ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

فریدون تنکابنی: عصبیت و صراحت در نقد آسیب‌های اجتماعی

الاهه نجفی - یکی از مهم‌ترین طنزنویسان ایران در یک خانه سالمندان در شهر کلن آلمان، در تبعید درگذشت. فریدون تنکابنی منتقد فرومایگی‌ها، حماقت‌ها و فریبکاری‌ها بود.

فریدون تنکابنی (فریدون آموزگار) نویسنده سرشناس بامداد شنبه ۲۸ سپتامبر/۷ مهر در ۸۷ سالگی در یک آسایشگاه سالمندان در شهر کلن آلمان درگذشت.

تنکابنی در سال ۱۳۱۶ در تهران متولد شده بود، در دانشگاه تهران ادبیات فارسی خواند و دبیر دبیرستان‌ها شد. او در عالم ادبیات به عنوان طنزنویسی شناخته شده که برای پربارتر کردن جنبه اعتراضی نوشته‌هایش داستان و مقاله را در هم می‌آمیخت.

پس از داستان بلند «مردی در قفس» (۱۳۴۰) و مجموعه داستان «اسیر خاک» (۱۳۴۱)، در بهترین مجموعه داستان‌هایش «پیاده شطرنج» (۱۳۴۴) و «ستاره‌های شب تیره» (۱۳۴۷)، زندگی بی‌آرمان کارمندان و معلمان را به سخره گرفته است.

«ستاره‌های شب تیره» با قطعه‌ای به نثر توراتی درباره سرنوشت بشر در زندگی و امید‌ها و نومیدی‌های او آغاز می‌شود. حسن عابدینی درباره این کتاب می‌نویسد:

نویسنده در مرکز وقایع ایستاده و با طنز و خشمی فروخورده از ابتذال زندگی کارمندان، زرنگی‌های پوچ، اشتغالات حقیر و حسابگری‌ها و احتیاط‌های آنان می‌گوید.

باید توجه داشت که تنکابنی در دورانی به نویسندگی روی آورده بود که طبقه متوسط در ایران به تدریج شکل می‌گرفت و مرفه می‌شد و به تناسب رفاه، به مصرف‌گرایی گرایش می‌‌یافت. برخی روشنفکران با خاستگاه چپ مانند تنکابنی مصرف‌گرایی را نمودی از ابتذال و انحطاط اجتماعی می‌دانستند. مدرنیته درک نشده و درونی نشده در دوران پهلوی دوم نیز به ابتذال و انحطاط در سال‌های بعد از کودتا سویه‌های طنزآمیز می‌داد.

تنکابنی در داستان‌هایش در سال‌های قبل از انقلاب می‌خواهد فرومایگی‌ها، فریبکاری‌ها، ترس‌ها و حماقت‌ها و زشتی‌ها را آشکار کند. قلم او اما صریح و بی‌پرده است. شیوه کار او هم چنین است که ویژگی مشخصی از زمانه را بر می‌گزیند، آن ویژگی را تعمیم می‌دهد، چنانکه نمایانگر انحطاط کل نظام اجتماعی باشد. او در مصاحبه‌ای گفته است که با طنز قصد داشته «تفی بر آتش جهنم» دوران خود بیفکند.

از پیاده شطرنج تا یادداشت‌های شهر شلوغ

آدم‌های داستان‌های «پیاده شطرنج» (۱۳۴۴) که شاید بهترین مجموعه داستان او باشد، زندگی بیهوده‌ای دارند با دلخوشی‌هایی که دیگر حتی فریبنده هم نیست و با این‌حال آن‌ها نمی‌توانند خود را از وضعیت بغرنجی که درون آن گرفتار آمده‌اند برهانند. او در «پول تنها ارزش و معیار ارزش‌ها» (۱۳۵۰) و «سرزمین خوشبختی» (۱۳۵۷) به سیطره فرهنگ مصرفی و نقش آگهی‌ها در زندگی امروز پرداخت.

یادداشت‌های شهر شلوغ، فریدون تنکابنی

«یادداشت‌های شهر شلوغ» (۱۳۴۸) مجموعه‌ای از اندیشه‌ها و نقدهای اجتماعی تنکابنی است که به دلیل جنبه تند اعتراضی‌اش مدتی زندانی شد. او با نسیم خاکسار، نویسنده نقیم هلند در زندان هم‌سفره بود. خاکسار در برنامه‌ نکوداشت تنکابنی درباره آن ایام گفته است:

فریدون طنز در وجودش هست و نیازی به جعل کردن و ساختن ندارد. شبی در زندان مشغول شام خوردن بودیم. نان هایی شبیه باگت به ما می دادند که ما به آن می‌گفتیم نان باتومی. آن شب غذای ما پنیر بود و حلوا. من و فریدون روبروی هم نشسته بودیم. من خمیر نان را در آوردم. وقتی کار خمیر درآوردن تمام شد فریدون گفت نسیم جان تو این را پرش نکن، بگذار من پرش کنم. گفتم چرا؟ گفت این جوری که تو این نان را خالی کرده‌ای تمام پنیر و حلوا را می‌ریزی توی آن.

حسن میرعابدینی در «صد سال داستان‌نویسی» درباره «یادداشت‌های شهر شلوغ» می‌نویسد:

عصبیت و صراحت تنکابنی در [این مجموعه] به حدی می‌رسد که قالب داستان را کلا به کناری می‌نهد و با نگاهی گذرا به خیابان‌ها و اماکن عمومی و ثبت گفت‌وگوهای پراکنده مردم می‌کوشد درماندگی جهل و فقر آنها را در تضادی مستقیم با هیاهوها و جشن‌های دولتی بنمایاند. او می‌خواهد با توصیف مسائل جزئی جنبه‌های گوناگون زندگی در شهر بزرگ تهران را نشان دهد و به یک نتیجه کلی برسد.

از دیگر آثار فریدون تنکابنی می‌توان به راه رفتن روی ریل (۱۳۵۶) میان دو سفر (۱۳۶۲)، سفر به بیست و دو سالگی و مجموعه مقاله اندوه سترون بودن اشاره کرد.  

اخراج از کانون و تبعید

فریدون تنکابنی از بنیانگذاران کانون نویسندگان ایران بود. در سال ۱۳۵۸ اما هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران که عبارت بودند از باقر پرهام، احمد شاملو، محسن یلفانی، غلام‌حسین ساعدی و اسماعیل خویی تصمیم به اخراج به‌آذین، سیاوش کسرایی، هوشنگ ابتهاج، فریدون تنکابنی و محمد تقی برومند گرفتند. این تصمیم نهایتاً به تأیید مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران رسید و منجر به اخراج کل نویسندگان توده‌ای، به همراه این پنج نفر از کانون نویسندگان ایران شد.

 تنکابنی سپس در جریان سرکوب‌های سال‌ ۱۳۶۰ ناگزیر به ترک ایران شد و به آلمان گریخت.

در سال ۱۳۹۳ دوستان و یاران او در تئاتر آرکاداش در شهر کلن آلمان مراسمی برای نکوداشتش برگزار کرده بودند. اسد سیف، منتقد و پژوهشگر ادبی درباره سویه اعتراضی آثار تنکابنی گفته بود:

او به نسل دوم از داستان نویسان ما تعلق دارد. نسلی که هم سانسور و خفقان رژیم پیشین را تجربه کرد و هم برهوت آزادی رژیم کنونی را. او در ذات خویش نویسنده‌ای همیشه معترض است. اعتراض به وضع موجود، نه تنها دستمایه داستان‌ها و طنزهای اوست، بلکه خود وی نیز نویسنده‌ای همیشه معترض بوده است. او به مصداق این حرف نویسنده روسی که می‌گوید، طنزپرداز باید حاکمیت را زیر سئوال ببرد، نظام‌ها را به زیر سئوال برده است.

تنکابنی در تبعید به عنوان یک نویسنده مستقل با سربلندی هرچه تمام‌تر زندگی کرد. او با قامتی بلند، حضوری بسیار مهربان، آرام و متین داشت و در همان حال طنز خود را در گفتار و در رفتار حفظ کرده بود. تنکابنی خود گفته بود که زندگی خوبی در خانه سالمندان دارد.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • مش قاسم

    در ایران معمولا رسم بر این است که در باره ی شخصی که فوت کرده است، صحبت منفی نباید کرد، "پشت سر مرده نباید حرف زد"، اما بالام جان این "رفیق" ما همانی بود که در روزنامه ی کیهان نبشته بود که، داستان "شیخ صنعان" که علی اکبر سیرجانی داشت هر هفته می نبشت، در حقیقت داستان گرفتن سفارت آمریکا ست و ...که منجر به توقف چاپ بقیه ی داستان شد. که البته پاچه ی مردم را گرفتن، در آن اول دوران پس از انقلاب فقط از شاهکارهای تنکابنی نبود و کلیت حزب توده و اکثریت نشان دادند که شناگران ماهری هستند و فقط آب ندیده اند. اینکه حزب توده و اکثریت هنوز هم به خیانتهای خویش مفتخرند، نشان میدهد که هنوز که هنوز نیز شناگران ماهری هستند. فقط آب ندیده اند، وگرنه....

  • دماوندی

    با درودها ، این جمله دقیق نیست وکاملا یکسویه است که شما نوشته اید: »اما هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران که عبارت بودند از باقر پرهام، احمد شاملو، محسن یلفانی، غلام‌حسین ساعدی و اسماعیل خویی تصمیم به اخراج به‌آذین، سیاوش کسرایی، هوشنگ ابتهاج، فریدون تنکابنی و محمد تقی برومند گرفتند» جریان توده ای میخواست که خط مشی حزب توده را در کانون نویسندگان پیش ببرد. آنها مشتاقانه به دنبال خط خمینی و امام ضد امپریالیستشان بودندضو هیئت دبیران کانون نویسندگان این پنج نفر قصد داشتند که خط مشی حزب توده را در کانون نویسندگان پیاده کنند. در کتاب جمعه آمده است: "دعوای کانون، هم از آغاز ماجرا، دعوایی با آقای به‌آذین و دوستانش نبود، دعوایی با یک حزب سیاسی بود که می‌کوشید و می‌کوشد تا خط مشی دلخواه خود را به‌هر قیمت و با استفاده از هر وسیله‌ای بر مجموعه ارگان‌های فعال و مبارز جامعهٔ ما تحمیل کند. ما بیهوده کوشیدیم تا در کوشش برای برکنار نگاهداشتن کانون از درگیری در ماجراهای سیاسی، این حقیقت را نادیده و ناگفته بگذاریم و به‌آن دامن نزنیم." باقر برهام مینویسد:» برای فشار آوردن بر ما و کانون نویسندگان و منحرف کردن ما از مواضع یک کانون صنفی- فرهنگی برای روی آوردن به سیاست هائی صرفاً سیاسی در جهت حمایت رسمی از هر اقدامی که حکومت جدید برای تثبیت حاکمیت خویش و آماده کردن مردم برای رسمیت بخشیدن به استبداد انجام می دادند، یعنی کاری که در چارچوب منشور و اساسنامۀ کانون نمی گنجید و به کلی خلاف آن بود. منظورم حملۀ دانشجویان معروف به پیرو خط امام به سفارت آمریکا و به گروگان گرفتن کارکنان این سفارت برخلاف کلیۀ معاهدات بین المللی بود." گرچه قدردانی از نویسندگان ترقیخواه کاری انسانی ودرستی است اما نباید در این » قدردانی » ها ، تاریخ را بگونه ای نوشت که سیاه کاریهای جریانانی مثل حزب توده وتفکر توده ای که آزادی و حق مردم را در سرنوشت خویش بخاطر منافع تنگ نظرانه ومنحط خویش به حراج گذاردند راسفید نمایی کرد

  • AB

    کیفیت و درجه ی طنز تنکابنی در مقایسه با خدایان طنز در ایران مانند سعیدی سیرجانی، بهرام صادقی، هدایت و امثالهم در بهترین حالت درجه دوم است. گوشه ی تاریک ادبیات تنکابنی زمانی بود که خودش تبدیل به یکی از آن شخصیت های خرده بورژوازی داستانهای اش گشت، و بر اساس حسادتها و حقارت های شخصی، و سیاستهای "توده ای هستم و همراه امام" باعث متوقف شدن داستانِ "شیخ صنعانِ" سعیدی سیرجانی شد. جنبه ی سنگ پای قزوین قضیه در این است که حتی امروز هم اگر به سایت حزب توده بروید در آنجا با افتخار، پررویی و سنگ پای قزوین بودن بی مانندی از تمامی کثافتکاری هایشان در کانون نویسندگان دفاع کرده و اینکه چگونه شاعران محبوب اخراج شدند. شاید هم منظورشان دبیرکل حزب و افسر ک.گ.ب.، ملک الشعرا کیانوری که فرموده بود: "توده ی هستم و همراه امام، ماندگارم که زمان است به کام". تاریخ سرودن این شاهکار ادبی، سیاسی، دو هفته قبل از سرکوب حزب و اعضایش.

  • اسم واقعی فریده

    امیدوار بودم که او را بار دیگر ببینم؛ افسوس که نشد. او در دوره ی دبیرستان، معلم انشاء و دستورزبان فارسی ام بود. پس از خواندن داوطلبانه ی انشایی انتقادی از جلسه ی امتحان نهایی ششم دبستان در کلاس انشاء، او بود که مرا به بسیار تشویق کرد. انگار همین یگانه تشویق، انگیزه ی تمامی زنده گی ام برای خواندن و نوشتن شد. چند هفته بعد روانه ی زندان شد. یادش گرامی

  • AB

    تصحیح: باید تذکر داده می شد در تمایز بین طنز معاصر و مدرن، و طنز کلاسیک، مث عبید که بعد از این همه قرن هنوز هیچکس به پایش نرسیده ست. بهرام صادقی، هدایت، سیرجانی، عمران صلاحی، و شاملو و فروغ. دو نام آخر شاعرند، و طنز تاریک در شعرهایشان بی نظیر. طنزِ تاریکِ فروغ آنقدر تاریک می باشد که واقعا احتیاج به نور پیدا میکنی. طنز شاملو، شیرین و یگانه، فقط بخش نامه های خوانندگان و پاسخهای شاملو، در "کتاب جمعه" را بخوانید، آنوقت میفهمی طنز یعنی چه؟ سفرنامه هم از یاد نرود. یک پایان نامه ی جالب میتواند، برخورد تطبیقی این شش نویسنده به مذهب و آخوندا در ایران باشد.