دیدگاه
قیام «ژینا» و ضرورت تشکلیابی مستقل زنان
نسترن بیابانی − خواستهی نهایی زنان واضح است و آن را در شعارهایشان فریاد میزنند: «نه روسری، نه توسری، آزادی و برابری». اما تحقق این شعارها به تشکل نیاز دارد.
خیزِ انقلابی «مردمی» اخیر در ایران، در اعتراض به قتلِ حکومتی یک دختر جوان و با نیروی خودِ جنبش زنان آغاز شد. مسائل زنان آغازگر این «نه» بزرگ به وضع موجود بود.
شاید ستم علیه زنان یکی از معدود نقطههای آغازی بود که میتوانست به این شکل همه قشرهای ستمدیده و طردشده جامعه را در یک حرکت سیاسی گسترده کنار هم قرار دهد، به این دلیل که ستم علیه زنان، چکیده و کانون همه ستمهایی است که بر فرودستان در ایران میرود.
گرهگاه ستم
دیگر طردشدگان جامعه اگر چه به لحاظ اجتماعی، موقعیتی شبیه به زنان دارند و مسائلشان به هم گره خورده است، اما تا زمانی که بیشکل و بیسازمان باشند عمدتا به بازیچه و ابزار دست برخی غولهای رسانهای، قدرتهای امپریالیستی، نیروهای ارتجاعی و حتی فاشیسم تبدیل میشوند. به همین دلیل سازمان دادن و آگاه کردن آن بخش از زحمتکشان و ستمدیدگان جامعه که در پیوند با جنبش رهاییبخش زنان امکان رهایی دارند، رسالت مهم پیشروان جنبش است. لوئی آنتوان لئون دو سن ژوست انقلابی و سیاستمدار فرانسوی در توصیف انقلاب کبیر فرانسه گفته است: «کسانی که انقلاب را نیمهتمام انجام میدهند، در واقع گور خودشان را کندهاند». والتر بنیامین هم ظهور فاشیسم را نشانهای از «یک انقلاب شکستخورده» میداند. بنیامین معتقد است: «در صورت پیروزی دشمن حتی مردگانمان هم ایمن نخواهند بود.»
نیروی پویای تغییر تاریخی در ایران با چنین وضعیتهایی بیگانه نیست. انقلاب شکستخورده ۵۷ که زمینه را برای به قدرت رسیدن ارتجاع اسلامی فراهم کرد، نمونهای عبرتآموز است از انقلاب و سرنگونی بدون تشکلیابی مردمی و تودهای.
ضرورت تشکلیابی مستقل زنان
اکنون با گذشت نزدیک به دو ماه از «قیام ژینا» وقت آن فرارسیده است که تشکل مستقل و حق تجمع و اعتراض خیابانی را همچون یکی از دستاوردهای مبارزات اخیر تثبیت کرد. این نوشته مشخصا بر «آگاهی»، «تشکلیابی»، «مطالبهگری» و «اعتراضات خیابانی و مستمر زنان» تاکید دارد. آگاهی بخشی، فعالیت تبلیغی و ترویجی در میان زنان از اقدامات روتین و روزانه نیروهای مترقی است. اما پاسخ دادن به دو پرسش اساسی معیار خوبی برای مشخص کردن میزان آگاهی جنسیتی و هوشیاری طبقاتی در میان زنان است:
۱- زنان ستمدیده به طور عام و زنان اردوی کار به طور اخص چه اشتراک منافعی با یکدیگر دارند؟
۲- زنان چه تضاد منافعی با ارتجاع، مردسالاری، سرمایهداری و جریانهای دست راستی دارند؟
زنان درد مشترک و مطالبات مشترکی دارند و اشتراک منافع آنها در رهایی از این دردها و ستمها و تحقق مطالباتشان است. ستم بر زنان از همان کودکی با نهادینه کردن تسلیم در برابر تبعیض و مردسالاری در جامعه و در ذهن کودکان دختر، با تحمیل حجاب اجباری و با تحمیل ازدواج در کودکی یا ازدواج ناخواسته آغاز میشود.
بخش زیادی از زنان در تمام طول عمرشان اسیر خانه و کار خانگی هستند. کار خانگی یا بیگاری به چشم کسی نمیآید و زنان در عین بیکاری به گوشههای خانه رانده میشوند تا از حضور و ایفای نقش در جامعه دور نگه داشته شوند. بی خود نیست که یکی از شعارهای اصلی زنان «بیکاری، بیگاری، حجاب زن اجباری» است. زنان از محدودیت در حضور و مشارکت در فعالیتهای ورزشی، هنری، تفریحی، سرگرمی و... رنج میبرند و از ابتداییترین حقوق انسانی محروماند. آنها همزمان در اجتماع و خانواده در معرض اجحاف و نابرابری قوانین عمومی قرار دارند. یکی دیگر از مظاهر آشکار بی عدالتی در هر جامعه، نفی آزادی فردی و اجتماعی افراد آن جامعه است که در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی بیشتر بر دوش زنان سنگینی میکند. تفکیک جنسیتی، نگاه جنسی و جنسیتی به زنان، تحقیر، سنگسار و خشونت علیه زنان فرودستی اجتماعی زنان را نهادینه میکند. وابستگی اقتصادی زنان به مردان خانواده، کنترل مردان بر زندگی زنان به کمک شریعت، سنتها و قوانین ضدزن باعث تقویت مردسالاری و تحکیم نابرابری بین زنان و مردان شده است.
فراتر رفتن از مسئله حجاب اجباری
ستم بر زنان را نمیتوان فقط به مسئلهی حجاب تقلیل داد. سرکوب و پایمال کردن حق و حقوق زنان و به فقر و تنگدستی کشاندن آنها و اعمال ستم جنسیتی-طبقاتی بر آنها که ریشه در مناسبات نابرابر نظام سرمایهداری دارد، قطعا تحت قوانین رفرمیستی و فرمایشی رفع نمیشود.
زنان کارگر علاوه بر تبعیض و آپارتاید جنسیتی از ستم مضاعفی هم رنج میبرند. زنانی که زیر سقف کارگاهها با حداقل دستمزد و استثمار وحشیانه روبرواند، زنانی که برای سیر کردن خود و فرزندانشان ناگزیر به تن فروشی میشوند، زنانی که در بیغولههای حاشیه شهرها زندگی میکنند و روزانه شاهد محرومیت فرزندانشان در تحصیل و درمان و... هستند تنها با رفع حجاب اجباری رهایی نمییابند. سرکوب شدید زنان به نظام ولایی و سرمایهداری در ایران این اجازه را داده که بدون هیچگونه محدودیتی از نیروی کار ذخیره، ارزان و منعطف زنان بهرهبرداری کند و انباشت سرمایه را تسهیل. زنان کارگر از حقوق برابر در بازار کار از جمله سهم برابر زنان در اشتغال، مزد برابر، انتخاب شغل، بیمه، مرخصی، رهایی از قید خانهداری، بچهداری، آشپزی، پرستاری و... محروماند. زنان کارگر ضمن اینکه به کارهای حاشیهای، موقت و مقاطعهکاری رانده شدهاند، در کارگاههایی کار میکنند که مشمول قانون کار نمیشوند، قراردادهای موقت را به آنها تحمیل میکنند، از بیمه بیکاری محروماند و با رایج شدن شرکتهای پیمانکاری و ادامه خصوصیسازیها همواره در معرض اخراج قرار دارند. به این ترتیب زنان برای کسب استقلال اقتصادی تحت مناسبات سرمایهداری هزینهی گزافی میپردازند.
الگو گرفتن از تجربه تشکلها
خواستهی نهایی زنان واضح است و آن را در شعارهایشان فریاد میزنند: «نه روسری، نه توسری، آزادی و برابری». زنان و مردان انقلابی با شعار آزادی به میدان آمدهاند و به کمتر از برابری کامل زن و مرد رضایت نمیدهند.
تاکنون خیزش مهسا توانسته است دو بازوی ارتجاعی را ناچار به عقب نشینی کند و تاثیرات شگرفی بر زنان ایران و خاورمیانه داشته است. بازوی نخست ارتجاع مذهبی و زنستیز است و بازوی دوم ناسیونالیسم تفرقهافکن.
در صورتی که تشکل زنان در کنار دیگر تشکلهای کارگری-تودهای به عنوان یکی از دستاوردهای خیزش مهسا به جود بیاید و تثبیت شود، میتوان بازوی سوم ستم علیه زنان، یعنی مناسبات سرمایهدارانه را نیز عقب راند. با اعتراضات مستمر خیابانی، تمرکز و تجمع تودهای زنان حول منافع و مطالبات مشخص و مشترک، تصمیم گیری در مورد اشکال مختلف مبارزه در جهت رسیدن به خواستههایشان و برگزاری مجمع عمومی و انتخاب نمایندگان میتوان تشکلهای تودهای زنان را تحمیل کرد.
در سالهای اخیر بازنشستگان با سازماندادن تجمعهای مستمر و منظم یکشنبههای اعتراضی و فرموله کردن اصلیترین و جامعترین مطالباتشان توانستند از پراکندگی رهایی یابند و در سطح سراسری متشکل شوند. این الگوی سازماندهی میتواند در مورد دیگر بخشهای پراکنده و مطالبهگر جامعه از جمله زنان به کار گرفته شود. در واقع این تشکلها چه محلی و چه تشکل سراسری مرکز ثقلی خواهند بود که مبارزات را با طرح خواستها و مطالبات اساسی جنبش سمت و سو دهند. برای نفی هرگونه ستم بر زنان، تشکلِ مشتقل آنها باید هم از نظر شکل و هم از نظر محتوا با تشکل زنانی که ممکن است جریانهای ضد زن در نظر داشته باشند، کاملا متفاوت است. شکل و ساختار تشکل زنان از نظر ضررتا شورایی و غیرسلسلهمراتبی است. از نظر محتوا نیز متکی بر تحلیل طبقاتی و ضد سرمایهدارانه است.
مطالبات واضح و عینی
به موضوع مطالبات زنان برگردیم. حق ارث، حق حضانت از فرزندان، حق طلاق، حق اشتغال، حق تحصیل، حق متاهل یا مجرد زیستن در جامعه و... از جمله حقوق پایمالشده زنان در ایران هستند. نابرابری حقوقی در جامعه، وابستگی اقتصادی زنان به مردان و فرهنگ و مناسبات مردسالارانه-سرمایهسالارانه موقعیت فرودستی زنان را نهادینه و تثبیت کرده است. بر این اساس، یکی از هدفهای اصلی زنان و مردان برابریطلب پایان بخشیدن به ستم جنسیتی-طبقاتی و موقعیت ستمدیده و زیردست زنان است.
خیزش سراسری از همان روز قتل ژینا (۲۵ شهریور ۱۴۰۱) تاکنون با رنج و خونِ زنان ایران پیشروی میکند. این شهامت و فداکاری زنان تنها برای لغو حجاب اجباری نیست بلکه برای از ریشه برکندن شکلهای مختلف ستم در جامعهی طبقاتی و پایان دادن به ستم تاریخی مذهبی و سرمایهداری علیه زنان است. آن هم در مختصاتی تاریخی و اجتماعی که این دو را بر هم منطبق کرده و اتحادی علیه زنان در میان آنها شکل گرفته است. لغو حجاب اجباری و کسب حقوق برابر برای زنان اگر چه جزو شروط لازم رهایی زنان هستند اما شرط کافی نیستند.
پایان دادن به قوانین و سنتهای ضد زن، پایان بخشیدن به نابرابریهای جنسیتی در قانون (ارث، حضانت، ازدواج، طلاق)، در اقتصاد (اشتغال، دستمزد)، در اجتماع (حجاب و...) و مطالبهی حقوق و امتیازات برابر برای زنان در همهی این عرصهها از جمله مطالبات زنان است. کسب آزادیهای فردی (حق انتخاب پوشش، مسافرت، ازدواج یا تجرد، انتخاب شغل، انتخاب رشتهی تحصیلی و ورزشی)، آزادیهای دمکراتیک (حق ایجاد تشکل، برگزاری اعتراض، تجمع، اعتصاب، تحصن ) و دیگر آزادیهای اجتماعی نیز از خواستههای بر حق زنان هستند. اکنون زمان آن فرا رسیده که مطالبات مشخص زنان آزادیخواه و برابریطلب ایرانی در این مقطع به شکلی واضح بیان شود:
۱- لغو حجاب اجباری
۲- برابریهای قانونی، حقوقی، اقتصادی و اجتماعی
۳- ایجاد فرصتهای برابر رشد و شکوفایی فردی برای زنان زحمتکش و ستمدیده
۴- آزادیهای فردی و اجتماعی
۵- حقوق دمکراتیک ایجاد تشکل، اعتراض، تجمع، تحصن و اعتصاب
۶- پایان دادن به جداسازی و محدودیتهای جنسیتی در جامعه
۷- معیشت، منزلت، آموزش و سلامت برای همهی زنان
زمینههای مادی
اما تحقق بخشیدن به چنین مطالبههایی بدون فراهم آوردن زمینههای مادی آن ممکن نیست. استقلال اقتصادی زنان یکی از شاخصهایی است که میتواند شرایط واقعی و انسانی استفاده از حقوق برابر را مهیا کند. با ذکر چند مثال عینی موضوع را بیشتر توضیح میدهیم.
یکی از مطالبههای عینی زنان، حق طلاق و حق حضانت از کودکان است. زنان فرادست جامعه به لحاظ قدرت اقتصادی میتوانند از این حقوق بهره ببرند. اما برای زنان تهیدست علاوه بر تهدیدات و فشارهای اجتماعیای که بر گردهی زنان مجرد یا زنانی که متارکه کردهاند سنگینی میکند، موانع دیگری نیز وجود دارد. برای زنی که توانایی مالی آن را ندارد مسکنی مناسب برای خود و فرزندانش تامین کند، توانایی تقبل هزینههای اقتصادی زندگی یک خانوادهی دو نفره یا بیشتر را ندارد، حق طلاق و سرپرستی کودکان روی کاغذ میماند. امکان استفاده از این حقوق برابر در گرو استقلال و توانایی اقتصادی زنان است. بنابراین یکی از مطالبات زنان فرودست جامعه همچون طبقهی کارگر، شغل شایستهی انسان امروزی یا بیمهی بیکاری مکفی است.
حق سقط جنین، حق شرکت در مسابقات و رشتههای ورزشی، رشتههای تحصیلی و... زمانی میتواند در عمل مورد استفادهی همهی زنان قرار بگیرد که امکان اقتصادی استفادهی زنان کارگر و زحمتکش از این حقوق وجود داشته باشد. زنان برای استفاده از این حقوق در گام نخست باید با عقب راندن نظام سرمایهداری، خصوصی سازی آموزش و درمان را لغو کنند و تحصیل و درمان رایگان را به مناسبات حاکم تحمیل کنند. تا زمانی که در مراکز درمانی، سقط جنین زنان به صورت استاندارد، بهداشتی و رایگان صورت نپذیرد، امکان استفاده از حق قانونی سقط جنین محدود و مشروط میماند.
حق انتخاب شدن زنان بعنوان نماینده در پستهای مختلف حکومتی در جامعهی سرمایهداری نیز در گرو موقعیت اقتصادی آنها است.
میتوانیم لیست بلندتری را به این مثالها اضافه کنیم. در کل، برای بسیاری از زنان نه تنها این حقوق برابر در عمل معنا و عینیتی پیدا نمیکند بلکه حق یک زندگی انسانی و شرافتمندانه نیز به قهقرا میرود. بسیاری از زنان برای تامین هزینههای زندگی ناچار به تنفروشی، کولبری، کارهای خدماتی و دیگر فعالیتهایی میشوند که کرامت انسانی را از بین میبرد و چیزی جز تحقیر و فرسایش جسمی و روحی به دنبال ندارد.
سلب مالکیت از بدن
در سیستم سرمایهسالار، فرودست ماندن زنان هم به عنوان نیروی کار ارزان و منعطف در جامعه و هم بعنوان برده خانگی از اهمیت زیادی برخوردار است. زنان در چنین نظامی به عنوان مادر به ماشین تولید فرزند و پرورش دهندهی کودک -تا زمانی که همچون نیروی کار وارد بازار میشوند- تبدیل شدهاند. خانهداری، شست و شو، نظافت، پرستاری از بیماران و سالمندان خانواده و... از جمله کارهای روزمره و دشواری است که زنان بدون دریافت حقوق انجام میدهند.
برای زنانی که جامعه نقش مادری و بیگاری کشیدن را به دوش آنها افکنده است امکان چندانی برای استفاده از حق اشتغال و کارهای دارای دستمزد باقی نمیماند. بازگرداندن این وظایف به عهده نظام اجتماعی، ایجاد مهدکودکها و پرورشگاههای کودکان و تقسیم وظایف خانه در بین زنان و مردان از جمله دیگر مطالبات زنان است. متحقق شدن این مطالبات فراغت و فرصت لازم برای شکوفاییهای فردی و اجتماعی زنان را مهیا میکند و به آنها امکان میدهد ضعفها و کمبودهای اجتماعی-تاریخی خود را برطرف کنند.
مطمئنا هیچکس بیشتر از خود زنان این دردها و ستمها را احساس نمیکند و هیچ کس بیشتر از خود زنان به برابری کامل زن و مرد در همهی عرصههای زندگی اجتماعی باوری قلبی و عمیق ندارد. بنابراین، مهمترین ضمانتی که وجود دارد تا زنان برابریطلب به این خواستهها و افق دست یابند، ایجاد تشکل مستقل زنان با همراهی مردان آزادیخواه است. زنانی که موتور محرکه و سوخت اصلی خیزش سراسری قیام ژینا هستند نباید به کمتر برابری کامل زن و مرد رضایت دهند. زنان و مردان آزادیخواه و اردوی کار نباید اجازه دهند سرنوشت شوم خیزش مردمی در سال ۵۷ و سرکوب انقلاب تکرار شود. در «بهار آزادی» نباید اجازه داد «جای حق زن» خالی باشد.
به سوی ایجاد تشکلهای تودهای زنان برابری طلب
زنان بیکار، زنانی که به کار خانگی مشغول اند، زنانی که در بخشهای کشاورزی، صنعت، خدمات و... به صورت موقت یا دائم اشتغال دارند، همه اینها میتوانند علاوه بر متشکل شدن در محل کار، به فکر سازماندهی در محل زندگی هم باشند. از یاد نبریم به ازای هر مرد کارگر در کارخانههای صنعتی یک یا چند زن هم سرنوشت و متحد -بعنوان مادر، همسر، خواهر و فرزند- وجود دارد. این زنان همچون مردان طبقه فرودست از یکسو تحت ستمگریهای سیاسی و طبقاتی بورژوایی حاکم قرار دارند و از سوی دیگر به دلیل ستم جنسیتی حاکم، از ستمدیدهترین و ضعیفترین بخشهای طبقه کارگر هستند.
تشکلهای زنان به عنوان نیمی از جامعه که از ستم مضاعف جنسیتی رنج میبرند، میتواند با محوریت کارخانه (کمیتهی زنان کارخانه)، یا با محوریت محلات (کمیتهی زنان محله) یا کمیتههای زنان معلم، پرستار و... شکل بگیرد. بعلاوه تشکل تودهای زنان را میتوان همچون یک تشکل عمومی در سطح شهرها سازمان داد و کل زنان ستم دیدهی اردوی کار و زحمت را گرد هم جمع کرد.
کتابخانههای محلی، کلاسهای خیاطی، گروههای کوهنوردی، باشگاههای ورزشی و فعالیتهای اقتصادی مشترک از جمله امکانهایی است که تجمع تودهای زنان را ممکن میسازد. زنان پیشروی که در مراکزی همچون (کارگاه، محله، باشگاه، کتابخانه، انجمن و...) حضور دارند میتوانند با بهره بردن از تجمع تودهی زنان و با متمرکز شدن بر نیازها و اهداف واقعی تودههای همسرنوشت (کار، معیشت، آموزشهای سیاسی-هنری-ادبی، ورزش و سلامتی، حفظ محیط زیست، کنشگریهای اجتماعی و...) بستر لازم برای ایجاد سازمانهای تودهای را فراهم کنند. همین که ارتباط بلند مدت و مداوم زنان با یکدیگر فراهم شد، اعتماد به نفس یکایک آنها بالا میرود و عناصر آگاه فرصت آگاهی بخشی و تأثیرگذاری بیشتری پیدا میکنند. همچنین، ایجاد صندوق همیاری، تعاونیهای اقتصادی و کارگاههای خودگردان در کانونهای تودهای، در یک کلام تقویت بنیه و استقلال مالی، انگیزهای پیوستن زنان خانهدار و کارگران بیکار را دوچندان میکند.
کمیتههای زنان نه تنها قدرت آن را دارند که در برابر قتلهای ناموسی اعتراضهای گسترده راه بیاندازند، بلکه با نفوذ و اعتباری که در سطح شهر و در میان خانوادهها کسب میکنند، میتوانند با دخالت به موقع و آگاهانه در برابر کشتار زنان به نام ناموس یا در مقابل هر نوع ستم و خشونت دیگری بایستند. مهم تر از همه با تبلیغ، ترویج و آموزشی که در دستور کار این کمیتهها قرار میگیرد، زنان و مردان زیادی از ریشههای تاریخی-اجتماعی ستم بر زنان مطلع میگردند و با استراتژی مبارزهی طبقاتی آشنا میشوند.
با پرورش کادرهای سازمانده در میان زنان، توسعه و تکثیر کمیتههای تودهای زنان ممکن میشود. کمیتههای تودهای زنان در عین حال ستاد مبارزه با مرد سالاری، ارتجاع، استبداد سیاس-اجتماعی، نظام سرمایه داری و ستمهای درهم تنیدهی طبقاتی-جنسیتی هستند. اهمیت تشکل تودهای زنان در مقایسه با کمپینها و انجمنهای نخبه گرایانهی فعالین در آن است که به سرعت از سطح شعار و تبلیغات برابری طلبانه فراتر میرود و با شبکه سازی گسترده در سطح اجتماع قدم در مبارزهای کارآمد و عملی خواهد گذاشت.
به طور معمول اولین قربانیان جنگ و بحرانی شدن شرایط جامعه آسیب پذیرترین بخشهای آن یعنی زنان و کودکان هستند. زنان از قربانیان اصلی نظام استثمارگر سرمایهداری هستند که با قدرت گیری نیروهای ارتجاعی پیش از همه در نوک پیکان حملات فاشیسم قرار میگیرند. زنان ایزدی در شنگال و زنان افغانستانی طعم تلخ پیروزی داعش و طالبان را چشیدهاند. زنان خاورمیانه پیش چشم جهانیان به قتل میرسند، شاهد کشتار خانوادههایشان هستند، به بردگی جنسی گرفته میشوند، آواره میگردند، با فقر و گرسنگی و گرما و سرما دست و پنجه نرم میکنند، اما نه هیچ نیرویی منجی آنها خواهد بود و نه هیچ نیرویی «حق مبارزه کردن» را به آنها اعطا میکند. اما اگر زنان همواره خود را در تیررس جنایتکاران جهل و سرمایه میبینند، پس همین زنان در میدان مبارزه ثابت قدم هستند و تا پای جان به جدال و مقاومت میپردازند. زنان کوبانی در مقابله با درندهترین نیروهای ارتجاعی بورژوازی این واقعیت را نشان دادند.
با ورود زنان به کوران مبارزه بسیاری از نگرانیها و محافظه کاریهای سر راه مبارزات مردان برداشته میشود. یوسف افتخاری از سازمان دهندگان کارگران نفت آبادان جملهای از زهرا، از زنهای مبارز لرستان، نقل میکند:
«زهرا یکی از سازمان دهندگان و کادرهای موثر در میان خانوادههای کارگری در آبادان، موقع اعتصاب اول ماه مه سال ١٣٠٨، و اولین کسی بود که جلوی شرکت نفت برای کارگران نطق کرد و اعتصاب را اعلام کرده بود. وی جملهی تاثیر گذاری گفته بود: «در صورتی که زن مبارزه کند، مرد نمیتواند مبارزه نکند».
اهمیت کمیتههای زنان از این واقعیات نشأت میگیرد. علاوه بر زنانی که در میان معلمان، بازنشستگان و پرستاران مبارز متشکل شدهاند، سایر زنان هم میتوانند در کمیتههایی گرد هم جمع شوند. کمیتههای محلهمحور در بین زنان شاغل در خانه و زنان شاغل در جامعه سازمان مییابد.
تشکلیابی آگاهانه و مستقل زنان، امکانهای تداوم مبارزه و مطالبهگری را برای آنها نگه میدارد. در صورت تشکیل یک تشکل نیرومند سراسری زنان، در شرایط پساانقلابی هر نیرو، گروه و طبقهای هم قدرت را به دست گیرد، به ناچار با تشکل و مطالبهگری زنان با پشتوانه مادی و اجتماعی خود آنها رویاروی خواهد بود. تنها در این صورت است که مبارزه بی امان زنان ایرانی برای تحقق رهایی، به هدف نهاییاش دست خواهد یافت.
نظرها
نظری وجود ندارد.