بشری المتوکل و مسأله حجاب به عنوان یک نقاب اجتماعی
فیروزه زمانی- این عکاس هنرمند یمنی، تم حجاب را به بازی میگیرد: اگر تو «مرد» مجبور بودی حجاب به سر کنی، چه میشد؟ اگر تو «زن» لباس مردانه میپوشیدی، چطور؟ اگر کودکی را به خاطر ایدئولوژی بپوشانیم، هستی و هویت او چه میشود؟ برخی آثار او را بررسی کردهایم.
بشری المتوکل، عکاس یمنی، به بحث دربارۀ هنجارهای اجتماعی دامن میزند و قضاوت فرهنگها از یکدیگر را زیر سؤال میبرد. پرترههای پرنقشونگار او، عمدتاً از زنان خاورمیانهای، این دیدگاه غربی را به چالش میکشد که حجاب را نماد سرکوب میبیند. مسائل هویتی در مرکز کار او قرار دارند. هرچند او به حجابهایی که کاملاً فرد را میپوشاند به دیدۀ تردید مینگرد، اما شباهتهایی هم بین حجاب و پوشش آرایشی سنگین میبیند: در هر دو صورت، زن پشت نوعی نقاب اجتماعی پنهان میشود که غالباً برای راحتی خود اوست.
بشری التموکل صراحتاً منتقد توقعهای اجتماعی خاص از زنان یمنی است، اما خودش در یمن عبای بلند سیاه میپوشد، این دوگانگی به کارهای او هم نفوذ کرده است. به نظر او غربیها زن محجبه را زنی سرکوب شده، عقبمانده و بیسواد میبینند که صحت ندارد. اما خودش میگوید وقتی حجاب به سر میکند درست نمیشنود و لبهای زنانی را که نقاب میپوشند نمیبیند. او به خصوص با پوشاندن کودکان مشکل دارد. بشری پوشش سنتی رنگارنگ و گشودهتر یمنی را ترجیح میدهد و به نظرش، این خود زنان هستند که باید نوع پوشش را انتخاب کنند. در سالهای دهۀ ۱۹۹۰ که او کار عکاسی خود را شروع کرد، اولین عکاس زن یمنی بود. از گفتههای اوست:
هنر به شکل موسیقی، شعر، عکس و فیلم به نوعی تسکین میدهد و رهاییبخش ما از نگرانیهای روزمره و مایۀ الهام ماست. در عین حال، برخی از کارهای هنری از این لحاظ ما را آشفته میکنند که وادارمان میکنند هنجارها را زیر سؤال ببریم، اشک ما را درمیآورند و حتی شاید ما را بترسانند.
بشری المتوکل در سال ۱۹۶۹ در صنعا به دنیا آمد. او فارغالتخصیل دانشگاه آمریکایی واشنگتن دیسی در رشتۀ تجارت بینالملل و از اعضای مؤسس گروه الحلقه در صنعاست. در سال ۱۹۹۹، دانشگاه صنعا از بشری به عنوان اولین زن عکاس یمنی تجلیل کرد. کارهای عکاسی او از یمن تایمز تا الپائیس، بوزار، هارپرز بازار آرت عربیا و گاردین منتشر شدهاند. موزۀ بریتانیا، موزۀ هنرهای زیبا در بوستون، بنیاد برجیل و مجموعهداران کارهای بشری را خریداری کردهاند. بعد از فروش جهانی کارهایش، او برای سازمانهایی همچون یونیسف و کئر (CARE) عکاسی میکند. عکاسی بدواً سرگرمی او بوده نه حرفهاش. تا اینکه شغلش را کنار گذاشت و تماموقت مشغول عکاسی شد.
سوژههای عکاسی المتوکل عمدتاً زناناند. عکسهای او که بدیلهایی از وضعیت موجود را به نمایش میگذارند، زبان تصویری شیوایی دارند. فرقی نمیکند مخاطب غربی باشد یا شرقی، زن باشد یا مرد، عکسها به سادهترین زبان ممکن با مخاطب وارد گفتوگو میشوند: اگر تو مرد مجبور بودی حجاب به سر کنی، چه میشد؟ اگر تو زن لباس مردانه میپوشیدی، چطور؟ اگر کودکی را به خاطر ایدئولوژی بپوشانیم، هستی و هویت او چه میشود؟
مجموعه حجاب
حجاب اسلامی مدرن عموماً با سیاهی تداعی میشود. شاید اولین چیزی که در رابطۀ سیاه- اسلام به ذهن متبادر شود، رنگ پوشش کعبه (کسوت) باشد. اما کسوت کعبه همیشه سیاه نبوده، بلکه از پارچههای سنتی یمنی دوخته میشد که رنگارنگ و ترکیبی از چرم و کتان بوده است. تا آغاز حاکمیت خلافت ناصر، خلیفۀ عباسی، که کسوت را به رنگ سبز و سپس به رنگ سیاه درآورد و این سنت تا به امروز دوام یافت. همچنین، سیاه در اسلام رنگ گناه است. در زمان آدم که حجرالاسود از آسمان افتاد، به رنگ سفید بود. این گناهان آدم بود که این سنگ را به رنگ سیاه درآورد. سیاه رنگ پلیدی و شیطان نیز هست. تمام این تداعیهای منفی را اگر به ضروریتهای زندگی مدرن اضافه کنیم، به شرایط زندگی، کار، تحصیل، معاشرت میرسیم که بر زن مسلمان تحمیل میشود.
بشری المتوکل در مجموعۀ حجاب بدیلی پیش مینهد: چه میشد اگر مردها مجبور بودند حجاب به سر کنند، نه زنها. این عکاس یمنی کلیشهها را، در جستوجوی گفتمانهای بدیل، به چالش میکشد. با تماشای این عکسها، مردها هم تصور میکنند که سراپا پوشیدگی چه حسی میتواند داشته باشد. عکسهای «چه میشد اگر...» به مذاق مردان یمنی خوش نیامده است. بشری عکس به عکس نشان میدهد که مردها پوشیدهتر و زنها ناپوشیدهتر میشوند. او دربارۀ این مجموعه میگوید:
من از سال ۲۰۰۱ روی مجموعۀ حجاب کار کردهام. مبنای این کار مشاهدهها و تجربههای شخصی من در یمن و جاهای دیگری است که سمبل حجاب دلالتهای اجتماعی-سیاسی مهمی دارد. در این مجموعه دیدگاهها و کلیشههایی را زیر سؤال میبرم که در غرب و همینطور در فرهنگ خودم پذیرفته شدهاند... تأکید روی دستها کاملاً تصادفی است. سوژهها را طوری طراحی کردم که مردم در عکسهای قدیمی استودیوهای یمن ژست میگرفتند. بعدها متوجه شدم دستها طوری قرار دارد که انگار مشغول دعا هستند.
«چه میشد اگر...» (۲۰۰۸، از مجموعۀ حجاب، هر فریم ۶۰ در ۶۰ سانتیمتر) از هفت عکس تشکیل شده است. این عکسها به زبانی سرراست میپرسند: «چه میشد اگر قرار بود مردها محجّبه باشند؟» در این هفت عکس که از عکس مرد (سرتاپا) سفیدپوش و زن (سرتاپا سیاهپوش) شروع و به تدریج این وضعیت وارونه میشود،[۱] سوژهها، بهخصوص مرد، ژستی بدون حالت دارند. در هر عکس از حجاب- پوشش زن کاسته و به حجاب-پوشش مرد اضافه میشود. در دو عکس اول، نمیتوان چهرۀ زن را دید و لذا نمیتوان گفت زن پشت این حجاب از «موقعیت» خود راضی است یا خیر. فقط در عکس پنجم است که سوژۀ زن لبخندی شاید از رضایت به لب دارد و مرد همچنان بیحالت نشسته است.[۲] در این دگردیسی پوشش، سوژۀ زن در دو عکس آخر، لباس سنتی یمنی نیز به تن میکند. نقشونگارهای لباس سنتی یکدستی گناهآلود- چرکین رنگ سیاه را مخدوش میکنند و به گونهای طراحی شدهاند که بر اندام زنانه نیز تأکید دارند.
بشری دربارۀ دستهایی که در مجموعۀ حجاب دیده میشوند، آنها را اکسپرسیو میداند و میگوید:
من عاشق دستها هستم. دستهایی است که به نظرم زیبا و جذاباند. انگار با من حرف میزنند. ما با دستها و انگشتهای خودمان خیلی کارها میکنیم: مینویسیم، میبافیم، ساز میزنیم، میبریم، میخوریم، چیزی در دست نگه میداریم، میدوزیم، رنگ میزنیم، اشاره میکنیم. دستها ادامۀ بدن ما هستند.
همانطور که در عکسهای مجموعۀ حجاب میبینیم، پوشش سراپا دستهای محجبه (فرقی نمیکند مرد یا زن) را که به قول بشری ادامۀ بدن هستند، از شخص محجبه میگیرد. جالب اینکه تأکید ایدئولوژیک روی پوشش «بدن» و اِعمال تبعیض جنسیتی در این پوشش، آن را به ابژهای اروتیک مبدل میکند. شاید بشری در این وارونگی حجاب، بدیل اروتیکانگاری از بدن مردانه را هم پیش مینهد. به عبارتی، حجاب صرفاً و بهسادگی پوششی برای حفظ شخص نیست، بلکه هویت بصری و شئونات زیستی محجبه را تحتالشعاع قرار میدهد، تا حدی که او را به ابژهای جنسی فرومیکاهد.
به نظر بشری یمن کشور بسیار محافظهکار و عمدتاً سنتی است. در ۲۰-۱۵ سال گذشته با شیوع و رواج وهابیگری/سلفیگری/ اسلام سعودی در سراسر یمن، این گذشتهگرایی بیشتر هم شده است. طرز پوشش زنان با لایه لایه پارچۀ سیاه یکی از نمودهای این تحجر است. بشری میگوید عادت داشته دختران کوچک محجبه را ببیند اما از دیدن دخترکان نقابپوش یکه خورده و این وضعیت را در این عکس از مجموعۀ نشان داده و پرسشی مطرح کرده است: زنها چقدر باید خود را بپوشانند که مناسب باشد؟ دستآورد این پوشیدگی بیش از حد چیست؟ پاکی؟ نزدیکی به خدا؟ رستگاری؟ حفاظت؟ اگر قرار است این پوشش زنان را از نگاه خیرۀ مردان حفظ کند، چرا روی مردها نباید بیشتر تمرکز شود؟
«مادر، دختر، عروسک» از ۹ تصویر تشکیل شده است. این کار روند افراط در حجاب در سالهای گذشته را به نمایش میگذارد. در عکسهای اول، مادر، کودک و عروسک لباس رنگارنگ «موقر» به تن دارند. اما عکس به عکس تا سیاهی کامل پیش میرویم و لبخندها هم محو میشود. عکاس پروسۀ گرفتن عکسها را چنین توضیح میدهد:
گرفتن عکسهای «مادر، دختر، عروسک» خیلی برایم دشوار بود، چون باید به دفعات از خودم و دخترم عکس میگرفتم. دخترم در آن موقع شش ساله بود و خوشش نمیآمد بارها و بارها با نقاب از او عکس بگیرم، چون گرمش میشد و نمیتوانست نفس بکشد.
پوشش سراپا دستهای محجبه (فرقی نمیکند مرد یا زن) را که به قول بشری ادامۀ بدن هستند، از شخص محجبه میگیرد. جالب اینکه تأکید ایدئولوژیک روی پوشش «بدن» و اِعمال تبعیض جنسیتی در این پوشش، آن را به ابژهای اروتیک مبدل میکند. شاید بشری در این وارونگی حجاب، بدیل اروتیکانگاری از بدن مردانه را هم پیش مینهد. به عبارتی، حجاب صرفاً و بهسادگی پوششی برای حفظ شخص نیست، بلکه هویت بصری و شئونات زیستی محجبه را تحتالشعاع قرار میدهد، تا حدی که او را به ابژهای جنسی فرومیکاهد.
اگر لبخند دختر کوچک را که بهتدریج محو میشود، و همینطور ژست ثابت عروسک را که گویی در عکسهای پوشیدهتر با تمام بیجانی تغییر چهره میدهد، کنار بگذاریم، جذابترین و پرسشبرانگیزترین عکس این مجموعه، فریم بهتمامی سیاه نهم است. گوشه سمت راست پایین. آیا بُشری مربع سیاه کازیمیر مالهویچ را در عکاسی تکرار کرده است؟ فیلیپ شاو، در مقالهای با عنوان «مربع سیاه کازیمیز مالهویچ» این نقاشی را «غیر-بازنمایانه» مینامد. که شاید بتوان با اغماض به معنای سبکی هنری تعریف کرد که قصد ندارد تصویری دقیق از چیزها یا اشخاص ارائه دهد. البته در نگاهی دقیقتر به مربع سیاه بُشری میتوان چند لایۀ سیاه را مشاهده کرد که روی هم تا خوردهاند. پس آیا عکس بُشری بازنمایانه است؟ چه چیزی را بازنمایی میکند؟ چیزی یا کسی که دیده نمیشود اما هست. اما سؤال این است: حتی اگر دیده نشوی و در سیاهی نیستی محو شوی، باز هم «هستی»؟
این عکس از مجموعۀ حجاب با عنوان «خود واقعی» نظر نوال سعداوی[۳] را به زبان تصویر نشان میدهد: زنانی که حجاب به تن میکنند و آنان که آرایش میکنند از این لحاظ که هر دو خود واقعیشان را پنهان میکنند با هم فرقی ندارند. مخاطب خاص برخی از کارهای بشری زنان هستند. حجاب یا آرایش؟ و این دو چه تفاوتی با هم دارند؟ سؤالی که فمینیستها میپرسند: چرا زن برای فعالیت در اجتماع باید خود واقعیاش را دستکاری کند؟ فرقی نمیکند این دستکاری با حجاب باشد یا آرایش (و لبخند) یا روشهای بهروزتر «ایدهآل» ساختن تن زنانه. به نظر بشری، زنستیزی از یک سو مشخصۀ خانوادههای مذهبی و جامعۀ مردسالار است:
منحصر به دنیای مسلمان عربی نیست، همه جا هست. من بر سر حقوقم، بر سر اینکه با من عادلانه رفتار شود با پدرم (وقتی زنده بود)، مادرم، برادرانم، شوهرم و حتی زنان دیگر جنگیدهام. احساس میکنم این جنگ دائمی است. برخلاف برادرانم، من هیچوقت تشویق نشدم کارهای بشوم، وضعیتی که مزایا و معایب خودش را دارد.
از سوی دیگر، با همین کار و کارهای بعدی، بُشری از ذهنیت دگم غربی انتقاد میکند که «انتخاب» را به خود زن وانمیگذارد. بر این دیدگاه انتقادی بُشری نیز نقدهایی وارد است؛ مهمترین انتقاد این است: در جوامعی که پوشش مشخصی را به زنان تحمیل میکنند، آیا امکان انتخاب وجود دارد تا به زن واگذار شود؟
یکی از نمودهای دیدگاه دگم غربی به مسألۀ پوشش، از نظر بشری قوانین فرانسه در رابطه با حجاب است که با ارزشها و اصول رواداری، دموکراسی، حقوق بشر، آزادی و حق انتخاب سازگاری ندارد. در این عکس دختری را با حجاب سرخ میبینیم که پرچم سهرنگ فرانسه را همچون کودکی (مرده؟) در آغوش گرفته است. حجاب سرخ در عین اینکه بازنمایی خونهای ریخته شده در راه آزادی در کشورهای داعیهدار دموکراسی است، میتواند نشانۀ تمایل پرشور محجبه برای مبارزه در راه انتخابش باشد. بشری میگوید:
من از ممنوعیت برقع/ نقاب خسته شدهام. از یک طرف، احساس میکنم این قانون نقض حقوق زنانی است که شاید بخواهند صورتشان را بپوشانند. چنین قانونی اقلیت زنان مسلمانی را هدف قرار میدهد که پیشاپیش تضعیف شدهاند. به نظر من این قانون در خدمت هیچ هدف واقعیای نیست و میتوان از این همه وقت، انرژی و منابع بهتر استفاده کرد. اگر میخواهند جمعیت مسلمان با جامعۀ فرانسه سازگارتر شود، باید آنها را همان طور که هستند بپذیرند و آنها را بهتر بفهمند، نه اینکه پذیرش آنها مشروط باشد: باید مثل ما رفتار کنی، بخوری و بپوشی تا تو را از خودمان بدانیم. به نظر من این طرزفکر نخوتبار به دوران استعماری میخورد. جمعیت مسلمان به حاشیه رانده و طرد شده؛ وضعیتی که بسیاری از جوانان را آزرده کرده، مردان مسلمان جوان بیکار و خشمگین مستعد این هستند که به افراطگرایی کشانده شوند. از طرف دیگر، با این همه حملههای تروریستی متوجه شدهام که این ترس دستورکار سیاسی جناج راست را پیش میبرد و بین مسلمانان و هموطنان فرانسوی آنان بیشتر شکاف میاندازد. پس من متوجه هستم که برقع میتواند بهنوعی خطر امنیتی باشد و هویت تروریست بالقوه را پنهان کند. اما باز هم موافق این ممنوعیت حجاب نیستم. به نظرم طرز رفتار فرانسویها با شهروندان مسلمان برخلاف شعار آزادی، برابری، برادری این جمهوری است. انگار این شعار فقط مشمول حال سفیدها و سکولارها باشد.
عکسهای بشری، به خصوص مجموعۀ حجاب، چنان شیوا با بیننده سخن میگویند که نیاز به شرح یا عنوانی نداشته باشند. در همان نگاه اول به این عکس درمییابیم که عکاس میخواهد حال سوژه را از چشمها دریابیم: آیا میتوان احساسات کسی را فقط از چشمهایش دید یا رمزگشایی کرد؟ به ظریفترین و دقیقترین شکل ممکن! در توصیف هر کدام از این حالتها، میتوان صفحهها نوشت. میزان گشودگی چشمها، سمت نگاه، افتادگی پلک یا بسته و باز بودن چشمها حتی ترکیبی از حالتها را منتقل میکنند. فریمهای اول بالا از سمت چپ و دوم پایین از سمت راست بهسادگی بیانگر غصه و خشم هستند. اما دو فریم دوم و سوم ستونهای دوم و سوم ترکیبی از عطوفت، عشق، شادی و ابراز لطف را با هم بیان میکنند.
بشری حتی در پاسخ به این سؤال که «آیا این عکسها نشانگر عکاس هستند که از لنز دوربین نگاه میکند؟» به سادگی جواب میدهد که این طور نیست:
فقط از خودم میپرسیدم آیا میشود حالتهای فردی محجبه را فقط از چشمهایش فهمید؟ در این مجموعه همین سؤال را به بوتۀ آزمایش گذاشتم و فهمیدم که فقط از چشمها میشود به خیلی از حالتهای اشخاص پی برد.
هرچند بتوان حالتهای کسی را از دستها، چشمها یا شاید پاها یا هر کدام از اعضای دیگر بدن فهمید، به نظر میرسد این سؤال وجه ایدئولوژیک پوشش (اجباری) را نادیده میانگارد. میبینیم که حالتهای چشمها گویای حال شخص هستند، اما مصادرۀ ایدئولوژیک تن اتفاقاً مانع همین برقراری ارتباط و بیان تنانۀ نظر، احساس، فکر است.
در این عکس از مجموعۀ حجاب، بشری که قبلاً حجاب زنانه را بر تن مرد پوشانده بود، اکنون لباس مردانه را به تن زن میپوشاند. اما چرا باید عکاسی از زنانی عکس بگیرد که لباس سنتی مردانه پوشیدهاند؟ با این کار او مخالفتی نمیشود؟ خود عکاس میگوید:
تمرکز من روی لباس و وقار زنانه بود و هیچ به فکرم نرسیده بود که نه فقط از زنها انتظار میرود موقر باشند، بلکه از نظر سنتی، از مردها هم انتظار وقار میرود. لباس سنتی مردها بلند و گشاد ثوب یا قمیص با سروال (شورت سفید گشاد بلند) و سرپوش بود. فکر کردم لباس سنتی مردانه به قدر کافی محافظهکارانه و موقر است که زنها هم بتوانند آن را به تن کنند. پس امتحانش کردم. البته که با این کارم مخالفت شد. در فرهنگ من به زنانی که خصوصیتهای مردانه به خود بگیرند روی خوش نشان نمیدهند؛ همین طور به مردانی که خصائل زنانه به خود بگیرند.
این کار نشان میدهد زنها قوی هستند و اگر مجالش را پیدا کنند، از عهدۀ کارهایی برمیآیند که مردان میتوانند انجام دهند. از طرف دیگر، بشری با ایدۀ زنانهسازی همه چیز بازی میکند.
این کار به شکلهای هنری ارجاع میدهد که از نظر سنتی به زنها مربوط میشود (سوزندوزی و ملیلهدوزی). قطعهها مختلف مثلثی و مربعی در هر عکس زنهای محجبه را با عناصر تزئینی نشان میدهد. حاشیۀ کلاژها با عناصر تزئینی زینت داده شدهاند. ترکیب آنها به نظر یادآور مینیاتورهای اسلامی، سنت تزئین و هنر تصویرسازی در هنر اسلامی است. بشری میگوید:
به نظر بشری، راه فعالیت اجتماعی زنان یمنی نه از مداخلۀ غرب (همچون عراق یا افغانستان)، بلکه از مسیر اقبال به پوشش رنگارنگ سنتی یمن میگذرد. همچنان که راه برقراری دموکراسی در کشور او یمن، از انتخابات میگذرد نه سرنگونی رهبران عرب. عروسک فُلّه به جای باربی چشمآبی موطلایی، تنوع را پاس میدارد. از طرفی بشری میتواند با واسطۀ این عروسک داستانهای زنان را بازگو کند. با این عروسک زنانی را نشان میدهد که در جامعۀ سنتی یمن به دانشگاه میروند، مردی را که دوست دارند یواشکی میپایند یا مسافرت میکنند.
اینها تصاویر سه حجاب سنتی صنعا، رداع و المحویت هستند. این پارچهها طرحهای چاپ باسمهای دارند. من کلاژی از نماهای خیلی نزدیک جزئیات خاص هر حجاب درست کردم. بعد با فوتوشاپ این کلاژها را کنار هم گذاشتم. میخواهم نشان بدهم که حجاب سنتی یمن سیاه و بیخاصیت نبود. این حجاب از دوران اشغال ترکها به شکل چادر مشکی و از عربستان سعودی آمده است. حجاب یمنی هنری زینتی، زیبا، رنگارنگ و زنده بود. در بسیاری از مناطق روستایی، زنها حتی صورتشان را نمیپوشانند و بعضاً موها هم دیده میشود. متأسفانه حالا دیگر این حجابها را کسی به سر نمیکند یا نسلهای قدیم آن را میپوشند. جای اغلب آنها را چادر سیاه و عبا گرفته است. هرچند در میان نسل جوانتر، در اعتراض به تجاوز سعودی به یمن از اوایل سال ۲۰۱۵ و کشتار غیرنظامیان بیگناه و نابودی بیملاحظۀ یمن و مردمانش، اقبال به هر چه که یمنی است تجدید شده است. جوانان در فیلمها، مد و طراحی از این سمبلهای یمنی سنتی استفاده میکنند، به طوری که نشان میدهد به هویت یمنی خود میبالند.
تصویر زندگی مدرن زنانه با عروسکهای فُلّه
عروسک در مجموعۀ قبلی بازنمودی بود از افراط جامعۀ سنتی یمنی در پوشاندن دختران کمسنوسال.
در مجموعۀ عروسکهای فُلّه، این عروسکها با لباسها و پوشش و آرایش سنتی، بازنمودی از امکان زیست مدرن زن یمنی با پوشش سنتی هستند.
به نظر بشری، راه فعالیت اجتماعی زنان یمنی نه از مداخلۀ غرب (همچون عراق یا افغانستان)، بلکه از مسیر اقبال به پوشش رنگارنگ سنتی یمن میگذرد. همچنان که راه برقراری دموکراسی در کشور او یمن، از انتخابات میگذرد نه سرنگونی رهبران عرب. عروسک فُلّه به جای باربی چشمآبی موطلایی، تنوع را پاس میدارد. از طرفی بشری میتواند با واسطۀ این عروسک داستانهای زنان را بازگو کند. با این عروسک زنانی را نشان میدهد که در جامعۀ سنتی یمن به دانشگاه میروند، مردی را که دوست دارند یواشکی میپایند یا مسافرت میکنند.
بشری در پاسخ به این سؤال که چرا از عروسک فُلّه به این منظور استفاده کرده میگوید:
من از کودکی با عشق باربی بزرگ شدم. به همین خاطر، در بزرگسالی از کشف عروسک فُلّه شگفتزده شدم. دوست داشتم عروسکی میداشتم که شبیه کسی از فرهنگ خودم بود: موی تیرهتر، کمر درشتتر، سینۀ کوچکتر که مثل وقتی من به وطنم میروم حجاب بر سرش باشد. به همین خاطر در کارگاهی پرترههایی از فُلّه برداشتم. زندگی خودم و دوستانم را با این عروسک جلوی دوربین بردم.
منابع:
پانویس:
[۱]. شاید خالی از لطف نباشد یادآوری این نکته که رنگ سفید با تداعی بیکرانگی دلالت «الوهویتی» دارد. از این دیدگاه، رنگ سیاسی است و در خدمت تقویت ناخودآگاه ایدئولوژیای که مرد را ولی زن میشمارد.
[۲]. شاید بتوان این انفعال چهرۀ سوژۀ مرد را به انفعال مردان در جوامع مسلمان در رابطه با مبارزۀ زنان در راه آزادی و حقوق برابر، یا حتی انفعال آنان در برابر تحمیل هر شرایطی (همچون حجاب به مرد) تعبیر کرد.
[۳]. نویسنده، کنشگر و پزشک مصری فمینیست که در سال ۲۰۲۱ درگذشت. موضوع اصلی نوشتههای نوال ختنۀ زنان در جامعۀ مصری بود. او را سیمون دوبووار دنیای عرب میدانند.
نظرها
نظری وجود ندارد.