فیلم «هفت روز»: بازتولید رفتار غلط جامعه در برابر خشم کودک از مادر زندانی
نقد فیلم «هفت روز» از منظر کودکان دارای والد زندانی
حامد فرمند – فیلم، فشار اجتماعی را که از سوی خانواده و اطرافیان زندانی سیاسی زن به او به عنوان «مادر» وارد میشود به نمایش میگذارد. همچنین رابطه همراه با تنش فرزندانش با او و به خصوص خشم کودک دختر نوجوان از مادرش، یکی از بخشهای محوری فیلم است. اما این کافی نیست.
فیلم «هفت روز»، ساخته علی صمدی احدی بر اساس فیلمنامهای از محمد رسولاف، هفتم سپتامبر ۲۰۲۴ برای اولین بار در جشنواره فیلم تورنتو به نمایش درآمد. این فیلم روایت زن-مادر فعال حقوق بشری است که بعد از شش سال از زندان به مرخصی درمانی میرود و این امکان را دارد تا از ایران خارج شود و به همسر و فرزندانش بپیوندد. فیلم، فشار اجتماعی را که از سوی خانواده و اطرافیانش به او به عنوان «مادر» وارد میشود به نمایش میگذارد. همچنین رابطه همراه با تنش فرزندانش با او و به خصوص خشم کودک دختر نوجوان از مادرش، یکی از بخشهای محوری فیلم است. در این یادداشت توضیح میدهم که فیلم تنها به نمایش هنرمندانه این چالش بسنده کرده است. شاید نویسنده فیلمنامه و کارگردان هم مانند اطرفیان کودکان دارای والد زندانی و جامعه تصور کردهاند که این چالشها و احساسات کودکان، خود به خود و به مرور زمان از بین خواهند رفت، تصوری خطا و آسیبزا که کودکان را با چالشهای بزرگتری روبرو میکند.
۴۳ سال پیش، زمانی که شش سال داشتم، مادرم به دلیل هواداری از یکی از گروههای مخالف جمهوری اسلامی ایران، دستگیر و بعد از پنج سال از زندان آزاد شد. من و خواهر و برادرم، علاوه بر آسیبهای ناشی از زندانی شدن مادرمان، به دلیل ناآگاهی اطرافیان در نحوه مواجهه با ترومایی که با آن روبرو بودیم، با آسیبهایی بیشتری دست به گریبان شدیم. زمانی که در دهه ۳۰ زندگیام، متوجه خشم و عصبانیت درونیام نسبت به مادرم شدم، در حال تدارک ثبت موسسهای بودم برای حمایت از کودکان دارای والدین زندانی. از همان زمان متوجه شدم که این خشم، احساسی طبیعی و شناخته شده در بین کودکانی است که به هر دلیلی والدشان به زندان میافتد. همان قدر که این حس طبیعی قلمداد میشود، برای مواجه شدن خانوادهها و اطرافیان با آن هم پیشنهادها و توصیههای علمی وجود دارد. مهمترین نتیجه عمل به این توصیهها، جلوگیری از سرکوب احساسات کودک و پیشگیری از تبدیل تروماهای کودکی به آسیبهای ماندگار در بزرگسالی است، تجربهای که بسیاری از کودکان نسل من و نسلهای بعد از ما تکرار کردند و همچنان آسیبهای ناشی از زندانی شدن والدینشان را با خود حمل میکنند.
اوایل سالهای دهه ۱۳۸۰، وقتی بازداشت گروهی از وبلاگنویسان، به عنوان موج تازه سرکوب آزادی بیان، به راه افتاد، به عنوان خبرنگار مشغول کار بودم. دستگیری همسر یکی از همکارانم که کودکی چهارساله داشت، در فضای مجازی، بازتاب پیدا کرد. دیدن واکنش بزرگسالان نسبت به شرایط کودکی که تجربه کودکیهای من و نسل مرا، دو دهه بعد تکرار میکرد، مرا دچار اضطراب شدید کرد. سالها طول کشید تا دانستم اضطراب و دلشوره آن روزهایم، نامی علمی دارد: اختلال اضطراب پس از سانحه. بزرگسالان اطراف فرزند خردسال همکارم به من یادآوری کردند که چطور ناآگاهی اطرافیان و جامعه، گذشته و آینده مرا با آسیبهای ماندگار همراه کرد و چطور کودکان نسلهای بعد نیز علاوه بر خودکامگی حاکمان، قربانی ناآگاهی جامعه میشوند. وبلاگ «زندانی شماره هیچ» که همان سالها متولد شد، در پاسخ به این رفتار جمعی شکل گرفت و ایدهای شد برای فعالیتهای یک دهه بعد من، برای پایهگذاری موسسه بینالمللی کودکان زندانیان، نهادی برای تولید محتوای آموزشی، آموزش عمومی و حمایت تخصصی از کودکانی که به هر دلیلی والدی در زندان دارند.
به عنوان کسی که شرایط کودکان مادر-کنشگر فیلم «هفت روز» را زندگی کردهام، میتوانم قضاوت کنم که چالش کودک-مادر زندانی و خشم و عصبانیت کودک از مادرش در کنار حس مهر و علاقه به او، به خوبی در فیلم به نمایش درآمده است. گفتوگوهای پایانی دختر نوجوان با مادرش، از جمله جایی که کودک، مادر خود را «خودخواه» خطاب میکند، حتی اگر توسط سایر کودکان به زبان نیامده باشد، بخشی از گفتوگوهای درونی بسیاری از این کودکان است. اما فیلم، از نمایش هنرمندانه این چالش، پا را فراتر نمیگذارد و به جز انعکاس رفتار غلط جامعه و اطرافیان در نادیده گرفتن خشم کودک یا بیپاسخ گذاشتن آن، اقدام دیگری نمیکند.
علی صمدیاحدی، کارگردان فیلم، در پایان اولین نمایش «هفت روز» در سالن نمایش اسکاتیابانک تورنتو، با اشاره به تنش موجود میان کودک و مادرش، به تجربه شخصی خودش اشاره کرد. او گفت که زمانی که دخترش هشت سال داشت، تصمیم به مهاجرت از ایران گرفت. صمدی با اشاره به دخترش که روی سن ایستاده بود، یادآوری کرد که تا سالها دخترش از این تصمیم پدرش و این که او و نیازهایش لحاظ نشده بود، عصبانی بوده است. صمدی در پایان گفت: «ما، کسانی که در لحظههایی چنین تصمیمات سختی میگیریم، امیدواریم فرزندانمان ما را ببخشند و تصمیمات ما را بپذیرند.» (نقل به مضمون)
بسیاری از فعالان، کنشگران، خانوادهها و اطرافیان کودکان دارای والدین با اتهامات سیاسی یا عقیدتی، تلاش میکنند تا احساس کودک را تغییر دهند و او را متقاعد کنند که نه تنها نباید از والدش عصبانی باشد، بلکه باید به او افتخار کند. این حس افتخار در کنار حس دلسوزی یا همدلی با کسی که در «اسارت» است و همچنین مهر و علاقهای که احتمالا کودک نسبت به والد خود دارد، مجموعهای از احساسات پیچیده در کودک به وجود میآورد که روان او از تحلیل و مواجهه با آنها ناتوان است. ناتوانی در مواجهه با احساسات پیچیده، شرایط کودک را برای تابآوری و گذار با آسیب کمتر از ترامای جدایی سختتر و طاقتفرساتر میکند.
مجری برنامه هم با یادآوری این که رکسانا صمدی، به عنوان دستیار کارگردان، در کنار پدرش ایستاده، گفت حتما شما را بخشیده است. فیلم، با واگذاری عصبانیت و خشم کودکان به حال خود، تبلور این برداشت کارگردان است: امیدواری به رفع خود به خود حس خشم کودک.
شاید نویسنده فیلمنامه «هفت روز» نیز تصوری به جز این نداشته یا پرداختن به این چالش مهم برایش اولویت نبوده است. در هر دو صورت، نتیجه یکسان بوده است: بازتولید رفتار غلطی که به آسیبهای ماندگار روانی برای کودکان منجر میشود، آسیبهایی که با آگاهی خانواده، اطرافیان و جامعه، قابل پیشگیریست. این رفتار غلط در مواجهه با خشم کودک دارای والد زندانی، تنها به بیتوجهی یا نادیده گرفتن احساسات کودک محدود نمیشود. بسیاری از فعالان، کنشگران، خانوادهها و اطرافیان کودکان دارای والدین با اتهامات سیاسی یا عقیدتی، تلاش میکنند تا احساس کودک را تغییر دهند و او را متقاعد کنند که نه تنها نباید از والدش عصبانی باشد، بلکه باید به او افتخار کند. این حس افتخار در کنار حس دلسوزی یا همدلی با کسی که در «اسارت» است و همچنین مهر و علاقهای که احتمالا کودک نسبت به والد خود دارد، مجموعهای از احساسات پیچیده در کودک به وجود میآورد که روان او از تحلیل و مواجهه با آنها ناتوان است. ناتوانی در مواجهه با احساسات پیچیده، شرایط کودک را برای تابآوری و گذار با آسیب کمتر از ترامای جدایی سختتر و طاقتفرساتر میکند.
فیلم «هفت روز» گرچه تمرکزش بر فشار اجتماعی مبتنی بر کلیشههای جنسیتی بر روی زن فعال حقوق بشری زندانی است، اما میتوانست با ظرافت و هنرمندی، نشان دهد که بیتوجهی به احساسات کودک، از جمله حس خشم کودک نسبت به والدش، رفتاری پذیرفته نیست. فیلم به جای بازتاب دادن رفتار و باور نادرست جامعه در برابر خشم کودکان از والد زندانیشان، میتوانست قدمی در راستای تغییر رفتار اجتماعی و فردی در این باره بردارد؛ اما در عوض نشان داد که فعالان حقوق کودک و کنشگران حقوق کودکان دارای والدین زندانی در ایران، همچنان راه درازی در پیش دارند برای ایجاد تغییر در باور و رفتار جامعه نسبت به مسئولیت اجتماعیشان نسبت به کودکان دارای والدین زندانی و نیازشان به آگاهی نسبت به پدیدهای که با برخورد علمی و حق-محور، قابلیت درمان و کنترل شدن دارد.
نظرها
نظری وجود ندارد.