیاد را در ۴ محور خلاصه کرده است. دو محور آن پرداختن به امور خیریه و فرهنگ زکات و ترویج فرهنگ کاربردی که مهمترین آن فرهنگ «زهد و شکر» از جمله آنهاست که بیشتر جنبهی شعاری دارد.
اما محورهای اول و سوم آن مهم هستند که عبارتند از کادرسازی و «ترویج فرهنگ جهاد و مقاومت که گستره آن در ایران و کشورهای سوریه لبنان عراق و یمن» است و بنیاد باید فعالیتهای خود در این حوزه را منسجمتر از گذشته برنامهریزی و اجرا نماید. او همچنین در این رابطه بر «لزوم تقویت گروههای جهادی برای مقابله با ترویج و گسترش فرهنگ وهابیت» تاکید میکند.[۳۶]
اهداف این بنیاد چیزی نیست جز صدور بحران و بنیادگرایی به کشورهای منطقه و ترویج خرافات و موهومات مذهبی و بستن فضا در داخل کشور.
دون کیشوت اسلامی
محسن رضایی که ظاهراً شناختی از قدرت نظامی آمریکا و جنگهای مدرن ندارد، در یک گفتوگوی تلویزیونی، تهدید به اسارت ۱۰۰۰ سرباز آمریکایی در دو هفتهی اول جنگ کرد و گفت برای آزادی این اسرا، هزاران میلیارد غرامت میگیریم و مشکل اقتصادی کشور را حل میکنیم:
«آمریکا نیز بداند از لحاظ نظامی علیه ایران هیچ کاری نمیتواند بکند. من به عنوان یک سرباز و پاسدار انقلاب قول میدهم اگر آمریکاییها بخواهند به ایران چشم بد داشته باشند و به فکر حمله نظامی باشند مطمئن باشند ما در هفته اول حداقل ۱۰۰۰ آمریکایی را اسیر میگیریم و آن موقع برای آزاد کردن هر یک از آنها باید چند میلیارد دلار بدهند. آن موقع مشکل اقتصادی ما نیز ممکن است حل شود.» [۳۷]
تصور این که او – کسی که سکان برنامهریزی کلان اقتصادی مجمع تشخیص مصلحت را در دست داشته و ۷ سال فرماندهی جنگ بوده − با این سطح از دانش چه فجایعی را بر سر کشور آورده هولناک است.
اکنون محسن رضایی با چنین کارنامهای و در حالی که کمترین سواد اقتصادی ندارد و تنها با استفاده از رانت اطلاعاتی و امنیتی قادر به دریافت مدرک «دکترای اقتصادی» شده، برای درمان مشکلات اقتصادی کشور نسخه مینویسد.
پانویسها
[۳] راه، تاریخ شفاهی، محسن رضایی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهمن ۱۳۹۴، جلد اول، ص ۲۰۶.
[۴] راه، تاریخ شفاهی، محسن رضایی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهمن ۱۳۹۴، جلد اول، ص ۲۱۰.
[۵] پیش از آن سپاه دارای واحد اطلاعات و تحقیقات با مسئولیت علیمحمد بشارتی بود که کارهای پرسنلی را نیز انجام میداد.
[۶] راه، تاریخ شفاهی، محسن رضایی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهمن ۱۳۹۴، جلد اول، ص ۲۲۷.
[۷] راه، تاریخ شفاهی، محسن رضایی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهمن ۱۳۹۴، جلد اول، ص ۲۲۷ و ۲۴۲.
[۸] راه، تاریخ شفاهی، محسن رضایی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهمن ۱۳۹۴، جلد اول، ص ۲۷۷.
[۹] راه، تاریخ شفاهی، محسن رضایی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهمن ۱۳۹۴، جلد اول، ص ۲۷۹ و ۲۸۱.
[۱۰] راه، تاریخ شفاهی، محسن رضایی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهمن ۱۳۹۴، جلد اول، ص ۲۶۰.
[۱۱] راه، تاریخ شفاهی، محسن رضایی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهمن ۱۳۹۴، جلد اول، ص ۳۰۷<.
[۱۲] علیاکبر ناطقنوری، روزنامه شرق، ۷ تیر ۱۳۹۳، شماره ۲۰۵۰
[۱۳] راه، تاریخ شفاهی، محسن رضایی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهمن ۱۳۹۴، جلد اول، ص ۳۶۰.
[۱۴] راه، تاریخ شفاهی، محسن رضایی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهمن ۱۳۹۴، جلد اول، ص ۳۸۵.
[۱۵] راه، تاریخ شفاهی، محسن رضایی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهمن ۱۳۹۴، جلد اول، ص ۳۸۸، ۳۸۹.
[۱۶] راه، تاریخ شفاهی، محسن رضایی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهمن ۱۳۹۴، جلد اول، ص ۵۴۰ .
[۱۷] راه، تاریخ شفاهی، محسن رضایی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهمن ۱۳۹۴، جلد اول، ص ۳۸۱ .
[۱۸] عبور از بحران – کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی ۱۳۶۰ ص ۱۰۵
[۱۹] راه، تاریخ شفاهی، محسن رضایی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهمن ۱۳۹۴، جلد اول، ص ۴۷۴.
[۲۰] در بخش مربوط به حجاریان چگونگی دستگیری اعضای حزب توده تشریح شده است .
[۲۱] فصلنامه حوزه، شماره ۳۷-۳۸
[۲۲] گفتوگو با روزنامه همشهری، ۷ دی ۱۳۸۵
[۲۴] راه، تاریخ شفاهی، محسن رضایی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهمن ۱۳۹۴، جلد اول، ص ۵۴۵ .
[۲۵] راه، تاریخ شفاهی، محسن رضایی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهمن ۱۳۹۴، جلد اول، ص ۳۵۵ و۳۵۶.
[۲۶] راه، تاریخ شفاهی، محسن رضایی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهمن ۱۳۹۴، جلد اول، ص ۳۹۰.
[۲۷] نشریه مجاهد شماره ۱۰۰، سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۵۹.
[۳۱] ماجرای مكفارلين، فروش سلاح، آزادي گروگانها، نوشته محسن هاشمي- حبيبالله حميدي، دفتر نشر معارف انقلاب، سال ۱۳۸۸، ص ۳۵۱.
[۳۲] ماجرای مكفارلين، فروش سلاح، آزادي گروگانها، نوشته محسن هاشمي- حبيبالله حميدي، دفتر نشر معارف انقلاب، سال ۱۳۸۸، ص ۳۶۵.
نظرها
نظری وجود ندارد.