صادق بوقی: شادی بازیافته و استراحت جنگجویان
کوشا پارسانیا ـ رقص صادق بوقی و واکنش مردم به او چهرهی دیگری از جامعه ایران را نمایان میکند: بدن آسیبدیده و زخمخوردهای که با وجود سرکوبهای سیاسی مکرر بهویژه در سالهای اخیر، هنوز راههای گوناگون بقا، مقاومت و مبارزه را تجربه میکند.
صادق بوقی از کشوری میآید که مردم آن بر اساس جدیدترین نظرسنجیهای بینالمللی، همچنان مردم غمگینی هستند. او در بازار رشت ترانههای فولکلور میخواند، میرقصد و پایین ویدئوهایی که در اینستاگرامش منتشر میکند، مینویسد «الهی دلتون شاد و لبتون خندون باشه». صادق بوقی در میان مردمی که خودشان را شاد نمیدانند شادی تکثیر میکند؛ در بازاری نه چندان بزرگ، با مخاطبانی نه چندان وسیع. و ناگهان به ستارهای در تاریکی مبدل میشود و میدرخشد آن هم در شرایطی که انتظار میرود سرخوردگیهای اجتماعی و سیاسی مردم را به سوی ناامیدی و اندوه هرچه بیشتر سوق داده باشند.
صادق بنا متجدد معروف به صادق بوقی، مردی است گیلک که مدتی پس از انتشار فیلم رقصش در اینستاگرام بازداشت میشود و پلیس صفحه اینستاگرام او را مسدود میکند. خبر دستگیری او واکنشهای بسیاری در پی دارد؛ از هنرمندان و چهرههای مطرح اجتماعی و فرهنگی گرفته تا بسیاری از مردم که با رقص گروهی و انتشار فیلم رقصشان به حمایت از او دست میزنند. خبر بازداشت صادق بوقی تکذیب میشود، صفحه اینستاگرام او دوباره فعال میشود، اما موجی که ایجاد شده چهرهی دیگری از جامعه ایران را نمایان میکند: بدن آسیبدیده و زخمخوردهای که با وجود سرکوبهای سیاسی مکرر بهویژه در سالهای اخیر، هنوز راههای گوناگون بقا، مقاومت و مبارزه را تجربه میکند. او صفحهای تازه در اینستاگرام باز کرده است.
موسیقی، ارواح بهحاشیه راندهشدگان
شادی شاید یکی از این راهها باشد. موقعیتی که اگرچه معمولا دربرگیرنده مفهوم مقاومت مدنی نیست، اما میتواند نقش مهمی در دوام جنبشهای اجتماعی داشته باشد. شادی شاید نوعی مقاومت باشد در برابر سرکوب. استفانه کمپ در مقاله "نزدیکتر به آزادی، زنان برده و مقاومت روزمره در مزارع جنوب" درباره اتخاذ رویکردی مبتنی بر شادی توسط سیاهان مینویسد و توضیح میدهد که در فرهنگ آمریکایی-آفریقایی به کار بردن شادی بهعنوان یک فضای مبارزاتی سابقه دیرینه دارد. او شرح میدهد که گروهی از هنرمندان سیاه گرد هم میآمدند و فضایی را برای جامعه سیاهان ایجاد میکردند تا از طریق رقص و آواز به هم بپیوندند و حتی بردگان سیاه با اتخاذ رویکردی زیرزمینی به بسیاری از فعالیتهای اجتماعی دست میزدند از جمله رقص در شب، معاشرت با کسانی که در محلههای مختلف زندگی میکردند، و برگزاری جشن ازدواج برای زوجهای جوان عاشق؛ درحالیکه میدانستند خطر برانگیختن خشم "اربابان" سفیدشان کم نیست.
برخی محققان از جمله پرکینز، ۱۹۲۲؛ وایت، ۱۹۸۳ بر این ادعا هستند که موسیقی به راهی برای آفریقاییهای برده تبدیل شده بود تا احساسهای خود را بیان کنند، خواه غم یا شادی. آوازها در دوران بردهداری از نسلی به نسل دیگر منتقل شدند و تحتتاثیر سنتهای آفریقایی و مذهبی به چیزی بدل گشتند که بعدها «ارواح سیاهان» نامیده شد.
شادی بهمثابه مقاومت
رقص و آواز صادق بوقی و موج شادی و نشاطی که ایجاد کرد شاید بیشباهت به رویکردی اعتراضی مبتنی بر شادی نباشد. دستکم احتمالا چنین نتیجهای در بر داشته تا جایی که بلافاصله خشم حکومت ایران را برانگیخت و باعث واکنش قهرآلود از سوی آن شد. این را پریسا، پزشک سی و چهار سالهی ساکن تهران هم تایید میکند و از اهمیت رقص صادق بوقی برای مردم میگوید. به گفته او آنچه مرد گیلک انجام میدهد بیشتر یک نماد اعتراض است. او به زمانه میگوید که البته رقص و شادی برای مردم مهم است اما رقص صادق بوقی نمادی است از هویت اعتراضی مردم ایران در برابر رژیم.
مردمی که به گفته پریسا گرچه از نظر اقتصادی و سیاسی تحت فشارهای بیشتری هستند اما قطعا از حرکتهای اعتراضی به شکلهای مختلف حمایت خواهند کرد. پریسا در ادامه میگوید:
این حرکات میتوانند خیلی بزرگتر شوند و بههمین دلیل عجیب نیست که حکومت بخواهد با صادق بوقی برخورد کند چون جمهوری اسلامی به هر حال یا مخالف شادی است یا به خاطر حفظ منافع خود مردم را شاد و بانشاط و پویا نمیخواهد.
نیایش، بیست و دو ساله هم با پریسا همنظر است. او به زمانه میگوید:
برای من عجیب بود که رقص یک مرد چنان تابو باشد که پیج اینستاگرامش را ببندند. در سینما و خیلی پلتفرمهای دیگر بارها شاهد رقص مردان بودهایم. حتی رقص کردی و ترکی مردان را در صدا و سیمای جمهوری اسلامی بارها دیدهایم. اما به نظرم بازتاب رقص صادق بوقی برای جمهوری اسلامی یک زنگ خطر بود. بازتابی همچون رقص زنان و دختران ایرانی، رقصی نمادین و به نشانه آزادی.
استراتژیهایی برای مقاومت روزمره
تلاش برای شاد شدن یا آنچه ممکن است "بیخیال" شدن بهنظر برسد به معنای از بین بردن رنج و مصیبت نیست. همچنین به این معنا نیست که ما شرایط نابسامان و تبعیضآمیز و ظالمانهای را که در آن قرار داریم پذیرفتهایم. این شاید به معنای تصمیمی باشد که ما برای زنده ماندن گرفتهایم، حتی در شرایطی که زندگیمان در خطر است و احتمالا تاثیری بر تغییر شرایط نداریم. این چیزی است که برخی گروههای تحتستم تجربه کردهاند و با وجود قرار گرفتن در معرض اضطرابهای اجتماعی از جمله تبعیض و تروما، میزان بالایی از تلاش برای توانیابی را از خود نشان دادهاند.
تجربه سرکوبهای شدید و مکرر اعتراضات سیاسی در ایران، تبعیضهای مضاعف، ستمهای متقاطع، تشدید نابسامانیهای اقتصادی و مشکلات متعدد دیگر اگرچه فضای یاس و اضطراب را در جامعه افزایش میدهد اما این امکان را هم ممکن است ایجاد کند که مردم استراتژیهایی برای مقاومت روزمره ایجاد کنند.
پریسا زندگیاش را نمونهای از این وضعیت توصیف میکند. او خودش را آدم شادی نمیداند، حتی فکر میکند که بیشتر از بقیه معترض و گلایهمند است و همین از شادیهایی که میتوانست داشته باشد میکاهد. با اینهمه تلاش میکند راههایی برای لذت بردن از زندگی پیدا کند. او میگوید:
خیلی سخت است شما در شرایط فعلی بخواهید خالصانه شاد و راضی باشید چون مثلا شرایط اقتصادی باعث میشود آدم نتواند کارهایی را در جهت شاد بودن انجام دهد. من با سفر رفتن خوشحال میشوم ولی مدتهاست میبینم هزینهای را که برای آن سفر لازم است ندارم. اما به هر حال این باعث نشده من دنبال شاد شدن نباشم. هرچقدر هم شرایط اقتصادی بدتر شود و مردم از هر نظر تحت فشار باشند باز نمیشود شادی را از زندگی آنها حذف کرد، مردم همیشه راههایی پیدا میکنند برای اینکه رنج را تحمل کنند.
پریسا همیشه دنبال راههایی بوده که بتواند زندگی شادتری داشته باشد مثل سفرهای یک روزه و تفریحهای کوچک. ورزش اولینکاری است که میتواند او را راضی و خوشحال کند. او میگوید:
علاوه بر تاثیرات جسمی و تاثیرات مثبت روی مغز و روحیه، با ورزش کردن در محیطی قرار میگیریم و آدمهایی را میبینیم که انگیزه و انرژی دارند. محیطهای ورزشی شاد هستند و میتوانند تو را تا یکی دو ساعت از محیط زجرآور بیرون رها کنند. این خودش تسکین است برای همه رنجهایی که این روزها داریم تحمل میکنیم.
افراد شاد اغلب پیوندهای اجتماعی قویتری ایجاد میکنند و این ارتباطات و پیوندها برای سازماندهی و تداوم جنبشهای مدنی اهمیت دارند. وقتی افراد در کنار هم قرار میگیرند و شادیهای خود را به اشتراک میگذارند احساس همبستگی در آنها تقویت میشود و این شاد بودن ممکن است عزم آنها را برای به چالش کشیدن نظامهای سرکوبگر تقویت کند. از نظر پریسا ورزش کردن در گروه به مراتب تاثیر بیشتری در شاد شدن دارد. او شادیکردنهای تیمی را از شادیکردنهای فردی موثرتر میداند و میگوید که وقتی شادیها را با افراد دیگر تقسیم میکند احساس بهتری پیدا میکند.
نیایش هم ورزش کردن را یک استراتژی برای ایجاد احساس توامان شادی و امیدواری در خودش میداند. او به گفته خودش هنوز تکلیف هیچ چیزش در زندگی روشن نیست، نه دانشگاه رفته و نه به کاری مشغول است. با اینهمه رگههای خوشبختی و شادی و لذت را بیشتر از هر زمان در خودش احساس میکند. نیایش میگوید:
من فعلا خانهنشین هستم. در اوج جوانی و مدت زیادی با افسردگی دست و پنجه نرم کردم. اما خدا را شکر به هر نحوی شده از بحران عبور کردم و تازه انگار دارم وارد میدان زندگی میشوم. همیشه برایم جالب است که آدمهای بیرون زندگی من فکر میکنند من هنوز افسردهام و خیلی بدبختم. چرا بدبخت؟ چون دانشگاه نرفتم، کار ندارم و نه حتی چهار تا دوست که با آنها بیرون بروم. مدام در خانه هستم. ولی واقعیت این نیست. من جوانههای ضعیف تازه از خاک بیرون زده را در خودم حس میکنم. همین که از تخت بیرون میآیم، ورزش را شروع میکنم به من حس امید و شادی میدهد. همان برنامههای جامع ولی آرام را که اجرا میکنم.
او میگوید که هر روز هرچقدر هم کوچک دارد از هر جهت رشد میکند و به سمت زندگی عادی قدم برمیدارد و همین را بهانهای برای شادی میداند. به نظر نیایش میشود در هر شرایطی امید و شادی را یافت بدون اینکه غم و اندوه را سرکوب کرد؛ یعنی میشود این همه را همزمان تجربه کرد.
برای بسیاری از مردم در جامعه ایران، امروز شاید یکی از آن زمانهای بسیار ناآرام باشد که بهطور اجتنابناپذیری با رنج، آسیب و تروماهای بسیار همراه است. آنها در سوگ از دست دادن خواهران و برادران خود هستند درحالیکه به آینده چشم دوختهاند و فکر میکنند که هرگز آنچه را شاهد بودهاند فراموش نخواهند کرد. با این مه آنچه ضروری است نیاز مردم به کمی استراحت کردن و شاد بودن است.
آدره لورده در مقاله "انفجار نور" میگوید که مراقبت از خود مبارزهای سیاسی است. خندیدن، تفریح، استراحت دادن به ذهن و بدن به کاهش تنش و اضطراب کمک میکند، چرا که مبارزه برای آزادی و عدالت با جسم و روانی که خالی شده باشد غیرممکن به نظر میرسد. و این همان تجربهای است که به نظر میرسد مردم در جامعه ایران به آن دست یافتهاند. آنها میدانند که شادی و تلاش برای بازیابی خود، مسیر مستقیمی است به سوی شادی. شاید از این رو صادق بوقی با رقص و آواز سادهاش تا این حد مورد توجه قرار میگیرد و به نمادی برای "استراحت جنگجویان" مبدل میشود؛ استراحتی که ممکن است جامعهی ایران را به جنبشهای دیگر پیوند زند.
***
«استراحت جنگجو» که در تیتر این مطلب استفاده شده، عنوان رمانی است که کریستین روشفو، نویسنده آلمانی آن را خلق کرده است.
منابع:
Camp S (2005) Closer to Freedom: Enslaved Women and Everyday Resistance in the Plantation South. Chapel Hill, NC: University of North Carolina Press.
Lorde A (1988 [1985]) Apartheid USA. In: Lorde A (ed) A Burst of Light: Essays by Audre Lorde. New York, NY: Sheba Feminist Publishers.
Perkins AE (1922) Negro spirituals from the far south. The Journal of American Folklore 35(137): 223–249.
White J (1983) Veiled testimony: negro spirituals and the slave experience. Journal of American Studies 17(2): 251–263.
نظرها
ارسلان
دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
رژ لب مشکی
آی لاو یو و مای لآو !!