گفتمان جهانیِ مشترک در برابر خشونت علیه زنان
اسفندیار کوشه - برگزاری کنفرانس بینالمللی «زن، زندگی، آزادی» تلاشی است برای ایجاد یک گفتمان جهانی بر سر موضوع خشونت جنسی و جنسیتی. با دستاندرکاران این کنفرانس گفتوگو کردهایم.
اسفندیار کوشه: کنفرانس، شعار «زن، زندگی، آزادی» را بر پیشانی خود دارد. به نظر میرسد دلیل تمرکز شما بر مسالهی خشونت جنسی در کشورهایی چون ایران، افغانستان مصر و سوریه، سالگرد انقلاب ژینا در ایران باشد اینطور نیست؟
فاطمه شمس: این کنفرانس بینالمللی به مناسبت سالگرد قتل حکومتی ژینا (مهسا) امینی و معترضانی که به خیابان آمدند، به خصوص معترضان زن، در دانشگاه پنسیلوانیای آمریکا برگزار میشود. دلیل اصلی تمرکز ما بر موضوع خشونت جنسی و جنسیتی، تأکید و یادآوری محوریت این مسأله در جنبش انقلابی ژینا به عنوان یک عامل پیونددهنده با مسألهی جهانی خشونت علیه زنان در کشورهای همسایه و سایر نقاط جهان بوده است. برگزاری این کنفرانس بینالمللی تلاشی است در راستای ایجاد یک گفتمان جهانی بر سر موضوع خشونت جنسی و جنسیتی، همان خشونت عریانی که جان تعداد بیشماری از زنان و دختران بیگناه معترضی را که در اعتراض به حجاب اجباری به خیابانها آمده بودند گرفت.
تلاش برگزارکنندگان این کنفرانس ایجاد فضایی امن برای شکلگیری یک گفتمان جهانی مشترک بر سر موضوع خشونت جنسی و جنسیتی بوده است. در طول یک سال گذشته معلوم شد که علیرغم ضرورت و اهمیت فوقالعادهی این موضوع، هنوز همبستگی جهانی میان روشنفکران، دانشگاهیان و فعالان حقوق زنان ایران و کشورهای مختلف ایجاد نشده است.
خشونت علیه زنان مختص ایران نیست و در ساختارهای جهانی قدرت حضور ملموسی دارد. هدف ما ایجاد یک پل ارتباطی میان دانشگاهیانی بوده است که بر این موضوع در کشورهای مختلف تمرکز کردهاند.
-چه مصداقهایی برای اعمال خشونت جسمی و جنسی به ویژه در ایران وجود دارد. ایا میتوان حجاب اجباری را هم یکی از این مصداقها دانست؟
سارا اسکندری: مصداقهای تاریخی خشونت جسمی و جنسی علیه زنان در تاریخ بسیار زیاد است. از بدن زنان در تاریخ ایران همواره به عنوان یک میدان مبارزه و نمادی برای سیاستگذاری و ساز و کاری برای حفظ امنیت داخلی و تقابل با قدرتهای خارجی استفاده شده است. تاریخ ایران به ویژه پس از دورهی اسلامی و با رسمی شدن مذهب تشیع در دورهی صفوی، شاهد خشونتهای جسمی و جنسی در شکلهای متفاوتی بوده است. سرپیچی از ارزشهای تعریفشدهی جامعه همواره منجر به رویارویی با عواقب سنگینی برای زنان از جمله اعدام، تجاوز، قتل و حتی سنگسار شده است. فرمان «آتش به اختیار» علی خامنهای و تشویق و حمایت او از حامیان قدرت در تجاوز به حریم جسمی و روانی زنان از عوامل تشدید خشونت جسمی و جنسی علیه زنان محسوب میشود. این فرمان در واقع تجویز «مردسالاری فرهنگی» یا «تنبیه فراقانونی و فرهنگی» نام دارد که به دوگانهی «ما» و «آنها» دامن میزند.
«زن، زندگی، آزادی» آینهای است تمامقد از مبارزهی تاریخی و خستگیناپذیر زنان علیه خشونتهای نهادینهشده جنسی، جسمی، و روانی که به صورت قانونی و فراقانونی زنان را در موقعیت فرودست قرار داده است و بدن آنان را به سیاسیترین ابزار قدرت بدل کرده است.
فاطمه شمس: حجاب اجباری بدون شک یکی از مصادیق خشونت جنسیتی علیه زنان است و لایحهی اخیر حجاب که در مجلس به تصویب رسید و هماکنون قابل اجراست، ملاکی بر این ادعاست. این لایحه که خلاصهی آن در جرمانگاری بیحجابی و قانونی کردن آزار و اذیت کلامی و جسمی خلاصه میشود یک پیام مشخص دارد: اینکه حکومت علی خامنهای خشونت علیه زنان را به یکی از اولویتهای اصلی خود تبدیل کرده است و بنا ندارد بر سر مسألهی حجاب اجباری به هیچ عنوان عقبنشینی کند. مقاومت و نافرمانی مدنیِ هر روزهی زنان و دختران ایرانی هم البتّه همچنان ادامه دارد. یکی از اهداف این کنفرانس بینالمللی آگاهیرسانی دربارهی همین موضوع بسیار مهم و پیوند آن به مصادیق جهانی خشونت علیه زنان است.
-این مصداقها تا چه اندازه در ادبیات و هنر ما بازتاب یافته؟
فاطمه شمس: تاریخ ادبیات فارسی هم مثل تاریخ ادبیات سرزمینهای دیگر عاری از نمونههای زنستیزانه نیست. برای مثال، ما زنان شاعر بسیاری داشتهایم که هیچ نام و نشانی از آنها بر جای نمانده است. دلیل اصلی آن هم ساختار عمیقا مردانهی دربار پادشاهان و تاریخنگاری ادبی بوده که تقریبا در همهی موارد با نگاه و روایتی مردانه نگاشته شده است. رابعه بنت کعب قزداری نمونهی خوبی است از این جهت. او اولین شاعر زن پارسیگوی و معاصر با رودکی سمرقندی است. ما از رودکی بسیار بیشتر میدانیم تا از رابعه که شعرش به روایت عطار در «الهینامه» مورد ستایش رودکی بوده است. علّت فقدان آگاهی دربارهی رابعه، سرنوشت تلخ اوست. از مهمترین دلایل کمبود منابع تاریخی دربارهی رابعه، قتل ناموسی او به دست برادرش حارث به دلیل آگاه شدنش از عشق رابعه به غلامی درباری به نام بکتاش و از بین بردن اشعار اوست. از بیشماران بیتی که رابعه نوشت تنها ۵۳ بیت باقی مانده است. همین یک مورد نمونهی گویایی از خشونت جنسیتی علیه زنان است. در دورهی معاصر هم البته ردّپای رفتارها و اظهارنظرهای زنستیزانه را میتوان به روشنی پیدا کرد. از خشونتها و تحقیرهای کلامی شاعران مرد همدورهی فروغ و تلاش در ردّ نبوغ شاعرانهاش بگیرید تا ضرب و شتم و استنطاق سیمین بهبهانی به بهانهی شرکت در راهپیمایی زنان تا سانسور، خفه کردن، دستگیری و سرکوب شاعران زن نسل بعد از انقلاب. سخنرانان این کنفرانس درباره خشونت جنسی در سنتهای ادبی مختلف از جمله ادبیات عثمانی، سوریه، سودان، فلسطین، آمریکا و ایران هم سخنرانهایی با یکدیگر گفتوگو میکنند.
منظورم این است که آیا نویسندگان یا هنرمندانی وجود دارند که بر این خشونتهای گاه کلامی و تعریضزن، دامن زده باشند؟
فاطمه شمس: بله بودهاند. ردّپای مردسالاری، زنستیزی، زنکشی و زنگریزی را میتوان هم در ادبیات کلاسیک و هم در ادبیات معاصر مشاهده کرد. البتّه معنی این حرف به هیچ وجه آن نیست که «تمام» شاعران و نویسندگانِ مرد، زنستیز بودهاند. زنستایی هم جایگاه مهمی در ادبیات فارسی، به خصوص ادبیات غنایی داشته است. مثلا یکی از نخستین فیگورهای تاریخی زن عاشق را میتوانید در «ویس و رامین» فخرالدیّن اسعد گرگانی ببینید که از شاهکارهای ادبیات کلاسیک فارسی است.
در برخی آثار مثل شاهنامهی فردوسی با ترکیبی از زنستیزی و زنستایی مواجهایم. در کنار شخصیتهای زن قدرتمند، گاهی با اظهارنظرهای زنستیزانهای هم روبهرو هستیم، از جمله اینکه زنان شایستگی مورد مشورت قرار گرفتن در امور حسّاس را ندارند (مثل حرف اسفندیار دربارهی مادرش کتایون). در شعر خاقانی هم همین طور. یا در خمریات منوچهری آنجا که میگوید دخترکان تاک را «دگرباره بباید کشت». او میگساری را همیشه با روایتی از محبوس داشتن و کشتن زنان و دخترکان باکره پیوند داده است. ممکن است بگوییم اینکه منوچهری از چنین روایتهایی استفاده کرده به خودی خود زنستیزانه نیست. حرف بیراهی هم نیست. امّا آنچه غیرقابلانکار است زن و دخترکشی است که به عنوان استعاره از آن استفاده شده است.
سرکوب گستردهی فعالان و معترضان در سوریه، یا تجربهی انقلاب مصر، یا خشونت جنسیتی علیه زنان در آمریکای لاتین از جمله بحثهاییست که همیشه به صورت جداگانه و در حوزههای مطالعاتی منطقهیی اتفاق افتاده است ولی به صورت یک گفتوگوی دو جانبه و با حضور متخصصان این کشورها در یک فضای مشترک نه. هر کدام از این کشورها تجربهی خاص خودشان را داشتهاند و ما امیدواریم با به بحثگذاشتن این تجربهها این روزنهی امید را برای تغییر وضعیت فعلی حدّاقل در سطح فکری و محتوایی ایجاد کنیم.
در آثار سعدی «زن فرمانبر پارسا» ستایش میشود. یا در برخی آثار عرفانی مانند تذکرةالاولیاء حتّی وقتی از زنان صوفی مثل رابعه عدویه تجلیل میشود، او با مردانی مقایسه میشود که در راه حق قرار گرفتهاند و «زن بودن» نسبتی ندارند.
در دوران مشروطه یک آگاهی نسبی درباره حقوق زنان ایجاد شد و نویسندگان و شاعران مرد مشروطهخواه در باب لزوم آزادی زنان از بند سنتهای دستوپاگیر زیاد نوشتند. اشعار عارف قزوینی یا ایرجمیرزا دربارهی حجاب نمونههای جالبی هستند، هرچند در برخی از همین آثار هم شما میتوانید ببینید که از زن به عنوان موجودی فرودست یاد شده است. البته واقعیت بیرونی هم چیزی جز آن نبود ولی زنستیزی در طول اعصار به ساختار زبانی هم راه یافته بود.
اظهارنظرهای جنسیتزدهای که برخی مردان شاعر درباره فروغ فرخزاد میکردند هم قابل تأمل است. اینکه مدام به جای تمرکز بر نبوغ شعری او درباره کیفیت بدن و یا روابط جنسیاش قضاوت میکردند، یا شعرش را محصول مشترک رابطهاش با گلستان میدانستند همه نشان از یک ساختار عمیقا خشن مردسالار دارد که در آن حضور و نبوغ زن به سختی به رسمیت شناخته میشود. برای مثال میتوانید به برخی اظهارات ابتهاج درباره شعر فروغ مراجعه کنید.
اگر به چند سال گذشته مراجعه کنید هم باز میبینید که شاعران زن زیادی طعم سانسور و زندان و مهاجرت اجباری و تبعید را چشیدهاند و همه اینها را میشود از جمله مصادیق خشونت جنسیتی علیه زنان دانست.
-در واکاوی مصداقها مطمئناً زمینههای تاریخی هم به چشم میخورد اینطور نیست؟
سارا اسکندری: بله. نمونههای تاریخی زیادی داریم. به عنوان مثال در دورهی قاجار، سر زنی به اصطلاح سرکش را در شیراز تراشیدند و او را به چاهی انداختند. یا طاهره قرةالعین، زنی شاعر و دینشناس را به دلیل کشف حجاب اجباری اعدام کردند. و یا بر اساس نوشتهای از مادام دیولافوا، زنی را از بالای منارهیی در کاشان به پایین پرتاب کردند. پس از دورهی قاجار، زنان در دورهی پهلوی که دورهی نوسازی و تجددگرایی بود به دستاوردهایی نائل شدند. هرچند بیش از دو دهه کندتر از کشورهای مشابه چون ترکیه، مصر، و تونس به این حقوق دست یافتند. یکی از دلایل این تأخیر تاریخی هم فقدان آزادی سیاسی، ساختار سیاسی مردسالار، نقش مخرّب روحانیون، و سیاستگزاریهای سازشکارانهی رهبران سکولار با روحانیون بود و بر اثر آن خشونتهای جنسی و جنسیتی علیه زنان تداوم پیدا کرد. زنان ایران از برخی کشورهای مسلمان همسایه آسیبهای بیشتری را متحمّل میشدند و خشونتهایی چون کودکهمسری و قتل ناموسی همچنان از مصادیق خشونت علیه زنان محسوب میشود.
پس از انقلاب اسلامی، زنان از حقوق اولیهی بسیاری که در دوران پهلوی به دست آورده بودند، محروم شدند و یک عقبگرد تاریخی در زمینهی حقوق زنان رخ دارد. پس از اجباری شدن حجاب و لغو قانون حمایت از خانواده و دیگر قوانین زنستیزانه، خشونت جنسی افزایش یافت که از مصادیق آن میتوان به تجاوز به زندانیان زن و آزار جنسی آنان، اسیدپاشی، و آزارگریهای کلامی در خیابان اشاره کرد.
چه شباهتی میان کشورهایی که از آنها نام بردهاید وجود دارد؟ آیا تجربهی رهایی بخشی در این کشورها بوده که روزنهی امیدی را به روی ما بگشاید؟
فاطمه شمس: لیست کشورهایی که خشونت علیه زنان در آنها رواج بسیار فراتر از فهرست کشورهایی است که در این کنفرانس مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. اما شباهتی که میان کشورهای مورد بحث در این کنفرانس و ایران وجود دارد این است که موضوع خشونت جنسیتی و لایههای پیچیده و عمیق تاریخی، اجتماعی، و سیاسی آن شباهتهای زیادی به هم دارد. در جریان انقلاب سوریه نیز که به دست حکومت اسد سرکوب شد خشونت، سرکوب و زندانیکردن فعالان زن اتفاق افتاد. در آن مورد هم فعالان و دانشگاهیان سوری و متخصصان سوریه تنها ماندند. پس از سقوط افغانستان و بازگشت طالبان به قدرت دختران از حق تحصیل محروم شدند. دانشگاهیان زن افغانستان یا آوارهی کشورهای دیگر شدند، یا از کار بیکار شدند ولی باز هم به دلیل فقدان همبستگی جهانی تنها ماندند.
در مصر، سودان، فلسطین، اسرائیل، آمریکای لاتین، و آمریکا هم کنترل و سرکوب بدن زن به شیوههای گوناگون در جریان بوده و هنوز هم هست. قتل حکومتی ژینا (مهسا) امینی الهامبخش ایجاد چنین فرصتی بود و امیدوارم که این کنفرانس اولین قدم در راستای مکتوب کردن و انتشار مقالاتی باشد که موضوع خشونت علیه زنان در کشورهای مختلف را مورد مداقّه قرار دهد.
در مورد ایران و افغانستان شاید این شباهت از همه آشکارتر باشد. در مورد کشورهای همسایه هم همین طور. مثلا سرکوب گستردهی فعالان و معترضان در سوریه، یا تجربهی انقلاب مصر، یا خشونت جنسیتی علیه زنان در آمریکای لاتین از جمله بحثهاییست که همیشه به صورت جداگانه و در حوزههای مطالعاتی منطقهیی اتفاق افتاده است ولی به صورت یک گفتوگوی دو جانبه و با حضور متخصصان این کشورها در یک فضای مشترک نه. هر کدام از این کشورها تجربهی خاص خودشان را داشتهاند و ما امیدواریم با به بحثگذاشتن این تجربهها این روزنهی امید را برای تغییر وضعیت فعلی حدّاقل در سطح فکری و محتوایی ایجاد کنیم.
با این لینک میتوانید به کنفرانس جهانی زن، زندگی، آزادی بپیوندید.
نظرها
نظری وجود ندارد.