ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

سهیلا و عصیان‌های بی‌فرجامش

اسفندیار کوشه -رمان «سهیل‌آ» درباره عصیان و دردسرها و گرفتاری‌هایی‌ست که یک دختر نوجوان تحمل می‌کند تا به بلوغ فکری برسد. یک اثر ادبی نه چندان ممتاز که سندیت اجتماعی دارد.

کشمکش، عنصر بنیادین داستان است. در زندگی کشمکش معمولا بار منفی دارد. ولی در داستان خنده‌دار باشد یا غم‌انگیز، کشمکشِ نمایشی، یک اصل بنیادین است چون در ادبیات فقط دردسر است که جذاب می‌نماید اما در زندگی این‌طور نیست.

ژانت بارووِی، داستان‌نویسی

به گفته‌ی نویسنده‌ی کتاب «حیوان قصه‌گو»، داستان از قصه‌های وانمودی کودکان گرفته تا قصه‌های قومی و درام‌های مدرن درباره‌ی دردسر است.

«سهیل‌آ» یک رمان بر مبنای دردسر و کشمکش قهرمان است با خود. کشمکش‌هایی میان رفتن یا ماندن، میان مردن یا زنده‌ ماندن. میان تلاش برای اثبات خود و شکست‌هایی که پیش‌بینی‌ ناشده ‌است. کشمکش قدرت‌مند اما میان قهرمان و فردیتِ باسمه‌یی و تحمیلی یک‌سنت دیرینه ‌است که خانواده در رأس آن قرار دارد.

سهیلا دختر نوجوان داستان، از محیط زجرآور خانه می‌گریزد تا زندگی تازه‌یی را تجربه کند. او در خانواده‌یی شهرستانی زندگی می‌کند با مادری که بار زادن‌های بسیار را بر دوش می‌کشد و تلاش می‌کند مدیریت خانواده را در حضورِ اسمی پدر منفعل به بهترین شکل ممکن در دست بگیرد اما قطعاً نمی‌تواند. دخترِ بزرگش سر به شیداییِ کشف فضاهای تازه سپرده و از خانه گریخته‌ است تا در کمند کنترل مادر نباشد. مادر هم این را خوب می‌داند و رفتن سهیلا از خانه، برایش یک اتفاق طبیعی تلخ اما تحمل‌پذیر قلمداد می‌شود.

سهیلا در نخستین تجربه‌اش پرستار زنی سالمند می‌شود که سهمش از زندگی در سال‌های پایانی عمرش فراموشی و بدخلقی‌ست.

سهیلا را پسری جوان به‌نام «ممد» به «منسا»، پیرزن داستان معرفی کرده. کم‌کم نقش ممد در زندگی سهیلا پررنگ‌تر می‌شود تا عشقی آتشین در دل دختر چهارده‌ساله‌ی داستان شکل بگیرد.

حالا کشمکش میان گفتن یا نگفتن، آشکار کردن یا کتمان عشق و کلنجار رفتن با خود برای تحمل سوز عشق است.

اجاره‌ی بکرترین عضو

سهیلا اما برای استقلال یافتن از خانواده و فرار از جهنمی که زندگی سنتی برایش ساخته، به روستای مادربزرگش می‌گریزد؛ گریزی که بیش‌تر به نظر می‌رسد از مدرسه و چارچوب‌های آموزش و پرورش باشد تا خانواده. گریزی که سهیلا برای پنهان کردن رازی بزرگ برگزیده.

او پیش‌تر به این اندیشیده که «بکرترین عضو» بدنش را اجاره بدهد. برای همین ممد که حلال تمام مشکلات است زوجی به‌نام میثاقی را می‌یابد تا رحم سهیلا را اجاره کنند. اما آن‌ها به دلیل اعتراف سهیلا به استفاده از روان‌گردان شخص دیگری را انتخاب می‌کنند.

سهیلا در مدت انتظار برای عملی شدن خواسته‌اش به روستای مادربزرگ می‌رود و در آن‌جا شاهد فاجعه‌یی دردناک می‌شود. صغرا دختری که عاشق دایی غریب سهیلاست، به دلیل ناامیدی وافسردگی دست به خودسوزی می‌زند و این پایان غم‌انگیز تلاش سهیلا برای فرار به روستاست.

او دست از تلاش نمی‌کشد و با گروهی از هم‌سن وسالان خودش گروهی را تشکیل می‌دهند تا خود را جای آدم‌هایی دیگر جا بزنند و  پولی به دست بیاورند. تلاش‌هایشان چندان موفق نیست و بر همین اساس سهیلا از گروه «آکسی‌چینا» فاصله می‌گیرد ووقتی باز می‌گردد می‌فهمد ممد رفته است و این آغاز ناامیدی بزرگ‌تر و از دست رفتن عشقی‌ست که چند سال سهیلا را درگیر خود کرده‌ بود.

او در این بخش از داستان که تجربه‌ی بازی کردن نقش یک پسر را در زندگی واقعی هم‌کلاسی‌اش شقایق داشته، موهایش را از ته می‌زند و هویتی تازه را تجربه می‌کند تا از دام دختر سیاه‌بخت پیشین بگریزد.

او با برادرش سهیل دوقلوست. اما برعکس سهیل او علاقه‌یی به درس‌خواندن ندارد، سربه‌راه نیست و عاصی‌ست و برای رسیدن به خواسته‌اش می‌جنگد و گاهی این جنگ در قالب شیطنت‌هایی نوجوانانه رخ می‌نماید.

سهیلا می‌خواهد خودش تصمیم بگیرد چگونه زندگی کند. او بغض فروخورده‌ی زنانی‌ست که در جامعه‌یی سنتی محکوم به شوهرکردن در سن کم‌اند. برای این زنان راه سومی وجود ندارد یا شوهر کنند یا بمانند و درس بخوانند و بعد به خانه‌ی بخت بروند. دختر نوجوان نمی‌تواند تصمیم بگیرد که ازدواج نکند، عاشق بشود اما لزوماً پای سفره‌ی عقد ننشیند و ...

از دید او مردها دید محدودی دارند و نمی‌توانند شخصیت زنان را خود درک کنند و بشناسند. با این‌که برادرش هم‌سن وسال اوست و تقریباً هم‌زمان با او به دنیا آمده اما از دید سهیلا چندان شناختی از زن‌ها ندارد:

سهیل هرچه‌را می‌دید باور می‌کرد. نمی‌دانست ‌آنچه ‌از زن‌ها می‌بیند، فقط یک نقطەی کوچک است. انگار از سوراخ کلیدی زنگ‌زده و کوچک بخواهی یک دایناسور را ببینی که در اتاقی تنگ و تاریک است و از بس جایش تنگ است چسبیده به سوراخ. سهیل همین‌قدر از زن‌ها می‌دانست. پدر هم که از زمانی که من به دنیا آمده بودم چنان ساکت بود که گاهی می‌پرسیدند پدرتان ‌لال است؟ آیا پدرتان مشکلی دارد؟

پیچیدگی‌های دنیای زنان

از دید راوی زنان به این دلیل پیچیده‌اند که در پستوی خانه پنهان‌اند و اجازه‌ی عرضه کردن خود را به جامعه ندارند. برای همین مردان حتا اگر عمری هم با آنان زندگی کرده باشند، نمی‌توانند به حقیقت وجودشان پی‌ببرند.

در این رمان مردان منفعل وبی‌تفاوت‌اند. پدر راننده‌ی تاکسی‌ست. حرف نمی‌زند، ابراز محبت نمی‌کند و از کنار خیلی چیزها می‌گذرد و مدیریتش را به دیگر اعضای خانواده واگذار می‌کند.

سهیل تنها به درس خواندن فکر می‌کند ونسبت به مسائل خانواده مسئول نیست.  ممد سرش به کار خودش وعلائقش گرم است و نسبت به احساس‌های دیگران از جمله سهیلا واکنشی از خود نشان نمی‌دهد. دایی غریب یک معشوق سنگدل است که خواسته‌های صغرا را برآورده نمی‌کند و تنها به التماس صغرا تصمیم می‌گیرد کار پدر صغرا را پی‌گیری کند. زنان هم در این رمان آدم‌هایی هستند که سرکوب شده‌اند و حالا به دنبال گرفتن حقشان از جامعه‌اند. سهیلا عصیان کرده و از خانه گریخته، مهناز و رزا و مهسا و زهرا از اختناق توسری‌خور بودن گریخته‌اند و می‌خواهند خودشان را در گروهی که به آن‌ها استقلالی کاذب می‌دهد اثبات کنند و منسا مادری‌ست که تنها رهایش کرده‌اند.

رمان «سهیل‌آ» یک اثر ادبی ممتاز نیست. اشتباه‌های ساختاری بسیاری دارد. نوع روایت در این رمان روایت رئال است که در یک سوم پایانی به آشفتگی می‌انجامد و گاه در مسیر پر سنگلاخ سیال ذهن می‌افتد. داستان عملاً در غیاب فضاسازی و اتمسفر داستانی شکل گرفته برای همین تنها وجه برجسته‌ی آدم‌ها را می‌بینیم که در سطح ایفای نقش می‌کنند. شخصیت ها عمق ندارند و رفتارشان تیپیک است. اما مهم‌ترین نکته‌یی که در نگاه اول به چشم می‌آید، ناهماهنگی رفتاری شخصیت سهیلا با راوی‌ست؛ راوی بزرگسال و با دید و تجربه‌ی یک زن امروزین است که قدرت تحلیل دارد اما شخصیت داستان، یک دختر چهارده‌ساله‌ است با تجربه‌یی اندک که البته این ناهماهنگی در گفتار او هم نمایان است.

مواد نگه‌دارنده

افروز جهان‌دیده پیش از نوشتن این رمان سه مجموعه داستان کوتاه نوشته و سهیل‌آ نخستین رمان اوست. پرش‌های داستان و روایی دیالوگ‌محوری و توضیح مستقیم از دیگر نکته‌هایی‌ست که این رمان را از لحاظ ادبی در رده‌ی رمان‌های متوسط قرار می‌دهد. لحن گزارش‌گونه‌ی داستان بر وجه ادبی و داستانی آن می‌چربد:  

زن‌های همسایه‌ وقتی دمپختکشان را دم می‌گذاشتند، به ‌من فکرمی‌کردند که حیف از دختری که خراب شد! خاک بر سر مادرش که نتوانست درست نگهش دارد و فاسد شد. بعد می‌رفتند وسایل دختران خودشان رامی‌گشتند، زنگ می‌زدند مدرسه و درس و مشقش را می‌پرسیدند تا مطمئن شوند مواد نگهدارندەی خوبی به دخترشان زده‌اند. مواد نگهدارنده‌شان را توی سرشان، زیر جمجمه، زیر موهای کش پیچ‌شده، زیر روسری و شال‌های گره‌زده نگه داشته بودند. هر روز و شب به‌موقع و بدون تأخیر به خورد دخترانشان می‌دادند تا در مقابل فسادی که همه‌جا هست، مصون بمانند. بالاخره روزی هم می‌رسید که این دختران میراث‌دار این مواد نگهدارنده شوند.

در بخش پایانی هم به نظر می‌آید نویسنده در جایی از داستان تصمیم گرفته داستان را تمام کند اما داستان تمام نشده و ادامه یافته است بی‌آن‌که نویسنده موافق ادامه یافتنش باشد. با این‌همه دغدغه‌ی نویسنده در بازگویی مشکل‌های زنان جوان و دختران نوجوان ستودنی و ارزش‌مند است. 

این کتاب را نشر مهری چاپ و منتشر کرده‌ است.

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.