گروههای مافیایی و خصولتیها در کار غارت کشورند
محمدحسن مشیری ـ تصور عموم از گروههای مافیایی بیشتر تحت تاثیر سینما و تا حدی هم ادبیات است؛ پالتوهای بلند، چهرههای اصلاح شده، ماشینها و کوچههای تاریک و... اما در حال حاضر که فساد و غارت در کشور نهادینه شده و تا عمیقترین لایههای ساختار سیاسی و اجتماعی ریشه دوانده، تقریبا در هر زمینهای با گروههای مافیایی روبهرو هستیم؛ کسانی که پالتوی بلند نمیپوشند، چهرههای اصلاح شده ندارند و کارشان را در کوچههای تاریک انجام نمیدهند.
جامعه ایران از پنج دهه قبل تاکنون، یک انقلاب را از سر گذراند، از یک جنگ هشت ساله عبور کرد و زمانی که فکر میکرد با پایان جنگ میتواند به آرامش برسد، دچار درگیریهای حاد سیاسی شد. شکاف بین گروهها و جناحهای سیاسی عمیقتر شد و در نهایت یکی از جناحها، با در اختیار داشتن هستهی سخت قدرت و با بهکارگیری قوه قضاییه، دیگر گروههای سیاسی را منکوب کرد و امور را به تمامی در دست گرفت. درست است که در همهی این سالها تحرکات سیاسی پیوسته به سطح اجتماع کشیده شده و جامعه را تحت تاثیر قرار داده، اما آنچه که در همهی این سالها و به موازات تحولات سیاسی و اجتماعی، به شکل خزنده و خاموش در حال تراشیدن و سودن بنیانهای اخلاقی جامعه بوده، چیزی نیست جز تورم. جامعه ایران، یکی از معدود جوامعی است که چند دهه دچار تورمی سنگین بوده است. تورم سنگین از یکسو باعث میشود که شکاف بین غنی و فقیر پیوسته درحال گسترش باشد و از سوی دیگر فقرا را وارد جنگی ترسناک برای بقا میکند. دست و پا زدن یک گروه برای رسیدن به درآمد با تلاش گروه دیگر ممزوج میشود تا از دست و پا زدن گروه اخیر بر توان اقتصادی خود بیفزاید. از این زاویه تورم، حلقهی وصل دارا و ندار میشود و درست در همین نقطه است که گروههای مافیایی شکل میگیرند.
پس از غارت
تصور عموم از گروههای مافیایی بیشتر تحت تاثیر سینما و تا حدی هم ادبیات است؛ پالتوهای بلند، چهرههای اصلاح شده، ماشینها و کوچههای تاریک و... اما در حال حاضر که فساد و غارت در کشور نهادینه شده و تا عمیقترین لایههای ساختار سیاسی و اجتماعی ریشه دوانده، تقریبا در هر زمینهای با گروههای مافیایی روبهرو هستیم؛ کسانی که پالتوی بلند نمیپوشند، چهرههای اصلاح شده ندارند و کارشان را در کوچههای تاریک انجام نمیدهند.
گروههای شکل گرفتهی غارت و جنایت، هر یک به گونهای صاحب تخصص و توانایی شدهاند و حالا دیگر میتوان به ضرس قاطع گفت که گروههای مافیایی اختصاص به یک طبقه یا یک قشر ندارد. ثروتمندها با در اختیار گرفتن گلوگاههای حساس گروههای خود را تشکیل دادهاند و افراد طبقهی پایین اجتماع هم با همراستا کردن تواناییها و خواستههایشان، گروههای خود را تشکیل دادهاند. نتیجهی فعالیت این گروهها، از صدر تا ذیل، اگر اساسا بتوان صدر و ذیلی برایشان در نظر گفت، بیخستگی در کار غارت این سرزمین هستند و اگر احیانا یکی یا گروهی از آنها به دلیل درگیریها سیاسی و جناحی از تاریکی بیرون آمد و در معرض قرار گرفت، به کمک دیگر اعضای قدرتمند گروه، از کشور خارج میشود. تعداد کسانی که پس از غارت از کشور گریختهاند، از شمار بیرون است. در مجموع از مقایسهی عناوین گروههای مافیایی به سادگی میتوان پی به ماهیت این گروهها برد. به بیان دیگر، از روی عنوان گروه میتوان فهمید که کدام طبقه آن گروه را مدیریت میکند.
دزدی با امضای طلایی
مافیای خودرو، مافیای دارو، مافیای واردات شکر، مافیای واردات برنج و... تقریبا قابل درک است که چه کسانی با چه پشتوانهای این گروههای مافیایی را مدیریت میکنند. اگرچه گروهها از هم خبر دارند و با سازوکار و تواناییهای هم آشنا هستند اما طی قراری نانوشته، از یکدیگر حمایت میکنند. چند سال قبل در یک برنامه تلویزیونی درباره نوسانات قیمت شکر، مجری برنامه از چهار میهمان شرکت کننده سوال کرد که مافیای شکر در دست کیست؟ هر چهار نفر، یعنی علیاکبر مهرفرد به عنوان قائم مقام وقت وزیر جهادکشاورزی در امور بازرگانی، بهمن دانایی دبیر انجمن صنفی کارخانههای قند و شکر، غلامحسین بهمئی دبیر انجمن صنفی کارفرمایی تصفیه کنندگان شکر و مانی جمشیدی به عنوان کارشناس کشاورزی از پاسخ دادن طفره رفتند. این اتفاق در حالی رخ میداد که مردم یک آیتالله مشهور را سلطان شکر میدانستند. مافیای واردات برنج همواره یکی از دلایل ضرر برنجکاران بوده است. خبرهایی از فعالیت مافیای دارو هم در این سالها گاهی به سطح اخبار کشیده شده است. در حالی که برخی از مدیران وجود مافیای دارو را نفی کردهاند، برخی دیگر وجود آن را تایید کردهاند. در همین راستا محمدمهدی برادران، معاون صنایع وزارت صمت اظهار کرده است: «نمیتوانیم حرکات مافیایی را در حوزه دارو انکار کنیم و نبینیم». پیش از او سعید نمکی در مقام وزیر بهداشت گفته بود که با امضاهای طلایی در واردات دارو مقابله خواهد کرد. ترکیب امضاهای طلایی که بر زبان سعید نمکی جاری شده را میتوان با حرف مجتبی بوربور نایب رئیس اتحادیه واردکنندگان دارو مقایسه کرد که گفت:
اگر بخواهیم بحث مافیا را مطرح کنیم، وقتی عملاً اکثریت قریب به اتفاق شرکتهای داروسازی مربوط به بخش دولتی است، این مافیا در کجا میتواند وجود داشتهباشد؟
از کنار هم گذاشتن امضاهای طلایی نمکی، اشاره به بخش دولتی توسط بوربور و سخن محسن جلواتی قائم مقام مدیرعامل دیدهبان شفافیت، تقریبا همهچیز روشن میشود. او گفته است:
حدود دو سال قبل اولین شکایت را از تخلفات متخلفان و به طورکلی سودجویان در سازمان غذا و دارو به دستگاه قضا بردیم و از رئیس اسبق این سازمان شکایت کردیم.
امضاهای طلایی و مدیر دولتی به گونهای استفهامی به شرکتهای خصولتی اشاره دارد. شرکتهای خصولتی، آن دسته شرکتها هستند که در وسط بخش دولتی و بخش خصوصی قرار میگیرند. به بیان بهتر، مدیران دولتی که شرکت تاسیس میکنند و به عنوان بخش خصوصی وارد فعالیت اقتصادی میشوند اما آنها صاحب امضایی هستند که همهجا به عنوان مدیر دولتی شناخته شده است. این امضای راهگشا، در خدمت اهداف اقتصادی شرکتی قرار میگیرد که با دیگر شرکتهای بخش خصوصی رقابت میکند و ناگفته پیداست که از قدرت خود چگونه استفاده خواهد کرد. شرکتهای خصولتی در تمام بخشهای اقتصادی شکل گرفتهاند و تقریبا همه مدیران دولتی، مگر افراد نادر، در هیات مدیرههای این شرکتها حضور دارند.
خصولتیها، هیولاهای پنهان
زمانی که اولین شرکتهای خصولتی در کشور شکل میگرفت، کمتر کسی تصور میکرد از دل این شرکتهای زیادهخواه چه هیولاهای ترسناکی سر برخواهد آورد. این شرکتها، زمانی که بخواهند از تسهیلات بانکها استفاده کنند، خود را دولتی میدانند تا تسهیلات بانکها را به خود جلب کنند. زمانی که صحبت از مالیات میشود، دولتی هستند و مالیات نمیپردازند و هنگامی که صحبت از حسابرسی و رسیدگی به فعالیتهای اقتصادی میشود خصوصی هستند و خود را ملزم به پاسخگویی به ارزیابهای دولت نمیدانند. شرکتهای خصولتی هم از امکانات دولتی استفاده میکنند و هم در حیطهی فعالیت بخش خصوصی حضور دارند. اغلب هولدینگهایی که در کشور فعالیت میکنند در شمار این شرکتها قرار میگیرند. نکته مهم در این بین، رقابت شدیدی است که این شرکتها با دیگر شرکتهای خصولتی دارند. بخش خصوصی به هیچ وجه یارای رقابت با آنها را ندارد. وابستگی خصولتیها به قدرت سیاسی، برای آنها محدودهی امنی ایجاد کرده که میتوانند دست به هر کاری بزنند. مهندس جوانی که در یکی از شرکتهای وابسته به وزارت جهاد و کشاورزی کار میکند به «زمانه» میگوید:
سال گذشته مناقصهای در یکی از استانهای شمال غرب کشور برگزار شد که شرکتهای متعددی از سراسر کشور در آن شرکت کرده بودند. در بین شرکتها، چند شرکت خصولتی هم بود. در حالی که طبق قاعده، پاکتهای پیشنهاد قیمت باید فقط در زمان معین و با حضور همه شرکت کنندهها باز شوند، قبل از باز کردن شرکتها، برگزار کنندههای مناقصه فهمیده بودند که شرکتی از استان دیگر برنده شده است. روز قبل از برگزاری مراسم باز کردن پاکتها، تصادف سختی در بزرگراه تهران به قزوین اتفاق افتاد و در آن تصادف، مدیرعامل و رییس هیات مدیره شرکت برنده شده جان خود را از دست دادند و به اجبار شرکت دیگری برنده مناقصه اعلام شد. تقریبا همه کسانی که در جریان برگزاری مناقصه بودند، میگفتند که تصادف عمدی بوده و حتی گفته میشد چه کسی در پس ماجرا قرار داشته است.
دولتیها و قضاییها اعضای مافیا
رقابت مدیران دولتی که در شرکتهای خصولتی فعالیت میکنند و هریک با گروهی مافیایی همکاری میکند، یک وجه ماجراست، وجه دیگر که از قضا بسیار تلخ است، شکلگیری گروههای مافیایی در بین مردم است. افت شدید ارزش ریال و سخت شدن کسب درآمد مکفی برای گذران زندگی معمول و بیدغدغه موجب پدید آمدن این گروهها شده است و سوگمندانه باید گفت که پدید آمدن این گروهها در بین مردم معمولی اغلب با خشونت همراه است. از دنبال کردن اخبار و خشونتهایی که در جامعه انعکاس مییابد، میتوان برخی از این گروهها را شناخت. تردیدی نیست که گروههای مافیایی سعی در پنهان کردن خود دارند تا در نگاه اول دیده نشوند. گروههای مافیایی در تاریکی و بدون شناخته شدن بهتر میتوانند کارهای خود را دنبال کنند. یکی از عجیبترین گروههایی که شکل گرفته، گروههای مسلط بر بزرگراههای پر تردد هستند. این افراد با رصد بزرگراهها، ماشینهایی را که دچار مشکل شدهاند، تا تعمیرگاهها حمل میکنند. اولین بار در مردادماه سال ۹۸ بود که موجودیت مافیای امدادخودرو به رسانهها کشیده شد. سیدمهدی حسینی رئیس انجمن صنفی امداد خودروی کشور گفت: «با پیگیری و شناسایی مافیای امدادخودرو متلاشی و اعضای آن دستگیر شدند». وی افزود: «با تلاش و پیگیریهایی که داشتیم گروه مافیایی امدادخودرو را که از داویر دولتی و قضائی در آنها شریک بودند، شناسایی و دستگیر شدند». عضویت کسانی از دوایر دولتی و قضایی نشان دهنده امنیت این گروهها در برابر قانون است. یکی از خبرنگاران مطبوعات به «زمانه» میگوید:
ماه قبل در سفری کاری، برای رفتن از رشت به لاهیجان سوار ماشین کرایهای شدم. در عبور از کمربندی آستانه اشرفیه راننده نتوانست ماشین را کنترل کند، منحرف شد و به حفاظ پل برخورد کرد. ماشین به سمت رودخانه کج شده بود. با هر زحمتی که بود از ماشین پیاده شدم و با پلیس تماس گرفتم. با اینکه ابتدای شب بود، اما نه پلیس راه پاسخگو بود، نه نیروی انتظامی. مدام شمارههای پلیس راهور و نیروی انتظامی را میگرفتم اما کسی پاسخگو نبود. کمتر از ده دقیقه بعد از حادثه، نیسان آبی امدادخودرو کنار ما توقف کرد. من سوال کردم از کجا با خبر شدی؟ راننده نیسان آبی که انتظار این سوال را نداشت، مِنمِنکنان گفت از پاسگاه پلیس. گفتم مرد حسابی پاسگاه پلیس که به تلفن جواب نمیدهد. راستش را بگو... از کجا با خبر شدی؟ کمکم مردم جمع شدند و راننده نیسان که اوضاع را پر تنش دید، سوار ماشین شد و رفت. یک نفر از مردمی که جمع شده بودند، لکه بزرگی را نشانم داد و گفت: این گازوییل است. گازوییل میریزند روی آسفالت و صبر میکنند تا ماشینی روی آن لیز بخورد و منحرف شود و بعد میآیند تا ماشین را ببرند به تعمیرگاه. اینطور برای خودشان مشتری جور میکنند.
ماجرای مافیای امدادخودرو حالا دیگر کاملا موضوعی فاش شده است. چندی قبل معلوم شد که برخی با هم بر بزرگراهها حاکم میشوند و اگر کسی بخواهد در قطعه معینی از مسیر کار کند، باید آن قطعه را از حاکم خط اجاره کند. از راننده یک نیسان آبی درباره کار امدادرسانی به خودروها در بزرگراه سوال شد، وی به «زمانه» گفت:
والا من حاضر نیستم با این آدما دست به یقه بشم. اینایی که تو بزرگراهها میچرخن، خیلی گردن کلفتن. گروه درست کردن. مثلا اینایی که اتوبان قم رو اجاره کردن، تو قهوهخونه اول کریمی جمع میشن. دو سه تا موتوری رفت، دو سه تا هم خط برگشت، تو بزرگراه میچرخن و ماشینا رو زیر نظر دارن. اگه ماشینی تو راه بمونه، قبل اینکه خودش با جایی تماس بگیره، خودشونو میرسونن و ماشینو ورمیدارن و میبرن به تعمیرگاهایی که باشون کار میکنن.
در همین ارتباط، خبرآنلاین گزارشی تهیه کرده بود و نوشته بود که ظاهرا صندوقی تهیه کردهاند و اگر کار به زد و خورد برسد و دیه لازم شود، از آن صندوق استفاده میکنند و مشکل را قبل از رسیدن به دادگاه حل و فصل میکنند. راننده نیسان آبی در ادامه میگوید: «هر وقت بار داشته باشم، که هیچ اما هر وقت خالی باشم، اول اتوبان جلومو میگیرن که کجا داری میری؟ همهجا رو زیر نظر دارن».
نبرد میدان توحید!
اواخر بهار گذشته، یک درگیری تکان دهنده منطقه ستارخان را در بهت فرو برد. بیش از ده نفر در یک سو و هفت تا هشت نفر دیگر در سوی مقابل با هم درگیر شده بودند. علت درگیری، موقعیت میدان توحید برای گل فروشی بود. باور کردنش سخت است اما یک گروه برای اینکه موقعیت میدان توحید را از دست گروه دیگر بیرون بکشد، با قمه و زنجیر به میدان آمده بودند. درگیری در کمتر از دو دقیقه تمام شد و قبل از اینکه نیروی انتظامی برسد، یک گروه میدان را ترک کرد. پسر بچه ده یازده سالهای که چند شاخه مریم در دست دارد و روی جدول کنار خیابان نشسته، میگوید: «از صبح تا شب گلفروشی میکنیم. شب میان دنبال ما». میپرسم: چند نفرید؟ میگوید: «خیلی... زیاد». بعد ادامه میدهد: «سهتا ماشین». داستان بچههایی که برای گروههای سازمان یافته کار میکنند، داستانی است پر آب چشم. احمد احمدیصدر، مدیرعامل سازمان خدمات و مشارکتهای اجتماعی شهرداری تهران در این باره گفته بود:
به خانواده این کودکان کار در ازای هر کودکی که در اختیار این شبکهها قرار بگیرد، پول داده میشود تا کودکان آنها راهی تهران شوند و در کارگاهها و بیغولههای غیر بهداشتی مستقر شوند. بخش عمده پولی که کودکان کار بهدست میآورند را سرشبکهها برمیدارند و بخش کمی هم به خانواده این کودکان میدهند.
هنوز سوال دیگری نپرسیدهام که متوجه مرد جوانی میشوم که از آنسوی خیابان به طرف من دست تکان میدهد. پسر بچه با دیدن جوانی که دست تکان میدهد، بلند میشود و از من دور میشود. مرد جوان با دستش علامتی نشان میدهد که یعنی برو پی کارت.
اجارهی یک موزاییک
تنها گلفروشها نیستند که به شکل گروهی کار میکنند، تقریبا همه دستفروشهایی که توی مترو کار میکنند، بخش زیادی از دستفروشهای حاشیه ولیعصر و راسته کتابفروشها، یا به شکل گروهی کار میکنند و یا به گروه معینی حق حساب میپردازند. اگر چه این افراد توسط گروه و سردسته خود محافظت میشوند اما چون در فروش به شکل درصدی سهیم هستند، برای به دست آوردن بهترین نقطه با هم رقابت میکنند. جوانی که منطقهی چهارراه ولیعصر و سمت تالار را کنترل میکند، بعد از اصرار زیاد حاضر به توضیح میشود و میگوید: «کسی نمیتونه بیاد اینجا و برا خودش کاسبی کنه. الکی نیست که. باید اجاره بده. اگه سر خود بیاد اینجا اول با زبون خوش ردش میکنیم بره. اگه به زبون خوش حاضر نشد بره... دیگه با خودشه». میپرسم: «خودت به کی جواب میدی؟» نگاهی عاقل اندر سفیه به من میاندازد و میگوید: «به شهرداری، به معبریا»... و بدون حرف دیگری دور میشود. معلوم بود که علاقهای به صحبت ندارد. منظورش از معبریا کارکنان سد معبر شهرداری است. رضا، شاگرد یکی از مغازههای نزدیک چهارراه ولیعصر درباره درآمد دستفروشهای حاشیه خیابان میگوید: «بستگی به جای بساط داره، اما اونقدر هست که یه میلیون اجاره بده برای یه موزاییک. اگه فروشنده کاری باشه، سرش پایین باشه و کارشو بکنه، تو ماه میتونه قد سه چهار کارمند دربیاره».
زباله با سرعت نور!
مافیای زباله، یکی از قدرتمندترین مافیاهایی به نسبت شناخته شده است. گاهی شهروندان در شهرهای بزرگ دیدهاند که در یک خیابان خلوت، زبالهها جمع شدهاند و بچههایی که زبالهها را جمع کردهاند منتظرند تا ماشین بیاید و آنها را ببرد. شهرداری تهران چندبار تلاش کرد که به کسانی که توی سطلهای زباله را میکاوند، سروشکل معینی بدهد اما امکانپذیر نبود. گروههایی که زبالهگردها را استخدام کردهاند، حاضر نیستند از این خوان گسترده چشم پوشی کنند. گفته میشود که حجم سرمایهای که در این بازار وجود دارد، بالغ بر سه هزار میلیارد تومان است. این مبلغ آنقدر بزرگ است که برای حفظ آن، مافیای زباله را به یکی از خشنترین و بیرحمترین گروههای سازمانیافته تبدیل کرده است. رضا محمدی مدیرعامل سازمان مدیریت پسماند میگوید: «مافیای زباله تا جایی قدرت گرفته که حتی میتواند مدیری را برکنار کند و مدیر دیگری را سرکار بیاورد.» گفته میشود که روزانه بیش از ۷۵۰۰ تُن زباله در تهران تولید میشود و به علت کاستیها و فقدان زیرساخت مناسب حمل و نقل، امکان جمعآوری این میزان زباله وجود ندارد. جمع شدن زبالهها فرصت مغتنمی برای مافیای زباله پدید آورده که به گفته محمدی به ازای هر زبالهگرد درآمدی ۳۰ میلیون تومانی وجود دارد.
بیل گیتس در خلازیر
مافیای خرید و فروش قبر در بهشت زهرا، مافیای ساختمان سازی که در نوع خود یکی از قدرتمندترین مافیاهای فعال است. مافیای ساختمان، با شناسایی زمینهای کمارزش کارش را شروع میکند. دست روی زمین میگذارد و با نفوذی که در شهرداریهای مناطق دارد، باعث تغییر در طرحهای کلان میشود و به ساخت و سازهای شهرداری جهت میدهد تا زمین کمارزش را باارزش کند. این یکی از مهمترین دلایل بازداشت و دستگیری اعضای شوراهای شهرها و کارمندان عالیرتبه شهرداریهاست که خبرش گاهی به مطبوعات درز میکند. همشهریآنلاین نوشت: «شاید کمتر کسی تصور کند که در حوزه ساختوساز هم مافیا دست دارد و شبکههای مخوفی در این حوزه فعال هستند». منطقه خلازیر یکی از این نقاط است که بدون تردید توسط مافیای ساخت و ساز تغییر ماهیت داد و از منطقهای دورافتاده، به بازاری پر جنب و جوش تبدیل شد. بازار خلازیر اکنون یکی از شلوغترین و پررونقترین بازارهای فروش اجناس نو و کارکرده است. از زمانی که خلازیر روی زبانها افتاد تا امروز نزدیک چهار سال میگذرد و در همین فاصلهی کوتاه، ساختمانهای چهار پنج طبقه در خلازیر ساخته شده است. تهرانیها معتقدند این مافیا قبلا در منطقهی محلاتی و گلابدره همین کار را انجام داده است.
بیل گیتس در جایی گفته است که راه رسیدن به ثروت، شبکه سازی است. به نظر میرسد که گروههای مافیایی که در بین مردم شکل گرفته، این توصیه را بجان گرفته و به آن عمل کرده است. برای مثال میتوان به شبکه وانتیها اشاره کرد که این روزها تقریبا در همه شهرها دیده میشود. ممکن است کسی از روی ناچاری با وانتش توی خیابانها بچرخد تا چیزی بفروشد اما بیشتر آنها عضو شبکهی بهم پیوستهای هستند که یکدیگر به حمایت میکنند و علاوه برآن برای کسانی که به تنهایی کار میکنند و عضو شبکهی وانتیها نیستند مشکلتراشی میکنند. همشهریآنلاین در گزارش خود به کسی اشاره کرده است که ۵۰ وانت را زیر دست دارد و بر کارشان نظارت میکند. در ادامه گزارش آمده است: ۵۰ تا ۱۲۰ وانت شناسایی شدند. بخشی از این وانتها تحت مدیریت لیدرهای خاص بودند. افرادی در خیابان امام خمینی شناسایی شدند که ۱۰تا ۳۰ وانت داشتند. لیدرها دهها وانت در مناطق تهران قرار میدهند و زمانی که نیروهای معبربان میخواهند این وانتیها را جمع کنند، به یکدیگر خبر میدهند و با هم هماهنگ هستند. به محض حضور نیروهای معبربان، با قمه و چاقو دست به زد و خورد میزنند.
یک آرزو
از رصد شرایط سیاسی و اجتماعی این سالها به روشنی میتوان دریافت که مقصر اصلی پدید آمدن گروههای مافیایی فقط و فقط ساختار سیاسی حاکم است. ساختاری ایدهئولژیک که بنا به درک ایدهئولژیک، به خود اجازه هر کاری را میدهد. وقتی اصول ایدهئولژی اصل باشد، دیگر اصول اخلاقی باید خود را عقب بکشند. آیا روزی میرسد که مسئولان سیاسی متوجه شوند که اصرار و ابرام آنها بر اهداف و روشهای مبتنی بر ایدهئولژی چه نتایج تلخ و ناگواری به همراه داشته است؟ آیا آنها روزی میفهمند که چه تعداد از مردم این سرزمین، تحت تاثیر مدیریت آنها، به ناچار و برای یک لقمه نان، چگونه روح و روان خود را آلوده کردهاند؟
نظرها
نظری وجود ندارد.