دیدگاه
موضعگیری در موقعیت پیچیده
محمدرضا نیکفر – سخن از جنگ میرود. موقعیت به صورت تنگنایی درمیآید که گویا تنها دو طرف دارد، یا این طرف باید باشی، یا آن طرف. مقابله با این بیچارگی. (تصویر: ریسمان آریادنه)
در وضعیت پیچیدهای قرار داریم. در وضعیت پیچیده، به جای آنکه معادله را پیچیده در نظر گیریم، زیر فشار موقعیت به ساده کردن آن تمایل داریم. اما معادلهی ایران، یکمجهولی نیست و بارها ثابت شده که تقلیل چند عامل به یک عامل باعث میشود تصوری تحریفشده از واقعیت داشته باشیم و جهت اشتباهی را برگزینیم.
مشخصهی ثابت عامیگری و عوامفریبی، فروکاستن همه چیز به یک تکعامل است.
تجربهها
به یادآوریم که بارها درگیر موقعیت پیچیده شدهایم، با سادهسازی از انتخاب درست واماندهایم یا درنیافتهایم به کجا ختم میشود مسیری که اطرافیانمان برگزیدهاند.
فهرست کنیم برخی از تجربهها را از زمان انقلاب:
- در جریان انقلاب – تکعامل بدبختی: شاه؛ سرنگون شود، همه چیز درست میشود.
- سالهای نخست پس از انقلاب – سرگردانی بر سر در افتادن با رژیم تازه، یا پشتیبانی از آن در مقابل امپریالیسم.
- در جنگ با عراق – اولویت مبارزه با رژیم، یا دفاع از کشور در برابر متجاوز.
- در دوران اصلاحات – مبارزه با هر دو جناح رژیم، یا پشتیبانی از اصلاحطلبان.
- جنبش سبز – پشتیبانی از موسوی، یا تفاوت نگذاشتن میان او و بقیهی رژیم.
- و در ادامه – شرّ مطلق رژیم است، با هر نیرویی که با هر انگیزهای مخالف رژیم باشد، میتوان همسو شد. میگویند، جز این کنیم طرف شرّ را گرفتهایم.
وضعیت کنونی و موضع طیف راست «اپوزیسیون»
اکنون دوباره درگیر وضعیت پیچیدهای شدهایم. ممکن است جنگی تمامعیار درگیرد. عدهای جهان را برای خود بدین گونه ساده میسازند: اسرائیل و پشتیبانانش به حکومت اسلامی ایران ضربه خواهند زد، رژیم زخمی و ضعیف و درمانده خواهد شد، آنگاه مردم فرصت مییابند قیام کنند و کار را یکسره کنند.
استقبال از حملات اسرائیل در آن بخش از طیف «اپوزیسیون» چشمگیر است که خود را با «ایرانگرایی» و «ملیگرایی» معرفی میکنند. ناسیونالیسم افراطی اینان علیه خلقهای مورد تبعیض کشور است، نه علیه حملهی خارجی. «ملیگرایی»ای که کودتای آمریکایی-انگلیسی علیه دولت ملی را «قیام ملی» میخواند، اینک به آن حد از انحطاط رسیده که به نتانیاهو به چشم نجاتبخش مینگرد.
به این «ایرانگرایان» میتوانیم این هشدار را بدهیم: در کف زدن برای بمباران ایران محتاط باشید. بمب، فقط در داخل کسانی را نمیکشد و جاهایی را ویران نمیکند، ترکشش به شما هم به عنوان همدست خواهد خورد. درست است که مردم نمیدانند یا فراموش کردهاند که سلطنتطلبان (مشخصاً آخرین نخستوزیر شاه، بختیار، و ژنرال ارشدشان، غلامعلی اویسی، عامل کشتار میدان ژاله) چه نقشی در تشویق صدام به حمله به ایران داشتند، اما این بار قضیه فرق میکند. اطلاعرسانی و ذخیرهی اطلاعات نسبت به آن هنگام بسی رشد کرده و دیوار حاشا دیگر چندان بلند نیست. نقل است که از بختیار پرسیدند: «همکاری با عراق چگونه با ناسيوناليسم تطابق دارد؟» و بختیار پاسخ داده: «چون او ناسيوناليست است، وظيفه او نخست جنگ با خمينی است و بعد حفظ ايران از تجاوز عراق.» (منبع) دیگر بسی دشوار است این گونه یاوه گفتن و سپس چشم در چشم مخاطب دوختن.
بیطرفی؟
میگویند در جنگ بیطرف وجود ندارد. سخن درستی است. اما نادرست است این گمان که باید یا این طرف ایستاد، یا آن طرف. جهان پیچیدهتر از آن است که در موقعیتی چون جنگ به این طرف و آن طرف فروکاسته شود − باوری که به ویژه در قرن بیستم، قرن «نهایتها» به قول اریک هابساوم، بر ذهنها چیره بود.
سادهسازیِ وضعیت مشخص، از طریق انطباق دادن یک تقابل با ارزشگذاریهای اصولی و نهایی خیر و شر، چه بسا در خدمت دروغ و شر است.
فروکاستن جهان به دو جناح، از حس ناتوانی و بیچارگی برمیخیزد؛ و به راستی جنگ بیچارهکننده است! حرفها و حدیثها دربارهی وضعیت جنگی در خاورمیانه همه حاکی از بیچارگی هستند. حتا در سخنان سیاستمداران پرنفوذ هم گونهای درماندگی میبینیم. در این وضعیت، اختیارْ زایل شده و بر جهان جبر حاکم میشود. جنگ به صورت تقدیری درمیآید که اراده و آزادی بر آن چیره نتواند شد.
خود را به دست این طرف یا آن طرف سپردن، همراهی با یک نیروی مقدر است و از حس بیچارگی و ناتوانی میکاهد. وقتی به یک طرف ماجرا میپیوندی، گمان میبری مؤثری و داری کاری میکنی. اما اگر از بُنِ جان سمت آزادی و عدالت را نگیری، هیچ کاری نمیکنی و هیچ تأثیری فراتر از هوراکش و سیاهی لشکر شدن نداری. اصل، ایستادن در جبهه آزادی و عدالت است، حتا اگر در این لحظه حاضران در آن کمشمار بنمایند.
یادآوری تجربههای گذشته
در ابتدای این یادداشت، به مجموعهای از تجربهها اشاره شد. در آنهایی شکست خوردیم که تنها بر اساس حس نفرت خود از کسی و گروهی عمل کردیم، و همچنین آنجایی ناکام ماندیم که −گر چه ظاهراً بر پایهی حس بیزاری عمل نکرده و خواستیم دست به حسابگری آگاهانهای بزنیم− خود را موظف به انتخاب میان بد و بدتر دیدیم.
آماده باشیم برای موقعیتهای پیچیدهی آینده
اکنون موقعیت پیچیده است و گمان میرود در آینده پیچیدهتر خواهد شد.
ابلهانه است اگر جهان را فرو بکاهیم به این دو راهی: یا طرف کسی چون نتانیاهو را بگیرید که در اندیشهی گسترش جنگ و حمله به ایران است، یا طرف رژیم ولایی را که درست در این هنگام به جنگ زنان رفته است.
ما وارد یک غار نُهتو میشویم که برای آنکه در آن گم نشویم، ، به توصیهی «آریادنه» در آن افسانهی کهن یونانی، نیاز به طناب بلندی داریم که یک سر آن را به جایی در دهانهی غار گره زنیم. (تصویر بالای این یادداشت، به داستان آریادنه اشاره میکند.)
آن«جا» با اصلهایی مشخص میشوند: آزادی، عدالت، مخالف با تبعیض، خیر عمومی جامعه، مخالفت با جنگ، مخالفت با پا نهادن در هر مسیری که ظنّ آن رود که به استبداد مستقر کمک کند یا زمینهساز استبداد تازهای باشد. بیچاره نیستیم، اگر بر پایهی چنین اصولیتی جایگاه خود را مشخص کنیم. این عافیتطلبی نیست، درگیر شدن در نبردی پیچیده است، بنابر جبر زمان، درگیر شدن در چند جبهه است.
نظرها
سیامک
جنگ پرتابهها !
گیتی
در مجموع ما ایرانیان چندان اهل در نظر گرفتن پیچیدگی شرایط، و مطابق و لازم برای غلبه آمدن بر اوضاع و احوال بغرنج و غامض نیستیم. نه اینکه دیگر فرهنگها و ملتها نیز وضعیتی بهتر از ما در این زمینه دارند. تنها نمونه ی مثبت و موفقی که به نظرم می رسد، مثال دوران ریاست جمهوری روزولت در آمریکا، در دهه ۳۰ و ۴۰ است؛ که هم اقتصاد ورشکسته ی کشورش را آباد کرد، هم از پس فاشیستهای داخلی آمریکا برآمد، و هم آلمان، ایتالیا و ژاپن را شکست داد. بنابر ارزیابی سی. ال. ر. جیمز، مارکسیست تریندادی، روزولت برجسته ترین شخصیت قرن بیستم بود. قرن بیست و یکم، شاید پیچیده ترین و بغرنج ترین دوران در تمدن بشری باشد، چون علاوه بر مسائل و مشکلات همیشگی؛ جنگ، رکود اقتصادی، آوارگان و پناهجویی،... کرهء زمین همچنین با پدیده ی جوشش اقلیمی نیز روبروست. سیل های عظیم در جنوب ایران و دوبی، نمونه هایی از این آینده ی مخربی است که در انتظار ماست. دو روز بارش باران در دوبی برابر یکسال بارش باران بود. حتی اگر از جنگ هم جان سالم بدر ببریم، بعید به نظر می رسد کوچکترین آمادگی برای مقابل با جوشش اقلیمی را داشته باشیم.
رسوای زمانه
جرم هست به شکل من روی این سیاره خلق شد !؟؟! + ی فرقی هست بین آفریدن و خلق شدن ! چون خواهی نشوی رسول همرنگ جماعت شو !!
قمر. فلاح
بسیار هنگام برای زودتر رسیدن به نتیجه ، معادله را ساده می کنیم ، از میان پیچیدگی های تو در تو یک سمت را انتخاب می کنیم ، غافل از این که با این انتخاب هرگز از این کلاف بیرون نمی آییم که هیچ نتیجه گرفتار فاشیسم یا پوپولیسم هم می شویم و همچنین برای عبور از بحران ها تجربه ذهنی و اجرایی نمی آموزیم . فرصت می خواهد که گره ها را دانه دانه بازکنیم . ایکاش این گونه مقالات راه گشا بیشتر شود، چون زمانه کنونی بسیار حساس و انتخاب های دور از درایت رو به گسترش است .