دیدگاه
چپ ایرانشهری و مسأله ملل تحت ستم: هراس از تفاوت و تکثر
سحر باقری در این مقاله به نقد «روابط قدرت و بازتاب گفتمانی آنها» از محمدرضا نیکفر میپردازد و میگوید که آن یادداشت، در دام همان «قومگراییای» افتاده که نقدش میکند.
این یادداشت پاسخی است به نوشتهی محمدرضا نیکفر با نام «روابط قدرت و بازتاب گفتمانی آنها». اگرچه نوشتار نیکفر مدعی گشودن دریچهای است به روی فهم آنچه در «ایران» میگذرد، اما به نظر من درهایی را که جنبش «ژن، ژیان، ئازادی» به روی تحلیل واقعیتهای عینی، تاریخی و اجتماعی ایران باز کرده بود میبندد.
استدلال اصلی من این است که محمدرضا نیکفر در دام «قومگرایی» به همان معنایی که خود او به کار میبرد، افتاده است و نهتنها چپ دموکراتیک را نمایندگی نمیکند، بلکه با درونیکردن ناسیونالیسم ملی فارسمحور و بازتولید گفتمان دولتی در نسبت با ملتهای فرودست، در هیئت چپ ایرانشهری ظاهر میشود. او از ژارگون چپ وام میگیرد تا هم از ناسیونالیسم ملت فرودست مشروعیتزدایی کند و هم سرپوشی بر ناتوانی تاریخی چپ مرکز در صورتبندی ستم ملی در ایران بگذارد.
از منظرهای متفاوتی میتوان یادداشت نیکفر را به بوتهی نقد گذاشت. من از منظر کوردستان و ملتِ بدون دولتِ کورد این کار را میکنم، زیرا به گمان من جدیترین مخاطب یادداشت کوتاه نیکفر «کوردستان» است. گویا کوردستان و مقاومتش در برابر ادغام در هویت ملی فارس-شیعهمحور، نهتنها لرزه بر تن جریانهای راست و محافظهکار میاندازد بلکه چپ دولتمحور و ناسیونالیست مرکز را هم هراسان کرده است.
نیکفر در این یادداشت سه گونه سیاست هویتمحور «ولایی»، «سلطانی» و «قومی» را در ایران شناسایی کرده است. تا جایی که به اپوزیسیون برمیگردد گفتمانهای سلطانی و قومی را مهمترین جریانهای «تکخوان» و «جداخوان» معرفی میکند. نیکفر احتمالا به این واقعیت آگاه است که گروههای «پادشاهیخواهان و باستانگرایان کیش آریایی» درحال حاضر نه توان سازمانیـتشیکلاتی برای بسیج مردم در داخل و دیاسپورا را دارند و نه از حیث گفتمانی آنقدر قدرتمند و هژمونیک هستند که یکی از مهمترین گفتمانهای هویتمحور معرفی شود، بلکه صرفا در لحظات انقلابی و از طریق لابیگری از بالا میتوانند قدرت بگیرند و خطرناک شوند. با این حال اشکال دیگر ناسیونالیسم ایرانی درون اپوزیسیون را نادیده میگیرد تا مبارزه ملی رهاییبخش کوردها را در کنار جریانهای ارتجاعی قرار دهد.
از همین رو مخاطب اصلی نوشتهی او کوردستان است که آن را با برچسبهای «قومی ذاتگرا» و «هویت جداخوان» مورد نقد قرار میدهد. بنابراین من هم از منظر کوردستان و با اتکا بر جنبش ملی رهاییبخش آن، نشان میدهم که نیکفر خود رویکردی «قوممحور» و «ذاتگرایانه» به چیزی به نام «ایران» دارد. برخلاف نیکفر من برای جامعهی کوردستان تکثر قائل هستم، چه در سطح زبانی، فرهنگی و مذهبی و چه در سطح سیاسی-مبارزاتی. همچنین، برخلاف ایشان که ظاهرا کوردستان را به میانجی تولیدات رسانههای فارسی زبان میشناسد و درکی جامعهشناختی از کوردستان ندارد، من کوردستان را از درون و با علم به تکثر و تضادهایش به مثابه هر جامعهی مدرن دیگری مینگرم.
بحران ناتوانی تاریخی چپ ایرانی در صورتبندی ستم ملی در ایران
نیکفر به عنوان یکی از روشنفکران چپ فارس، از ابتدای قیام «ژن، ژیان، ئازادی» تاکنون یادداشتهای متعددی دربارهی وضعیت سیاسی ایران نوشته و سعی در تدوین طرحی برای آیندهی ایران داشته است. در این مسیر واژگان جدیدی هم به ادبیات سیاسی سرکوبگر موجود اضافه کرده است؛ بهویژه در رابطه با مسالهی ملتهای پیرامونیشده و غیرحاکم، به نحوی که آدم از خود میپرسد آیا نویسنده از حمید احمدی بیشتر متاثر است یا از سید جواد طباطبایی؟
او زمانی که از واژه «قومگرایی» استفاده میکند ما را فرسنگها به عقب بازمیگرداند و به تمام تلاشهای درستی که پس از قیام ژن، ژیان، ئازادی برای حذف ترم «قوم» و سرکوب زبانی و گفتمانی ملتهای غیرحاکم در ایران صورت گرفته، پشتپا میزند[۱] و بر اینهمانکردن ناسیونالیسم فرودستان با «قومگرایی» اصرار میورزد که در ادبیات گفتاری نظام دانش در ایران به گونهای پاتولوژیک در برابر هویت ملی فارسمحور معرفی و رویتپذیر شده است.[۲] نیکفر نیز در این یادداشت مبنای «قومگرایی» ملتی متشکل از حداقل چهل میلیون نفر را بر «خلوص نژادی» میگذارد تا منطبق با نظام دانش مسلط و فارسمحور موجود، به طور تلویحی تصویر «قبیله و عشیره» را از ملت کورد ایجاد کند. گویی نیکفر از جهانی دیگر با ما صحبت میکند و دیالوگ یا پیوندی با بیرون از خود ندارد، وگرنه میبایست از کاربست این اسم رمز سرکوب اجتناب میکرد.
در همین یادداشت اخیر، در کنار واژهی فرودستساز و سرکوبگر «قوم» از ترم «هویت جداخوان» هم استفاده میکند تا تاکید مشروع بر تمایز هویتی میان ملتهای درون ایران را تهدیدی برای اتحاد در مسیر مبارزه قلمداد کند. هرچند به مخاطب نمیگوید زمانی که کوردها بر تمایز هویتی خود تاکید میکنند از چه چیزی سخن میگویند. بنابراین اینجا یادآور میشوم که تاکید بر تمایزهای هویتی به مثابه یک گروه، صرفا دلالتهای زبانی و نژادی ندارد، بلکه روابط نابرابر قدرت میان ملت فرادست و فرودستشده را مسألهمند میسازد که بیش از یک قرن است کوردستان را به انقیاد دولت-ملت فارس-شیعەمحور ایرانی درآورده است. از همین رو، این نیکفر است که مسالهی چندبعدیِ ستم ملی را به بعد هویت تقلیل میدهد تا مناسبات نابرابر و استعماری میان ملتهای درون جغرافیای ایران پروبلماتیک نشود.
در حقیقت نیکفر زمانی که کوردها را به قومگرا بودن متهم میکند، خود بینهایت قومگراست، زیرا نه تنها از منظر برتری ملت فارس به دیگریهایش نگاه میکند بلکه موجودیت ملت فارس را چنان بدیهی تصور میکند که از یاد میبرد ملیگرایی فارسها و کوردها هر دو پدیدەهایی تاریخی و مدرن هستند و قومگرا خواندن کوردها و دیگر غیر فارسها محصول تکوین روابط نابرابر قدرت و سلطهی ملت فارس بر دیگر ملتهای درون جغرافیای ایران است.
تاسیس نظام جهانی دولت-ملت همزمان با توسعهی سرمایهداری، دوگانههای جدیدی را به مناسبات اجتماعی اضافه کرد. بهطور ویژه ساختار دولت دوگانهی اکثریت-اقلیت را در فُرمی برساخت که در آن «اکثریت» گروه «شکلدهندهی دولت و مالک دولت» است و «اقلیت» گروه «شبهبیگانه» و «مردمی درون دولت اما نه از دولت»[۳] است. بنابراین تضاد میان اکثریت و اقلیت، میان ملت حاکم و غیرحاکم، زمینههای مادی و عینی دارد که ریشه در موقعیت این گروهها در درون ساخت دولت و میزان بهرهمند شدن آنها از حقوق جمعیشان دارد. این مناسبات در ساختار دولت در ایران و نسبت میان ملت حاکم فارس و ملتهای غیرحاکم دیگر نیز به خوبی انعکاس یافته است، درست مانند دیگر کشورهای چندملیتی غیردموکراتیک در منطقه و فراتر از آن در سطح جهانی. در همین راستا دولت در ایران از امکانهای حقوقی که نظام جهانی برای حفظ حاکمیت دولت-ملتها ایجاد کرده به نفع سلطهی فارس-شیعه و گسترش ناسیونالیسم ایرانی بهره گرفته است.[۴]
کوردستان هم به دلیل اهمیت سیاسی و توان مبارزاتی آن و هم به جهت ماهیت فرامنطقهای مسالهی کورد، معیار مناسبی است برای سنجش پایبندی چپ مرکز به آرمانهای سوسیالیستی و برابریخواهانه در درون دولتهای اشغالگر کوردستان. در همین زمینه، نوشتهی نیکفر ما را با پرسشهای متعددی مواجه میسازد، از جمله اینکه چرا چپِ ملتهای حاکم در نسبت با حق مشروع استقلال و پافشاری کوردها بر موجودیت تاریخیشان رویکردهای متناقضی اتخاذ میکند و ارادهی سیاسی آنها را غیرمدرن و نامشروع تفسیر میکند؟ سادهترین و صریحترین پاسخی که به این پرسشها میتوان داد این است که چپ فارسمحور ایران نیز به همان اندازه دلدادهی دولت-ملت ایرانی است که دیگر جریانهای راستگرا و مذهبی. در واقع نیکفر و بسیاری دیگر از چهرههای چپ مرکز[۵] از منظر دولت به ستم ملی و مسالهی ملتها در ایران مینگرند و همان تفسیری را از ملتهای غیرفارس درونی میکنند که ایدئولوژی دولت ملی برساخته است. تفسیری که در آن ملت فارس را نمایندهی هویت مدرن و نماد وحدت معرفی کرده و ملتهای فرودست را نمایندهی هویت قبیلهای، نامتمدن و «جداخوان».
این تفاسیر فرودستساز، تبعیضگرا و راسیستی، به شکل تاریخی و به میانجی کاربست قوهی قهریه و سازوبرگهای ایدئولوژیک دولت، هم در حکومت پهلوی و هم در جمهوری اسلامی، توسعه یافته و نهادمند شدهاند. دولت در فرایند ملتسازی در ایران و با همراهیِ نخبگانِ ملت-طبقهی حاکم متاثر از ایدههای ملت همگن اروپایی، هویت ملی را به مثابه هویتی یکپارچه و تقسیمناپذیر و بر مبنای «زبان فارسی، فرهنگ پارسی و مذهب شیعهی دوازه امامی» برساخته و از همان ابتدا تکثر فرهنگی و ملی را انکار کرده است.[۶] همزمان فرایند تثبیت هویت ملی به واسطهی اجرای برنامههای فرهنگی، اجتماعی و نیز سیاستهای همگنساز میسر شده است. با این حال، به نظر میآید که چپ ناسیونالیست و فارسمحور این ایدئولوژی ملیِ دولتی را پذیرفته و از همین روست که نمیتواند از منظر فرودست به ستم ملی بنگرد و خود را از ساخت دولت جدا کند، در نتیجه با بسامد پرتکرار «قوم» برای ارجاع به ملتهای درون ایران نهتنها از سوی جریانهای راستگرا، بلکه چپ ایرانشهری هم روبرو هستیم.
به این اعتبار، «قوم» خواندن ملت کورد و دیگر ملتهای غیرحاکم تلاشی است سیستماتیک در راستای «ناملت»سازی، سلب و انکار حقوق مشروع ملی آنها در سطح سرزمینی و جدینگرفتن یکی از کانونهای اصلی نزاع در ایران به نفع حفظ مناسبات سلطهی اتنیکمحور در ساخت دولت. علیرغم این که چپ ایرانشهری ادعاهای برابریخواهانه و سوسیالیستی بیشماری دارد، اما در صورتبندی رادیکال ستم ملی عاجز و محافظهکار است. این ناتوانیِ نظریِ چپ بحرانی بنیادی است که در لحظات مهم تاریخی بنبستهای جدی را در مسیر مبارزهی ملت کورد (و دیگر ملتهای فرودستشده) به وجود آورده است. عبدالرحمن قاسلمو در کتاب «مردمی بدون دولت: کورد و کوردستان»[۷] که پیش از انقلاب ایران به چاپ رسیده، این ناتوانی نظری-سیاسی را در برنامهای که حزب توده برای ستم ملی تدوین کرده بود مورد نقد قرار میدهد. در برنامهی این حزب ستم ملی اینگونه صورتبندی شده است:
ستم ملی بر مردمان ساکن در ایران جنبهی دیگری از سیاست ضددموکراتیک طبقاتی حاکم در ایران است. ایران کشوری چندملیتی است و پیوندهای متفاوتی مردمان مختلف را که در ایران با هم زندگی میکنند به هم گره زده است. قرنهاست که این مردمان سرنوشت مشترکی داشتهاند و برای ایجاد فرهنگ غنی و شایستهی ایرانی با یکدیگر همکاری کردهاند. آنها دوشادوش هم در مسیر مبارزه برای استقلال و آزادی فداکاریهای بیشماری کردهاند. منافع اساسی مردم ایران در مبارزه با امپریالیسم و ارتجاع در هم تنیده است. با اینحال، ستم ملی برخی از این مردم را از حقوقی که داشتهاند محروم ساخته است. ستم ملی مانع تحقق وحدت عمیق بین این مردمان و مانع پیشرفت فرهنگی، سیاسی و اقتصادی کشور شده است.[۸]
قاسلمو بهدرستی تناقضهای حزب توده را در نسبت با ستم ملی و رویکرد ناسیونالیستیِ حکشده در چپ مرکز شناسایی میکند، وقتی که میگوید:
هیچ اشارهای به این واقعیت نشده است که مردم فارس از ستم ملی رنج نمیبرند. اینطور به نظر میآید که فارسها از نظر حقوق ملی در وضعیتی مشابه بلوچها و کوردها قرار دارند. برنامه مدعی است که مردم ایران سرنوشت مشترکی دارند. اما آیا این سرنوشت مشترک را مردم ستمدیده انتخاب کردهاند یا بهزور بر آنها تحمیل شده است؟ مرزهای کنونی ایران حاصل مبارزات بسیاری است. اما وقتی این مرزها ملتهای آذری، کورد و بلوچ و عرب را دو شقه میکنند میتوان آنها را مرزهای ملی پنداشت؟
او در ادمه میافزاید:
وقتی از فرهنگ ایرانی سخن میگوییم از فرهنگ چه کسی صحبت میکنیم؟ فرهنگی که امرز در ایران شناخته میشود فرهنگ ملت مسلط و حاکم یعنی فرهنگ فارسی است. این فرهنگ نهتنها متعلق به کوردها و سایر ملل نیست بلکه فرهنگ ملی آنها را زیر پا گذاشته است، تاریخ آنها را جعل کرده و میراث فرهنگی آنها در واقع به فارسها نسبت داده میشود. (قاسملو، ۱۹۷۸، صفحه ۱۲۸)
اگرچه حزب توده در همین برنامه در پاراگرافی دیگر سه راهحل برای رفع ستم ملی ارائه میدهد و با خطاب قرار دادن ملیتها به عنوان «اقلیت» و با تاکید بر یکپارچگی، اتحاد و حفظ تمامیت ارضی ایران بدون اشاره به امکان استقلال و جدایی، مدعی میشود که میتوان حق تعیین سرنوشت را برای آنها تضمین کرد. پرسش این است که چهطور میتوان آزادی و حق حاکمیت سیاسی-اقتصادی را برای کوردها و دیگر گروهها تضمین کرد در حالی که ایران را کلی یکپارچه و تقسیمناپذیر درنظر میگیرید و مرزها را مقدس میشمارید؟ نه فقط حزب توده بلکه دیگر جریانهای چپ مرکز هم وجود ستم ملی و «اقلیتهای ملی» را به رسمیت میشناسند اما به ما نمیگویند این گروهها کی، چگونه و در نسبت با چه گروهی «اقلیت» شدند؟ آنها توضیح نمیدهند که این دوگانهی اقلیت-اکثریت چهطور امکان تغییر موقعیت سیاسی کوردها را سلب کرده است و علیرغم نزدیک به یک قرن مبارزهی جمعی و هزینههای سنگین مادی و جانی، هنوز باید بر سر ابتداییترین مفاهیم با چپ ملت حاکم جدل کنند و چانه بزنند.
این شباهت معنادار میان رویکرد نیکفر، حزب توده و دیگر احزاب چپ در رابطه با مسالهی ستم ملی و تناقضهای درونماندگاری که راهحل آنها را در خود دارد، گواهی است بر این واقعیت که چپ مرکز در ایران نتوانسته از آن زمان تاکنون یک قدم برای صورتبندی رادیکال ستم ملی پیش برود و اگر زمانی ارتجاع و امپریالیسم ابزار سرکوب ملتهای غیرحاکم بودند، امروز سیاست هویت هم به فرهنگ واژگان آنها اضافه شده تا همچون پتکی در دست نخبهی ملت حاکم و چپ «قومگرای» مرکز برای سرکوب ملتهای پیرامونیشده عمل کند. چپهای ضدامپریالیست به جای اینکه پیامدهای ویرانگر امپریالیسم جهانی و منطقهای بر حیات ملت کورد را مبنای مشروع مبارزات کوردها بدانند، خواست ملی کوردها برای رهایی و استقلال را به پروژهی امپریالیستی نسبت میدهند. حال آنکه تقسیم مجدد کوردستان در قرن بیستم و پس از جنگ جهانی اول به چهار بخش، خود یک پروژهی امپریالیستی برآمده از معاهدهی سایکس-پیکو بود. استدلالهایی از این دست همزمان با سوژگیزدایی از ملت بدون دولت، قدرت سخنگفتن را نیز از او سلب میکند، زیرا به زعم آنها کوردها اگرچه تحت ستم هستند اما قادر به فهم پیامدهای استقلال و درک بازیهای پیچیده پشت پرده ابرقدرتها نیستند.[۹]
شباهت دیگری که میان جریانها و روشنفکران چپ وجود دارد و هم در برنامهی حزب توده و هم در یادداشت نیکفر انعکاس یافته، اولویتبندیِ سیاستهای مبارزاتی و برتری مسالهی طبقه بر دیگر مسائل است. حزب توده ستم ملی را در قالب سیاست طبقاتی جای داده است، برای نیکفر هم سیاست طبقاتی «سیاست بزرگ» است. به طوری که همهی ستمها باید در نهایت در مناسباتی عمودی و نه افقی به خط شوند تا بتوان «مسالهی اجتماعی» را که همانا «مسالهی طبقاتی» است حل کرد. نیکفر چیز جدیدی ارائه نمیکند و دغدغههایش را در چارچوب رویکرد کلاسیک چپ به تضادهای درون جامعه صورتبندی میکند، رویکردی که اصل را بر تضاد کار و سرمایه میگذارد. حال آنکه حداقل در ایران ما با یک تضاد اصلی مواجه نیستیم بلکه با تضادهای اصلی روبرو هستیم که در تعامل پیوسته با هم و گاه علیه هم وضعیت موجود را شکل دادهاند. اگرچه نیکفر یک قرن مبارزهی ملتی پارهپارهشده در خاورمیانه را ذیل عنوان «سیاست هویت» و «سیاست کوچک» نامگذاری میکند، اما بیتردید به اهمیت سیاسی کوردستان و سوژگی ملتهای فرودست در ایران پساقیام ژن، ژیان، ئازادی آگاه است. با این حال، او دمدستیترین راهحل برای برداشتن نیروی مزاحم در مسیر رسیدن به «سیاست بزرگ» را انتخاب میکند. کوچکشماری نزاع میان ملت حاکم و ملتهای غیرحاکم در ایران نشان از ناتوانی چپ فارسمحور و مرکزگرا در ایران دارد. زیرا هنوز نتوانسته ساخت اتنیکی دولت را نقد کند تا مسالهی ملی را در بستر عینی و مادی آن تحلیل کند، امری که میتواند درهمتنیدگی ستم ملی و طبقاتی را در وضعیت ایران فهمپذیر کند، نه اینکه ستم ملی را چاشنی ستم اعظم طبقاتی کند.
صورتبندی رادیکال مناسبات نابرابر میان ملت حاکم و ملل غیرحاکم نیازمند رمزگشایی از مناسبات استعمارگرانه[۱۰] و غارتگرانهی اتنیکمحوری است که تاریخاً پیکرهی دولت-ملت ایرانی را شکل داده است. با وجود این، چپ ایرانی به این مساله ورود نمیکند تا «ایران» و هویت ملی ایرانی یکدست و خدشهناپذیر باقی بماند. این مناسبات حامل سویههای اقتصادی-سیاسی است که در نسبت با توسعهی دولت و سرمایهداری در ایران تعین یافته است. مناسباتی که با پیرامونیسازی ملتهای فرودست و انقیاد تاریخی آنها در سرزمین مادریشان توسط ملت حاکم - یعنی ملت فارس - روابطی استعماری را ایجاد کرده و مکانیسم توسعهی مرکز-پیرامون را موجب شده است که در آن پیرامون در خدمت توسعهی مرکز قرار گرفتە است. به عنوان نمونه، استان کوردستان به عنوان بخشی از روژههلات کوردستان، سرچشمهی ۱۸ منبع مهم معدنی است و «بهشت معادن ایران» نام گرفته است. ۵۰ درصد از ظرفیت طلای ایران فقط در استان کوردستان تامین میشود، هرچند حق استخراج این معادن به شرکتهای بومی داده نمیشود و سهم مردم کورد از تاسیس معادن در بهترین حالت کار مزدی و کارگری است. همزمان تنظیمات قضایی، سیاسی و نظامیِ تدوینشده در مرکز در کنار فقدان خدمات عمومی مناسب و استانداردهای پایین زندگی، این رابطهی نابرابر و فرودستساز را تقویت کرده است.[۱۱] تخریب پیوستهی جنگلها و اکولوژیِ کوردستان هم یکی دیگر از جلوههای سیاستهای استعماریای است که طبیعت کوردستان را به مثابه مهمترین منبع معیشت مردم با انگیزههای سیاسی-امنیتی تخریب کرده است.
حتی شکلگیری بازارچههای مرزی هم نتوانسته مکانیسم مرکز-پیرامون موجود را دستخوش تغییر کند و مطالعات موجود در این زمینه نشان میدهند که مبادلات تجاری در مرزهای کوردستان، توسعهی اقتصادی قطبی را تقویت کرده است[۱۲] و نتوانسته موقعیت نیروی کار کورد را تغییر دهد و بهبود ببخشد. بنابراین مهاجرت گستردهی نیروی کار، نرخ بالای بیکاری، و ظهور «کولبری» در کنار نرخ پایین بهرهوری فعالیتهای اقتصادی، معرفهای اقتصاد روژههلات کوردستان شده است. در همین مرزهایی مقدس سرزمینی ایران که نام دروازهی تجاری را هم یدک میکشند، روزانه کولبران توسط نیروهای نظامی جمهوری اسلامی هدف شلیک مستقیم قرار میگیرند و کشتار و زخمیکردن آنها در سطحی تکرار میشود [۱۳] که ارزشزدایی از جان انسان کورد را عادیسازی کرده است. اما از این کشتار روزمرهی انسان کورد کک چپ ایرانشهری هم نمیگزد، و از همین رو در فقدان نقد رادیکال ساخت دولت از منظر ستم ملی، ادعای نیکفر برای طرح «چشماندازی روشن برای پایاندادن به فقر و تنگدستی و زیستن در جامعهای بیخشونت و امن» دود میشود و به هوا میرود.
هویت سیاسیشده در برابر سیاست هویت
اخیرا سیاست هویت هم به کلیدواژهی سرکوب بیان تفاوت و تکثر و تخطئهی گرایشهای ناسیونالیستی و حقطلب ملتهای فرودست تبدیل شده است. پیشتر ایرادات نظری و پیامدهای سیاسی این مفهوم مورد نقد قرار گرفته است.[۱۴] من نیز همدل با این نقدها میخواهم بر اهمیت «هویت سیاسیشده»[۱۵] تاکید کنم که نقطهی مقابل «سیاست هویت» است.
در حقیقت هم برای طبقهی کارگر و هم ملت فرودست، سیاسیشدن هویت در نسبت با موقعیت سیاسی-اجتماعی آنها اهمیت دارد نه سویهی انتزاعی هویت. به این اعتبار، هویت کارگر زمانی که به مناسبات استثمارگرانه میان خود و کارفرمای سرمایهدار آگاه میشود، هویتی سیاسیشده است، درست مانند هویت سیاسیشدەی ملت بدون دولت کورد. هویت سیاسیشدهی سوژهی فرودست یکی از مهمترین عناصری است که آگاهی به وجود ستم در سطح جمعی را شکل میدهد و همزمان بسیج سیاسی و نیز مقاومت جمعی و فردی را امکانپذیر میسازد. اگرچه سیاسیشدن هویت در میان ملت تحت ستم تنها به میانجی ایدئولوژی اتفاق نمیافتد، بلکه همزمان در نسبت با و در بستر نابرابریهای ساختاری و پایدار میان این گروههای ملی و درک به آنها شکل میگیرد. سیاسیشدن هویت تفاوت میان خود و دیگری را روشنتر میسازد و مناسبات سلطه و مقاومت را فهمپذیر میکند. بنابراین اگر چپ قرار است نزاع میان ملت حاکم و غیرحاکم را صورتبندی کند، باید از بنیانهای مادی آن آغاز کند و رابطهی نابرابر میان ملت حاکم و غیرحاکم را برملا سازد. نه اینکه هویت را از ابعاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن منفک کند و سپس ملت فرودست را سرزنش کند که چرا «کورد بودن» را تکرار میکند.
به نظر میرسد در بهترین حالت، شناخت نیکفر از کوردستان به دوران انقلاب ۵۷ محدود است و برای همین هم علیرغم نقد او به برنتابیدن تکثر از سوی «قوم گرایان»، خود قادر نیست تکثر و تضاد گفتمانی و سازمانی میدان سیاسی کوردستان و جنبش ملی کورد را ببیند و در دام تقلیلگرایی میافتد. همزمان با یککاسهکردن گفتمانهای جاری در این میدان و «قومگرایی و هویت جداخوان» خطاب کردن کوردها، از هراسی رونمایی میکند که ضد تکثر و بیان تفاوت است.
ناسیونالیسم پدیدهای مدرن است و در کوردستان نیز در نسبت با دگرگونی ساخت اجتماعی و موقعیت سیاسی-اقتصادی این ملت در نظم جدید در ایران ظهور کرد. جنبش ملی رهاییبخش کوردستان و ملیگرایی کوردها از زمان ظهور خود تا کنون تغییرات و تحولات مهمی را تجربه کرده است، از جمله این که نیروهای جدیدی وارد میدان مبارزاتی آن شدەاند که گفتمانها و شیوههای مبارزاتی متفاوتی را اتخاذ میکنند. گرایشهای سوسیالیستی نیز همواره در جنبش ملی رهاییبخش کورد حی و حاضر بودهاند، به طوری که کوردستان همواره میدان فعالیت نیروهای چپ کورد و غیرکورد در ایران بوده است. در همین خاورمیانه تنها احزاب کوردستانی هستند که میتوانند به میانجی گفتمان چپ و آلترناتیوهای سوسیالیستی مردم را بسیج کنند. در انتخابات اخیر شهرداریهای ترکیه که یکی از کانونهای مهم مبارزهی مدنی و سیاسی مردمی محسوب میشود، مجموع آرای احزاب چپ غیر کورد به دو درصد هم نرسید.[۱۶] حال آنکه در ایران جایگاه و موقعیت جریانها و گفتمانهای چپ بسیار بحرانیتر و حاشیهایتر از همسایگانش است.
یکی از نیروهای جدید و تاثیرگذار در جنبش ملی کورد جامعهی مدنی پویای کوردستان است که به یمن «سیاسیشدن هویت کوردی» و نیز تجربههای مبارزاتی فراوان، توان خودسازماندهی جامعه را در غیاب امکان فعالیت آزادانهی احزاب حفظ کرده و در فرمی نوین گسترش داده است. به طوری که همزمان با مقاومت و مبارزهی روزمره در عرصههای مختلف حیات اجتماعی، نهادها و انجمنهای مدنی در لحظات بحرانی نیز مداخلهی موثر داشتهاند و دست به دامن دولت نشدهاند.[۱۷] تجربهی جمهوری کوردستان در سال ۱۳۲۴، انقلاب و جنبش مقاومت پس از انقلاب ۱۳۵۷، فعالیتهای مدنی از سالهای دهه هشتاد تا به امروز و پیشاهنگی کوردستان در قیام ژن، ژیان، ئازادی، همگی تحت تاثیر رشد آگاهی ملی و سیاسیشدن هویت کوردی در نسبت با هویت ملی فارسی-شیعی رخ داده است. اگر این هویتِ سیاسیشده، جنبش زندهی ملی کورد و انباشت سالها مبارزه ملت کورد در سطح خاورمیانه نبود، پس از قتل حکومتی ژینا امینی مردم کوردستان این چنین خودسازمانگر ظاهر نمیشدند و بذر یکی از مترقیترین بدیلهای منطقه را در ایران نمیکاشتند. بنابراین زنده باد ناسیونالیسم دموکراتیک ملتهای بدون دولت و مقاومت آنها در برابر سلطه.
با وجود این، کاربست «سیاست هویت» و واژهی «قومگرایی» مناسبات سلطه و مقاومت را از ستم ملی حذف میکند و اجازه نمیدهد دلالتهای سیاسی رادیکال آن برای ملت فرودست رویتپذیر و در میان گروههای دیگر تکثیر شود. بد نیست نیکفر برای شناخت بهتر جامعهی کوردستان فقط تعداد انجمنهای محیط زیستی، کانونهای صنفی معلمان و سطح فعالیت آنها، تحصنها و اعتصابات، برگزاری سالانه اکسیون در هشت مارس در شهرهای مختلف کوردستان، خودسازماندهی در بحرانهای زیست محیطی و حوزهی سلامت، شوراهای انقلابی محلات در قیام ژن، ژیان، ئازادی و جشنهای نوروزی خیابانی و سیاسی کوردستان را با مرکز «توسعهیافتهتر» که ساخت دولت را اشغال کرده، مقایسه کند تا دینامیک سیاسی جامعه کوردستان را به مثابه کانون تاریخی مقاومت بهتر درک کند.
رهاییبخشی ملی، نه قومگرایی جداخوان
جنبش ملی رهاییبخش «مبارزهایست از سوی و یا به نام جوامع ملی تحت ستم برای کسب آزادی سرزمینی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، با اهداف مختلف از جمله کسب حاکمیت سیاسی کامل، تا خودمختاری فرهنگی و سرزمینی در داخل دولت موجود یا دگرگونی ساخت دولت سرکوبگر موجود.»[۱۸]
این تعریف از جنبش ملی رهاییبخش با مبارزهای که نزدیک به یک قرن است در چهار بخش کوردستان اشغالشده در جریان است، انطباق دارد. مبارزهای که در مسیر خود همواره همزیستی صلحآمیز مردم منطقه و برابری را مبنا قرار داه است. تعریف دقیق مبارزهی ملتهای تحت ستم از این رو مهم است که هم ماهیت و اهداف مبارزه را روشن میسازد و هم اینکه سویههای رهاییبخشیِ جمعیِ ناسیونالیسم فرودستان را یادآور میشود. از همین رو، تفاوت قائلشدن میان اشکال مختلف ناسیونالیسم ضروری است. مشخصاً در ایران با دو نوع ناسیونالیسم مواجه هستیم؛ ناسیونالیسم ملت فرادست و حاکم که دیگریستیز و فرودستساز است[۱۹] و ناسیونالیسم ملتهای فرودست. ناسیونالیسم کوردی در دستهی دوم جای میگیرد که در برابر استحالهی سیاسی و فرهنگی در هویتی که دولت-ملت برساخته، مقاومت کرده و بر تمایز هویتی خود به شکل دموکراتیک تاکید میکند،[۲۰] یعنی وجود خود را به قیمت حذف و انکار هیچ «دیگری»ای تعریف نکرده است. با وجود این، درونیشدن و پذیرش ناسیونالیسم فرادست از سوی چپ ایرانشهری خود را در برچسپزنی با الفاظی چون «قومگرایی» و «جداخواهی» برملا میسازد، چراکه وجود «دیگری» را که هویت برتر را به شکل رادیکالی به چالش میکشد برنمیتابد و بنابراین خواستهای مشروع ملی آنها را غیردموکراتیک و ارتجاعی تفسیر میکند.
پس کاملا هویداست که ناسیونالیسم دموکراتیک و رهاییبخش ملت تحت ستم و درک روابط سلطه، اگر حامل تهدیدی باشد، علیه منافع ملت حاکم است نه صلح منطقهای و اتحاد سوژههای انقلابی. با وجود این، چپهای ایرانشهری و ناسیونالیست غالبا در رابطه با مطالبهی حق حاکمیت سیاسی و اقتصادی کوردها بر سرزمین خود اینگونه استدلال میکنند که اگر اقلیتهای ملی دولت مستقل داشته باشند بازیچه دست نیروهای امپریالیستی خواهند شد و استقلال به مثابه رهایی از ستم ملی نیست، اما در عوض میتوان راه دیگری در پیش گرفت و دولت بزرگتر موجود را اصلاح کرد و تغییر داد. اگر دولت شر است، باید از برهم زدن دولت در مرکز آغاز کرد، نه این که دولت ناموجود پیرامون را نقد و سرکوب کرد. جالبتر اینکه چپ ایرانشهری انتظار دارد که علیرغم تفاوت موقعیت سیاسی-اجتماعی که ملتها در ساخت دولت اشغال میکنند، همه به یک شکل برای دموکراتیککردن دولت در ایران به میدان بیایند، منافع جمعی و حقوق سلبشدهی خود را به فراموشی بسپارند یا تعلیق کنند، و برای دگرگونی آن هزینه بدهند تا سیاست بزرگتر طبقاتی تحقق یابد.
بد نیست در برابر این استدلالهای محافظهکارانه و فریبدهندهی چپ ایرانشهری در نسبت با کوردستان، این سوال را پرسید که چرا دربارهی مسالهی فلسطین همدلانه از حق تاسیس کشور مستقل دفاع میکند و میان ناسیونالیسم فلسطینی واسرائیلی تفاوت قائل میشود، اما برای ملت کورد که به شکل تاریخی هدف کاربست تکنولوژیهای همگنساز، نسلکشی، کوچ اجباری و خشونت عریانِ حداقل چهار دولت با همراهی و همدستیِ قدرتهای امپریالیستی قرار گرفته است، یا لکنت زبان میگیرد یا این خواست را قبیلهگرایانه و شیطانی جلوه میدهد؟ پاسخ سادهتر از آن چیزی است که چپ مرکز در لابهلای مفاهیم و اصطلاحات سیاسی و فلسفی آن را پنهان میکند: چپ ایرانی در رابطه با ستم ملی در ایران موضعی دورویانه دارد. در نسبت با فلسطین که همسایهی خیلی دور-خیلی نزدیک ایران است انترناسیونال ظاهر میشود، زیرا هویتخواهی و استقلالخواهی فلسطینیان کمترین خدشهای به منافع ملت حاکم در ایران و تمامیت ارضی آن وارد نمیکند. اما در نسبت با کوردستان ناسیونالیست است و حاضر نیست برای ساخت سلطهگر و استعمارگر دولت-ملت ایرانی کوچکترین تهدیدی ایجاد کند. از همین رو بیان تفاوت هویتی کوردها و مطالبهی حقوق ملی آنها در سطح سرزمینی، سیاسی و اقتصادی، آنچنان کلیت «ایران» و هویت ایرانی را مخدوش میسازد که از محمدرضا نیکفر تا حمید احمدی و سیدجواد طباطبایی همه در یک صف و با یک ادبیات کوردستان را سرکوب میکنند. از قضا این نیکفر است که ایران و هویت ملی ایران را «ذاتی درخودبسته میداند»، اگر نه برای او که مبنای همبستگی در قرارداد اجتماعی که پیش میگذارد «حق» است، چرا در نسبت با ملت کورد و مطالباتش برای استیفای حقوق مشروع سلبشدهی خود را با ژارگونی چپ زیر نام تجزیهطلبی، سیاست هویت و قومگرایی تخطئه میکند؟ چپی که نتواند ستم ملی را از منظر رابطهی سلطه و مقاومت صورتبندی کند و همهی وجوه ساخت دولت را در ایران به شکلی رادیکال نقد کند، غیرقابلاعتمادتر از جریانهای راستگراست، زیرا صداقت در موضعگیری را ندارد و خود را در پشت ژارگون چپ پنهان میکند و به بازوی سرکوب تبدیل میشود.
پانویسها:
[۱] به عنوان نمونه نگاه کنید به وهابزاده، پیمان. (۲۰۲۲). « ایران اتنیک ندارد !»، نقد اقتصاد سیاسی
[۲] برخورداری، پژمان. (۱۴۰۲). مقدمهای بر مسالهمند شدن قومیت در ایران. مجله موضع، سال اول، شماره اول.
[۳] Claude, JR, I. L. (1955). National Minorities: An International Problem, Harvard University Press
[۴] در رابطه با نابرابریهای اتنیکی در ایران در سطح اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نگاه کنید به :
Aghajanian, A. (1983). Ethnic inequality in Iran: an overview. International Journal of Middle East Studies. 15(2), 211-224.
و نیز
محمد زاده، حسین؛ خانی، سعید. (۱۳۹۷). زمینههای تاریخی و اجتماعی موثر بر شکاف قومی در ایران. مجله مطالعات اجتماعی ایران. (۳)۱۲. صص ۱۲۵-۱۴۷.
[۵] از جمله دیگر روشن فکران چپ ناسیونالیست و ایرانشهری میتوان به پرویز صداقت اشاره کرد که در مقاله «ناسیونالیسم آمرانه و سیاست هویتگرا در برابر جنبش ژینا» یکی از عوامل عدم شکلگیری همبستگی را «سیاستهای هویتگرای گروههای قومی» میداند اشاره کرد.
[۶] Asgharzadeh, A. (2007). Iran and the Challenge of Diversity: Islamic Fundamentalism, Aryanist Racism, and Democratic Struggles, Palgrave Macmillan US. doi:10.1057/9780230604889
[۷] A.R Ghassemlou. (1978). Peolpe Without a Country : The Kurds and Kurdistan, Zed Press, London.
[۸] به نقل از قاسلمو عبدالرحمن: A.R Ghassemlou. (1978). Peolpe Without a Country: The Kurds and Kurdistan, Zed Press, London.
[۹] موضعگیری فریبرز رئیس دانا یکی از روشنفکران چپ فارس درباره رفراندوم استقلال کوردستان در عراق به تاریخ ۲۳ دسامبر ۲۰۱۷ در صفحه فیسبوک او یکی از این نمونههاست.
[۱۰] هرچند حوزهی تولید دانش در ایران نیز تحت سلطهی روشنفکر فارسمحور است و خود میدان دیگری است برای مبارزه و استعمارزدایی از دانش تولیدشده و در این راستا پژوهشگران ملتهای پیرامونیشده در راستای استعمارزدایی از دانش تولیدشده در نسبت با ملتهای فرودست و نیز ستم ملی گامهای مهمی برداشتهاند. یه عنوان نمونه نگاه کنید به:
کامران متین، برگردان: هیوا رستگار، ۱۴۰۲، «استعمارزدایی از ایران: یادداشتی اولیه بر استعمار بنیافرودستی»، رادیو زمانه
Soleimani, K., & Mohammadpour, A. (2022). Silencing the Past Persian Archaeology, Race, Ethnicity, and Language, Current Anthropology, V 63, N 2.
Mohammadpour, Ahmad; Matin, Kamran (2022). Decolonizing Iran: a tentative note on inter-subaltern colonialism. University of Sussex. Journal contribution. https://hdl.handle.net/10779/uos.23490014.v1
[۱۱] پژوهشهایی که بر مناسبات استعماری دولت در نسبت با ملتهای فرودست، مشخصاً کوردستان انجام شده به عنوان نمونه:
Hassaniyan, A., & Sohrabi, M. (2022). Colonial Management of Iranian Kurdistan; with Emphasis on Water Resources. Journal of World-Systems Research, 28(2), 320–343.
Soleimani, K., & Mohammadpour, A. (2020) Life and labor on the internal colonial edge: Political economy of kolberi in Rojhelat. The British Journal of Sociology, V 71, issue 4.
رحمانی جمیل و همکاران. (۱۴۰۱). مفهومپردازی جنبشهای محیطزیستی پیرامونی در ایران. نشریه علمی جامعهشناسی فرهنگ و هنر.
محمدی نریمان. (۱۴۰۰). «غارت سرمایه و تولید بدنهای معیشتی، مکانیزمهای ساختاری ویرانی زیست اقتصادی در کوردستان» (روژههلات)، نشریه پولیتیا، شمار ۲، سال سوم.
[۱۲] در این زمینه نگاه کنید به: حمیدی، محمد سعید و همکاران. (۱۴۰۰). تحلیل الگوی تعاملات فضایی در نواحی مرزی استان کردستان. نشریه برنامهریزی توسعه کالبدی. سال ششم زمستان ۱۴۰۰.
[۱۳] در این زمینه نگاه کنید به گزارشهای روزانه سایت «کولبر نیوز» از شکنجه، قتل و مصادرهی کالاهای کولبران در مرزهایی که کوردستان را شقه کرده است: https://kolbarnews.com
[۱۴] مقالاتی در این زمینه:
رستگار هیوا. (۱۴۰۲). «در گفتوگو با کامران متین: جنبش ژینا، مسئلهی ملل و «سیاست هویت» در ایران»، رادیو زمانه
کمانگر شیرین. (۱۴۰۲). «چه کسی از اقلیتها میترسد»، نقد اقتصاد سیاسی
ترکمه آیدین. (۱۴۰۲). «چرا چپ فارسیست فاقد ظرفیت انقلابی و تداوم بخش نظم طبقاتی است؟»
[۱۵] «Politicized Identity» یکی از مفاهیم مهم در ادبیات مربوط به نزاعهای اتنیکی و جنبشهای اجتماعی است. برای مطالعه بیشتر میتوانید به این منابع رجوع کنید:
Gurre, T. (1993). ‘Why Minorities Rebel: A Global Analysis of Communal Mobilization and Conflict since 1945’. International Political Science Review 14 (2): 161–201.
Cederman, L, k,. Gleditsch K,S,. , and Buhaug, H. (2013). Inequality, Grievances, and Civil War. Cambridge: Cambridge University Press.
Stewart,F. (2008). Horizontal Inequalities and Conflict: An Introduction and Some Hypotheses’. In Horizontal Inequalities and Conflict: Understanding Group Violence in Multiethnic Societies, edited by Frances Stewart, 3–24. Conflict, Inequality and Ethnicity. London: Palgrave Macmillan UK.
[۱۶] به توئیت روزنامهنگار عرفان آکتان دربارهی آرای احزاب چپ غیر کورد در انتخابات اخیر ترکیه نگاه کنید.
[۱۷] در رابطه با پیامدهای سیاسیشدن هویت کوردی در بستر جنبش ملی رهاییبخش کوردستان و تاثیر آن بر فعالیتهای مدنی و سیاسی در روژههلات نگاه کنید به:
رحمانی جمیل. (۱۴۰۲). «جنبش محیط زیستی روژهلات تکرار متفاوت جنبش رهاییبخش کوردستان»، نشریه تیشک، شماره ۶۷-۶۸، سال بیست و پنجم: https://govartishk.com/theory-67-68/جنبش-محیط-زیستی-روژهلات-تکرار-متفاوت-ج/
ولی عباس، روحی مراد. (۲۰۲۰). «میان نظم حاکم و گسست دموکراتیک: تأملاتی بر آثار همهگیری کووید ۱۹ بر روژههلات / عباس ولی و مراد روحی»، نقد اقتصاد سیاسی: https://pecritique.com/2020/09/19/میان-نظم-حاکم-و-گسست-دموکراتیک-تأملاتی/
برای درک مساله تفاوت و تقاطع ستمهای جنسیتی، ملیتی و طبقاتی نگاه کنید به:
حاتمیطاهر فردوس. (۲۰۲۰). «زنان کورد: خشونت و ستم تقاطعیافته»، پروبلماتیکا: https://problematica-archive.com/kurdish-women/
حاتمیطاهر فردوس. (۱۴۰۰). «فمینیسم کوردی: زنانگی، کوردبودگی و مساله تفاوت»، نشریه پولیتیا، شماره ۲، سال سوم.
[18] Bereketeab, R. (Ed.). (2019). National Liberation Movements as Government in Africa, 1st edition, London New York, NY: Routledge
[19] Vaziri, M., (1993), Iran as Imagined Nation: The Construction of National Identity (New York: Paragon House).
Zia-Ebrahimi, R. (2018) The Emergence of Iranian Nationalism: Race and the Politics of Dislocation (New York: Columbia University Press).
[20] Vali, A. (2014) Kurds and the State in Iran: The Making of Kurdish Identity (London: I.B. Tauris).
نظرها
محمدرضا نیکفر
خانم باقری، ممنون از توجه شما. توجه کنید بحث این گونه پیش نمیرود که شما در مقابل انتقاد من به قومگرایی مرا متهم به آلودگی به ناسیونالیسم ایرانشهری کنید. اگر میخواهید بحث کنید، کل نظر فرد مقابل را در نظر گیرید. من سالهاست علیه ناسیونالیسم در هر شکلش نوشتهام. معتقد نیستم که ناسیونالیسم «ملل تحت ستم» مترقی است. چنین ناسیونالیسمی اگر به تشکیل دولت منجر شود، فقط یک رژیم فاسد و مستبد به دیگر رژیمهای تبهکار منطقه اضافه میکند. کاتالوگ حق شهروندی و بشری، به هیچ کاتالوگ هویتی مکملی نیاز ندارد. در شرایط امروز ایران وارد کردن کاتالوگ دوم، عملا آن را محور میکند و به امر همبستگی اجتماعی ضربه میزند. نقد قومگرایی را خود چپ کُرد آغاز کرد (در حزب کمونیست). اما بعدا با زوال چپ حزبی در کردستان، قومگرایی این بار با اتکا بر تئوریهایی پسااستعماری جان تازهای گرفت و به کمک سران آمد که هر کدام طایفه خود را دارند و ذات اتنیکی آن قدر قوی نیست که آنان را کنار هم بنشاند. این قومگرایی جدید محصول خارج از کشور است و ربطی به داخل ندارد که کارگر مهاجرش در اقلیم همان گونه استثمار میشود که کارگر افغانستانی در ایران. و آن کارگر همچنین میبیند که در استثمار کولبران نقشی اساسی را دلالان پولدار کُرد در این سو و آن سوی مرز ایفا میکنند.
شهروند
از خواندن این مقاله اندوهگین شدم. همین چند روز پیش باز نشر مقاله ای را در زمانه در رابطه با قتل عام توتسی ها در رواندا خواندم و نقش رسانه ها در شکل گیری نفرت بین مردمانی که سالیان درازی در کنار هم با مهربانی زندگی کرده بودند. مقاله حاضر از یک یک واژگانش نفرت پراکنی تراوش میکند. بهتر است مطلبی راکه مینویسم چند روزی از انتشارش خودداری کنیم و آن را بازخوانی کنیم تا اگر اشتباهی کرده ایم تصحیح کنیم. بعضی وقتها بی آنکه آگاه باشیم تخم کین می کاریم و به جای وصل کردن به فصل کردن دامن میزنیم.
حمید سلطانی
چه خوب که امروز زمان طرح نظرات و اختلافات باشد. شاید امکان فکر و ظرفیت شنیدن دردها و دیگر باورها بوجود بیاید؟ چه بهتر که واژهها و مضامین حقوقی پیشرو را کیلویی خرج تزئین صحبتها و مطالب (رسانه ای) نکنیم. متاسفانه تحقیر مبارزات و خفه کردن جنبشهای مترقی تبعیض ستیز، آزادیخواهانه و عدالت محور، فقط در انحصار حکومت تبعیض نهاد و مرکزگرای اسلامی و راست افراطی نیست. اگر بی انصافی نباشد ایکاش آقای نیکفر بجای پیشگوییها ووو اندکی در تفاوت تخته سنگ چوب رنگ با تخته چوب محکم، تأمل میکردند. تا کی قرار است حتی در قعر چاه به تخته سنگ دخیل ببندیم؟ شاید هم کم دقتی ما از این روست که در تخت خوابیم..؟