دیدگاه
یک سال پس از هفت اکتبر: ماشین جعل چگونه واقعیت را دستکاری میکند؟
حمید مافی - رسانه جریان اصلی چگونه با روایت مخدوش از غزه، کشتار فلسطینیها را توجیه و دستان اسرائیل را پاک میکند؟
حالا دقیقاً یکسال از واقعه هفت اکتبر ۲۰۲۳ میگذرد؛ یکسال تمام از آوارگی ساکنان غزه، از حملات بیامان اسرائیل به اماکن عمومی و کشتار بیوقفه فلسطینیها. سازمانهای بینالمللی و نهادهای بشردوستانه کاری به غیر از هشدار و توضیح وضعیت از دستشان برنیامده است. میانجیها، حتی اگر فرض را بر بیطرفی آنها و ارادهشان برای رسیدن به پایان این وضعیت بگذاریم، توفیقی نداشتهاند. غزه به روایت دبیرکل سازمان ملل از زندانی بزرگ به گورستانی بزرگ تبدیل شده است. ماشین جنگی اسرائیل بیتوجه به هشدارها، قطعنامهها و اعتراضهای گسترده سخت مشغول است و لبنان را هم هدف گرفته است. آنطور که جوزف بورل به صراحت اعتراف کرده است کسی توان مهار این ماشین جنگی را ندارد. ممکن است دایره جنگ گستردهتر شود و اسرائیل و ایران هم مستقیم درگیر شوند. واکنش بسیاری از ایرانیان به این وضعیت ناامیدکننده است و تأسفانگیز. بخشی از اپوزیسیون نه تنها از کشتار فلسطینیها بلکه از حمله احتمالی به ایران خوشحال است و اسرائیل را برای حمله تشویق میکند. بخشی دیگر از ترس اینکه به حمایت از جمهوری اسلامی و نیروهای همسویش متهم شود، یا سکوت پیشه کرده یا در بهترین حالت دست به همسانسازی خشونت گروههای فلسطینی و ارتش اسرائیل زده است. صداهای ضدجنگ ضعیفاند و محدود، در مقابل اما مدافعان جنگ از تریبونهای متعدد با وارونهنمایی و جعل واقعیت جنایت را عادیسازی و تلاش میکنند «شیطان» را فرشته نجات جلوه دهند. این مقاله تلاش میکند شیوه کار ماشین جعل و وارونه نمایی در مسأله فلسطین را با ارجاع به وقایع یک سال اخیر توضیح دهد و در حد توان نسبت فلسطین و رنج مردمان آنجا با ستمدیدگان جغرافیای ایران را برجسته کند.
«شیطانسازی»: ماموریت ویژه دروغگوها
به هفت اکتبر ۲۰۲۳ بازگردیم؛ گروههای فلسطینی در حملهای غیرمنتظره از حصارهای امنیتی غزه گذشتند. به روایت خبرهای منتشر شده ۱۲۰۰ اسرائیلی را کشتند و حدود ۲۵۰ تن را به گروگان گرفتند. روایت رسانهها از این واقعه از همان آغاز نادقیق بود و تقلیلگرایانه. به عمد مشارکت دیگر گروههای فلسطینی نادیده گرفته شد و در مقابل حماس به عنوان یک گروه اسلامگرا برجسته شد. پیش از «حقیقتیابی» همان نهادها و سازمانهای غیردولتی و دولتی اسرائیل و روشن شدن جزئیات و ابعاد حمله گروههای فلسطینی، روایتهای متعددی از خشونت گروههای فلسطینی بزرگنمایی شد.
در حالی که روزنامه هاآرتص اسرائیل با استناد به شهادت حاضران، سربازان و نظامیان ارشد فاش کرد برخی از ساکنان شهرکهای اسرائیلی در حمله ارتش اسرائیل با عنوان «عملیات هانیبال» کشته شدهاند، رسانههای جریان اصلی همچنان بدون توجه به این روایت حماس را مسئول مرگ تمام کشتهشدگان معرفی کردند. به صورت مشخص در این گزارش به نقل از نظامیان اسرائیل فاش شده که چندین مرتبه دستور حمله هوایی و زمینی به خودروها، مناطق مرزی و شهرکها صادر شده است و فرماندهان نظامی گفتهاند از صدمه دیدن غیرنظامیان در این عملیات اطلاعی ندارند. به رغم اظهار بیاطلاعی ارتش اما حداقل یک مرتبه توپباران خانهای در کیبوتص بری موجب مرگ ۱۳ تن از ۱۴ گروگان شد. فرمانده نظامی منطقه که دستور شلیک به خانه را صادر کرده بود، چندی بعد در گفتوگو با نیویورک تایمز دستور شلیک به خانه «حتی به قیمت جان غیرنظامیان» را تأیید کرد و در گفتوگو با کانال ۱۲ تلویزیون اسرائیل دستور خود را «موفقیت نسبی» جلوه داد. او به گفته هاآرتص فرماندهی است که دستور داد یک دانشگاه را در غزه به آتش بکشند و به دلیل «دستور بدون هماهنگی» توبیخ شد.
بنگویر، وزیر امنیت داخلی و اسموتریچ، وزیر دارایی باراک هیرام را ستایش کردند. بنگویر گفت اسرائیل به سربازان بیشتری چون او نیاز دارد و اسموتریچ هم او را قهرمان ملی نامید.
دستورالعمل هانیبال که سال ۱۹۸۶ در واکنش به عملیات ربودن دو سرباز اسرائیلی در جنوب تنظیم شد به ارتش اجازه میدهد «برای نجات گروگانها به سمت خودروی حامل آنها شلیک کند حتی به قیمت ضربه زدن یا آسیب دیدن سربازان». مجموعه گزارشهای منتشر شده در روزنامه هاآرتص تایید میکنند ارتش اسرائیل هفت اکتبر ۲۰۲۳ این دستورالعمل را در چند منطقه اجرا کرده است.
هیرام، فرماندهی که فرمان عملیات هانیبال را صادر کرد به درغگویی هم متهم است. ساکنان کیبوتص بری روایت او از قتل هشت کودک را در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ غیرواقعی دانسته اند. یکی از ساکنان آنجا به هاآرتص گفت این روایت که او هشت کودک را دیده که سرشان بریده یا حلقآویز شده بودند «هرگز در بری اتفاق نیفتاد. دلیلی برای تزئین آنچه که اتفاق افتاد وجود ندارد زیرا به اندازه کافی وحشتناک بود. این خانوادهها هستند که باید با چنین اظهاراتی کنار بیایند».
جستجو در گزارشهای منتشر شده نمونههای دیگری از روایتگری نادرست، اغراق و دروغ را نمایان میکند، از جمله گزارش نیویورکتایمز درباره «خشونت جنسی سیستماتیک حماس به گروگانها» که با تردید روبرو شد، یا ادعای سوزاندن یک نوزاد به دست حماس که در کنگره یهودیان حزب جمهوریخواه هم بیان شد اما تحقیقات پلیس و روزنامه هاآرتص فاش کرد هیچ مدرکی در تایید این واقعه وجود ندارد.
نمونه دیگر که بارها تکرار شد روایت ارتش اسرائیل برای توجیه حمله به بیمارستانها در غزه به بهانه استفاده حماس از این مکانها برای حمله است. رسانههای جریان اصلی بدون راست آزمایی این روایت را و حتی ادعای یافتن تونل در بیمارستان و فهرست نظامیان حماس به عنوان نگهبان گروگانها را بازنشر کردند. ترجمه یک سند منتشرشده جعلی بودن این روایت را آشکار کرد تا سیانان بدون توضیح این روایت را از گزارش خود حذف کند و سخنگوی ارتش اسرائیل از موضع پیشین عقب بنشیند.
رسانههای جریان اصلی در حالی بخش زیادی از گزارشگری را بر اساس روایت ارتش اسرائیل پیش بردند که بارها شمار کشته شدگان در غزه را نادرست و غیرقابل استناد دانستند و در هر خبر و گزارشی وابستگی وزارت بهداشت غزه به حماس را برجسته کردند تا به مخاطب بگویند منبع خبر بیطرف و قابل اعتماد نیست. سخنان مقامهای مسئول در نهادهای بینالمللی و یا گزارش سازمانهای حقوق بشری چون دیدهبان حقوق بشر اروپا - مدیترانه در تایید شمار کشتهشدگان و تخریب زیرساختها در غزه هم به عمد نادیده گرفته شد تا روایت ارتش اسرائیل مخدوش نشود.
بازنمایی واژگون و مخدوش از واقعیت جاری در غزه را باید بخش دیگری از جنگ اسرائیل علیه فلسطینیها دانست و نه خطای حرفهای یا افتادن در تله اطلاعات نادرست. نتانیاهو در شروع حمله به غزه تلاش کرد تصویری نمادین از کشتار فلسطینیها خلق کند، آنجا که حمله هفتم اکتبر را با کشتار یهودیان بهدست حکومت نازی در آلمان شبیه کرد و حماس را چهرهای دیگر از داعش خواند. گالانت، وزیر جنگ اسرائیل این تصویر را با «حیوانهای انسان نما» نامیدن فلسطینیها، ترسناکتر جلوه داد تا جنایت علیه ساکنان غزه در روزهای بعد به جنگ با هیولا تعبیر و توجیه شود.
برای تکمیل و باورپذیر کردن این تصویر دروغین با هدف توجیه کشتار فلسطینیها، چند روز پس از هفتم اکتبر ارتش اسرائیل گروهی از خبرنگاران ــ به احتمال زیاد خبرنگاران گزینششده ــ را به یکی از کیبوتصها برد تا با بیان روایتهای دروغین جنگ در غزه را نبرد با «شیطان» و «توحش» بازنمایی کند. آنجا به دروغ به خبرنگاران گفته شد چهل نوزاد را شبه نظامیان حماس سر بریدهاند و در میان کشتهشدهها «یک بازمانده آشوویتس بود که از هولوکاست جان به در برده بود اما حماس جانش را گرفت». چندی بعد نه دولت اسرائیل مدرکی دال بر درستی این ادعا نشان داد و نه ساکنان آن منطقه و حتی تحقیق نهادهای دولتی و امنیتی هم به صحت این دو واقعه گواهی ندادند.
برجسته کردن «خشونت جنسی» گروههای فلسطینی که در همه روایتگریها به حماس محدود میشد، یکی دیگر از ابزارهای جنگ رسانهای اسرائیل برای مشروعیت بخشیدن به توحشی بیپایان در غزه بود. ابتدا نتانیاهو خطاب به سازمانهای حقوق بشر و زنان گفت چرا به این جنایت واکنش نشان نمیدهد. او یک بار دیگر توانست روایت مخدوش و تأییده نشده را از زبان بایدن تکرار کند. بایدن پیشتر نیز روایت دروغین سربریدن کودکان را به نقل از منابع اسرائیلی تکرار کرده بود. سپس نوبت به سخنگوی دولت و نماینده اسرائیل در سازمان ملل رسید تا بگویند «حماس از خشونت جنسی به عنوان سلاح استفاده میکند» و «تجاوز به زنان سیستماتیک بوده است». تکرار این روایتهایی که هنوز هم مشخص نیست تا چه حد و ابعادی واقعیت داشتند بر رسانهها تاثیر گذاشت و باورپذیری آن را سهلتر کرد. با گذشت یکسال از واقعه هفت اکتبر و تبادل شماری از اسرائیلیهای به اسارت گرفته شده با زندانیان فلسطینی، و تکرار چندباره این ادعا، اما هنوز هم نهادهای مستقل و رسانههای تسلیم نشده در برابر ماشین جنگی اسرائیل میگویند سند و مدرکی دال بر «خشونت جنسی» بهشکلی که دولت اسرائیل ادعا میکند ندیدهاند.
رسانههای در خدمت دولت اسرائیل در حالیکه به کرات «خشونت جنسی» گروههای فلسطینی را برجسته کردند، چشم بر روایت مستند از خشونت جنسی و تجاوز سربازان اسرائیلی به زندانیان فلسطینی بستند. آنها حتی تلاش کردند حمایت مستقیم سیاستمداران صاحب قدرت و بخشهایی از جامعه اسرائیل از سربازانی که به دلیل تجاوز جنسی به فلسطینیهای زندانی بازداشت شده بودند را کم اهمیت جلوه دهند یا نادیده بگیرند. عجیب اینکه در گزارش یکی از شبکههای تلویزیونی اسرائیل به صراحت از خشونت جنسی و شکنجه زندانیان فلسطینی دفاع و توصیه شد که به این اقدامها «مشروعیت قانونی» داده شود. در یکی از معدود گزارشهای منتشر شده در رسانههای فرامنطقهای، گاردین از زبان زندانیان فلسطینی که آزاد شدهاند، شکنجه و خشونت جنسی در زندانهای اسرائیل را مستند میکند. در همین گزارش یک وکیل اسرائیلی که در تظاهرات ضدجنگ بازداشت شده بود، میگوید پس از اینکه در دادگاه درباره خشونتی که در زندان دیده بود، شهادت داد به مرگ تهدید شد. او به حبس خانگی محکوم شده است.
یک وکیل اسرائیلی دیگر از حیفا هم به گاردین گفت در ده روزی که در زندان کتسعیوت حبس شده بود در هنگام ورود به زندان او را مجبور کردند کامل لخت شود. او گفت: «آن زمان بود که احساس کردم وارد زندان ابوغریب شدهام». دلیل بازداشت این وکیل اسرائیلی انتشار مطالبی در مخالفت با جنگ در صفحه شخصیاش در فیسبوک بود. این وکیل شهادت داد که در ده روز شاهد مرگ یک زندانی فلسطینی به نام عبدالرحمن المعاری بود.
المعاری تمام مدت فریاد زدن را متوقف نکرد. او مدام میگفت من دارم میمیرم، به دکتر نیاز دارم.سپس ساکت شد. صبح روز بعد نگهبانها آمدند با لگد او را زدند و گفتند بیدار شو. بعد از یک ساعت پزشک را آوردند و او را مانند زباله در کیسهای گذاشتند و بردند.
مریم سلهب، دانشجوی ۲۳ ساله و لاما الفخری، نویسنده ۴۸ ساله دو زن فلسطینی اسیر در اسرائیل که در تبادل زندانیان دو طرف آزاد شدند هم شهادت دادند در زندان ضرب و شتم شدند و سربازان آنها را به تجاوز جنسی تهدید کردهاند. الفخری گفت در حالی که پریود بوده، سربازان به او نوار بهداشتی نداده اند. هر دو آنها تایید کردند که سربازان اسرائیلی آنها را آزار کلامی دادهاند.
تلویزیون الجزیره، وابسته به پادشاهی قطر که از معدود رسانههایی است با گزارشگران مستقر در غزه و کرانه باختری هم در چند گزارش خشونت جسمی و جنسی در زندانهای اسرائیل را مستند کرده است. علاوه بر این، سازمان حقوق بشری بتسلم در اسرائیل نیز در گزارشی مستند و طولانی شهادت زندانیان فلسطینی مبنی بر تجاوز، شکنجه و دیگر اشکال خشونت را ثبت کرده است. این سازمان حقوق بشری در مقدمه گزارشی که با تیتر «به جهنم خوشآمدید» منتشر کرد، نوشت:
بر اساس برآوردهای مختلف، از سال ۱۹۶۷، اسرائیل بیش از ۸۰۰ هزار مرد و زن فلسطینی را ازکرانه باختری، از جمله شرق اورشلیم (بیتالمقدس) و نوار غزه زندانی کرده است که حدود ۲۰ درصد از کل جمعیت و حدود ۴۰ درصد از کل جمعیت مردان فلسطینی را تشکیل می دهد.
«به جهنم خوش آمدید» جملهای است که به گفته زندانیان به زبان عربی و عبری بر سر در زندان کتسعیوت نوشته شده است. همان زندانی که به گفته شاهدان برخی اوقات بنگویر، وزیر امنیت اسرائیل به صورت زنده شکنجه زندانیان محبوس در آن را به تماشا مینشیند.
بتسلم بر پایه شهادت ۵۵ فلسطینی حبس شده در زندانهای اسرائیل خشونت علیه زندانی فلسطینی را «جنایت جنگی و حتی جنایت علیه بشریت» توصیف کرد و بر پایه شهادت زندانیان نوشت:
این شهادتها وجود یک سیاست نظاممند و نهادینهشده متمرکز بر آزار و شکنجه مداوم تمام اسرای فلسطینی در اسراییل را نشان میدهد: اعمال مکرر خشونت شدید و خودسرانه، تجاوز جنسی، تحقیر و توهین، گرسنگی دادن عامدانه، شرایط غیربهداشتی اجباری، محرومیت از خواب، ممنوعیت و اقدامهای تنبیهی برای عبادت مذهبی، مصادره کلیه اموال عمومی و شخصی، و جلوگیری از دسترسی به درمان پزشکی کافی؛ توصیف این اقدامها بارها و بارها در شهادتها با جزئیات تکاندهنده و با شباهتهای هولناک ظاهر میشوند.
واکنش «جامعه جهانی» به این گزارش هولناک اما چه بود؟ پاسخ روشن است: همان واکنشی که پیشتر به جنایتهای سازمانیافته اسرائیل نشان داده بود و پنهانکردن آن در هجوم خبر و روایتهای نادرست و مخدوش شده از «جنایت» گروههای فلسطینی. ماموریت پنهانکردن این گزارش و گزارشهای مشابه را هیچ گروهی بهتر از رسانههایی که به تریبونی برای مشروع کردن نسلکشی تبدیل شده بودند، نمیتوانست انجام بدهد. چرا که بازتاب گزارشهایی از این دست چهره بزکشده «تنها دموکراسی خاورمیانه» را مخدوش و استدلالهای دروغین برای جنایت در غزه را بیاساس خواهد کرد؛ پس چه توجیهی بهتر از آنچه که دولت و ارتش اسرائیل بارها و بارها تکرار کرده است: «همه فلسطینیها تروریستاند. بالفعل یا بالقوه و در برابر آنها هر جنایتی مشروع است».
هدف اسرائیل از جعل واقعیت یک چیز است؛ آنچه که جرمی اسکاهیل چند ماه پس از حمله به غزه در مقالهای تحقیقی برای The Intercept نوشت: ماموریتی تاکتیکی در مرکز کارزار جنگ اطلاعاتی اسرائیل برای انسانزدایی از فلسطینیها هدایت افکار عمومی با جریانی از اتهامهای نادرست، غیرقابل اثبات و غیرقابل تایید.
این ماموریت به کمک رسانههای جریان اصلی نه در یکسال اخیر بلکه سالیانی طولانی پیش رفته است؛ آنگونه که مخالفت با دولت اسرائیل در بسیاری مواقع به یهودستیزی تعبیر میشود و دفاع از فلسطینیها به حمایت از اسلامگرایی و تروریسم. اسرائیل نماد «تمدن» و «آزادی» در میان مجموعهای از دولتهای «مستبد»، «اسلامگرا» و «عقبمانده» بازنمایی شده که موجودیت آن همواره در خطر است.
نقطه شروع این ماموریت نه اکتبر ۲۰۲۳ که ۷۶ سال قبل است؛ زمانی که فلسطینیها به اجبار از خانههایشان رانده شدهاند، رنج و ستمشان انکار و هویتشان سلب شد. آن هنگام که ساکن و فرزند اردوگاهها نامیده شدند و محصور در دیوارها، گذرگاههای امنیتی و ایستگاههای ایست بازرسی، و جهان چشم بر خشونت تحمیل شده روزانه بر آنها بست در حالیکه دولت اسرائیل را از مجازات و کیفر مصون میکرد. نتیجه این ماموریت است که نقطه آغاز خشونت را ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و حمله حماس نشان میدهند، نه مه ۱۹۴۸ و خشونتهای ۷۶ ساله اسرائیل که به توافقهای پیشین نیز پایبند نیست.
جان فلسطینیها ارزش ندارد
فلسطینیها چه در غزه یا کرانه باختری هیچگاه از حملات نظامی اسرائیل مصون نبودهاند. بسیاری از آنها طی ۷۶ سالی که از یومالنکبه میگذرد به کشورهای همسایه یا دورتر پناه بردهاند. ساکنان کنونی هم در دو جغرافیای جدا افتاده محصور در حصارهای امنیتی و نظامی بارها آوارگی را تجربه کرده و ساکن موقت یا دائمی اردوگاهها شدهاند. اسرائیل هرگاه که اراده کرده از زمین و آسمان به سکونتگاه فلسطینیها حمله برده و جان بسیاری را گرفته است. دولت خودگردان فلسطین در کرانه باختری تنها بر روی کاغذ رسمیت دارد بی آنکه امکان و اختیاری داشته باشد. در غزه وضعیت فاجعهبارتر است؛ محاصرهای دائمی که آن را به بزرگترین زندان سرباز جهان تبدیل کرده بود و حالا هم بزرگترین گورستان جهان.
تنها در یکسال اخیر بیش از ۴۱ هزار فلسطینی در غزه به دست اسرائیل کشته شدند. سازمان امداد شهری کرانه باختری شمار مفقودشدگان را حداقل ۱۰ هزار تن تخمین میزند. بیش از ۹۰ هزار تن نیز مجروح شدهاند. حملات اسرائیل بخش زیادی از اماکن عمومی، از مدرسه و بیمارستان تا اماکن مذهبی و امدادی، زیرساختهای شهری و ساختمانها را نابود کرده است.
اسرائیل بر اساس همان تاکتیک روایت دروغین، کشتهشدگان را اعضای گروههای مسلح و «تروریست» میخواند و از ورود رسانهها و نهادهای بینالمللی جلوگیری میکند تا حقیقت افشا نشود. رسانههای جریان اصلی مغلوب این تاکتیک هم بیشتر از تلاش برای دستیابی به واقعیت، گزارشگری را بر روایت دولت اسرائیل پیش میبرند.
خط سیر روایت رسانههای بزرگ در یک سال اخیر رویکرد دوگانه آنها نسبت به کشتهشدگان اسرائیلی و فلسطینی را عیان میکند؛ برجسته کردن و چهرهدار کردن یک سو و تبدیل سمت دیگر به عدد و تاکید بر نامعتبر بودن همین رقم. حمله حماس فاجعه و کشتار جمعی توصیف میشود که فقط غیرنظامیان را نشانه گرفت و صدای بازماندگان آنها بازتاب مییابد، در حالی که کشتار در غزه اغلب با حذف فاعل و تردید نسبت به غیرنظامی بودن کشتهشدگان گزارش میشود. آنطور که میدلایستآی گزارش کرده است از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تا به حال اسرائیل در غزه ۳۶۴۵ مرتبه مرتکب کشتار جمعی شده است. برای رسانه جریان اصلی اما هیچ یک از این موارد «جنایت علیه بشریت» تلقی نمیشود و علاقهای ندارد بیشتر در اینباره کنکاش کند.
یک نمونه دیگر قتل هدفمند روزنامهنگاران در غزه است. اسرائیل پیش از این هم مرتکب قتل عمدی خبرنگار الجزیره، شیرین ابوعاقله شده بود اما به مانند همیشه از مجازات مصون ماند. از آغاز حمله به غزه حداقل ۱۳۰ خبرنگار، بیش از ۲۰۰ امدادگر، کارکنان سازمانها و آژانسهای خیریه و سازمان ملل را کشته است. فدارسیون بینالمللی روزنامهنگاران ۱۰ مهر ۱۴۰۳ کشته شدن دستکم ۱۲۸ روزنامهنگار را تایید کرد: «دستکم ۱۲۸ تن از خبرنگاران و کارکنان رسانههای فلسطینی جان باختهاند و تعدادی نیز مجروح یا مفقود شدهاند. این کشتهشدگان در پی حملات هوایی اسرائیل به غزه، که در پاسخ به حمله بیسابقه حماس به جنوب اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ انجام شد، جان باختهاند.». نکته قابل توجه در گزارش فدارسیون بینالمللی روزنامهنگاران برجسته کردن این گزاره بود: «در ساعات اولیه ۷ اکتبر، حماس حملهای بیسابقه به جنوب اسرائیل انجام داد. در پاسخ، اسرائیل با حملات هوایی به نوار غزه که تحت محاصره است، واکنش نشان داد و به طور رسمی جنگ علیه حماس را اعلام کرد.» تا همانند آنچه که جریان اصلی خبررسانی از غزه تلاش دارد به مخاطب تحمیل کند، بگوید اگر حمله حماس در هفت اکتبر نبود، اسرائیل هم خبرنگاران را نمیکشت.
سازمان گزارشگران بدون مرز شمار خبرنگاران فلسطینی کشته شده را تا سوم اکتبر ۲۰۲۴ ، ۱۳۰ تن اعلام کرد و نوشت «حداقل ۳۲ تن از آنها حین انجام کار هدف قرار گرفتهاند». به روایت همین سازمان بینالمللی ناظر بر آزادی رسانه در جهان:
سرکوب به همین جا ختم نمیشود: دفاتر مطبوعاتی ویران شدهاند. بر اساس اطلاعات گزارشگران بدون مرز، خبرنگاران دستگیر و شکنجه شدهاند و اینترنت و برق مرتب قطع میشود. روزنامهنگارانی که در این قلمرو بسته به کار خود ادامه میدهند، اغلب قربانی کمپینهای تبلیغاتی میشوند که صداقت آنها را زیر سوال میبرد و آنها را به همکاری با مبارزان یا شرکت در حملات هفت اکتبر متهم میکند.
نکته قابل توجه این گزارش که همچنان در رسانههای جریان اصلی بایکوت میشود، مصونیت اسرائیل از کیفر قتل روزنامهنگاران است. گزارشگران بدون مرز فاش کرد «با وجود چهار شکایت به دادگاه بینالمللی کیفری از جنایت جنگی علیه روزنامهنگاران در غزه و تضمینهایی که دادستان دادگاه کیفری بینالمللی در ژانویه ۲۰۲۴ به این سازمان داد، عاملان هنوز به دست عدالت سپرده نشدهاند و جنایت همچنان ادامه دارد.»
قتل هدفمند روزنامهنگاران، ممانعت از ورود رسانهها به غزه و تعلیق فعالیت شبکههای خبری تحت عنوان «شرایط جنگی» و حتی حمله به دفتر تلویزیون الجزیره که جنگ علیه مردمان غزه را از زاویهای دیگر و خلاف جریان اصلی گزارش یا بازنمایی میکند، به ندرت مورد توجه شبکههای تلویزیونی، خبرگزاریها و روزنامههای مغلوب سیاست و تاکتیک تعیین شده از سوی دولت اسرائیل قرار گرفته است. تأسفبارتر اینکه حتی احساس همدری همصنفهای روزنامهنگاران کشته شده را هم تحریک نکرده است، مگر در مواردی نادر و محدود. آلن گرش و سارا گریرا ژانویه ۲۰۲۴ در واکنش به استعفاء رافائل اوریانی، نویسنده ضمیمه هفتگی رپوبلیکا در فرانسه این وضعیت را چنین توصیف کردند:
در حالی که اسرائیل از ورود خبرنگاران خارجی به غزه جلوگیری میکند – به جز آنهایی که برمیگزیند تا «سوار بر زرهپوش» با راهنمایی ارتش در غزه بچرخند، امری که بیشتر خبرنگاران خارجی بدون کوچکترین دیدگاه انتقادی میپذیرند- صدای اعتراض اندکی در برابر این ممنوعیت بلند شده است. نهادهای حرفهای روزنامهنگاران علیه قتلِ ۱۰۹ خبرنگار فلسطینی بسیج نشده است، در هیچ مناقشهی معاصر، هرگز تلفات به این رقم نرسیده است. اگر این گزارشگران اروپائی بودند، چهها [که] نمیشنیدیم؟
اوریانی در متن استعفایش خطاب به صاحبان روزنامه و همکارانش نوشته بود: «۹۰ روز است که اصلاً نمیفهمم. هزاران نفر میمیرند یا عضوی را از دست میدهند، در موج خشونتی غرق میشوند که نمیتوان جنگ نامید به جز در مطبوعات. احتیاط باورنکردنی بخش بزرگی از مطبوعات اروپا از جمله رپوبلیکا – در شماره امروز آن، کشتار دو خانواده فقط در صفحه ۱۵ و در سطر آخر درج شده است ــ «همراهی رسانهای» را یادآوری میکند که این کشتارها را ممکن میسازد.»
چند خبرنگار و روزنامهنگار دیگر را میشناسید که چون اوریانی تاب این وضعیت تحمیلشده و انکار جنایت را نداشتند و از شغلشان کنار رفتند؟ چند نهاد حامی روزنامهنگاران را سراغ دارید که به کشتار هدفمند خبرنگاران به دست اسرائیل واکنش نشان داده باشد؟
اسرائیل عامدانه خبرنگاران را به مشارکت در حمله هفت اکتبر متهم میکند، همان شیوهای که برای توجیه قتل عامدانه نیروهای امدادگر و اعضای سازمانهای بشردوستانه مستقر در غزه و یا بستن مسیر کمکهای بشردوستانه و فعالیت آژانسهای وابسته به سازمان ملل به کار میبرد.
یک نمونه دیگر قتل هند رجب، دختر بچه شش سالهای است که ارتش اسرائیل ابتدا تمام اعضای خانوادهاش و سپس خودش را کشت. برای رسانههای جریان اصلی ــ اگر نه همه اما اغلب ــ نه اهمیتی داشت و نه نشانی بر جنایت ارتش اسرائیل قلمداد شد. از او تنها صدای مکالمهاش با نیروهای امداد شهری غزه باقی ماند که شلیک اسرائیلیها را گزارش میکرد. رسانهها همان زمان ادعای اسرائیل را که میگفت غیرنظامیانی که در حملات کشته میشوند، سپر انسانی مورد استفاده حماس هستند، مکرر تکرار میکردند و تلاش داشتند تردید و شک نسبت به شمار کشتهشدگان در غزه را دامن بزنند.
حتماً نمونههای دیگری از جنایتهای ارتش اسرائیل در غزه را میتوان فهرست کرد؛ از جمله عریان کردن فلسطینیهای اسیر شده، یا گورهای دستهجمعی در بیمارستانهای ناصر و شفا و یا حتی همان تصاویر و ویدئوهایی که نظامیان اسرائیل پس از اشغال خانهها در غزه منتشر کردند، از لحظاتی که لباس زنان فلسطینی را به تن کرده بودند، کتابخانهای را به آتش میکشیدند و ....
هیچیک از این جنایتهای آشکار، به رغم اینکه علاوه بر وزارت بهداشت غزه که همواره به دلیل منسوب بودن به حماس «مورد اعتماد» شمرده نمیشود، از سوی سازمانهای بینالمللی و شاهدان عینی تأیید شدند، هیچگاه آنقدر برجسته و تکرار نشدند تا خدشهای به روایت دولت اسرائیل وارد نشود. چنین وضعیتی غمبار و روایتهای یکدست و یکسویه از فاجعه انسانی تحمیل شده بر مردمان غزه بود که شعار «ما همه فلسطینی هستیم» معترضان به جنگ را غیرقابل باور کرد و بار دیگر برای چندمین بار در هفت دهه اخیر این سوال را پیش کشید: «آیا جان فلسطینیها ارزش دارد؟»، به ویژه آنکه همزمان با جنایت در غزه، جنگ در اوکراین نیز جریان داشت و دارد. در آنجا نه فقط واکنش سیاستمداران صاحب قدرت بلکه سیاست خبری رسانهها شکل دیگری است.
صداهای گوشخراش در رسانه فارسی
روایتهای یکسویه و جانبدارانه رسانههای جریان اصلی در سراسر جهان اگر توانستهاند صاحبان قدرت، سیاستمداران و حتی در بسیاری از کشورها احزاب چپ یا ضد جنگ را تحت تاثیر قرار دهند و تودههای بزرگی از مردمان را هم فریب دهند، همچنان اما با جبهه/ جنبشهایی هرچند کوچک روبرو هستند که آنها را «دروغگو» و «فریبکار» میخوانند.
در آلمان به عنوان یکی از اصلیترین حامیان اسرائیل که هر شکل انتقاد از اسرائیل به «یهودستیزی» و حمایت از فلسطین به «تروریسم» تعبیر و جرمانگاری میشود، نتایج یک نظرپرسی نشان میدهد ۴۸ درصد شهروندان نسبت به شیوه روایت رسانهها از غزه «کاملا بیاعتماد» یا «کم اعتماد» هستند، در برابر ۴۰ درصد که بسیار اعتماد یا اعتماد دارند. ۱۲ درصد نیز به این پرسش پاسخی نداده یا گفتهاند نمیدانند. یک سوم پاسخگویان هم گفتهاند که رسانهها طرفدار اسرائیل هستند در مقابل پنج درصد که روایت آنها را جانبدارانه به نفع فلسطین دانستهاند. ۲۶ درصد دیگر به این پرسش پاسخ ندادند یا گفتند نمیدانند و تنها ۳۸ درصد شیوه روایت را منصفانه و برابر ارزیابی کردند.
در ایالات متحده آمریکا در نقش نخستین حامی و متحد اسرائیل هم روایتگری رسانهها جانبدارنه است. ویلیام یومانس، استاد دانشگاه جورج واشنگتن و مدیر موسسه مطالعات دیپلماسی عمومی و ارتباطات در مقالهای پوشش خبری رسانههای جمعی را متاثر از سیاست دولت اسرائیل «خدشهدار با یک سوگیری عمیق» توصیف کرد که «همواره زندگی اسرائیلیها را بر فلسطینیها ترجیح دادهاند». او اما در ادامه نوشت:
علیرغم سوگیریهای پوشش رسانهای ایالات متحده از غزه، افکار عمومی آمریکا به طور کلی تعادل آگاهانهتری را نشان داده است که نشاندهنده اهمیت منابع جایگزین اخبار و اطلاعات، مانند روزنامهنگاری مستقل و رسانههای اجتماعی است.
یومانس برای اثبات کم اعتبار شدن رسانههای جریان اصلی در ایالات متحده آمریکا به نتایج نظرسنجی اکونومیست و یوگو از جامعه آماری رای دهندگان به بایدن در سال ۲۰۲۰ استناد میکند که نتایج آن نشان میدهد نیمی از حامیان بایدن در انتخابات ۲۰۲۰ معتقدند اسرائیل در غزه مرتکب نسلکشی شده است. پاسخ سی درصد دیگر هم به پرسش «آیا اسرائیل در غزه مرتکب نسلکشی شده است؟»، «مطمئن نیستم» بود، در حالی که تنها ۲۰ درصد گفتند «نه».
یکی از نکات قابل توجه در این نظرسنجی نگاه نسل جوانتر آمریکا به این مسأله است؛ ۴۹ درصد گروه سنی ۱۸ تا ۲۹ سال و ۴۳ درصد گروه سنی ۳۰ تا ۴۴ سال به پرسش «آیا معتقدید اسرائیل در غزه نسلکشی میکند؟» پاسخ مثبت دادهاند. ۴۰ درصد سیاهپوستان و ۴۶ درصد مهاجران با تبار آمریکای لاتین هم حمله اسرائیل به غزه را «نسلکشی» دانستهاند.
یومانس سیاست خبری رسانههای جریان اصلی آمریکا از غزه را با حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ شبیهسازی میکند و مینویسد وابستگی بیش از حد به مقامهای آمریکایی و اسرائیلی رسانهها با ظهور رسانههای جدید و شبکههای اجتماعی به چالش کشیده شده است و شکست سیاست رسانهای دوران بوش در حمله به عراق را تداعی میکند.
مخالفت گسترده با جنگ در آمریکا و آلمان به عنوان دو متحد اصلی اسرائیل و همچنین بسیاری دیگر از کشورهای اروپایی، از جمله انگلیس و فرانسه نشانهای است از شکست جنگ رسانهای اسرائیل و متحدانش. در ایران اما ــ و یا دقیقتر در فضای فارسی/ ایرانی ــ چنین به نظر نمیرسد. آنچه که بزرگتر نمایان میشود فضایی دو قطبی است که روایت رسمی حکومت و رسانههای فارسیزبان بزرگ ساختهاند.
واکنش فضای فارسی/ ایرانی به آنچه که در غزه جریان دارد از جهاتی شبیه با فضای بزرگتر است اما با یک تفاوت عمده؛ فضا را دو صدای غالب اشغال کردهاند و اجازه نمیدهند صدای سوم شنیده شود. در یک سو روایت رسمی حکومت که خود حالا دیگر مستقیم یک طرف این جنگ دائمی با آتشبسهای موقت کوتاه است و در سوی دیگر صدای بلند و گوشخراشی که فهم و یا روایت از فلسطین را بر محور حکومت ایران تنظیم کرده است.
تکلیف با روایت حکومت و رسانههای داخل ایران تقریبا روشن است؛ آنها حتی اگر بخواهند هم امکان بازتاب صدای سوم را ندارند و نمیتوانند خلاف موضع رسمی حکومت حرکت کنند. این وضعیت کار را برای گروههای مستقل و منتقدِ هم حکومت ایران و هم اسرائیل، سخت کرده است و حتی میتوان حدس زد برخی جریانها/گروهها یا فعالان منفرد از ترس اینکه موضعشان همسان با حکومت فهمیده شود و هدف حمله کاربران شبکههای اجتماعی قرار بگیرند، سکوت پیشه کردند یا در بهترین حالت حکم به محکومیت هر دو طرف، گروههای فلسطینی و ارتش اسرائیل دادهاند.
در سوی دیگر هم سیاست سرمایهگذاران و دولتهای صاحب رسانهها نقش تعیین کنندهای در بازنمایی آنها از واقعیت داشته و دارد. بیشتر این رسانهها بهسان برادران بزرگتر خود همراه با هر خبر و گزارشی فراموش نمیکنند که یادآور شوند «اتحادیه اروپا و آمریکا حماس را گروه تروریستی میشناسند» و اتهام «نسلکشی» علیه اسرائیل و متهم بودن نخستوزیر و وزیر جنگ این دولت را به عمد نادیده بگیرند یا کم اهمیت جلوه دهند.
نکته مهمتر و اثرگذارتر در این رسانهها اما تنظیم سیاست خبری و تحلیلی بر محور «نسبت حکومت ایران با مسأله فلسطین» است. فارغ از میزان نقش دولت ایران در مقاومت گروههای فلسطینی، و همچنین درست و نادرستی آن، روایتگری بر این مبنا بیش از آنکه به اصل واقعه توجه کند به دنبال نقش دولت ایران و نسبت گروههای همسو با مقاومت فلسطینیها با حاکمان در ایران است. خروجی این سیاست به صورت مشخص محکومکردن فلسطینیها و انکار رنج آنها و مشروعیت بخشیدن به اسرائیل برای هر اقدامی است که تا تهیج و شادمانی برخی از مجریان و گزارشگران شبکههای فارسی زبان از کشتار فلسطینیها پیش رفت. یک نمونه آشکار توصیف یکی از مجریان تلویزیون ۲۴ ساعته بود که کشتار فلسطینیها را «پودرسازی» توصیف کرد و چند مرتبه به گفتوگو با نخستوزیر و نظامیان اسرائیلی نشست تا برای مخاطب فارسی کشتار در غزه را توجیه کنند.
برجسته کردن «حمایت مالی» حکومت ایران از گروههای همسو، فارغ از اینکه تا چه میزان واقعیت دارد، و سپس تاکید بر کمبودهای متعدد در داخل، یا نسبت دادن تمام گروهها در یمن، لبنان، عراق و فلسطین به ایران بدون بازگو کردن پیشینه شکلگیری و نسبت آنها با ساکنان جغرافیایی که در آن فعال بودند یک تاکتیک دیگر در رسانههای «اپوزیسیون» بود. هدف مشخص این تاکتیک ساخت دوگانه «ایرانی ــ فلسطینی» و در نمایی بزرگتر «ایرانی ــ عرب» بود که در هنگام فاجعه رفح آشکار شد. هنگامی که به ابتکار حامیان فلسطین و گروههای ضدجنگ کارزار آنلاین «چشمها به رفح» در شبکههای اجتماعی پرتکرار شد، گروههای ایرانی کارزاری مشابه با عنوان «چشمها به ایران» راه انداختند و همزمان به آنهایی که کارزار نخست را بازنشر کرده بودند، تاختند.
رسانه فارسی برای باورپذیر کردن روایت مخدوش و جانبدارانه، همانند برادران بزرگتر خود نقطه آغاز مسأله فلسطین را دستکاری کرده، سیاستی هدفمند که در برخورد با مقاومت در جنوب لبنان و شیعیان این کشور و حوثیها در یمن هم به کار گرفته شده است. در روایت غالب این رسانهها نقطه آغاز مسأله فلسطین با قدرت گرفتن اسلامگرایان در ایران و استقرار جمهوری اسلامی نشان داده میشود، نه سالها پیش از انقلاب در ایران؛ همان دورهای که فلسطین و گروههای فلسطینی مرجع و منبع گروههای انقلابی منطقه، و نه تنها ایران، بودند. برای تکمیل این تصویر مخدوش بخشی از گذشته مشترک گروههای ایرانی و فلسطینی و همبستگی و همراهی آنها حذف و نزدیکی و همکاری بخشی از گروههای فلسطینی با صدام حسین، بدون جزئیات و راستآزمایی برجسته میشود. هدف این دستکاری هم چیزی نیست جز تحریک احساسات ملیگرایانه و خلق دوگانه «ایرانی ــ عرب» تا افکار عمومی را برای پذیرش دروغی بزرگتر آماده کند؛ دوستی و همسرنوشتی ایرانیها و اسرائیلیها که در محاصره دولت ــ ملتهای «عرب مسلمان» قرار دارند.
سازندگان این روایت مخدوش و خالق دوگانه در حالی برای پیشبرد اهداف خود احساسات ناسیونالیستی را هدف قرار میدهند، حتی متوجه تناقضی که گریبانگیرشان خواهد شد هم نیستند. آنها همزمان با برجسته کردن «نزدیکی گروههای فلسطینی به صدام» در جنگ هشت ساله به عنوان یک «رذیلت» و نشانه «دشمنی» از یک دولت دیگر میخواهند به ایران حمله کند بدون اینکه از خود بپرسند پس تکلیف «وطن دوستی» و «احساسات ناسیونالیستی» چه خواهد شد.
در این راه «شهروندان» هم به بازی دعوت میشوند تا با پیام تصویری و صوتی اعلام موضع کنند و در دشمنی با حاکمان به دشمنی دیگر پناه ببرند و بخواهند برای پایان دادن به حکومت به کمک «مردم» بیاید، حتی اگر به جنگ و اشغال بیانجامد. این تاکتیک را «تحلیلگران» و «کارشناسان» شاغل در پژوهشکدهها و بنیادهای متعلق به جمهوریخواهان و دولت یا گروههای حامی دولت اسرائیل با دادههای نادرست توجیه و تئوریزه میکنند.
نمونههای متعددی از این گروه از «تحلیلگران» که تریبونها را اشغال کردهاند در یک سال اخیر منتشر شده است که مستقیم یا غیرمستقیم خواهان زدن «سر مار» در تهران هستند؛ یکی از آنها «کارشناس» ثابت یکی از تلویزیونهای فارسیست که زمان زیادی از برنامه روزانهشان را خبرنگاران مستقر در تلآویو و «کارشناسان» نظامی و سیاسی اسرائیل و یا «کارشناسان» توجیهگر کشتار فلسطینیها پر میکنند، و هزینه حمله نظامی به ایران را کمتر از بقای رژیم میداند.
آنچه در این «تحلیل» بهعمد پنهان میشود هدف و هویت واقعی «نجات دهنده»ای است که به تهاجم نظامی دعوت شده است. بهعمد گفته نمیشود قصد حمله نظامی نه نجات مردم که «منافع ملی» دولت اسرائیل برای سلطه بیشتر بر منطقه است و برای او نظامی و غیرنظامی فرقی ندارند، مانند آنچه که در غزه رخ داد.
در میان این دو صدای گوشخراش که فضا را اشغال کردهاند و از وجود یکدیگر ارتزاق و یکدیگر را تقویت میکنند، صدای سوم که هم به حاکمان ایران و اسرائیل نه میگوید، هم رنج و ستم ۷۶ ساله بر فلسطینیها را انکار نمیکند و از حق آنها دفاع میکند و هم علیه جنگ و اشغالگری است، آنقدر ضعیف است که به گوش نمیرسد. صدایی که تغییر سرنوشت مردمان و حاکمان ستمگر را نه از دولتهای ستمگر طلب میکند بلکه فرایندی داخلی و بر بنیاد سازماندهی مردمان میداند و علیه دستکاری و مخدوش کردن حافظه جمعی و واقعیت ایستاده است.
تلخ است به فاصله کوتاهی پس از خیزش «ژن، ژیان، ئازادی» که قیام به حاشیهراندهشدگان و ستمدیدگان بود، تصویر غالبی که در نسبت با مساله فلسطین و کشتار فلسطینیها از ایران بازنمایی میشود ترسناکتر از روایت غالب در جهان باشد و بر پایه روایتی دروغین که رسانهها خلق کردهاند و اسیر در تعیین نسبت با حکومتی که در ستمگریش تردیدی نیست.
نظرها
جاعل !
با تروریست ها هیچ گونه مذاکره و معامله ای نخواهیم داشت !!
امین مهاجر
متاسفانه همانطور که پیش بینی می شد این جنگ از یک سال پیش تا کنون جنبش زن زندگی آزادی در ایران را نیز به محاق برده و بار دیگر فرصت طلبان که مدعی اند خلاء قدرت را با حمله اسراییل به ایران پر می کنند برای حامیان جنایت و جنگ چراغ سبز می فرستند. نمی دانم این دور وابستگی به قدرت های بزرگ و حامیانشان که سر بزنگاههای تاریخی جنبش های آزادیخواهی مردم را به انحراف کشیده اند تا چه وقت ادامه می یابد.
mashang
منصور حکمت: تاریخ واقعی در جهت دیگری سیر میکند. باید فراتر را نگاه کرد. گوش را باید به زمین چسباند و لرزش بنیادهای این نظم ارتجاعی را حس کرد. جدال جاری در جامعه ایران مقابله اسلام قساوت و اسلام تساهل نیست، جدال ولایت فقیه و قانون نیست، بلکه جدال آزادیخواهی با اسبتداد و ارتجاع و اسلام در همه اشکال آن است. در سیر تحولی که در پیش است شخصیتهای جلوی صحنه امروز به سرعت بی ربط و محو خواهند شد. در مقابل ارتجاع اسلامی نه خرده اصلاح طلبان امروز، بلکه صف کمونیسم و آزادیخواهی و مساوات طلبی کارگری، صف سکولاریسم پیگیر و ضد مذهب، مدرنیسم و صف رهایی بی چون و چرای زن را خواهیم یافت. اینها تمایلات واقعی اکثریت عظیم مردم ایران است که امروز زیر حجاب اختناق پنهان است و میرود که آینده سیاسی ایران را بسازد. منصور حکمت: منتخب آثار. زیر حجاب اختناق ( ص 1384 )
مسعود
آقای مافی اتفاقا این تایتل : ماشین جعل چگونه واقعیت را دستکاری میکند؟ دقیقا زیبنده ی تحلیل و نوشته و موضع گیری جهت دار شما به سود و در راستای اعمال تروریستی حماس و جمهوری اسلامی است .همان ابتدا که شروع به بیان واقعه ی روز هفت اکتبر می کنید بخوبی در حال سرپوش گذاشتند و بی اهمیت جلوه دادن جنایت های بی شماری هستید که توسط حماس و با حمایت جمهوری اسلامی انجام شده است . تمام تصاویری که بعدا اسرائیل بعنوان شاهد جنایات حماس در آن روز بازنشر کرد ، اتفاقا توسط خود حماس در هنگام ائمال وحشیانه آنها توسط خودشان فیلمبرداری و سپس در شبکه های خودشان بعنوان عملیات انقلابی نشر داده شده بود . اینکه شما آنقدر منصف نیستید که جنایات حماس را بر علیه عده ای زن و کودک و مردان بی دفاع بسیار بی اهمیت و کم اهمیت جلوه می دهید این دقیقا نشان از جانبداری شما از این ائمال وحشیانه است . طبیعتا وقتی شما جنایات حماس بر سر زنان و کودکان و انسانهای بی دفاع را محکوم نمی کنید طبیعتا نمی توانید عده ای از مردم ایران راکه 45 سال زیر استبداد نعلین همفکران و همقطاران شما قرار دارند مورد بازخواست قرار دهید که چرا چشمانشان را روی کشتار مردم غزه می بندند و آنرا مربوط به خودشان نمی دانند . همانطور که شما و همفکران شما در برابر قتل عام مسلمانان توسط چین و یا روسیه در آن کشورها بدلیل مصلحت اندیشی سکوت کردید .