ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

لورکا: انقلاب، عشق و مرگ

حسین نوش‌آذر – لورکا در «دیوان تاماریت و و غزل‌واره‌های عشق تاریک» (نشر پیام) سنت شعری در شرق را با فرهنگ غرب آشتی می‌دهد. مهم‌ترین درونمایه این کتاب هم عشق و مرگ است. با علی اصغر فرداد، مترجم این اثر درباره همجنسگرایی لورکا و مبارزه او با فاشیسم و مهم‌ترین درونمایه‌های دیوان تاماریت گفت‌وگو کردیم.

یکی از بیشترین آثاری از ادبیات اسپانیا که به سایر زبان‌ها ترجمه شده به فدریکو گارسیا لورکا تعلق دارد. لورکا با اشعار و نمایشنامه‌هایش ادبیات اسپانیا را وارد دوران تازه‌ای کرد. او که همجنسگرا بود در جنگ داخلی اسپانیا توسط عوامل فرانکو به قتل رسید. اکنون، چند روزی‌ست که «دیوان تاماریت و غزل‌واره‌های عشق تاریک» لورکا به ترجمه علی اصغر فرداد در انتشارات پیام در آلمان به دو زبان فارسی و اسپانیایی در یک مجلد منتشر شده است.

گفت‌وگو با علی اصغر فرداد درباره دیوان تاماریت را می‌شنوید:

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

گفت‌وگو با علی اصغر فرداد را می‌توانید علاوه بر سایت زمانه در پلاتفرم‌های ساوندکلاد، اسپاتیفای و کست‌باکس هم بشنوید.

لورکا در ایران نامی بس آشناست. مترجمانی مانند احمد شاملو، احمد پوری و محمود کیانوش برخی اشعار و نمایشنامه‌های او را از دیرباز ترجمه کرده بودند. علی‌اصغر فرداد درباره دلیل محبوبیت لورکا در ایران می‌گوید:

استقبال گسترده شاعران و مترجمان ایرانی از آثار لورکا دلایلی دارد. لورکا در سرزمینی زاده شد که صدها سال در تسلط اعراب بود، پدرش ریشه عربی داشت، او به هنر و فرهنگی که در این سرزمین طی این سالیان بالیده بود عشق می‌ورزید و شکست مورها از اسپانیایی‌ها و سقوط اَندلُس به دست فردیناند و ایزابل در سال ۱۴۱۲ را یک فاجعه عظیم و آغاز تسلط هنر و فرهنگ بی‌مایه و مبتذل و بازاری بر فرهنگ و تمدنی ستایش‌برانگیز می‌دانست. پیوندهای تاریخی و فرهنگی میان اسپانیا (به ویژه منطقه اَندلُس) با کشورهای خاورمیانه و شرق، ذائقه‌ها‌ی هنری نسبتاً مشابه در شعر، موسیقی، رقص و همخونی در شیوه‌های پرداخت موضوعاتی چون عشق، مرگ، آزادی، عدالت و سرنوشت ایجاد کرده بود.

علاوه بر اینها اما از توانایی‌های لورکا در شعر هم نباید غافل ماند. فرداد می‌گوید:

 لورکا مهارت‌های شگفت‌انگیزی در بیان احساسات شدید و کاربست استعاره‌ها و تصاویر قدرتمند دارد تا آنجا که نرودا در عین انتقاد از او به عنوان شاعری که گاه خرافاتی‌ست و نیروی خلاقه خود را تلف می‌کند، می‌گوید من هیچکسی را ندیده‌ام که دستانش چون او جاودانیت شعر را لمس کرده باشد. اینها همه از عوامل استقبال از لورکا به عنوان یک شاعر غربی-شرقی و با نگرشی جهان وطن است.

عشق و مرگ

از یک منظر هومواروتیک، می‌توانیم بگوییم که همانا عشق و مرگ مهم‌ترین درونمایه دیوان تاماریت است. لورکا در غز‌لواره‌هایش به عشق و در قصیده‌هایش به مرگ می‌پردازد. علی اصغر فرداد می‌گوید:

علی اصغر فرداد، روانپزشکِ روانکاو و مترجم اشعار لورکا

لورکا در شعرها و نمایشنامه‌هایش با پرداختی منحصر به فرد از عشق و مرگ به موضوعات اجتماعی و همیشه زنده می‌پردازد. نماد «ماه» که بیشترین بسامد را در اشعار لورکا دارد گاه نشان مرگ، گاه نشاه زنی زیبا و گاه نشان شاهدی بر وقایع تلخ و شیرین است؛ گاه حضورش آرزویی می‌شود و گاه فقدان حضورش:... بگو به ماه بیاید... یا نمی‌خواهم در حضورش بمیرم و... مرگ لوییس دو ساله برادر کوچک‌تر لورکا و واکنش مبالغه‌آمیز پدر نسبت به این واقعه و احتیاط‌کاری‌های شدید بعدی او نسبت به سلامتی فرزندانش، در لورکا از همان آغاز ترس شدیدی نسبت به بیماری و مرگ ایجاد کرده بود که تا مرزهای مذهب و خرافه می‌رفت. لورکا در کودکی نمایش‌هایی از مرگ ترتیب می‌داد و در برخی از آنها نقش مرده را اجرا می‌کرد؛ مرده‌ای که اما به یکباره برمی خاست و دوباره زندگی آغاز می‌کرد. شیفتگی‌اش به سن سباستیان، سرودن شعر در ستایش آیین مقدس و بازگشت به نگاهی معنوی به تن و جسم و... همه از گرایشی متافیزیکی نشان دارد که در دوره‌هایی از زندگی لورکا دیده می‌شوند.

فرداد در ادامه می‌افزاید:

لورکا یک‌جا می‌گوید که حاضرم همه استعدادهای هنری‌ام را بدهم تا آگاه شوم که پس از مرگ چه اتفاقی می‌افتد. دالی به او می‌گوید «تو اسیر ایمانی هستی که به تو ترزیق شده. باید از من کفر بیاموزی». علاوه بر این لورکا در کشوری می‌زیست که به‌قول خودش نمایش مرگ یکی از با شکوه‌ترین نمایش‌های مردمی‌ست. در این سرزمین انسان پس از مرگ از پرده بیرون می‌آید و تازه در میان مردمی که او را می‌شناسند زندگی آغاز می‌کند. همه این عوامل سبب شده بود که لورکا با مرگ و عشق، درد و لذت بعنوان همزادانی بنگرد که انسانی‌ترین و اجتماعی‌ترین موضوعات هنری را می‌توان از آنها بیرون کشید و به همین دلیل بیشترین توجه خود را در شعر و درام معطوف به عشق و مرگ می‌کرد.

سکوت پیرامون همجنسگرایی لورکا

شرح‌حال‌نویسان لورکا، در آغاز همجنسگرایی او را مسکوت می‌گذاشتند. در سال‌های قبل از انقلاب هم به این سویه از زندگی لورکا در ایران کم توجه شده است. علی اصغر فرداد می‌گوید:

لورکا به دلیل شرایط اجتماعی و سیاسی زمان خود، که همانا یک جامعه سنتی، مردسالار، مذهبی و فاشیستی بود، نمی‌توانست به‌طور آشکار درباره همجنسگرایی خود بنویسد. او در ضمن، نهایت تلاش خود را به کار می‌بست تا پدر و مادر و خویشان از گرایش‌های جنسی او آگاه نشوند و به شدت هم از این پنهانکاری رنج می‌برد. اما از طریق اشعار خود به این موضوعات اشاره کرده است. شعرهایی که در قالب نمادها، تصاویر و احساسات بیان می‌شوند و برای مخاطبان آگاه قابل تشخیص‌اند. بسیاری از منتقدان و محققان ادبی بر این باورند که لورکا از طریق اشعار دو کتاب آخرش توانسته است به بیان احساسات و هویت جنسی خود به زیباترین و قدرتمندترین شکل بپردازد. این شعرها و نماشنامه‌ها به شدت احساسی و عاشقانه‌اند و به عشق‌های پنهان و ممنوع اشاره دارند: عشق به همجنس و یا عشق زنی به مردی زن‌دار و...

فرداد در ادامه یادآوری می‌کند:

متأسفانه مترجمان ما پس از صد سال هنوز به همان دلایلی که لورکا گرایش‌های جنسی‌اش را دردمندانه پنهان می‌کرد، این سویه از هستی اجتماعی و زیستی او را پنهان می‌کنند. گویی می‌خواهند هنوز به هنجارهای جامعه‌ی عقب مانده و صد سال پیش اسپانیا وفادار بمانند و در سرکوب گرایش‌های درونی لورکا با سنت‌ها و مردسالاری آن زمان اسپانیا همراه باشند؛ لورکایی که تقریباً در تک تک شعرهای همین دو کتاب آخرش فریاد می‌زند، کاش می‌توانستم فریاد بلند دفاع از خود و همه همجنسگرایان و سرکوب شدگان باشم. او البته نتوانست چنین فریاد آشکاری باشد و از وحشت از جامعه مردسالار و مذهبی و فاشیستی برای بیان گرایش‌های جنسی‌اش به سمبول‌ها و واژه‌های تاریک پناه برد. آیا ما باید پس از هشتاد سال، در قرن بیست و یکم و در جنبش زن زندگی آزادی هنوز برای بیان گرایش‌های جنسی خود در پشت سمبول‌ها و کلمات تاریک پناه بگیریم؟

ظهور فاشیسم

اشعار دیوان تاماریت در سال‌های دهه ۱۹۳۰ احتمالا بین ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۴ سروده شده.

«دیوان تاماریت و و غزل‌واره‌های عشق تاریک»، فدریکو گارسیا لورکا، ترجمه علی اصغر فرداد، نشر پیام، آلمان، تابستان ۲۰۲۴/۱۴۰۳
«دیوان تاماریت و و غزل‌واره‌های عشق تاریک»، فدریکو گارسیا لورکا، ترجمه علی اصغر فرداد، نشر پیام، آلمان، تابستان ۲۰۲۴/۱۴۰۳

در آن زمان لورکا از سفر نیویورک به تازگی به گرانادا برگشته بود. فروپاشی اقتصادی در آمریکا، قدرت گرفتن راست افراطی در اسپانیا و در آلمان و ایتالیا جهان را کم‌کم دگرگون می‌کرد. آن دوران از برخی لحاظ به امروز شباهت دارد. اکنون هم راست افراطی مجدداً قدرت گرفته و جهان در آستانه یک جنگ دیگر است. به هر حال برخی منتقدان اعتقاد دارند که دیوان تاماریت را می‌توان وصیت‌نامه ادبی لورکا در نظر گرفت. به یک معنا او مرگ خود را در این اشعار پیش‌بینی کرده است. آیا می‌توان واقعاً تا این حد پیش رفت؟ علی اصغر فرداد در پاسخ می‌گوید:

بله، لورکا شاعری اجتماعی و به غایت مردمی و انسانگرا بود، هنر ناب و اندیشه هنر برای هنر را اندیشه‌ای ابلهانه می‌دانست. انترناسیونالیست بود و یک انسان چینی خوب را برتر از یک اسپانیایی بد می‌دانست. – او می‌گفت «عقیده هنر برای هنر اگر خوشبختانه چنین مسخره و سست نبود، بس ظالمانه جلوه می‌کرد. هیج فرد عاقلی دیگر این اباطیل و اراجیف را درباره هنر ناب و هنر برای هنر قبول ندارد. در این مقطع حساس تاریخی هنرمند باید همدل و همدرد با مردم بگرید و بخندد. ما باید دسته گل‌های سوسن را بر خاک بیفکنیم و خود را برای یاری رساندن به آن‌ها که چشم انتظار سوسن‌ها هستند تا کمر در گل و لای فرو برویم. من به سهم خود نیازی عمیق برای رابطه برقرار کردن با دیگران احساس می‌کنم.»

فرداد در ادامه یادآوری می‌کند که لورکا در اشعارش با التزام به مردم و با رویکردی انسانگرایانه خشم قدرتمندان و سرکوبگران را برمی‌انگیخت. ترانه‌های کولی و به ویژه ترانه گارد سیویل یکی از نمونه‌های درخشان این گروه از اشعار لورکاست و با این‌حال او از فعالیت‌های سیاسی خود را دور نگه می‌داشت. ظهور فاشیسم اما زندگی اجتماعی او را تحت تأثیر قرار داد. فرداد می‌گوید:

 لورکا در چند ماهه آخر عمر خود و در اوج تنش‌های سیاسی و در آستانه جنگ‌های داخلی اسپانیا، زمانی که دخالت در سیاست دیگر به ضرورت‌های انسانی تبدیل شده بود، تحت تاثیر و تشویق‌های رفقایش و بویژه رافائل آلبرتی شاعر بزرگ اسپانیا شروع به سخنرانی‌ها و صدور و امضای اعلامیه‌ها و بیانیه‌هایی کرد که در سرنوشت او و نحوه مرگش بسیار تاثیر گذار بودند. او نه تنها از جبهه جمهوری‌خواهان دفاع آشکار کرد، بلکه سخنرانی‌های بسیار قاطع علیه فقر و گرسنگی و موضوعات مهم تاریخی انجام داد و خود را سوسیالیست‌تر از سوسیالیست‌ها نامید. در زیر یک اطلاعیه که به مناسبت مرگ ماکسیم گورکی صادر شده بود نام او در صدر نام‌های شخصیت‌های مشهور قرار گرفته‌ بود. او از آزادی و محو گرسنگی به عنوان انفجار روح آدمی با نتایجی غیر قابل تصور در تکامل انسان می‌گفت. او در مسایل تاریخی نیز دخالت و ابراز نظر می‌کرد و روز شکست مورها و سقوط گرانادا ۱۴۱۲ به دست اسپانیایی‌ها که توسط هییت حاکمه و کلیسای کاتولیک اسپانیا، روز ملی و روز غلبه ایمان بر کفر اعلام شده بود را به عنوان حادثه‌ای مصیبت‌ بار در تاریخ سرزمین‌اش می‌دانست. او می‌گفت: بر خلاف آنچه در کتاب‌های درسی تلقین می‌کنند. تمدنی قابل تحسین، یگانه در شعر، معماری و معنویت ـ جای خود را به فرهنگی فقیر و کم‌مایه داد و گرانادا را تبدیل کرد به بهشت زراندوزان جایی که امروز رزل‌ترین افراد طبقه متوسط در صدد بلوا و شورش و برافروختن شعله‌های جنگ‌اند.\nخوب، همین یک یا دو سخنرانی آخری کافی بود که خشم قدرتمندان و کلیسای کاتولیک را به شدت برانگیزاند. او پس از این سخنرانی‌ها خود احساس خطر کرده بود. به طوری که دوستان نزدیکش او را از سفرهای زیاد و تنها برحذر می‌داشتند. پس اگر بگوییم که او مرگ خود را پیش بینی کرده بود چندان مبالغه نکرده‌ایم. خطاست اگر گفته شود که مرگ او تنها به خاطر ترانه‌های قدیمی او همچون گارد سیویل و یا همجنسگرایی بوده است. لورکا در ماه‌های آخر عمر خود به طور آشکار و روزافزون وارد سیاست شده و از جمهوری‌خواهان، سوسیالیست‌ها و مبارزین رادیکال دفاع آشکار می‌کرد.

تأثیرپذیری لورکا از شرق

به لحاظ ادبی دیوان تاماریت از یک جنبه دیگر هم اهمیت دارد و آن هم این است که تأثیرپذیری لورکا از شعر کهن فارسی و از ادبیات عرب را نشان می‌دهد. لورکا اما فاصله خودش را با سنت شعری در ایران و در جهان عرب حفظ می‌کند. او از تصاویر شعری در شرق الهام می‌گیرد که به تصاویر مختص خودش برسد. تأثیرپذیری لورکا از سنت شعری در شرق اما در چه حد است. علی اصغر فرداد:

فردریکو گارسیا لورکا درباره تأثیر شعرهای حافظ در اسپانیا می‌گوید کولی‌ها در سال ۱۴۰۰ میلادی، از ظلم و ستم تیمور از هند فرار کرده و چند سال بعد در اسپانیا و دیگر شهرهای اروپا ظاهر می‌شوند. آن‌ها با ورود به اندلس، عناصر بومی آنجا را با عناصر هنری و فرهنگی خود که شامل شعرهای شاعران بزرگ ایران و عرب از جمله خیام و حافظ هم می‌شد ادغام و سبکی خلق می‌کنند که امروزه با عنوان «آواز ژرف» یا همان «کانته خوندو» شناخته می‌شود. همین کولی‌ها در سراسر اروپا با موسیقی‌های مردمی خود همگان را تحت تأثیر قرار می‌دهند و این‌گونه باعث شهرت حافظ و دیوانش در اروپا می‌شوند.\nلورکا بسیاری از شعرهای حافط را که توسط گارسیا گومز و کنت نورونیا ترجمه شده بودند خوانده بود و بسیار تحت تاثیر شعر حافظ قرار گرفته بود. اساسا نام کتاب دیوان تاماریت و و همچنین نامگذاری و سبک شعرها به عنوان غزل و قصیده در دو کتاب تاماریت و غزلواره‌های عشق تاریک و همچنین تشابه موضوعات و نمادها در اشعار این دو شاعر  از تأثیر شعر حافظ بر لورکا نشان دارد و این ادعا را شاعران بزرگی چون آلبرتی و سرنودا نیز تأیید کرده‌اند.

فرداد در ادامه یادآوری می‌کند:

همین جا بگویم که شعرهای لورکا اکثرا دارای وزن و آهنگ بیرونی بوده‌‌اند؛ و این بر خلاف تجربه خواننده ایرانی‌ست که شعرهای لورکا را در ترجمه‌های شاعران بزرگ ایرانی اکثرا در سبک شعر سپید شاملویی می‌شناسند.  

از لفظ که بگذریم، در معنا هم لورکا از تأثیرپذیری از حافظ برکنار نمانده است:

موضوعات و نمادهایی که لورکا در ابتدا در کتاب آواز ژرف و سپس دیوان تاماریت و غزلواره‌های عشق تاریک استفاده کرده: نمادهایی چون شراب، ماه، گل، آب، یا موضوعاتی چون عشق، میل، اشتیاق، فراق، وصال، حرمان، یاس، جبر و اختیار و شیوه‌های پنهان کاری، رازناکی و ابهام در شعر، همه نشان از مشابهت‌ها و تاثیرات شعر حافط بر لورکا دارد، بی آنکه شخصیت هنری و ادبی و سبک منحصر به فرد لورکا را فراموش کنیم.

این کتاب را می‌توان در این نشانی تهیه کرد.

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • فدریکو گارسیا لورکا

    قصیده‌ی کبوتران تاریک ------- بر شاخه‌های درخت غار دو کبوتر ِ تاریک دیدم، یکی خورشید بود و آن دیگری، ماه. «ــ همسایه‌های کوچک! (با آنان چنین گفتم.) گور من کجا خواهد بود؟» «ــ در دنباله‌ی دامن ِ من» چنین گفت خورشید. «ــ در گلوگاه من» چنین گفت ماه. و من که زمین را بر گُرده‌ی خویش داشتم و پیش می‌رفتم دو عقاب دیدم همه از برف و دختری سراپا عریان که یکی دیگری بود و دختر هیچ کس نبود. «ــ عقابان کوچک! (بدانان چنین گفتم) گور من کجا خواهد بود؟» «ــ در دنباله‌ی دامن ِ من» چنین گفت خورشید. «ــ در گلوگاه من» چنین گفت ماه. بر شاخساران درخت غار دو کبوتر عریان دیدم. یکی دیگری بود و هر دو هیچ نبودند.

  • فدریکو گارسیا لورکا

    "جبریلک ِ عمرم، ای جبریل ِ نی‌نی ِ چشم‌های من! تا تو را بَرنشانم تختی از میخک‌های نو شکفته به خواب خواهم دید." -------------- جبریل قدسی (سه ویل) ------------- ۱ بچه‌ی زیبای جگنی نرم فراخ شانه، باریک اندام، رنگ و رویش از سیب ِ شبانه درشت چشم و گس دهان و اعصابش از نقره‌ی سوزان ــ از خلوت ِ کوچه می‌گذرد. کفش ِ سیاه ِ برقی‌اش به آهنگ مضاعفی که دردهای موجز ِ بهشتی را می‌سراید کوکبی‌های یکدست را می‌شکند. بر سرتاسر ِ دریا کنار یکی نخل نیست که بدو ماند، نه شهریاری بر اورنگ نه ستاره‌یی تابان در گذر. چندان که سر بر سینه‌ی یَشم ِ خویش فروافکند شب به جست‌وجوی دشت‌ها برمی‌خیزد تا در برابرش به زانو درآید. تنها گیتارها به طنین درمی‌آیند از برای جبریل، ملک مقرب، خصم سوگند خورده‌ی بیدبُنان و رام کننده‌ی قُمریکان. هان، جبریل قدیس! کودک در بطن ِ مادر می‌گرید. از یاد مبر که جامه‌ات را کولیان به تو بخشیده‌اند. ۲ سروش پادشاهان مجوس ماه رخسار و مسکین جامه بر ستاره‌یی که از کوچه‌ی تنگ فرا می‌رسد در فراز می‌کند. جبریل قدیس، مَلِک مقرب، که آمیزه‌ی لبخنده و سوسن است به دیدارش می‌آید. بر جلیقه‌ی گلبوته دوزی‌اش زنجره‌های پنهان می‌تپند و ستاره‌گان شب به خلخال‌ها مبدل می‌شوند. ــ جبریل قدیس اینک، منم زنی به سه میخ شادی مجروح! بر رخساره‌ی حیرت زده‌ام یاسمن‌ها را به تابش درمی‌آوری. ــ خدایت نگهدارد ای سروش ای زاده‌ی اعجاز! تو را پسری خواهم داد از ترکه‌های نسیم زیباتر. ــ جبریلک ِ عمرم، ای جبریل ِ نی‌نی ِ چشم‌های من! تا تو را بَرنشانم تختی از میخک‌های نو شکفته به خواب خواهم دید. ــ خدایت نگه‌دارد ای سروش ای ماه رخساره و مسکین جامه! پسرت را خالی خواهد بود و سه زخم بر سینه. ــ تو چه تابانی، جبریل! جبریلک ِ عمر من! در عمق پستان‌هایم شیر گرمی را که فواره می‌زند احساس می‌کنم. ــ خدات نگهدارد ای سروش ای مادر ِ صد سلاله‌ی شاهی! در چشم‌های عقیم‌ات منظره‌ی سواری رنگ می‌گیرد. □ بر سینه‌ی هاتف ِ حیرت‌زده آواز می‌خواند کودک و در صدای ظریف‌اش سه مغز بادام سبز می‌لرزد. جبریل قدّیس از نردبانی بر آسمان بالا می‌رود و ستاره‌گان شب به جاودانه‌گان مبدل می‌شوند.