دیدگاه
غزه؛ حقِ عصیان در برابر اشغالگر
اردلان باستانی ــ من از زاویهی اشغال به فلسطین نگاه میکنم. از حسی مشترک که آنها و ما کُردها، چه در دیاربکر چه در سلیمانیه یا در سنندج و قامیشلو داریم؛ حس اشغال، حس این که آمدهاند و در خانهی خودت از بودن محرومت کردهاند.
إرحل.. قالوا لي
جند أتوا من بعيد
قالوا إرحل
(حسن ضاهر)
نه ۷۵ سال بلکه گذر هزاران سال هم توان پاک کردن این حقیقت را ندارد که اشغالگران فلسطینیها را از خانهشان راندهاند.
ادبیات تولیدشده در باره فلسطین، سابقهی اشغالگری و نیستکردن سیستماتیک فلسطینیها چه در کمیت و چه در کیفیت در حدی است که دیگر "نمیدانم" و "پیچیده است" و دیگر بهانههای مرسوم را بدون استثنا رد میکند و نیازی به توضیح واضحات نیست. امروز دیگر تنها باید پرسید از کجا و کدام زاویه به فلسطین نگاه میکنید؟
من از زاویهی اشغال به فلسطین نگاه میکنم. از حسی مشترک که آنها و ما کردها، چه در دیاربکر چه در سلیمانیه یا در سنندج و قامیشلو داریم؛ حس اشغال، حس این که آمدهاند و در خانهی خودت از بودن محرومت کردهاند. مهم نیست سربازانشان از دور آمدهاند یا نزدیک. اهمیتی ندارد که پیش از استقرار دولتملت همزیستی داشتهایم یا نه! مهم یک چیز است: آنها اشغالگرند!
تجربهی همین چند روز و گفتوگوهایی که در جمعهای چپ اروپایی و ایرانی و حتی ترک داشتهام یک نکتهی قابل توجه را برای من روشن کرد: انتخاب و چینش کلمات و جملهسازیها. من همچنان زبانآموزم و تا ابد هم شاید زبانآموز بمانم، اما در این یک هفته به اندازهی تمام مدت سکونتم در آلمان جملات مجهول شنیدم و قاعدهی جملهسازی مجهول ملکهی ذهنم شد!
گمان نمیکنم کسی متوجه خشونتی که در جملات مجهول در رابطه با اشغالگری پنهان میشود، شده باشد. خشونت این جملات در نادیدهگرفتن سالها در زادگاه خود بیگانه شدن است. زندگی تحت اشغال و احساسات ناشی از آن قابل گفتن است اما در قابل انتقال بودنش شک دارم. شک به اینکه جملهی "آمدند و گفتند برو" برای همه یک معنا داشته باشد. به یقین برای خیلیها فقط محتوای شعرهایی است که محمود درویش سروده است.
اما حقیقت این است نه این سه کلمه تمامی خشونت اشغالگری را در خود دارند. آمدند یعنی پیشتر اینجا نبودهاند، میتوانستند مهمان باشند، میتوانستند حتی همسایه شوند. اما نه! اینگونه نیست، آنها آمدهاند و با خودشان چیزی داشتهاند که توان امر به رفتن را داشته باشند. اشغال این است؛ اشغال یعنی ناتوان کردن بینهایت ساکنین یک مکان.
اشغال تنها امر به رفتن نیست چنانکه در فلسطین اتفاق افتاده است. اشغال یک اجبار دیگر را هم به همراه دارد، اجبار به شورش. برخلاف تصور، اشغالگران تسلیمشدن دیگری را در دستور کار قرار ندادهاند. اشغال نابودی دیگری را میخواهد. رفتن از فلسطین یا آسمیله شدن در اشغالگران همانند اتفاقی که در ترکیه برای کردها افتاد، اشغالگران را راضی نمیکند چرا که اشغال تنها به مسلهی زمین ختم نمیشود که اگر ساکنین کوچانده شوند یا در زبان و فرهنگ و مذهب دیگری ذوب شوند، به پایان برسد. اشغال تنها با نابودی تکمیل میشود، چرا که وجود داشتن ملت تحت اشغال حتی در شرایط تبعید اجباری یا آسمیلهشدن هم باعث فراموشی نمیشود. زنده بودن خاطرهی وطن عصیان میآورد. عصیانی که در خاورمیانه چه در فلسطین و چه در کردستان خاموشی نداشته و نخواهد داشت.
این دو ملت به عصیان واداشته شده در برابر اشغالگری تنها یک راه داشتهاند. توسل به سلاح. مگر غیر از این است که صدای سلاح در ترکیه توانسته است انکار وجود کردها را به عقبنشینی وادارد و دولتی که در خانهها هم سخن گفتن به زبان ممنوعه را تحمل نمیکرد به مذاکره با همان مردم ناموجود مجبور کند؟
عصیان فلسطین یا کردستان اجباری است که اشغال و اشغالگر بر آنان تحمیل کردهاند. اشغال تبدیل دیگری به خود نیست بلکه بنا کردن زندگی بر گورستان دیگری است. مبارزه با اشغالگری فراتر از مبارزهی طبقاتی یا مبارزات دموکراتیک است و با گذارههای اخلاقی از پیشنوشته نمیتوان برای آن حد و حدود تعیین کرد.
مردمی که توسط بعثیهای عراقی کوچانده و در اردوگاهها زندانی شدند و در نهایت خویشانشان به زیر خاک فرستاده شدند جهان را نمیتوانند از دریچهای آنی ببینند که اشغال و نسلکشی را تجربه نکرده است و میتواند با "عقل سرد" انواع شورش و انواع مشروع و غیر مشروع شورش را تجزیه و تحلیل کند.
مردم تحت اشغال با تمام امکانات و از تمام راههای موجود عصیان میکنند. تمامی این راهها هم برای آنان مشروعیت دارد. آنها مشروع یا نامشروع بودن این عصیان را از دیگران طلب نمیکنند چرا که مشروع بودن مقاومت در برابر اشغالگری را بهصورت پیشینی و از خلال پروسهی اشغال کسب کردهاند.
شورشی که مردم محروم شده از بودن به آن مجبور میشوند گاهی با منطقی که از زاویهی اشغال شده موضوع را نمیبیند همخوانی ندارد؛ شورشهایی که شکستشان از همان اول پیداست، شورشهایی که از همان آغاز، انجامش نسلکشی بیشتر است.
«عقل سرد» یا آنان که تجربه اشغال شدن، رانده شدن از خانه، سرزمین و تحقیر روزمره را ندارند احتمالا میپرسد؛ مگر اینها از جانشان سیر شدهاند که با وجود آگاهی از شکست حتمی میروند وسط شهری که دور تا دورش را تانکهای ناتو گرفتهاند، سنگر ببندند و شورش کنند؟
مگر اینها ابتداییترین مسایل سیاسی را نمیدانند که تهدید به استفاده از سلاح شیمیایی یا نابودکردن را جدی نمیگیرند و علیه درندهترین ارتش بعثی قیام میکنند؟
مگر اینها نمیدانند که اسراییل شوخی ندارد؟
همهی این سوالات غلط است. مردم در اشغال راه دیگری ندارند. عصیان میکنند چون عصیان تنها راه ممکن است. راهی نه به زندگی یا مرگ حتمی. تنها عملی که میتوانند و مجبورند به انجام آن همین عصیان است چرا که اشغالگر به هیچ چیزی رضایت نمیدهد. موضوع زمین نیست، زبان هم نیست، دین هم نیست. مگر در ترکیه زبان ممنوع نشد؟ کوچ اجباری مگر اتفاق نیفتاد؟ مگر اکثریت یک مردم را در زبان ترکی و سرزمین ترکی ذوب نکردند؟ پس چرا دولت ترکیه رضایت نمیدهد به پایان سرکوب؟ چه میخواهد از همچنان تهاجم نظامی گاه و بیگاه و محاصره و بازداشتهای همیشگی؟
روشن است؛ خواست آنها _ اشغالگران_ نابودی اشغالشدگان است. نابودی که از کورهراه فراموشی عبور میکند. باید فراموش کنید که فلسطینی وجود داشته است. باید فراموش کنید که کردستان اسم سرزمینتان است و چون این فراموشی ممکن نیست، پس نسلکشی شروع میشود. عصیان هم علیه همین فراموشی است. عصیان برای فراموش نکردن و فراموش نشدن.
مردمی فراموش شده که سالهاست چکمهی سربازان را روی صورت خود میبینند و مشمول هیچ قانونی هم نمیشوند، حتی هیچ فریادرس ریاکاری ندارند و در تنهایی مطلقاند، رفتارشان را با تراز اخلاق دیگران تنظیم نمیکنند.
اگر میخواهیم با «ترازهای اخلاقی» مرسوم در باره غزه حرف بزنیم پیش از آن باید از خودمان بپرسیم؛ غزه را چه روزهایی به یاد میآوریم؟ جوابمان احتمالا فراتر از این نمیرود؛ فقط روزهایی که غزه زیر آتش است و کودکانش میمیرند یا روزهایی مشخص از سال که برای نمایش همبستگی در خانه سرودهای فلسطین را بشنویم!
کردستان را چه زمان به یاد میآوریم؟ در روزهایی که ارتشها و گروههای جهادی به آن حمله میکنند، یا یک زندانی اعتصاب غذا میکند، یا نه روزهایی که تمامی زندانیان کرد در ترکیه اعتصاب غذا میکنند یادمان میافتد کردستان وجود دارد. روزهایی که تانک و پاسدار در خیابانهای کردستان رژه میروند و با کوچکترین اعتراضی تیراندازی کور میکنند هم بسیاری کردستان را به یاد نمیآورند.
پس بگذارید با این تمام کنم؛ عصیان در غزه، کردستان و هر سرزمین اشغالشدهای از منطق ما پیروی نمیکند و اهمیتی هم برای محکوم کردن یا نکردن ما قایل نیست، چرا که عصیان، گدایی حمایت نیست. عصیان یادآوری زندگی تحت اشغال است و اشغالشده تمامی امکانات را در اختیار میگیرد برای این به یادآوردن.
نظرها
alefmimmim
«برخلاف معمول دیدم رادیو زمانه مطلب مرا منتشر نکرد شک کردم شاید کوتاهی از نحوه ارسال من بوده دوباره میفرستم تا شک من به یقین تبدیل شود» اگر خوب دقت کنید در سرتاسر مقاله آقای باستانی که احتمالاً متاسفانه از کردستان ایران هم میباشند بدجوری بوی حمایت از جمهوری اسلامی بلند است نمیدانم انتشار این مقاله از سوی رادیو زمانه را باید به حساب پایبندیشان به اصل دموکراسی گذاشت و یا چیز دیگر! فقط به یک پاراگراف از مقاله ایشان اشاره میکنم تا معلوم شود مقالهای که حتی یک کلمه ازمنشا درگیریهای اخیر اشارهای نکرده است درگیریهایی که در طول ۷۵ سال تشکیل اسرائیل بیسابقه بوده است ایشان میگوید «مردم تحت اشغال با تمام امکانات و از تمام راههای موجود عصیان میکنند تمام این راهها هم برای آنها مشروعیت دارد آنها مشروع یا نامشروع بودن این عصیان را از دیگران طلب نمیکنند چرا که مشروع بودن مقاومت در مقابل اشغالگری را به صورت پیشینی و از خلال پروسه اشغال کسب کردهاند نمیکند... پس بگذارید این طور تمام کنم که عصیان در غزه و کردستان و هر سرزمین اشغال شده ای از منطق ما پیروی نمیکند» بله همانطور که شورش ۵۷ از منطق چپ پیروی نکرد و همه را در چاه خمینی انداخت همانطور که سر مبارزان کرد را پیش پای خمینی بریدند آقای رستمی میگوید که مردم تخت اشغال با تمام امکانات وازتمامی راههای موجود عصیان میکنند حرفی که سالهاست از حلقوم حکومت اسلامی و برای پیشبرد مطامع کثیفش بیرون میآید هر بچه مدرسهای میداند که حملهای به آن گستردگی به دیوار پولادین اسرائیل کار مردم عادی که حتی نتوانستند جان خودشان را نجات دهند نبوده است آقای رستمی چپ زیر بغل مردم ایران هندوانه گذاشت و ایران را نابود کرد حالا نوبت غزه بود آن هم که نابودکردید نمیدانم هندوانه بعدی را زیر بغل کی خواهید گذاشت شما که در طول مقاله چشم بر سرمنشا ۳ هفته گروههای خونین و بیسابقه بستهای و از آن بدتر آن آدمکشیها ی اینروزهارا به حساب قهرمانی مردم غزه گذاشتهای باید بدانی که اگر مردم فلسطین قدرت نابودی اسرائیل را داشتند باید در همان اوایل شکلگیری این حکومت غاصب که هنوز انسجام نظامی تشکیلاتی و سیاسی و حمایت جهانی امروز را نداشت کار را یکسره میکردند به خصوص که آن زمان تشکیلات سیاسی نظامی فلسطینیها از حمایت نسبی کشورهای عربی خواه و ناخواه برخوردار بودو نه مثل حالا که تشکیلات حماس و....به کثیفترین معادلات پشت پرده منطقه مشغولند و با خون مردمشان تجارت میکننداز یک طرف حماس در مسکو بهمراه باقری مشغول بده بستان است از طرف دیگر عبداللهیان در نیویورک قسم من نبودم میخورد من یکی دو هفته پیش در همین رادیو زمانه گفتم که اگر حماس دوست مردم غزه بود فوراً گروگانها را ازاد میکرد و چنانچه باز هم مشکل حل نمیشد با همان هواپیمای امیر عبداللهیان به پرورشگاه خودش برمیگشت تا این همه خون بیگناه ریخته نشود مردم حماس قبلازاینکه« حس اشغال!» آزارشان دهد و قبل از اینکه به استقلال و آزادی نیاز داشته باشند حق زندگی دارند و نباید قربانی بده بستانهای قدرتهای کثیف جهانی شوند همانطور که ۴۵ سال است مردم ایران شدهاند البته همانطور که حکومت ایران میگوید« ایرانیان امنیت دارند و حس اشغال هم ندارند»