آسایشگاه ــ زندان
م. مهراد ــ امین آهوئی در مجموعه عکسی روایت زندگی معلولان یک آسایشگاه را ارائه داده است. او تلاش کرده با نگاهی واقعبینانه شرایط سخت زندگی معلولان ذهنی و جسمی-حرکتی این آسایشگاه را بازنمایی کند.
روایت امین آهویی از آسایشگاه معلولان با عکسی از معلولی تنها خوابیده بر تخت آغاز میشود. تمامی عکسهای این مجموعه سیاهسفید هستند تا فضای سرد و بیروح آسایشگاه را به نظارهگران انتقال دهند. حالت جنین وار تن کودک معلول و خالی بودن تخت کناری او، هر دو، تداعیگر انزوای آنها در آسایشگاه هستند. انزوایی به اجبار.
عکس بعد از دو لایه تشکیل شده. پیشزمینه چهرهی خندان کودکیست مات. عکاس از طریق باز کردن دیافراگم و قرار دادن فوکوس روی پسزمینه توانسته است شادی کودک را محو و رنج پیرمرد را وضوح بخشد. همانطور که در پسزمینه عکس مشخص است، در این آسایشگاه هر معلول شماره و اسمی دارد. تخت شماره ۳ محمد هادی. این سیستم شمارهدهی و نامگذاری بر انزوای فضا میافزاید. گویی هر معلول زندگی نباتی مجزا از دیگران دارد و هر کدامشان در رنج و درد خود تنهایند.
سومین تصویر، تصویریست عریان از شرایط نابسامان زندگی معلولان آسایشگاه. در مرکز تصویر پنجرهای باز و فن تعویض هوا روشن است. در گوشه سمت چپ کولر گازی قرار دارد که با توجه به باز بودن پنجره و روشن بودن فن، خراب است. وضعیت سیستم سرمایش-گرمایش این آسایشگاه حتی از زندانها ضعیفتر و بدتر است. در هر طرف تصویر سه تخت شماره گذاری شده قرار دارند. از وضعیت اسفبار رختخوابهای تختها که بگذریم، معلول تخت سمت راست با نرده از سایرین جدا شده، گویی که او فردیست خطرناک که ممکن است به خودش یا دیگران صدمه بزند. روی پایینترین تخت سمت راست معلولی دراز کشیده که تنها پاهایش در تصویر نمایان است. عکاس در این تصویر به خوبی توانسته وضعیت اسفبار نگهداری معلولان و بیاهمیت بودنشان برای مسئولان آسایشگاه را بر ما نمایان سازد.
در این تصویر رنج عمیق ساکنین آسایشگاه مشهود است. عکاس دوربین را در موقعیتی پایینتر از سوژه قرار داده تا بتواند عمق نگاه و حالت چهرهی سوژه را ثبت کند. پسرک معلول بیاعتنا به حضور عکاس و دوربین در تفکری عمیق فرو رفته، گویی دارد به آیندهی مبهمش میاندیشد. در پسزمینه معلول دیگری از پشت نردهها سرک کشیده، نردهها مانع ثبت نگاه او شدهاند. انزوا و ابهام در این عکس موج میزند. قاببندی عکس حالتی زندانگون دارد، هیچ راه فراری نیست. ما با واقعیت تنهاییم و نظارهگران منفعل رنج معلولانیم.
پنجمین عکس فضایی مالیخولیایی دارد. عکس در حیاط آسایشگاه گرفته شده. یکی از معلولان در حال بازی والیبال است و دیگری نگاهی تهی از معنا و مسخ گونه سمت ما دارد. سایهای که بر چشمان او افتاده سبب شده سوی نگاهش مبهم شود و همین امر فضایی مالیخولیایی به عکس داده. گویی حیاط و بازی وهمی سورئال است که ما را اسیر خود کرده، همچون آسایشگاه که معلولان را اسیر خود کرده است.
دو عکس بعدی نیز مربوط به بازی معلولان است. در اولین تصویر سه پسر درحال بازی فوتبال دستی هستند و سایرین دور میز نشستهاند. این تصویر از معدود تصاویریست که فضایی شاد و کودکانه دارد و اثری از معلولیت در آن مشاهده نمیشود.
دومین عکس نیز تکرار همین فضای شاد در حیاط آسایشگاهست. برخلاف عکس پنجم که فضایی مالیخولیایی داشت، در این عکس خبری از مالیخولیا نیست. هرچه هست شادی بازی کردن با تنی همچون تن سایر انسانهاست. تنی پرتوان و شاد.
در ادامه مجددا به درون آسایشگاه باز میگردیم و همان اتاق زندانگونه بر ما آشکار میشود. این بار پسرکی بر تخت سوم، بدون توجه به حضور دوربین و عکاس، خوابیده است. همچنان فضای اتاق همان فضای سرد و بیروح سابق است که انزوایی ناخواسته برآن حکمرانی میکند. این معلولان از کمترین امکانات رفاهی بیبهرهاند. آنها به حال خود رها شدهاند.
نهمین تصویر فضایی رعبآور دارد. پسرکی معلول درحال خندیدن و گذشتن است اما خندهی او فضایی شاد به عکس نمیدهد بلکه خندهای شوم و ترسناک است. اریب قرار گرفتن دوربین به واژگونی و ناموزون بودن فضای عکس افزوده و حالتی سرگیجهآور و هیستیریک به آن داده به طوریکه انگار خبری شوم و واقعهای هراسناک در انتظار ماست.
تصویر بعد نیز ادامهی همین فضاست. در پیشزمینه پسرکی معلول با چشمانی به بالا تابیده نگاهی محو سمت ما دارد و در پسزمینه دیگری با لبخندی مسخگون بر لب به ما نگاه میکند. قاببندی عکس به نحویست که ما نمیتوانیم از نگاهها فرار کنیم، تمام قاب مانند تمام آیسایشگاه بر ما بسته شده. عکاس به این طریق توانسته است فضای رعبآوری که بر زندگی معلولان آسایشگاه حاکم است را به ما انتقال دهد. نه ما میتوانیم فرار کنیم و نه آنها، ما نیز اسیر آسایشگاه شدهایم.
تصویر یازدهم تصویریست کور، عاری از هر نگاه. هر دو سوژه دستشان را جلوی چشمشان گرفتهاند، گویی نمیخواهند هویتشان بر ما آشکار شود. نور از سمت راست بر بدنشان تابیده اما چهرهشان را روشن نکرده. ابهام بر عکس حکمفرماست و ما با انسانهای بیهویتی روبرو هستیم که تنها مشخصهشان معلول بودنشان است، این تنها دلیل اسارتشان نیز هست.
تصویر بیرحم، شاید نامی مناسب عکس بعد باشد. اگرچه پرستار آسایشگاه با لبخند درحال غذا دادن به معلولیست که دستانش را بسیار مودبانه درهم گره کرده اما بیرحمی در عکس موج میزند. پرستار نه زیر سر معلول را بالا آورده و نه سر او را به کنار چرخانده، صرفا قاشق را سوی دهان معلول برده. احتمال پریدن غذا در گلوی پیرمرد و خفگی او در این شرایط بسیار است و پر واضح است که جان معلول برای پرستار هیچ ارزشی ندارد. او صرفا با لبخند، اما بیرحمانه، غذا میدهد و پیرمرد مودبانه، اما به سختی، غذا میخورد.
دو تصویر پایانی این مجموعه همچنان فضایی مالیخولیایی دارند. در اولینشان یکی از معلولان درحال گذشتن از راهروی آسایشگاهست. خطوط مرکزگرای دیوار و سقف به سمت سوژه یورش آوردهاند و حالتی از اضطراب و بیوزنی را بازنمایی میکنند. فیگور بدن سوژه نیز بر وهم فضای عکس افزوده است.
دومینشان معلولی را از روبرو نشان میدهد که نگاهی سمت پایین عکس دارد و پشت سرش معلول دیگری درحالی که دستش را به دیوار کاذب گرفته تعادلش را حفظ کرده. عکاس توانسته است با برهم زدن ترازی تصویر حالت بیتعادلی را به ما انتقال دهد. گویی تمامی معلولان این آسایشگاه سرنشینان کشتیای هستند که درگیر موجهای دریاست. کشتی بیناخدایی که هر موجی به سویی پرتابش میکند و سرنشینانش بریده از تمام دنیا با کشتی کج و معوج میشوند.آرامشی در کار نیست، هرچه هست وحشت است و اضطراب.
در این مجموعه روایت امین آهوئی به خوبی توانسته است حال و هوای فضای آسایشگاه را به ما نشان دهد. شاید در بین مددکاران کسانی باشند دلسوز معلولان اما زمانی که سیستم معیوب باشد دلسوزی آنها نیز بینتیجه خواهد ماند.
نظرها
نظری وجود ندارد.