«خودکشی» نام دیگر مرگهای سیستماتیک دختران زیرسن
غزاله معتمد - با دسترسی به ابزار تحلیلی مدرن و رویکردهای فمینیستی و متقاطع، نمیتوان از نقش سویه سیستماتیک این مرگها، با تقلیل دادنشان به «خودکشی مسری» گذشت و بر سر این نایستاد که مرگ دختران زیر سن نتیجه عملکرد دولت و حکومت جمهوری اسلامی است که پروپاگاندای سیاسی و فرهنگی و رسانهای و قضایی خود را به عنوان ابزار فشار برای وقوع امر خشونت بر زنان بسیج میکند.
یازدهم دی ماه ۱۴۰۲ دختری دانشآموز به نام مینا صادقی از اهالی چرام، ساکن شهر دهدشت از شهرستانهای استان کهگیلویه و بویراحمد در قبرستان این شهر دست به خودکشی زد و تصاویر تکاندهندهای از این دختر نوجوان در گورستان پخش شد.
منابع محلی و کانال تلگرامی شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران، دلیل خودکشی این دختر را اختلاف دختر با خانوادهاش بر سر مسئله ازدواج اعلام کردهاند. در سالهای اخیر موارد متعددی از خودکشی دختران زیرسن منتشر شدهاست، دخترانی که زیر بار فشار خانواده برای تن دادن به کودک همسری به سمت مرگهای اجباری سوق داده شدهاند.
مرگهایی که بهواسطه نهادینه شدن فرهنگ مرد/پدرسالاری و برساخت مایملکپنداری زنان در سایه حمایت قوانین زنستیز حکومتی رخ میدهد مرگهایی سیستماتیک (نظاممند) اند. موقعیت اجتماعی و فرهنگ حاکم بر جامعه که با برساختههای زنستیزانه ساختار حکومتی همراه است تاثیر مستقیم بر این مرگهای در نگاه اول «خودخواسته» دارد.
در سال ۱۴۰۲ فقط طبق آمار رسمی از فروردین تا شهریور یازده دانشآموز اقدام به خودکشی کردهاند. در روزهای منتهی به هفته اول آذرماه سال جاری، چند دانشآموز دختر در استان ایلام جانباختهاند که چهار نفر آنها در یک محله زندگی میکردند و هممدرسه بودهاند، دلیل مرگ همه آنها «خودکشی» اعلام شده است.
از بعد از این اتفاق، جو شهر آبدانان متاثر از خودکشیهای اخیر است. منابع محلی نقل میکنند «خانوادهها از ترس اینکه اتفاق مشابهی برای فرزندانشان بیفتد، درگیر این هستند که چگونه امکان تقلید خودکشیهای رخ داده در ماههای اخیر را به حداقل برسانند. این مسئله که چهار دختری که جان خود را گرفتهاند در یک مدرسه درس میخواندهاند، باعث شده است نگرانیهای زیادی در مورد سلامت روانی باقی بچههای مدرسه به وجود بیاید.»
در این میان یک سوال مهم و اساسی این است که آیا مسئولان استانی و کشوری از این رویداد بیاطلاعند؟! اگر اطلاع دارند چطور در این مدت هیچ اقدام خاصی صورت نگرفته است؟ روزنامه اعتماد به نقل از حرمتالله موسویمقدم، خبرنگار محلی در آبدانان در مورد اخبار خودکشیهای اخیر در این شهر نوشته است چهار خانواده از پنج خانوادهای که دخترانشان در کمتر از دو ماه گذشته خودکشی کردهاند را میشناسد. این خبرنگار میگوید:
این خانوادهها از نظر مالی در فشار نبودند، بچهها به مدرسه میرفتند و دوتای آنها هم چادری بودند. ایلام برای سالها یکی از بالاترین آمارهای خودکشی در کشور را داشته، اما آنچه الان در حال رخ دادن است، موضوع دیگری است.
لزوم درک فشار سیستماتیک
برخی نظریهپردازان روانشناسی معتقد هستند خودکشی خصوصا در نوجوانان امری مسریست، با این شرح که به خصوص بچهها از یکدیگر تقلید میکنند و در نتیجه وقتی مثلا در یک مدرسه یا یک محله خودکشی رخ میدهد ممکناست زنجیرهای از خودکشی در میان نوجوانان متاثر از این رویداد را به همراه داشته باشد. این نظریه میتواند در شکلهایی از مجموعه اتفاقات جوامع نزدیک بههم با واقعیت همراه باشد اما با دسترسی به ابزار تحلیلی مدرن و رویکردهای فمنیستی و متقاطع میتوان گفت که تقلیل مسئله سیستماتیک بودن این مرگها تنها به «خودکشی مسری» و گذشتن از جنبههای ساختاری و سیستماتیک آن در جوامع استبدادی، که ساختار حکومتی با تکیه بر مذهب سیاسی بر تمام جنبههای خصوصی و فردی افراد تاثیر مستقیم و مسلط دارد و با مجموعهای از برساختهای کنترلگر و زنستیز در خانواده هستهای رسوخ کردهاست، نادیده گرفتن نقش حکومت اقتدارگرا و گذاشتن بار این مرگها بر دوش این دختران نوجوان و سوقدادن آنها به اجرایی کردن فرامین سیستم جهت حفظ بقاست.
دورکیم جامعهشناس فرانسوی، بر این باور بود وقتی آسیبی اجتماعی زندگی قشر وسیعی از مردم را متاثر میکند باید به چیزی ورای فرد و افراد، و به ساختارها و الگوهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی حاکم بر جامعه توجه داشت. او خودکشی را پدیدهای اجتماعی میداند که اعمال فردی، قادر به توجیه و توضیح آن نیست و به همین سبب خودکشی را حاصل جمع عوامل گوناگون (سیاسی، اجتماعی، خانوادگی، مذهبی و همه برساختههای اجتماعی) میداند. دورکیم خودکشیها را در چهار دسته کلی قرار میدهد که عبارتند از: خودکشی خودآگاهانه، خودکشی دگرخواهانه، خودکشی آنومیک و خودکشی قضا و قدری.
فهم چگونگی کنترل سیستماتیک و تلاش برای مطیعسازی و یکدستنمایی افراد در جوامع استبدادی و استفاده از نهاد خانواده به عنوان بازوی سرکوب و اهرم فشار که میتواند در نوجوانان منجر به احساس بیقدرتی در تعیین سرنوشتشان شود، در دستگاه تحلیلی مجهز به ابزار مدرن شاید فرمی پیچیده و متقاطع از دستهبندی دورکیم را پیش روی ما قرار دهد.
در بررسی ساختار خانواده هستهای و خودکشی نوجوان میتوان گفت ناکارآمدی روابط خانوادگی، اجبار به کودکهمسری، دوری جستن از فضای نامطلوب خانواده با ازدواجهای ناخواسته، اختلافات و چالشهای خانوادگی، خشونت علیه زنان و دختران نوجوان از جمله خشونتهای موسوم به «ناموس»، حمایت اجتماعی پایین از طرف خانواده در زیر چتر قوانین مردسالار که تمایل به حذف اجتماعی و دربند کشیدن زنان دارد، متهم شدن به داشتن رابطۀ «نامشروع» با جنس مخالف از جمله عواملیست که دختران زیر سن و زنان را به سوی اقدام به خودکشی سوق میدهد.
پژوهشگران زیادی نیز در طی سالیان برای توضیح رابطه جنسیت و خودکشی و نقش سیستم و دستگاهای حاکم در هر جغرافیا سعی کردهاند که با استفاده از ابزار تحلیلی مدرن و فمنیستی رابطه شکاف جنسیتی و خودکشی را توضیح دهند. یک دریافتی که بسیاری از آنها بر سر آن توافق دارند آن است که ساختارهای سیستماتیک تبعیض اجتماعی و جنسیتی، مردانگی اقتدارگرا و مفاهیم برساخت فرهنگ مردسالاری حول «زن»، از عوامل موثر در ارتباط با شکاف جنسیتی و خودکشی است که در جغرافیای سیاسی ایران بهطور قطع باید نقش مذهب سیاسی را نیز به این مجموعه اضافه کرد.
صبا آلاله، روانتحلیلگر اجتماعی و سیاسی درباره نقش ساختار و سیستماتیک بودن خودکشی در کودکان به «زمانه» میگوید:
در حال حاضر عوامل محیطی و رویدادهای پراسترس و خشونتبار سیاسی و اجتماعی ایران از فاکتورهای تحریککننده برای خودکشی نوجوانان است و باید در تحلیل این مرگهای تکاندهنده در اولویت قرارگیرد.
او اضافه میکند:
مبحث خودکشی در نوجوانان به هیچ عنوان نمیتواند بهطور مجزا برگرفته از اختلالات فردی باشد، میتوان گفت عوامل بیرونی و ساختاری باعث به وجود آمدن اختلالات درونی و فردی میشود که باعث به وجود آمدن تفکرات خودکشی در نوجوانان میشود. مشکلات خانوادگی نیز برای نوجوانان پر از رویدادهای استرسزاست و مجموعهای از عوامل، مانند تحت خشونت قرار گرفتن، میتواند برای آنها اختلال پس از سانحه به وجود آورد. تمامی این عوامل، عوامل محیطی و بیرونیست. ساختار سیاسی و اجتماعیای که با آن در ارتباط هستند باعث آشفتگی در خانواده میشود و خانواده هم متعاقبا موجب بازتولید الگوهای خشونت و سرکوب و فشارها و ایجادزخمهای روانی و عوامل تهدیدآمیز میشود؛ فشارهایی چون تن دادن به کودک همسری. نگاه به مرگ در نوجوانان با بزرگسالان بسیار متفاوت است. کودک زمانیکه تفکرات خودکشی به سراغش میآید خیلی زود تصمیم به اجرای آن میگیرد ولی در بزرگسالان اینطور نیست.
از صبا درباره نقش نهادهای آموزشی و ارتباط سازنده بین نوجوان و منتورهای او در این سن و دوره پرسیدم. او در پاسخ به این سوال میگوید:
در خانوادهها معمولا راجع به خودکشی هیچ صحبتی نمیشود، ساختار آموزشی و مدرسه نیز هیچ کمکی برای بازشدن این بحث و صحبت از آن به نوجوان نمیکند. در ساختارهای مردسالارانه و تبعیضآمیز جنسیتی، هیچ فضای بازی وجود ندارد تا نوجوانان از احساسات و هیجانات خودشان حرف بزنند و همه چیز با بایدها و نبایدها از پیش مشخص شده است. در نتیجه نوجوانان با احساساتشان صادق نیستند و حتی اگر تفکر خودکشی داشته باشند که برآمده از ساختار است، نه در خانواده و نه در مدرسه و جامعه، اجازه صحبت کردن درمورد آن را نمییابند. من مبحث خودکشی در کودکان را بسیار پیچیده و زنجیرهوار میبینم و اولویت را ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی میدانم و بعد خانواده را همچون ابزار و اهرم میبینم.
نامرئیکردن نقش خشونتهای جنسی و جنسیتی
در جغرافیای سیاسی ایران، جایی که رتبهاش طبق نمودار جهانی شکاف جنسیتی عدد ۱۴۳ از بین ۱۴۶ کشور جهان را نشان میدهد، در نظر گرفتن نقشهای جنسیتی، مناسبات قدرت در جامعه و خانواده، انگانگاری اختلالات و بیماریهای روحی و روانی، عدم دسترسی افراد به مراقبتها و حمایتهای لازم، عدم وجود استراتژیهای پیشگیرانه در نهادهای دولتی، عدم گردآوری دقیق موارد خودکشی یا طبقهبندی آن از نظر جنسی، اقتصادی، فرهنگی، مذهبی و اجتماعی، عدم حمایت و پشتیبانی مادی و معنوی پایدار از آسیبدیدگان و کسانی که یکبار اقدام به خودکشی کردهاند، جهت دستیابی به اقدامات موثر پیشگیرانه بسیار حائز اهمیت است.
مشکلات و بحرانهای دختران نوجوان با خانواده از علل مهم خودکشی در سنین پایین است؛ معضلاتی مانند وادار کردن آنان به کودک همسری که وضعیتیست که از سمت نهاد خانواده به این کودکان تحمیل میشود از سمت نهادهای دولتی و قضایی نیز حمایت میشود و حتی شکل دستور کار در برنامههای مصوب مجلس و دولت نیز مییابد.
ما میدانیم که موارد متعددی در قتلهای منتسب به ناموسی وجود دارد که در برخی والدین (مورد رومینا) حتی انگیزه و عمل فرزندکشی را تحت نام خودکشی مطرح میکردند و یا روایات دختران زیر سنی که به علت خشونت خانگی دست به خودسوزی میزنند، همه این موارد در نبود پاسخگویی دولت در زمینه فقدان گردآوری آمارهای دقیق، پیگیری قضایی به دور از مناسبات قوانین فقهی و زنستیزانه، عدم وجود پروتکلهای مراقبتی و حمایتگرانه و رها کردن این اخبار در سکوت و حتی سرکوب خبری میتواند به راحتی منجر به ثبت این مرگها تحت عنوان «مرگ به علت بیماری روحی یا تصادف» شود.
از همینروست که نمیتوان از نقش سویه سیستماتیک این مرگها گذشت و بر سر این نایستاد که دولت و حکومت جمهوری اسلامی پروپاگاندای سیاسی و فرهنگی و رسانهای و قضایی خود را به عنوان ابزار فشار برای وقوع امر خشونت بر زنان بسیج میکند. نمیتوان از این گذشت که کودک همسری در سیستم دولتی شکلی تاریخمند و قانونمند دارد و در نتیجه اعمال چنین خشونتی از سمت خانواده و برساختهای مرد سالاری حکومتی با عدم پیگیری نهادهای قضایی و حمایتی همراه میشود و در نهایت سبب میشود تا این روایات دلخراش و فاجعهبار در عین گسترش و ازدیاد، دفن شوند.
در یک نمونه از این اعمال قدرت و بسیج کردن و پردهپوشیهای دستگاههای قضایی، پرونده امیرحسین مقصودلو معروف به تتلو که چندین هفته از انتقال او به ایران میگذرد، در دادسرای امنیت و عمومی تهران در حال رسیدگی است.
در حالیکه حتی خبرگزاری دولتی همشهری نوشتهاست:
شنیدهها حکایت از این دارد که دو نفر از شاکیان تتلو خانواده ۲ دختر ایرانی هستند که در ترکیه با تشویق و ترغیب تتلو اقدام به خودکشی کردهاند» پرونده او با اتهام «گسترش و ترویج فساد و فحشا» در دادسرای امنیت در حال رسیدگی است.
در این پرونده به وضوح میتوان اعمال قدرت سیستم قضایی برای نامرئی کردن خشونت جنسی و جنسیتی روا داشته شده به دختران زیر سن را دید که گزارشهای بسیاری هم از شرح آن خشونتها توسط دختران خشونتدیده در فضای مجازی موجود است و منجر به این شده که دو نفر از آنها هم جان خود را گرفتهاند. دختران زیر سنی که در وضعیت باجگیری جنسی و تحت خشونت و تجاوز قرار گرفتهاند و دو تن از آنها تحت فشار روانی بسیار و احتمالا در رویارویی با جامعه قربانینکوه و ساختاری که میتواند به جای کار مراقبتی و حمایتی آنها را طرد کرده و در روند بازتولید چرخه خشونت قرار دهد رفتن به سمت مرگ را برگزیدهاند و امروز این مرگ تحمیلی در اثر خشونت، به کلی از سمت سیستم دولتی محو و نامرئی میشود.
مرگ زنانی که برای فرار از موقعیت تعرض و تجاوز و یا آسیبهای پس از آن خود را این چنین «حذف» میکنند و به معنایی به سمت «مرگهای تحمیلی» سوق داده میشوند، یقیناً نامش خودکشی نیست که زنکشیست.
این زنان به دلیل فرار از وضعیت خشونت جنسی و تجاوز سپس برای گریز از بار تحملناپذیر قربانینکوهی، طرد و مجازات سنگین عدم حمل صحیح بار «عفت و پاکدامنی»، که میدانند بعد از این باید با آن به حیات خود ادامه دهند از لبهی زندگی خود را به پایین پرت که نمیکنند، بلکه پرتاب میشوند. زمین ناامن زیر پایشان خالی میشود و در چشم برهمزدنی دیگر نیستند.
پیشگیری از این مرگهای تحمیلی میسر نخواهد شد مگر اینکه جامعه به بازنگری جدی برسد و خشونت سیستماتیک علیه زنان و دختران زیر سن که تنیده در فرهنگ مردسالار حکومتیست و سیستمی که زنده به این فرهنگ است را مورد بازخواست قرار دهد، نه زنان و دختران نوجوانی را که روی لبه زندگی، جز به زندگیای که ازشان میگریزد به چیز دیگری فکر نمیکنند.
نظرها
خواننده
تحلیلی دقیق و تکاندهند, خصوصا این بخش: "مرگ زنانی که برای فرار از موقعیت تعرض و تجاوز و یا آسیبهای پس از آن خود را این چنین 'حذف' میکنند و به معنایی به سمت ' مرگهای تحمیلی' سوق داده میشوند، یقیناً نامش خودکشی نیست که زنکشیست." اما شاید بتوان گفت که مرگ سیستماتیک, با حرکت آهسته و تدریجی , جهت و فرایندی است که اکنون اکثریت قریب به اتفاق جمیعت ایران و محیط زیست کشور در مسیر آن است. چند روز پیش کانال تلگرامی "سر خط" یاداشت کوتاهی داشت در باره دختر بچه ی یازده ساله ی کرد "یسنا شجاعی" که از زور فقر خودکشی کرده بود. و اشاره به اینکه چگونه: "کودکانی که در کودکی پیر میشوند و آرام آرام به قتل میرسند یا چون یسنا شجاعی ۱۱ ساله در یاسوج از زندگی «سیر» میشوند." حال نه اینکه بخواهیم فی البداه و بدون تحقیقات میدانی یک مفهوم جدید اختراع کنیم, اما حقیقت غیر قبل انکار این است که بسیاری از کودکان در این جامعه (و نه فقط کودکان کار ) به نظر می رسد که دچار نوعی "پیر کودکی" شده اند. یکی از درد آورترین نمونه های آن, کودک کار "رضا میزبان", کودک کاری بود که در ۸ سالگی در یک برنامه تلویزیونی در پاسخ به اینکه: آرزویش چیست؟ پاسخ داده بود که آنقدر صبح تا شب کار میکند که هیچگاه وقت و فرصت آرزو کردن نداشته است. او ده سال پس از مصاحبه اش, در سن ۱۸ سالگی خودکشی کرد. منظور از این پرحرفی های, نه چندان منسجم, این است که, با وجود اینکه دختران جوان و زنان در صف مقدم نیزه ی تیز "مرگهای سیستماتیک" قرار دارند, اما کلیت این مقوله بسیار فراتر از دختران زیر سن و زنان است و دربرگیرنده ای اقشار وسیعی از جامعه (و همچنین زیست محیطی کشور) نیز می باشد. که این فرایندی رو به افزایش و گستردگی است, و نه کاهش. دلیل اصلی این فرایند "مرگهای سیستماتیک" نیز چند صد هزار آخوند و طلبه مفتخور و مرتجع و پایه های اجتماعی آنان است. به بیان دیگر الگوهای تولید ثروت و "رژیم انباشت سرمایه" در جمهوری جهنمی اسلامی اکنون به جایی رسیده است که در تحلیل نهایی برای ما دو گزینه بیشتر باقی نمی گذارد, یا بقای این نظام و فرایند "مرگ سیستماتیک" و مرگ تدریجی اش, یا بقای ملت از راه سرنگونی انقلابی جمهوی جهنمی اسلامی. نتیجه ی اخلاقی داستان: آن عبارت آغازین مقاله که ذکر می کند: "مرگ دختران زیر سن نتیجه عملکرد دولت و حکومت جمهوری اسلامی است که پروپاگاندای سیاسی و فرهنگی و رسانهای و قضایی خود را به عنوان ابزار فشار برای وقوع امر خشونت بر زنان بسیج میکند." را شاید بتوان بدینگونه نیز بیان کرد که: "مرگ سیستماتیک اقشار آسیب پذیر در کشور نتیجه عملکرد دولت و حکومت جمهوری اسلامی است که پروپاگاندای سیاسی و فرهنگی و رسانهای و قضایی خود را به عنوان ابزار فشار برای وقوع امر خشونت بر جامعه بسیج میکند."
ترانه
جستار ذیل در رابطه با این مقاله ست: مسمومیت دانشآموزان و استراتژی کلان جمهوریاسلامی برای تداوم حکمرانی *** بهنام امینی − چرا جمهوریاسلامی میبایست چنین برخوردی را با دانشآموزان در پیش بگیرد؟ آیا منطقیتر نمیبود که پس از سرکوب تظاهرات خیابانی در قیام ژینا، حکومت به سمت نوعی دلجویی از معترضان، یا حداقل بخشهایی از آنها، میرفت تا فضای جامعه هم کمی آرامتر شود؟