بیش از یک قرن پیادهروی برای صلح، دوستی و ساختن جهانی بهتر
پروین شهبازی ـ سالیان پیش با گروه «انجمن زنان برای صلح» به راهپیمایان این فستیوال پیوستم. تازه وارد بودم و ناآشنا به زبان و فرهنگ این سرزمین. در مراسم امسال هم پیراهنهای «زن، زندگی، آزادی» را در میان امواج انسانی بزرگترین فستیوال ورزشی جهان میبینم. زبان آشنای آرمانهای مشترک، من را به وجد میآورد تا روند تاریخی پیوند شکوفایی فردی با امر اجتماعی را در نسلهای آرمانخواه جستوجو کنم.
«فستیوال چهار روزه نیمیخن»، بزرگترین فستیوال ورزشی دنیا در هلند در تاریخ ۱۶ تا ۱۹ جولای برگزار شد. این فستیوال رخدادی است که صد و پانزده سال پیش (۱۹۰۹میلادی ـ ش. ق۱۲۸۸) با هدف آمادگی رزمی و نمایش قدرت دشمنستیز ارتش هلند آغاز، با گذر از دو جنگ ویرانگر جهانی آبدیده شد و همگام با جنبشهای اجتماعی تحول یافت. این جنبش اکنون به بزرگترین فستیوال صلح و دوستی جهانی تبدیل شده است.
سالیان پیش با گروه «انجمن زنان برای صلح» به راهپیمایان پیوستم. تازه وارد بودم و ناآشنا به زبان و فرهنگ این سرزمین. یاد خوش آن همراهی همچنان در خاطرم زنده است. در مراسم امسال هم پیراهنها «زن، زندگی، آزادی» را در میان امواج انسانی بزرگترین فستیوال ورزشی جهان میبینم. زبان آشنای آرمانهای مشترک، مرا به وجد میآورد تا روند تاریخی پیوند شکوفایی فردی با امر اجتماعی در نسلهای آرمانخواه جستوجو کنم. شوق دانستن دلایل این دگرگونیهای مرا به آرشیوهای تاریخی میکشاند.
از وحدت نظامی به کثرت مردمی
از سالهای آغازین مراسم، اسناد اندکی مانده؛ عکس سیاه و سفید نظامیان تفنگ بر دوش با شرح کوتاهی از هدف پیاده روی «حفظ امادگی رزمی نیروهای نظامی هلند». به جستوجو ادامه میدهم. تاریخ معاصر هلند را با خوانشهای متفاوت بررسی میکنم. با افرادی که بارها در پیادهرویها شرکت داشتند به گفتوگو مینشینم. تصویرها و ویدیوهای سالیان، گویای تحولات این رخداد از وحدت نظامی به جلوگاه سیال کثرت مردمی است:
از گروه سنی نسبتا همگون نظامیان در مراسمهای آغازین گرفته تا شرکت نوجونان ۱۲ساله و سالمندان نود سال به بالا؛ از اهتزاز پرچم رسمی هلند تا بر افراختن پرچمهای هفتاد و دو ملت؛ از رنگ خاکستری نظامی تا گسترده رنگین کمان رنگها؛ از چهرههای جدی مردانه تا لبخند مصمم زنانه؛ از سرودهای نظامی و میهنی تا سرود «انترناسیونال» و گروه بیتلها در وصف صلح و عشق؛ از شرکتکنندگان سفید پوست اروپایی تا رنگینپوستان قارههای دیگر جهان؛ از شرکت ورزشکاران قوی هیکل تا حرکت توانمندان نشسته بر صندلی چرخدار. انگار آرمانخواهی صلحجویانه تبعیض را بر نمیتابد.
تفاوت انگیزه شرکتکنندگان هم در طول زمان چشمگیر است. از پاسخهای دشمنستیز و هنجار پسند رهبران گروهها تا انعکاس گفتمان جنبشهای سیاسی ـ اجتماعی؛ از فرم رسمی مراسم تا محتوای ساختار شکنانه هنر اعتراضی؛ از دستور ملوکانه برای همراهی تعدادی غیر نظامی، تا شرکت همسر آلمانی ملکه در سال ۱۹۶۷ در راهپیمایی و نگاه مهربان/ بیتفاوت دیگر راهپیمایان به این همراه ناهمگون.
نمایش گروهی از نوجوانان با رهایی کبوتران صلح و حمل بادکنکهای سفید خواهان نجات زمین، چشمگیر است. تعدای از پناهندگان با آرزوی آزادی کشورشان راه میروند. مردی به نوشته پیراهن صورتی رنگش اشاره میکند: «آمدهام بگویم من هستم، مرا ببینید.» نوجوانی در بیان انگیزهاش با خنده میگوید: «خوشم میاد راه برم. همین! » و تشویق شاهدان گفتوگو. زنان و مردانی که به یاد والدین، همسر یا دوستی به جمع راهپیمایان پیوستند. دختری نوجوان برای خوشحالی مادر بیمارش در بستر مرگ میگوید: «مادر راهت ادامه دارد». زوجی برای جلب کمک مالی بیماری نادر کودکشان؛ گروهی که بستگانشان از بیماری خاصی رنج برده و میبرند، برای حمایت مالی از پروژههای تحقیقی راه میروند.
برای جمعآوری میلیونها یورو کمکهای نیکوکاران، سازمانهای ویژه «اسپانسر» برای پروژههای مختلف ایجاد شده است.
امسال حمایت مالی نیکوکاران به انجمن «حق بازی کردن» (Right To Play) مبلغ ۱٬۵۲۲٬۲۴یورو بود؛ تا کودکان مناطق محروم و جنگ زده هم شادیهای کودکانه را تجربه کنند.
خلاصه اینکه: فرآیند پویای «ما»ی جنگجویان به «من» های متفاوت که اجتماع «راهپیمایان» را شکل میدهد؛ جمعی که با همه تفاوتها خواستار «صلح، سلامتی و شادی» هستند.
بدون مشارکت داوطلبانه بسیاری از مردم برگزاری چنیین مراسمی ممکن نمیشود. ساکنان شهر پذیرای هزاران میهمانان شرکت کننده میشوند. دوستیهایی که طی سالیان بین میهمان و میزبان ایجاد شده و گاه به عشقی پایدار تبدیل میشود. تماشا گرانی که در مسیر با شیرینی و نوشیدنیهای گرم و سرد پذیرای راهپیمایان میشوند. داوطلبان «صلیب سرخ» با ایجاد درمانگاههای سیار به درمان پاهای تاول زده میپردازند.
برای برگزاری این مراسم بنیادی به نام «چهار روزه» تاسیس شده است. مسول این بنیاد سَکِرز هِن (Sackers Henn) پروفسور حقوق، استاد دانشگاه، است که خود ۲۵ بار در پیاده روی شرکت کرده است. او میگوید:
من از همه میخواهم که به «چهار روزه» به عنوان یک رویداد ورزشی احترام بگذارند که مردم از سراسر جهان را در فضای صلح و همبستگی گرد هم میآورد.
تاریخچه تاسیس
تاریخ اروپا صحنه شطرنج جنگهای طولانی و صلحهای ناپایدار قدرتمندان و جغرافیای آن حاصل جابهجایی مهرههای ستیز قدرت است. شکست ناپلیون در نبرد «واترلو» به پیمان صلح «وین» (۱۹۱۴-۱۸۱۵) منجر شد. دوران نسبتا بلند آتشبس، فرصتی بود تا قدرتهای استعماری از جمله هلند، نیروی نظامی خود را برای حفظ و گسترش مستعمرات گسیل کنند. نظامیان مانده در پادگانها احساس خستگی میکردند. ایده پیادهروی چهار روزه، در سال ۱۹۰۸ از جانب یک سرباز به منظور حفظ آمادگی رزمی مطرح میشود.
کمیته پرورش جسمانی هلند (KNBLO) که با الهام از مسابقات مدرن المپیک ایجاد شده بود با فرمان ملکه وقت، برگزاری این مراسم را به عهده گرفت. در سال ۱۹۰۹ اولین راهپیمایی با شرکت ۲۹۶ نظامی از پادگانهای مختلف آغاز شد. تعداد اندکی از غیر نظامیان با اجازه ملکه همراه شدند. این مراسم به راهپیمایی «چهار روزه» معروف شد و درماه جولای هر سال در اطراف شهر«نَیمِیخِن» (Nijmegen)، نزدیک مرز آلمان برگزار میشود. شرکتکنندگان با پرداخت مبلغی در زمان ثبتنام، یکی از سه مسافت: ۳۰، ۴۰ یا ۵۰ کیلومتر در روز را انتخاب میکنند. در سال جاری چهل و هفت هزار نفر یعنی حداکثر محدودیت تعداد شرکتکنندگان برای راهپیمایی ثبت نام کرده بودند.
در این فستیوال ورزشی رقابت و قهرمانپروری جایی ندارد. به هزاران راهپیما که پس از چهار روز به خط پایان برسند، شاخهای گلایول به رسم یادبود داده میشود. نام این گل از«گلادیاتور» گرفته شده؛ به دلیل شباهتش به شمشیر بلند با نوک خمیده جنگجویان عصر رم باستان. شمشیری که با آن برای تفریح حاکمان میکشتند یا کشته میشدند.
هلند با داشتن بیش از ۷۵۰ فستیوال به کشور جشنها معرف است. فستیوال چهار روزه نیمیخن بهعنوان قدیمیترین و بزرگترین فستیوال ورزشی ـ اجتماعی دنیا شناخته شده است. سالیانه بیش از یک میلیون و نیم بازدید کننده شاهد یک هفته جشن و پایکوبی با شرکت صدها ارکستر حرفهای و آماتور در این مراسم هستند. ایجاد شغل و گردش مالی در برگزاری فستیوال چشمگیر است.
در جستوجوهایم رد پای چند جنبش اجتماعی در تحولات این رخداد را انکار ناپذیر یافتم. در ادامه تلاش میکنم اثرپذیری و اثر گذاری کنشگریهای اجتماعی را بررسی کنم.
فرایند گذار به دموکراسی
سرزمین کنونی کشور هلند بین سالهای ۱۵۵۶-۱۷۱۵ در اشغال پادشاه کاتولیک اسپانیا بود. پروتستانهای ساکن هفت استان با تشکیل حکومت جمهوری به مبارزه علیه سلطه اسپانیا برخاستند (جنگهای هشتاد ساله ۱۵۶۸-۱۶۴۸). پس از شکست لشکر ناپلئون در اروپا (۱۸۱۵) کشورهای پیروز برای سرکوب انقلابیون، نظامهای پادشاهی مطلقه را تقویت یا تاسیس کردند. بدین گونه با الحاق کشور بلژیک نظام پادشاهی در هلند تاسیس شد.
پانزده سال بعد (۱۸۳۰) بلژیک از هلند جدا شد. سال ۱۸۴۸ میلادی (۱۲۲۷ش. ق) قیامهای گسترده علیه قدرت مطلقه پادشاهان در اروپا به وقوع پیوست. این سال به «بهار مردم» و سال آغاز مبارزات مستقل زنان درغرب شهرت یافته.
پادشاه هلند برای جلوگیری از شورش مردم، با پیشنویس قانون اساسی توسط یک استاد حقوق لیبرال موافقت کرد. پس از پیروزی پروتستانهای هلندی، ساکنان کاتولیک در این کشور بهعنوان اقلیت بزرگ مذهبی مورد ستم و تبعض بودند. از دستاوردهای تصویب قانون اساسی آزادی مذهب، بیان و تشکلیابی گروهای سیاسی بود. انتخاب نمایندگان مجلس همچنان در اختیار مردان قشر مرفه باقی ماند.
با تصویب قانون اساسی فرآیند گذار به دموکراسی و حقوق شهروندی با تاسیس احزاب سیاسی و شکلگیری جنبشهای اجتماعی، شتاب بیشتری یافت. با تاسیس حزب سوسیال دموکرات در هلند (۱۸۹۴) خواسته «حق رای همگانی» وارد مبارزات انتخاباتی شد تا اقشار تهیدست بتوانند نمایندگان حامی حقوق خود را برگزینند. یکی از پیامدهای رشد افکار لیبرالیستی و سوسیالیستی ریزش پایههای باور دینی در هلند بود. رهبران مذهبی جداسازی را چاره کار برای حفظ پیروان خود یافتند. با ایجاد نهادها و امکانات مختلف دیوار جدایی بین پیروان ادیان و باورهای دیگر شکل گرفت. کلیسا، مدرسه، دانشگاه، آرایشگاه، کلوپهای جوانان تا نشریه و نانوایی برای هر فرقهای جدا بود. این برهه از تاریخ اجتماعی هلند به «جامعه ستونی» معروف است (۱۹۶۰-۱۸۸۰ pillarization - verzuiling). دیوارهای جدایی اما توان مقابله با موج تحولات فکری وگفتمانی نو را نداشتند.
جنبش زنان
در اواخر جنگ جهانی اول روسیه بهعنوان متحد آلمان شاهد قیامهای گسترده علیه جنگ، فقر و تبعیض بود. دامنه اعتراضات منجر به انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ به کشورهای دیگر اروپا از جمله هلند سرایت کرد. ناآرامی در برخی از پادگانها هشدار جدی به حاکمان و احزاب مخالف عدالت اجتماعی بود. برای جلوگیری از خیزشهای عمومی در همان سال حق رأی برای مردان و فقط حق کاندید نمایندگی برای زنان به تصویب رسید. زنان پس از دو سال مبارزه توانستند حق رأی را هم به دست آورند (۱۹۱۹). از دستاوردهای «حق انتخاب همگانی» مشارکت عمومی در عرصههای گسترده زندگی و تحکیم تدریجی حقوق شهروندی و برابری جنسیتی بود.
در همان سال برای اولین بار یک زن به همراهی همسرش در راهپیمایی «چهارروزه» به خط پایان رسید. انجمن پیادهروی زنان تاسیس شد. اعضای انجمن با لباسهای یک شکل آبی رنگ به راهپیمایان پیوستند.
جنبشهای زنان در پایهریزی جوامع دموکراتیک نقش تاریخسازی ایفا کردند و میکنند. خاستگاه آگاهی زنان، آزادیخواهی لیبرالیستی و عدالت اجتماعی جنبشهای سوسیالیستی بود. زنان درفرآیند حرکت به تجربه دریافتند که رهایی از سلطه قدرت مردانه لازمه آزادی است. پایههای هرم، اقتدار و تسلط مردانه در خانواده و بر تربیت کودکان مطیع، استوار بود. تربیت نسل هنجارشکن پسا فاشیسم حاصل آگاهی و سازماندهی زنان پیشرو بود. شرکت بیش از بیست هزار زن در فستیوال چهار روزه، مشارکت در سازماندهی مراسم و پذیرش مسئولیتهای کلیدی متفاوت را دستاورد جنبش زنان میدانند.
پیامدهای جنگ جهانی دوم
جنگ جهانی دوم درسال ۱۹۳۹ آغاز شد. ارتش آلمان اعلام بیطرفی هلند در جنگ را نادیده گرفت و در سال ۱۹۴۰ هلند را اشغال کرد. ارتش هلند پس از چند روز مقاومت تسلیم و خانواده سلطنتی به همراه دولت وقت ابتدا به انگلیس سپس به کانادا گریختند. با حمله آلمان به هلند، سکوت مرگبار شهر نیمیخن با صدای انفجار بمبها شکسته میشد و صدای شادی راهپیمایان به مدت شش سال شنیده نشد. مقاومتهای مردمی اما بهصورتهای مختلف ادامه یافت. از جمله انجمنهای ورزشی چند شهر با راهپیماییهای شبانه مشعل همبستگی ورزشی «چهار روزه» را زنده نگه داشتند.
این بار تفکر برتری نژادی به کمک نظم نوین و تکنولوژی پیشرفته، هولناکترین کشتار و ویرانی تاریخ بشر را رقم زد. شش سال جنگ سبب مرگ بیش از بیست میلیون نظامی و ۵۵ میلیون غیر نظامی در جهان شد. سهم قربانبان هلند با جمعیت ۹ میلیون نفر ۲۵۰هزار نفر اعلام شد. بیشترین قربانیان ساکنان یهودی تبار هلند بودند که از اردوگاهای اجباری و اتاقهای گاز بر نگشتند. تصاویر جنایات جنگی به تدریج از پرده برون افتاد. بازماندگان اردوگاهای مرگ، تروماهای خود از تجارب دهشتناک را درسکوتی عمیق پنهان کردند. نسل بعد بار سکوت سنگین آنان را با فریادهای «نه به جنگ» بر دوش کشیدند.
خبر همکاری حاکمان وقت هلند برای دستگیری و انتقال شهروندان یهودی تبار و مبارزان دیگر به آلمان، وجدان عمومی را به درد آورد. گفته شد بیش از چهل هزار داوطلب هلندی در جبهههای جنگ هیتلری علیه متفقین مبارزه میکردند. افشای این آمار مفهوم «هویت ملی» را به چالش کشاند.
با ورود متفقین درماه مه ۱۹۴۵هلند آزاد شد. آمریکا به عنوان پیروز اصلی جنگ با کمترین هزینه انسانی و بیشترین سود حاصل از چرخش صنایع نظامی، در صحنه جهانی برتری یافت. شوروی سابق با بیشترین هزینههای انسانی و ویرانی بیحساب بهعنوان قهرمان مقاومت علیه فاشیسم درخشید. دو ابر قدرت برای تقسیم دوباره جهان صفآرایی کردند. آمریکا با طرح مارشال برای بازسازی ویرانههای جنگ خود را ناجی لیبرالیسم و رفاه کاپیتالیستی اروپا میدانست. شوروی با شعار سوسیالیسم و عدالت اجتماعی خود را حامی ستمدیگان نامید. پیمانهای نظامی جدید، جهان را به دو قطب شرق و غرب تقسیم کردند. حزب کارگر (سوسیال دموکرات) هلند با پیوند آزادی و نظام سرمایهداری کنترل شده، با استفاده از طرح مارشال، نقش بارزی در تاسیس «دولتهای رفاه» ایفا کرد. ویرانههای جنگ با استفاده از کارگران مهاجر از ترکیه و مراکش بازسازی شدند.
دستاوردهای پیروزی بر فاشیسم
سیاستمداران پس از پیروزی برفاشیسم، به دنبال یافتن مکانیزمهای بازدارنده جنگ بودند. تاسیس سازمان ملل (۱۹۴۵)، تصویب اعلامیه حقوق بشر (۱۹۴۸) و اتحادیه اروپای متحد (۱۹۹۳) از دستاوردهای چارهجویی برای صلحی پایدار بود؛ تاسیس دولت اسراییل هم حاصل بیداد تفکر برتری نژادی آلمان نازی و حامیانش بود. بدینگونه خاورمیانه به انبار باروت و بازار فروش سلاحهای غرب و شرق تبدیل شد.
از ویژگیهای بارز دوران پسا فاشیسم رشد جنبشهای استقلالطلبانه در مستعمرات بود. معیارهای دوگانه اجرای مفاد حقوق بشر غربی در سیاستهای داخلی و خارجی، ادامه برتریجویی قدرتهای بزرگ را امکان پذیر کرد که عامل سست بنیادی نهادهای مدافع صلح در جلوگیری از ایجاد جنگهای بعدی بود.
مردم و نهادهای مدنی هم در جستوجوی روشهایی بودند تا جنگ را به کتابهای تاریخ بسپارند. از ویژگیهای بارز فرهنگی و اجتماعی این دوران رشد بیسابقه سکولاریسم، خالی شدن کلیساها از مومنین و ریزش ستونهای جدایی دینی ـ اجتماعی بود (ontzuiling _depilarization). از پیآمدهای تقدسزدایی همچنین افزایش نسبیت فرهنگی و پستمدرنیسم که واکنش رادیکال علیه برتریستیزی مدرنیسم سنتی بود.
نسل پسا فاشیسم
جنگ سرد با ایجاد «توازن وحشت» سایه مرگ را بر بلوک غرب و شرق گسترده بود. اما حلاوت پیروزی بر فاشیسم، امید به صلح را افزایش داده و انگیزه موج فرزندآوری شده بود. (baby boom ۱۹۵۵-۱۹۴۶). نسل جدید در فضایی آکنده از ترس و امید به جوانی رسید. برخی از جامعه شناسان دو احساس قوی «ترس از بازتولید جنگ و میل رهایی از سلطه اقتدار» را انگیزههای غالب جنبشهای اجتماعی نوین دوران پسا فاشیسم در غرب میدانند.
دهه شصت و هفتاد میلادی را برهه عصیان جوانان هم مینامند. ساختار شکنی علیه هنجارهای فرهنگی بازدارنده آزادیهای فردی از ویژگیهای این دوره بود. گروهی از جوانان «رویای آمریکایی» (American Way of Life) را شیوه ایدهآل زندگی خود برگزیدند. این گروه خواهان پیشرفت صنعتی، ثروتاندوزی و مصرف بیشتر بودند. گروهی دیگر آرمانهای سوسیالیزم «برابری و عدالت اجتماعی» را عامل خوشبختی و صلح میدانستند. این گروه با زندگی درکمونهای جمعی، مالکیت را نفی و غم و شادی را به اشتراک میگذاشتند. هر دو گروه زندگی در صلح را لازمه برآوردن آرزوهای متفاوت خود میدانستند.
خبرهای رسیده از کعبههای آمال دو بلوک قدرت، ناامید کننده بودند. جنبش حقوق مدنی سیاهان (۱۹۵۵) از آپارتاید نژادی در اآمریکا پرده برکشید. تظاهرات ضد جنگ ویتنام توسط دانشجویان (۱۹۷۵-۱۹۵۵) همزمان با جنبش برابر حقوقی، از «رویای آمریکایی» توهمزدایی کرد. خبرهای رسیده از پشت دیوار آهنین از جنایات خالقان "«انسان نوین» پرده برداشت. خروشچف جانشین استالین (۱۹۵۶) او را مسئول کشتار مخالفان و ایجاد "«فضای ترس و ناامیدی» در کشور دانست. توهم زدایی از «سوسیالیسم واقعا موجود» هم حاصل خبرهای جسته گریخته از پشت دیوار آهنین بود. به دلیل فقدان آزادی در شرق خبری از ایستادگی نبود. اما فرهنگ مقاومت در غرب، در بستر آزادیهای کسب شده رشد چشمگیری داشت.
دیوار تخیل نجات بشر از طریق «کلان روایتهای ایدئولوژیک» شکاف برداشت و گفتمانهای نو جوانه زد. از ویژگیهای بارز جنبشهای اجتماعی جدید کثرت در گرایشات (فکری، سیاسی، شیوه زندگی) و استفاده گسترده از هنر اعتراضی برای پیوند نیازهای فردی و منافع اجتماعی بود.
زندگی و دیگر هیچ
با الهام از جنبشهای مدنی در آمریکا گروهای مختلف کنشگری در اروپا از جمله هلند شکل گرفت. یکی از این گروهها «پروفو»(Provo) بود که در ماه مه ۱۹۶۵ در آمستردام تاسیس شد. در بخشی از بیانیه اعلام موجودیت این گروه آمده:
این گروه با یک انتخاب مواجه است: مقاومت ناامیدانه یا مرگ منفعل؛ خواستار مبارزه در هر جایی که ممکن است. آگاهیم که بازنده نهایی خواهیم بود، اما فرصتی است که این جامعه را با تمام وجود یک بار دیگر به چالش کشیم؛ ما آن را رها نمیکنیم.
اگرچه این جنبش تنها دو سال به طول انجامید، اما بینش ضد اقتدار آنها با انتشار ماهنامه طنز «خدا، شاه، میهن» الهام بخش دیگر جنبشها شد. این ماهنامه پانزده شماره با تیراژ ۲۰۰۰۰ نسخه منتشر کرد.
سال ۱۹۶۸میلادی شاهد اوج دو جنبش بزرگ نسل جوان در غرب بود. اعتراضی گروهی از دانشجویان علیه نظم کهن و سیستم حاکم بر قدرت سیاسی بود. خیزشی کوچک که در مدت کوتاه میلیونها فرانسوی را به میدان مبارزه کشاند. همزمان در کشورهای دیگر هم جنبشهای دانشجویی به میدان مبارزه آمدند.
جنبش دیگر «هیپیگری» بود که یکی از پدیدههای تاثیر گذار فرهنگ نسل جوان در ابعاد جهانی شناخته میشود (۱۹۶۷ - ۱۹۷۱). ایدهآلیستهای جوانی که گریزان از شتاب تمدن غربی، رو به سوی آرامش شرقی داشتند، ضد نهادهای اجتماعی و در جستوجوی هارمونی زندگی در پیوند با طبیعت و خلق هویت ویژه خود بودند. موهای بلند، لباسهای ارزانقیمت، ستایش از عشق، آزادی، صلح و گل به نمادهای زندگیشان تبدیل شده بود.
آرمانخواهان نسل جدید آموختند فردیت خود را در پیوند با امر اجتماعی شکوفا کنند. موهای بلند و شلوارهای پاچه گشاد راهش را در روستاهای ایران هم یافته بود. در اوج نبردهای اتشین جنگ ویتنام، نیم میلیون جوان آمریکایی با آرزوی صلح و آزادی«تابستان عشق» را در فستیوال «ووداستاک» (۱۹۶۹) آفریدند و به یاری روانگردانها، بهشت جمعی خود را بر روی زمین تجربه کردند. اما شعلههای جنگ در دوردستها همچنان فروزان بود. شیوه زندگی آنان تجلی شعر مولوی و حافظ بود: "«مرنج و مرنجان/ بنوش و بنوشان ». نوآوری در موسیقی با استفاده از فولکلور و آوای سیاهان آفریقایی تبار، ترانه سرودهای آنان برای صلح و برابری را جهانی کرد. «Make love، not war » قلبهای جوانان را فتح کرد.
از آن پس برگزاری فستیوالهای بزرگ موسیقی، رقص و شادی، به بخش جداییناپذیر فرهنگ غربی تبدیل شد. دهها هزار نفر در سال ۱۹۷۰ از اولین فستیوال «پینک پاپ» (pinkpop) در هلند استقبال کردند. تاثیر این رویداد درتحول چهره ورزشی «چهار روزهها» به جشن دوستی، صلح و آزادی، چشمگیر بود. شهر نیمیخن پس از آن تاریخ پذیرای صدها گروه موزیک، رقص، هنرهای نمایشی و چادر فروش صنایع دستی است که بیش از یک و نیم میلیون بازدیدکننده را بهسوی خود میکشد.
جنبشهای دفاع از محیط زیست
دهه ۱۹۷۰ برای جنبش محیط زیست محوری بود. اولین اقدام سازمان رادیکالتر «صلح سبز» در سال ۱۹۷۱ علیه آزمایش هستهای «کانیکین» در جزیره آمچیتکا صورت گرفت. در دهه ۱۹۸۰ توجه به محیط زیست بهشدت افزایش یافت. در رسانهها توجه بیشتری به بلایای طبیعی و مصنوعی شد؛ نشتهای بزرگ نفت، و آلودگیهای آبها و استفاده از سموم در دفع افات تیتر اخبار میشد. شمار انجمنهای حامی محیط زیست در هلند با هزاران عضو و میلیونها حامی مالی به ده سازمان میرسد. کنشگریهای رادیکال برخی از گروههای طرفدار محیط زیست دستاویزی برای گسترش جنبشهای ضد محیط زیستی شد.
صدمین سال برگزاری مراسم «چهارروزه» با الهام از کنشهای خشونت پرهیز مدافعان جنبش سبز، برنامههای گستردهای برگزار شد: از جمله کاشت تاکستان ارگانیک چهار روزه، کاشت جنگل چهار روزه، سبز کردن مسیرها، سمپوزیوم و نمایشگاههای متعدد در موزه چهار روزه، ایجاد امکان ویژه برای شرکت پنجاه هزار نفر، مسافت اضافی ۵۵ کیلومتر، پیادهروی روزانه صد کیلومتر توسط صد شرکت کننده.
جنبشهای نوین صلح
پس از پیروزی متفقین و جدایی دو بلوک شرق و غرب، طولی نکشید که جنگ سرد به جنگهای نیابتی در دیگر قارهها تبدیل شد. آمریکا به فروش اسلحه بسنده نکرد و با حمایت «ناتو» نیروهای نظامی خود را به میدان نبرد برد. جنگ کره (۱۹۵۰)، ورود مستقیم ارتش آمریکا به جنگ ویتنام (۱۹۶۵)، ماجرای خلیج خوکها" و تهدید استفاده از سلاح اتمی هراس از جنگ را به کابوس زندگی مردم تبدیل کرده بود. آمریکا و سازمان دفاعی ناتو در تدارک استقرار صدها کلاهکهای هستهای در هلند بودند.
این بار ناقوس جنگ اتمی در هلند به صدا در آمده بود. نسل پسا فاشیسم به تجربه آموخته بود که هراسافکنی سبب ایجاد ترس، ناامیدی، بیتفاوتی، حس ناتوانی و بیچارگی میشود. برخی هم برای گریز از مرگ، تسلیم نظرات وحشتآفرینان یا حامی آنان میشوند. کنشگران چاره کار را در مبارزه جمعی برای برقراری صلح یافتند که امیدپرور و نشاطآور بود.
بررسی جنبشهای تاثیر گذار نشان میدهد که دستاوردهای آنان وابسته به تحقق اهدافشان نیست، بلکه استفاده بهینه از تجارب آنان در ایجاد شیوههای جدید مبارزه برای آرمانهای مشترک است.
نسل پسا فاشیسم دو روش برخورد با مشکلات اجتماعی را تجربه کرده بود:
- ارادهگرایی مطلق جهت سرنگونی نظم کهن و تاسیس قدرت جایگزین (خیزشهای دانشجویی ۱۹۶۸).
- ایدهالیسم قدرتگریز که خوشبختی را در جزیرههای رقص و آواز و مصرف روانگردانها جستوجو میکردند (جنبش هیپیها).
این بار پویندگان صلح راه سومی برگزیدند: امکانآفرینی بر پهنه امکانات موجود؛ کنشگری به شیوه مشارکت سازنده و تعمیق دستاوردهای دموکراتیک جنبشهای پیشین. به عبارت دیگر کنشگران در پی تحول تدریجی ساختارها از طریق فاعلت فردی و جمعی بودند.
در یک کشور دموکراتیک بهترین مکانیزم تحول پایدار، فرهنگسازی برای تغییر افکار عمومی است. لازمه کار تقویت جنبش مدنی از طریق بازنگری نظری انجمنهای غیر فعال و تاسیس انجمنهای جدید شهروندی در سطوح گسترده که نمونه انجمن «زنان برای صلح» یکی از نمونههای موفق آن سالها بود. فریاد «نه به جنگ» شعار محوری همه گروهای مذهبی، سیاسی و انجمنهای مدنی شد. بدین گونه هلند شاهد بزرگترین تظاهرات تاریخ اجتماعی خود بود. در سال ۱۹۸۱ آمستردام با ۴۲۰۰۰۰ تظاهر کننده؛ دو سال بعد لاهه با ۵۵۰۰۰۰ نفر به میدان آمدند. توماری با امضای چهار میلیون علیه سلاحهای اتمی به مسولین تحویل داده شد. چنین بود که سیاستمداران حامی آمریکا هم به صف تظاهر کنندگان پیوستند. چون میدانستند در صورت عدم همراهی، بازنده انتخابات مجلس خواهند بود.
فستیوال «چهار روزه» جلوهگاه جنبشهای اجتماعی
«صلحجویان» (Pacifist) (انجمن جهانی ضد سلاحهای جنگی ۱۹۱۴) به دلیل کاراکتر نظامی «چهار روزهها» شرکت در این مراسم را نفی میکردند. کنشگران جنبش صلح در اوایل دهه ۱۹۸۰، با حمل پلاکارد «اینجا جنگ است!؟» خواستار خلع سلاح شرکت کنندگان نظامی در پیادهروی شدند. گروهی از راهپیمایان مخالف حضور کنشگران در مراسم بودند و شعار هایی علیه دگر باشانهای جنسیتی سر دادند.
هدف مسئولین برگزاری فستیوال هم حفظ امنیت و آسایش شرکت کنندگان است. برای حفظ نظم موجود با نوآوریهای ناشناخته مقابله میکردند. به این علت سال بعد کنشگران اجازه ورود نیافتند. چالشی که بیانگر تدریجی و طولانی بودن تحولات در ساختارهای اجتماعی است.
اکنون سالیان است که نظامیان شرکتکننده در این پیادهروی اجازه حمل سلاح ندارند. اختصاص روز دوم راهپیمایی به«چهارشنبه صورتی» هم از دستاوردهای جنبش برابرخواهی جنسی است. در این روز بسیاری از شرکتکنندگان با سمبلهای صورتی رنگ در حمایت از جامعه کوییر (LGBTIQA) روز دوم را با جشنهای رنگینکمانی به پایان میرسانند.
گسترش فرهنگ دموکراتیک
با اوج گیری راهپیمایی برای صلح (۱۹۸۳) آموزگاری با شاگرانش، به پیادهروی میرود. سال بعد کلاسهای دیگر و سالیان بعد مدارس سراسر هلند به این جشن دوستی میپیوندند. بدین گونه «چهار شبانههای مدارس» تولد یافت. سالیانه بیش از ۵۰۰ هزار دانشآموز به همراه آموزگاران، والدین و دیگر علاقمندان، آواز خوانان شهر را غریو شادی میکنند.
بذر شادی و دوستی «چها روزهها» ریشه دوانده و در سراسر هلند به گل نشسته است. در اکثر استانها و در تمامی فصول پیادهرویهای چند روزه برگزار میشود. چهار روزههای ساحل نوردی، دوچرخه سواری و شنای «چهار روزه» هم متداول و محبوب هستند.
با الهام از این مراسم راهپیمایی به نام «شب پناهجویان» در هلند برگزار میشود. روایت همراهی خودم را در این مراسم به یارگار خواهم نوشت. کاش چهار روزهها به چهل روز و چهل سال برسد تا زمین دوباره جان بگیرد و خوان نعمتش را تقسیم کند تا لذت شادی و دوستی جهانی را همه انسانها تجربه کنند.
نظرها
نظری وجود ندارد.