نویسندگان و هنرمندان در وضعیت بیخانمانی
نادر عالمشاهی – دو نمونه که بیانگر یک وضعیت کلیاند: نویسندهای در اتوموبیل پرایدش میخوابد، ویراستاری در یک خانه کلنگی سکونت دارد که آن هم قرار است تبدیل به یک برج شود. در همان حال رانتی اطراف مسکن ملی شکل گرفته است.
با افزایش سرسامآور قیمت دلار، تورم لگام گسیخته بیش از پیش نمایان شده است. بازارها از رونق افتاده و خرید و فروش کالاهای عمده تا حدودی راکد مانده است. همه چیز در رکود است به جز بازار مسکن.
بنگاههای خرید و فروش مسکن، با تردستی، به فروش امتیاز خانههای دولتی موسوم به مسکن ملی/ مهر در بازار سیاه دست زدند. مسکن ملی یا آنطور که پیشتر گفته میشد، مسکن مهر، قرار بود راهکاری برای خانهدار شدن جمعیت گستردهی بدون مسکن بیابد. در این میان، هنرمندان و نویسندگان که اغلب بدون پشتوانهی دولتی، بدون بیمه و با کارهایی تقریباً روزمزد روزگار میگذرانند، وضعیتشان از این هم دشوارتر شد چون بالارفتن قیمت مسکن بر افزایش قیمت اجاره بها تأثیر میگذارد و از این رهگذر حتی یافتن سرپناهی آبرومند برای اجاره کردن به مدت یکسال یا حتی چند ماه تبدیل به بزرگترین چالش و بحران موجود شده است. این گزارش با گوشهچشمی به تحقیقات میدانی در بنگاههای مسکن و وضعیت مسکن هنرمندان و نویسندگان، به شرایط دشوار آنها برای برخورداری شهروندان از خانه و سرپناه میپردازد.
سوداگری مسکن
نیاز به امنیت دومین سطح از جمله نیازهای بدیهی انسان در هرم مازلو است و داشتن سرپناه و مسکن یکی از موارد تأمین امنیت برای افراد و خانوادههاست. نویسندگان بسیاری هستند که با گذراندن عمری طولانی هنوز همچنان درگیر اجاره خانه و تمدید قرارداد یا تغی یر خانه و آپارتمانهایی هستند که مجبورند هر چند سال یکبار و گاهی فقط یک سال یا چند ماه به صورت موقت در آن زندگی کنند و با افزایش بهای اجاره مسکن سال به سال به مناطق حاشیهای تهران و کلانشهرها عقب مینشینند. این عقبنشینی هم البته برای صاحبان سرمایه بدون سود نیست. مثلا در مناطق دورافتاده ولی خوش آبوهوای حاشیهی کلانشهرها، بهمحض افزایش نسبی جمعیت، سوداگران بازار مسکن از راه میرسند و با ساختوسازهای ویلایی، ساخت خانههای لوکس و نیمهلوکس برای گذراندن تعطیلات یا فقط به قصد سرمایهگذاری درازمدت، بر قیمت مسکن آن مناطق تأثیر میگذارند و در عمل راه را برای سکونت یا خرید خانههای پیشتر ارزانقیمت برای افراد کمدرآمدی که به آنجاها کوچ کرده بودند میبندند و راهی جز عقب رفتن از همان حاشیه شهرها هم باقی نمیماند.
ساخت مجتمعهای مسکونی دولتی موسوم به مسکن مهر که از زمان ریاست جمهوری محمود احمدینژاد با هدف خانهدار کردن اقشار کمدرآمد شروع شد، در عمل نتیجه چندانی عاید افراد بیخانه نکرد. برای ساخت این خانهها، دولت با واگذاری زمین رایگان سعی در تشویق خانهسازی داشت. در دوره ریاست جمهوری روحانی نیز این پروژه ادامه یافت و افرادی که بضاعت مالی متوسطی داشتند توانستند صاحب یکی از آپارتمانهای این مجتمعهای مسکونی شوند. اما موضوع فقط این نبود. قیمت پایین این آپارتمانها، کاسبان مسکن را به سمت خرید خانههای ارزان به عنوان سرمایهگذاری کشاند و آپارتمانهایی که قرار بود فقط به افراد بدون خانه تعلق داشته باشد، با رانت و امتیازهای ساختگی نصیب افرادی شد که توانستند از قبل آن صاحب دو یا چندین آپارتمان شوند و بدین ترتیب بازار اجارهنشینی مسکنهای مهر داغ شد و قیمت آن نیز سال به سال افزایش یافت. تعداد این واحدهای کوچک خریداری شده آنقدر زیاد شد که بنگاههایی محلی با حضور اعضای یک خانواده یا فامیل کوچک شکل گرفت و تمام افراد یک فامیل یا خانواده که پیشتر این واحدها را خریداری کرده بودند، برای فروش خانهای که هنوز ساخته نشده یا فقط پیریزی شده یا حتی هیچ اثری از زمین آن هم در دست نیست، مجوز سریع بنگاه خرید و فروش مسکن را گرفتند و به فروش امتیازهایشان که از اول نباید به آنها تعلق میگرفت دست زدند.
در گفتوگو با یکی از صاحبان این بنگاهها که اعضای آن عبارتاند از یک زوج به همراه مادران همسرها، دایی و خاله که هر کدام در گوشهای از آن دفتر میزی برای فروش آپارتمانهای پیش خریدکردهشان از دولت دارند، معلوم میشود که در واقع برای پیش خرید این آپارتمانها هنوز هیچ پولی نپرداختهاند و تنها توانستهاند در بوروکراسی عجیب مسکن ملی/مهر، امتیاز آن را کسب کنند و حالا درصدد فروش امتیازی هستند که هیچ پشتوانهای عینی ندارد؛ امتیازی که در مناطق بالاتر شهری، قیمت آن حدود دو تا سه برابر افزایش مییابد. بنگاه دیگری که خود دستی در فروش این امتیاز ندارد، میگوید هیچ اعتمادی به خانههای مسکن ملی نیست چه برسد به اینکه کسی بخواهد امتیازش را بخرد؛ امتیازی که تا همین دو ماه پیش ۲۰ میلیون تومان بود و کسی هم نمیخرید الان با کف قیمت ۳۰۰ میلیون تومان فروخته میشود. از طرفی معلوم نیست دولت این خانهها را که قرار است به افراد حقیقی بدهد، به دیگران منتقل کند. تازه این در حالی است که بهطور کلی دولت توانایی ساخت و ساز داشته باشد و ساختمانهای در دست ساخت از روی کاغذ فراتر برود. از طرف دیگر بهخاطر ساخت و ساز نادرست این مجتمعهای مسکونی، خطرات زلزله، مصالح ارزان و عدم رعایت مسائل ایمنی در ساخت و ساز چندان رغبتی به خرید این خانهها نبود ولی افزایش هولناک اجاره بها در ماههای آخر سال، باعث شده است که مستأجران به امید خانهدار شدن و رهایی از اجاره خانه در آیندهای دور و نامعلوم دست به ریسک بزنند و به سمت خرید امتیازهای مسکن ملی متمایل شوند که همین امر بهعلاوه وضعیت نامتعادل اقتصادی، که راه بر هر چشماندازی در آینده میبندد، منجر به افزایش سرسامآور امتیاز خرید مسکنهای ملی/ مهر شده است.
تمام افراد یک فامیل یا خانواده که پیشتر واحدهای مسکن مهر را خریداری کرده بودند، برای فروش خانهای که هنوز ساخته نشده یا حتی هیچ اثری از زمین آن هم در دست نیست، مجوز سریع بنگاه خرید و فروش مسکن را گرفتند و به فروش امتیازهایشان دست زدند. امتیازی که تا همین دو ماه پیش ۲۰ میلیون تومان بود الان با کف قیمت ۳۰۰ میلیون تومان فروخته میشود.
دو نمونه
نویسندگان، هنرمندان و اهالی ادب که خانه و کاشانهای ندارند همچنان دستشان از این خانههای موسوم به مسکن ملی/مهر کوتاه است. دلیل اصلی و اولیهی آن، نبود همان مبلغ اولیه است که برای خرید امتیاز مسکن باید به دولت و جدیداً به واسطهها پرداخت کنند؛ مبلغی که برای واسطهها و صاحبان سرمایه و مسکن بسیار کم اما برای مستأجران و کسانی که بضاعت مالی متوسطی دارند زیاد است.
نویسندهای مجرد، پس از سالها جابهجایی از این خانه به آن خانه و در نبود شغلی ثابت که درآمدی مکفی را برایش فراهم کند، میگوید مدتی است در اتومبیل پرایدش میخوابد. او که برای فیزیوتراپی به درمانگاه آمده است میگوید به دلیل بالارفتن میزان اجارهبها، حدود شش ماه است خانهی اجارهایش را تخلیه کرده است و بیجا و مکان شده است و شبها را در اتومبیل پرایدش میخوابد که تازه آنهم هدیهی یکی از دوستانش است تا با آن کار کند. در پیگیریهای بعدی معلوم میشود که به کمک دوستان و آشنایان، به عنوان نگهبانِ باغ، شغلی در اطراف باغستان برایش جور شده است و حالا میتواند در اتاقک سرایداری آنجا فقط سرپناهی داشته باشد با کمترین امکانات و لوازم ضروری زندگی و کار نویسندگیاش.
نویسندهی دیگری که سالهاست با ناشران مختلف کار میکند و اغلب ناشران او و حلقهی دوستانش را میشناسند و عمری از او گذشته است، ما را به خانهاش دعوت میکند. خانه عبارت است از ساختمانی کلنگی و قدیمی که گرچه صفای خانههای قدیم را دارد اما از سستی پی و دیوارهایش معلوم است سالها به حال خود رها شده است. او با دو فرزند نوجوان و همسرش در این خانه زندگی میکند که خانهی خودش نیست و یکی از دوستانش که در خارج از کشور ساکن است، بهمنظور زنده نگه داشتن خاطرهی پدرش، به او پیشنهاد کرده است که در خانهی پدری او ساکن شوند تا شهرداری هم آن خانه را به عنوان خانهی کلنگی تخریب نکند.
حالا آن رفیق قدیمی صاحبخانه، خودش را کنار کشیده و خانه را به نام فرزندانش کرده که آنها هم در خارج کشورند و خانه را لازم دارند. قرار است بکوبند و از آن برج بسازند تا بتوانند از قبل آن درآمدزایی کنند. نویسندهی کهنهکار مستأصل نشسته است و میگوید لطف رفیقش را هرگز فراموش نمیکند، منتی سرش ندارد؛ خانهی خودشان است و حالا لازمش دارند فقط نمیداند سر پیری کجا برود. او حتی پول اجارهی یک آپارتمان کوچک را در آن شهر ندارد و اضافه میکند مگر برای ویراستاری و تصحیح ناشران چقدر به ما میدهند و تازه همان کار هم که با این وضعیت کاغذ دیگر نیست!
سوال این است در نبود سرپناه، نویسنده و هنرمند با کدام امنیت میتواند آسودهخاطر باشد تا بتواند به کار خلق و نوشتن مشغول شود. نداشتن خانهای مطمئن که بتوان در درازمدت در آن سر کرد، هیچ آیندهای را در چشمانداز ندارد که بتوان برای آن آینده برنامهریزی کرد چه برسد به اینکه به کار خلق مشغول شد و تازه نبود مسکن فقط یکی از عواقب نداشتن امنیت مالی است که این روزها بیش از پیش دامن هنرمندان را گرفته است و آزادی عمل را از آنان سلب کرده است.
هنرمندان روز به روز از خانههایشان عقب مینشینند و جا برای سوداگران مسکن در نبود دولتی با سازو کار مناسب باز میشود.
نظرها
تگرگ سرخ
درود نمی دانم چه شد حس نوشتن آمد سراغم . سالهاست خاموشی و انزوا را بر خود روا می دانم . اما خواستم عرض نمایم این موارد رویای هنرمندان ایرانی است مگر اینگه چاپلوس و مداهنه گر و مجیز گوی این و آن باشند یا در خدمت مذهب درآیند اون وقتی شاید هنر بی هنرشان به دردشان بخورد . خانه پیشگش ما در جایی زندگی را مشق می نماییم گه با عرض معذرت 1 گیلوگرم مدفوع الاغ در حدود 500000 پانصد هزار تومان با تبلیغات رسانه ای بیشمار به فروش می رسد ولی اثر من نویسنده گه در واقع خلق اثر است و در جهان مثل آن نیست را با منت و پرداخت هزینه زیاد شاید 50000 پنجاه هزار تومان قیمت بخورد و مصیبت این است تمامی آثار ما در گوشه خانه و زیر زمین طعمه بید و موش و موریانه می گردد یا در باد و باران خیس و نابود می شود و هیچ حمایتی هم نمی شویم . دولتی گه مدفوع حیوان را مفید تر از قلم نویسنده اش می داند آن هم به ارزش ده برابر گران تر مشخص است جهان بینی و خط مشی این دولت چیست بدرود زمانه ...شاعر ، نویسنده و فیلمنامه نویس ممتاز ایران گمنام .........................................تگرگ سرخ