تروما و آفرینش هنری
مروری بر طراحیهای سعیده حاتمی
فرنوش حاتم - طراحیهای سعیده حاتمی در دو سطح حامل وجهی استعاریاند. در سطح تجربهی شخصی: بدنی که تحت انقیاد بیماری قرار گرفته و در سطح سیاسی: بدنی که تحت انقیاد مناسبات قدرت است. کنش هنرمند امر شخصی را به امر سیاسی گره میزند و علیه هر دو حصار میآشوبد.
خوددرمانی از مسیر خلق هنری
در صفحهی اینستاگرام هنرمند اگر چرخی بزنیم، سریعاً متوجه رخت بربستن رنگها از نقطهای به بعد میشویم. پلتفرم اینستاگرام امروزه بدل شده است به فضایی جدی برای به نمایش گذاشتن آثار هنرمندان، خصوصاً پس از آغاز دوران پاندمی و و محدودیتهایی که در دنیای واقعی به همراه آورد. صفحهی اینستاگرام، همچون دفتر طراحی هنرمند، این پتانسیل را دارد که راه را برای نزدیکی بیشتر با هنرمند و جهان او باز کند؛ تسلسل تصاویر نشاندهندهی سیری هستند که هنرمند در طول زمان پیموده است. خیلی اوقات، هنرمندان تصاویری از استودیوی خود را به اشتراک میگذارند یا تصویر خود را درحال خلق اثر هنری ثبت میکنند. بدینترتیب، از هالهی رازآلودی که در دهههای گذشته پیرامون هنرمند را فرا میگرفت، در دنیای معاصر چندان خبری نیست. هنرمند، دیگر، نه در جایگاهی دور از دسترس، بلکه انسانیست برخاسته از جامعه و شریط حاکم بر آن. در چنین بستری، امروزه، مفاهیمی از سایر حوزهها (سیاست، جنسیت و ...) به هنر تجسمی راه یافتهاند و بیان هنری دستخوش تغییراتی شده است.
در میان طراحیهای غالبا مونوکروم (جوهر سیاه روی کاغذ) از بدنهای برهنهی زنانه، چند تصویر از خود هنرمند بهچشم میخورد با موهای تراشیده از ته و چهرهای پریدهرنگ. از خلال نوشتههای الحاقشده به تصاویر متوجه میشویم که هنرمند درگیر سرطان و شیمی درمانی بوده است و طراحیهای یادشده محصول تلاش او برای مواجه با ترومای بیماری و شیمیدرمانیاند. او زیر عکسی از دوران شیمیدرمانیاش، مینویسد:
هیچوقت آنهمه دلتنگ خودم نبودم. عکسهایم را نگاه میکردم و نمیشناختم ... چندوقت گذشته بود؟ فقط چند ماه ...! اما انگار سالها از خودم دور شده بودم. هیچوقت فکرش را هم نمیکردم ]که [ قرار است در آن چندوقت آنقدر عریان شوم که از خودم وحشت کنم.
بِسِل فان دِر کولک در کتاب «بدن چرتکه میاندازد» [The body Keeps the Score: Brain, Mind and Body in the Healing of Trauma] اظهار میکند که دارو بهتنهایی نمیتواند از پس درمان تروما بربیاید، بلکه راهحل طبیعیتر و کارآمدتری که به بیمار PTSD (اختلال اضطراب پس از سانحه) کمک میکند تا با سمپتومها و واکنشهایش مواجه شود، استراتژی خودگردان اوست. برای مثال تمرین مداوم یوگا به خیلی از افراد کمک میکند تا کنترل را بر بدن خویش باز بیابند و موفق شوند ازنو لذات بدنی را تجربه کنند. بسل بدن را ابزاری برای برقراری ارتباط با خود و دیگری تلقی میکند. بنابراین، اقسام گوناگون هنر میتوانند این انگیزه را به بیمار بدهند که بهواسطهی آن، هویت خود را بازیافته و زندگی را از نو برای خویش هدفمند سازد.
بدن و سیاست
مرلوپونتی یکی از فیلسوفانیست که برای اولینبار دوگانهی بدن/ ذهن و ارجحیت دومی بر اولی («میاندیشم، پس هستم») را به چالش میکشد و در عوض، ایدهی همپیوستگی این دو را مطرح میکند. به عقیدهی مرلوپونتی، آگاهی و جهان از یکدیگر قابل تفکیک نیستند و سوژه را نمیتوان فارغ از جهانی که در آن ساکن است درک کرد؛ ادراک و آگاهی اساساً درون بدن است که رخ میدهند، بنابراین، میتوان اینچنین صورتبندی کرد که مرلوپونتی بدن را دیالکتیکی بین انسان و محیط پیرامونش میداند. این تحلیل مرلوپونتی بعدها زیربنای تفکر فوکو و دیگر فیلسوفان و فمینیستهای پساساختارگرا (نظیر جودیت باتلر) در باب بدن و رابطهی آن با هویت فردی قرار میگیرد.
سعیده حاتمی در یکی از پستهایش در اینستاگرام، نقل قولی از فوکو میآورد:
تاریخنگاران از دیربار نگارش تاریخ بدن را آغاز کردهاند. آنان بدن را در حوزهی نوعی جمعیتنگاری یا آسیبشناسی تاریخی مطالعه کردهاند؛ آنان بدن را جایگاه نیازها و اشتیاقها، مکان فرآیندهای فیزیولوژیک و سوختوسازها ]متابولیسم[، آماج حملهی میکروبها و ویروسها در نظر گرفتهاند ]...[. اما بدن مستقیما در حوزهای سیاسی جا دارد؛ مناسبات قدرت بر بدن چگالی بیواسطه میگشاید، آن را محاصره میکند بر آن داغ میکوبد، آن را رام و تربیت میکند، تعذیباش میکند، آن را ملزم به انجام کارهایی میکند، به اجرای مراسمی وامیداردش، نشانههایی را از آن میطلبد. این محاصرهی سیاسی بدن، مطابق مناسباتی پیچیده و دوجانبه، با استفادهی اقتصادی از بدن پیوند دارد. تا حدود زیادی، بدن به منزلهی نیروی مولدی است که به محاصرهی سیاسی قدرت و استیلا درمیآید؛ اما بدن تنها درصورتی بهمنزلهی نیروی کار درمیآید که در چنگال و قبضهی نظام انقیاد باشد (نظامی که در آن، نیاز نیز یک ایزار سیاسی است که به دقت مرتب، محاسبه و بهرهبرداری شده است)؛ بدن تنها درصورتی به نیروی مفید بدل میشود که هم بدنی مولد باشد و هم مقید.
در طراحیهای سعیده، ما مکررا بدنهای برهنهی زنانی را میبینیم که با دستها و پاهایی کشیده و گشوده از هم بر زمین افتادهاند. در این بدنها، حتی آنزمان که بر زمین آرمیدهاند، با کش آمدن دست و پا، نیرویی جمع شده است انگار، که هر آن ممکن است همچون فنر از جا در رفته و رها شود. لکههای منفک از یکدیگر که گاه با خطوط قدرتمند و کشیدهی دست و پا همراه شدهاند، گویی همزمان استعارهای هستند از اضمحلال و آشوب تن.
در تصاویری دیگر میبینیم که سنگینی پیکره بر این جسارت و طغیان غلبه کرده و در تصاویری دیگر، بدن درحال جمع کردن توان برای برخاستن است. این طراحیها گویی در دو سطح حامل وجهی استعاری هستند. اول، در سطح تجربهی شخصی: بدنی که تحت انقیاد بیماری و فرآیند شیمیدرمانی قرار گرفته است و دوم، در سطح سیاسی: بدنی که تحت انقیاد مناسبات قدرت است. بنابراین، کنش نقاشانهی هنرمند امر شخصی را به امر سیاسی گره میزند و علیه هر دو حصار میآشوبد.
بازتعریف بدن زنانه در هنر فمینیستی
پس از پاگرفتن جنبشهای فمینیستی در دههی ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، در عرصهی هنر نیز شاهد مطرح شدن هنرمندان زنی هستیم که بازنمایی بدن زنانه در هنر غرب را به چالش میکشند. بدن زنانهای که این هنرمندان زن فمینیست تعریف میکنند، بدنیست فعال و داینامیک، و در تقابل با بدن ابژکتیویزهشدهی سنتی تاریخ هنر قرار دارد. این دگردیسی، هنرمند را تبدیل میکند به سوژهای خودآگاه که تأکید بر روند خلق اثر هنری را ارجح میداند بر تأکید بر نتیجهی نهایی. بدین ترتیب زیباییشناسی جدیدی نیز بهمرور زمان در هنر غرب جا باز میکند که با زیباییشناسی یشین در تضاد است. تریسی امین، که در دههی ۱۹۹۰ به شهرت رسید و همچنان به خلق هنری مشغول است، یکی از ادامهدهندگان جنبشیست که چند دهه قبل شکل گرفته بود. او سبک طراحی ویژه به خودش را دارد: سبکی تا اندازهای متأثر از ادوارد مونش و اگون شیله، که از خطوط پراکنده و اکسپرسیو تشکیل شده است. امین میگوید:
گاهیاوقات اتفاقات جادویی رخ میدهند: یک چیزی که از دل روند کار بیرون میآید. خوشم نمیآید وقتی طراحیها زیادی مرتباند، انگار ماشین انجامشان داده باشد، بنابراین خوب نیستند. طراحی باید واقعی باشد، متوجه هستید؟
برخورد زیباییشناختی سعیده حاتمی در طراحیهای یادشده، یادآور برخورد هنرمندان زن فمینیست نظیر تریسی امین و لوییز بورژوآست که هر دو در هنر خود به بیان تروما پرداختهاند.
تریسی امین درمورد پرداختن به ترومای شخصی در آثارش مینویسد:
موضوع کل این نمایش خلاصی یافتن من از شرم است. من شرمم را کشتهام و به این دیوارها آویختهامش.
بدین ترتیب رهایی از تروما دوبار رخ میدهد: یکبار در پرکتیس هنرمند و حین بهکارگیری زبان و زیباییشناسی خاصی که برای بیان درد بهکار میگیرد، و دیگر بار هنگام بهنمایش گذاشتن کار، بهقول تریسی امین: «خلاص شدن از شرم».
نظرها
نظری وجود ندارد.