ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

سفر از خانه‌ای به خانه‌ای دیگر

بازنمایی کرنوتوپ خانه در داستان کوتاه «مهتاب» اثر مریم رئیس‌دانا

الهام میاحی با استناد به نظرات میخاییل باختین، مفهوم کرونوتوپ را به عنوان ترکیبی از زمان و مکان که در ادبیات معنای نمادین پیدا می‌کند، تببین می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه کرونوتوپ خانه در داستان‌های زنان، به ویژه در داستان «مهتاب» مریم رئیس‌دانا به عنوان نمادی از محدودیت‌ها و در همان حال، امکان تغییر و تحول عمل می‌کند. میاحی با توجه به ابعاد اجتماعی و فرهنگی کرونوتوپ خانه نشان داده است که چگونه کرونوتوپ می‌تواند نمادی از ساختارهای اجتماعی و فرهنگی باشد که بر زنان تحمیل می‌شود.

چیستی کرونوتوپ

جهان متن (داستان) به شیوه‌های مختلفی جهان واقع را بازنمایی می‌کند، گاه واقعیت، درونی و نامشهود است گاه بیرونی و مشهود، گاه به امور حسی توجه دارد و گاهی به امور غیرحسی، گاه انتزاعی و گاه انضمامی، اما بازنمایی هرچه باشد، کرونوتوپ (chronotope - پیکربندی زمان ـ مکان) به‌مثابۀ عنصری دلالت‌مند و مهم در رمان ظاهر می‌شود. چگونگی ارائه و گزینش مناسب کرونوتوپ یکی از تمهیدات مقتضی برای روایت‌گری بوده و به درک زیرلایه‌های متن یاری می‌رساند. مفهوم کرونوتوپ که اساساً ناظر به پیکربندی زمان و مکان در ادبیات و هنر است، بر این حقیقت استوار است که زمان و مکان صرفاً مقولات زمانی و مکانی قلمداد نمی‌شوند، بلکه دلالت‌مندند و دارای ارزش‌هایی که به آنها پیوسته‌ است.

میخاییل باختين فیلسوف، زبان‌شناس و نظریه‌پرداز روسی است که اندیشه‌های او به عنوان یک نظریه‌پرداز رمان جايگاه به غایت مهمی به خود اختصاص داده است. باختین مفهوم کرونوتوپ را در مقالۀ «اشکال زمان و کرونوتوپ در رمان [۳] (نوشته‌شده طی سال‌های ۳۸ـ۱۹۳۷) که جستار سوم از کتاب تخیل مکالمه‌ای اوست به تفصیل شرح و بسط می‌دهد.

باختین بر این منظر است که مفهوم کرونوتوپ برای شکل‌گیری و هدایت رمان از اعتبار و جایگاه خاصی حکایت می‌کند و حتی ماهیت وجودی داستان (رمان) را می‌آفریند. بدین ترتیب کرونوتوپ یکی از مفاهیم اساسی‌ای است که باختین برای پیوند ذاتی روابط زمانی و مکانی که در ادبیات و هنر به شکل هنرمندانه‌ای بیان می‌شوند، برگزیده است.

باختین از همان ابتدای اندیشه‌ورزی خود در این باب بر کرونوتوپیک بودن ماهیت وجودی انسان تأکید می‌ورزد و متعاقب این حقیقت است که به زعم وی کرونوتوپ به میزان زیادی تصویر انسان را در ادبیات و هنر تعیین می‌کند (see: Bakhtin, 1981: 84).

باختین در جای‌جای مقاله‌اش بر این نکته پای ‌می‌فشارد که در یک متن ادبی یا هنری هرگز نمی‌توان تعینات مکانی و زمانی را از یکدیگر متمایز کرد و «این دو مقوله پیوسته تحت‌تأثیر و نفوذ احساسات و ارزش‌ها قرار دارند» (ibid: 243).

بنابراین پیوند درونی‌شدۀ زمان و مکان در ادبیات می‌تواند قابلیت استفاده در درک روایت را داشته باشد. کرونوتوپ با مهیا كردن فضایی درخور برای به وقوع پیوستن حوادث، طرح (پیرنگ) یک داستان را شکل می‌دهد و این حوادث به مدد نشانه‌های زمانی مجال بیان می‌یابند و «به همین ترتیب مکان نیز به نسبت تغییرات زمان، طرح و تاریخ، پاسخگو می‌شود و واکنش نشان می‌دهد» (ibid: 84).

افزون ‌بر این کرونوتوپ‌ها تنها فنون ادبی یا تمهید محسوب نمی‌شوند. همچنين کرونوتوپ‌های متون ادبی از محیط فرهنگی که از آن برخاسته‌اند، جدایی‌ناپذیرند» (Holquist, 2002: 108).

باختین به روشنی بیان می‌کند که جهان واقعی منبع بازنمایی و خلق اثر محسوب می‌شود و کرونوتوپ‌های متن برآمده از کرونوتوپ‌های جهان فرامتن (جهان واقع) شمرده می‌شوند (see: Bakhtin, 1981: 253).

کرونوتوپ خانه

خانه و متعاقب آن کرونوتوپ خانه یکی از برجسته‌ترین و دلالت‌مندترین کرونوتوپ‌هایی است که در بحث از نوشتار زنان نقش مهمی را ایفا می‌کند. نگارنده این کرونوتوپ را از دل تعاریفی که باختین از کرونوتوپ‌های مختلف بیان داشته و برحسب نقاط مشترک معنایی بین کرونوتوپ‌های مزبور با مفهوم خانه استخراج کرده است. از سویی یکی از عوامل برجسته‌ای که در برساخت مفهوم جنسیت نقشی پررنگ بازی می‌کند مکان خانه است. مکان خانه در موقعیت‌های متعدد و متکثر به ساخت و برساخت «خود» و «دیگری‌های» متفاوتی ختم می‌شود. خانه یکی از پربسامدترین مکان‌هایی است که زنان در متونشان دست به خلق آن زده‌اند. این مکان انباشتی انبوه از بار معنایی چندگانه است و یکی از راه‌هایی که می‌توان از طریق آن به سیاقی مناسب به سوی چرایی و چگونگی روایات زنان داستان ‌نویس گام برداشت، درنگ و دقت‌نظر در تحلیل کرونوتوپ خانه است. خانه با تمام کیفیات مادی آن روایت شخص از زندگی‌اش را تغییر می‌دهد و جهان تجارب او را گسترده‌ می‌کند یا در تگنا قرار می‌دهد. تجربۀ مکان با هویت وجودی آدمی در پیوندی تنگاتنگ است و هر تجربه‌ای در انسان صبغه‌ای مکان‌مند دارد.  

شکل‌بخشیدن به هویت در ادبیات داستانی (اینفوگرافی: زمانه)
شکل‌بخشیدن به هویت در ادبیات داستانی (اینفوگرافی: زمانه)

افزون ‌بر این بر کمتر کسی پوشیده است که میان جنسیت و مکان به مثابۀ یک نظام نشانه‌ای ساختارمند رابطه‌ای برساخته وجود دارد و این رابطه در جوامع گوناگون و بین زیرگروه‌های مختلف یک جامعه البته تفاوت‌هایی دارد. مکان فضایی تهی از معناست که براساس فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی آدمی بدل به مکانی معنادار می‌شود. بنابراین معانی و دلالت‌های بارشده بر مکان ربط وثیق و مستقیمی با محیط و زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی آن دارد. همین امر در مواجهه با مفهوم جنسیت صبغه‌ای پرمایه‌تر به خود می‌گیرد. بدین ترتیب در داستان برای خلق شخصیت، بینش، منش و کنش او پیوسته از کارکرد معناساز مکان سود برده می‌شود.

کرونوتوپ خانه در شکل‌گیری هویت شخصیت‌های داستان نقشی کلیدی بازی می‌کند. اساساً رابطۀ مکان با انسان رابطه‌ای است دوسویه. «گاهی این انسان است که با مکان هویت می‌یابد و گاهی این مکان است که با انسان تشخص پیدا می‌کند»(سجودی، ۱۳۹۰: ۸۴).

نشان‌دار شدن کرونوتوپ خانه به‌واسطۀ جنسیت نیز در همین راستا قابلیت تحلیل می‌یابد. این نشان‌دار شدن صرفاً یک سازوکار خنثی نیست، بلکه نشانگر مناسبات درون جهان متن با جهان فرامتن است و نشانگر برنشاندن نمادها و نشانه‌هایی علیه یا له هژمونی ادبی و اجتماعی. این فرآیند نه تنها بخش اعظمی از سیاقی است که به تثبیت گفتمان‌های خاصی در قلمرو متن منجر می‌شود، بلکه فرآیند وثیقی از تثبیت خود ـ مرد ـ  در برابر دیگری ـ زن ـ را به‌دنبال دارد.

❗️ ادامه این مقاله می‌تواند داستان را فاش کند.

تحلیل کرنوتوپیک داستان «مهتاب»

داستان کوتاه «مهتاب» در مجموعه داستان شهر کریستال اثر مریم رئیس‌دانا نویسنده، شاعر و پژوهشگر ادبی روایت یک روز از زندگی زارا (زهرا) زن ایرانی است که با همسرش کامران (کریم) در آمریکا زندگی می‌کند. داستان با خبر گم‌شدن دوستش مهتاب آغاز می‌شود. سعید (همسر مهتاب) و خانوادۀ مهتاب از او بی‌خبرند و سراغ او را از زارا که دوست و همسایۀ مهتاب است، می‌گیرند. به‌تدریج که داستان پیش می‌رود حقایق زندگی زارا و مهتاب در واگویه‌های ذهنی زارا برملا می‌شود. اگرچه در روایت، مهتاب زن گم‌شدۀ داستان، شخصیت محوری تلقی می‌شود، زارا و زندگی او نیز از خلال آن برای خواننده آشکار می‌شود. با این‌که مهتاب ده سال از زارا کوچک‌تر است اما دوستی عمیقی میانشان برقرار است. مهتاب که اختلاف سنی زیادی با همسرش دارد، در پی معالجات برای بچه‌دار شدنشان به تازگی پی برده است که سعید پس از جدایی از همسر اولش لوله‌های خود را بسته و امکان بچه‌دار شدن ندارد. اما مهتاب بچه می‌خواهد و این فقدان که از ابتدای زندگی خیال می‌کرد دردی مشترک میان او و همسرش است، به ناگاه تنها به درد او بدل و این موضوع به تمام مشکلات گذشتۀ این زندگی اضافه شده است.

طرح روایت در «مهتاب»، خطی و ساده است و گرچه برشی کوتاه از زندگی زارا پیش‌روی خواننده قرار دارد اما صراحتاً ساختار چرخه‌ای و دایره‌واری که همواره در متون داستانی زنان بازنمایی‌کنندۀ روزمرگی و ملال است، خودنمایی می‌کند. زبان روایت نیز ساده همراه با چاشنی‌های طنازانه است. جملات کوتاه، بی‌حاشیه‌پردازی‌های مرسوم، خواننده را با شخصیت زن آن همدل و هم‌سوتر می‌کند. اما زبان نویسنده با همۀ سادگی و راحتی یک لایۀ گزاره‌ای نیست، در پس پشت این سادگی و حتی با بُرش مقطعی‌ای که از زندگی زارا شاهدیم، گرفتار شدن او در ملال و روزمرگی وی آشکار می‌شود، تجارب زیسته‌ای این‌چنینی که گویی مرزهای جغرافیایی را درمی‌نوردند و به مکان و زمان خاصی محدود نمی‌شوند. اوضاع و احوال درونی زارا و آشکارگی ذهنیات او در جریان زمان روزمره و با تأسی از مفاهیمی که به خانه وابسته‌اند، هنرمندانه پیش‌روی خواننده ظاهر می‌شود.

چیزی تا آمدن کامران نمانده است. برنج را توی دیگ آب‌جوش می‌ریزد، دو تکه یخ می‌اندازد تا برنج شوک شود و حسابی قد بکشد و ریع کند، و گرنه باید جواب پس بدهد چرا برنج ریع نکرده، برنج را آبکش می‌کند و ته قابلمه کمی کره و پودر زعفران و بعد هم حلقه‌های نازک سیب‌زمینی نمکین می‌چیند و گرنه باید جواب بدهد چرا ته‌دیگ سیب‌زمینی نیست، چرا ته‌دیگ بی‌نمک است.

(رئیس‌دانا، ۲۰۲۴: ۶۵)

بازنمایی تکرار فعالیت‌های یکسان (آشپزی) و هر روزه پُربسامدترین روایتی است که بذر روزمرگی و ملال را در این داستان و به موازات آن در ذهن خواننده می‌نشاند. کرنوتوپ خانه در این روایت آمیزه‌ای از زمان چرخه‌ای و زمان روزمره است؛ «دیگر از بَر شده، هر روز باید چکاری بکند، چی بپزد، چی بشورد» (همان: ۶۷).

انتخاب خانه و آشپزخانه برای بازنمایی این یکنواختی و ملالِ بارشده بر داستان و شخصیت‌های آن از دیگر شگردهای درخوری است که رئیس‌دانا برگزیده است. کرونوتوپ خانه قادر است در آثار مختلف براساس تداعی معانی و ارتباط با عناصر دیگرِ طرح، معانی متنوع و متفاوتی به خود بگیرد. این کرونوتوپ موتیف بسیار مهم برای بازنمایی روزمرگی زارا است، این کرونوتوپ با خود هویت‌هایی بر زارا تحمیل می‌کند و با این‌که داستان مستقیم به اندرونی زندگی مهتاب ورود نکرده، می‌توان چشم‌بسته دریافت که مهتاب نیز اسیر چنین یکنواختی‌ای در زندگی است.

 اما نویسنده با تمهید خاص خود روایتی را انتخاب می‌کند که از خلال آن زندگی مهتاب نیز برای خواننده آشکار می‌شود. در سطوری که راوی از به یاد آوردن خاطرات زارا از مهتاب می‌گوید تقارنی هوشمندانه نیز اتفاق افتاده است؛ تقارن و هماهنگی‌ای که میان واژه‌های به کار برده در شرح مراحل پخت قیمه‌بادمجان زارا با وصف حال و احوال روحی مهتاب در جریان است، یکی از نقاط قوت متن تلقی می‌شود. حرارت دیدن سیب‌زمینی‌ها و جِلزوولز شدن آنها در روغن با جِززدن آن روز مهتاب:

آن روز مهتاب جز زده بود از دست سعید. همین‌طور که ازش شکایت می‌کرد، عین چی شیرینی خامه‌ای را می‌گذاشت توی دهانش. می‌گفت برایش چه فرق می‌کند من چاق باشم یا لاغر! پس زنده‌باد شیرینی و هرسال چاق‌تر از پارسال. وقتی کسی نیست آدم را دوست داشته باشد، چه اهمیت دارد من چه شکلی باشم!

(همان: ۶۵)

یا توصیف و تعاریفی که راوی از زعفران و نمک و قیاس آنها به میان می‌آورد درواقع اشاراتی تمثیلی است به روابط میان مهتاب و سعید و به نوعی تمام زوج‌ها و روابط میان آنها. کرونوتوپ خانه در یک داستان صناعت‌مند می‌تواند نه برای بازنمایی صرفِ خانه بلکه به‌جهت شکل‌گیری شخصیت‌ها و بازنمایی روابط آنها در داستان چیده ‌شود. خانه و اشیا آن در حکم نوعی ابژه ظاهر می‌شوند که روابط میان آدم‌ها، بیگانگی یا بی‌اعتنایی آنها نسبت به یکدیگر یا ملال و خمودی هر روزۀ  آنان را درون خود بازمی‌پروراند.

 اما لایه‌های زندگی افراد هیچ‌گاه یکدست نبوده و نخواهد بود؛ علی‌رغم این‌که به وضوح آشکار است که مهتاب هم در روزمرگی‌های زندگی اسیر گشته و گویی هم‌وغم او به آرزوی بچه‌دار شدن معطوف شده است، ذهن و رفتاری پرسش‌گرانه دارد. با این‌که از لحاظ اقتصادی در وضعیتی مطلوب به سر می‌برد و این شرایط برای بسیاری از زنان می‌تواند ساحل امنی تصور شود که بهتر است به ترکیب آن دست نزنند تا مبادا این سروسامانیشان ترک بردارد، اما خواننده با همان اشارات کوتاه از خاطرات زارا درمی‌یابد که مهتاب رفتار پرسش‌گرانه دارد و این آغاز تحول است. «صدای مهتاب توی سرش پیچید : «تا کی بشور و بپز؟» (همان: ۶۹) و می‌دانیم که این پرسش‌گری همواره مسری بوده است، به طوری‌که زارا نیز درپی یادآوری این سخن مهتاب و در عین‌حال که با اعمالی وسواس‌گونه در امورات خانه و سرویس‌دهی به کامران گرفتار شده است، از خود می‌پرسد: «چرا باید همه‌چیز را این‌قدر مرتب و منظم بچینم؟» (همان). بدین قرار در این روایت مسلماً مکان‌های مهمی چون خانه و آشپزخانه با تمام وظایف تکراری واقع در آنها هم‌چنان  تصویر شده‌اند و شخصیت زارا نیز هم‌چنان بار روزمرگی را در آنها به دوش می‌کشد اما اکنون این مکان‌ها و مناسبات آنها با منِ ‌درونی شخصیت در ذهن او با حالت اعتراضی به پرسش گرفته می‌شوند.

واخواهی‌هایی که در ذهن و ضمیر شخصیت مهتاب شکل گرفته، گاهی در عمل نیز به کنش‌های اعتراض‌آمیزی ختم می‌شود. او دیگر نمی‌تواند زیربار حقارت ناشی از تفکرات غلط سعید دربارۀ زنان برود. سعید در خیال خام خود می‌تواند گناهانش را با هدیه دادن جواهر _آن‌هم سه دست_ جبران کند، زیراکه بر این باور است که زنان در برابر طلا و جواهر مقاومتشان شکسته می‌شود. این باور را در حضور کامران به زبان می‌آورد و مهتاب آن را می‌شنود.

 کامران و سعید کنار باربیکیو ایستاده بودند. سعید یواشکی و با پیروزی، دم گوش کامران گفته بود: «زن‌ها اگه صد تا سوراخ داشته باشن، هر صد تاش با پول پُر می‌شه.» پس فردایش تولد خواهر سعید، مهتاب هر سه دست جواهر را جلوی چشم‌های از حدقه‌درآمدۀ سعید هدیه می‌دهد به خواهرشوهر.

(همان: ۶۷)

 افزون ‌بر این به نظر می‌رسد در بعضی وجوه تقابل‌های دوگانه‌ای (Binary opposition) که پیرامون هر فرهنگ شکل گرفته، اشتراک معانی وجود دارد. به‌طور سنتی تقابل‌های دوگانه مرد/ زن با بیرون/ درون هم‌عرض پنداشته شده است و طبیعتاً در مسیر تاریخ به انحای گوناگون بازتولید شده‌اند. در گفتمان غالب و متن‌های برخاسته از آن‌ها زنان در اندرونی‌اند و در درون خانه؛ و و البته مردان با بیرون مترادفند. در این ساختار تقابلی مکان، زنان حضوری دائم در خانه دارند؛ حتی آنان ‌که خانه‌دار محسوب نمی‌شوند. اولین واکنش زنان در بحران‌های روانی پناه بردن هرچه بیشتر به درون خانه مثلاً اتاق خواب است، درحالی‌که واکنش مردان به بحران‌های روانی و مشکلات داخلی خانه خروج از خانه و ترک مکان‌های بسته است. هنگامی‌که زنان در بیرون خانه‌اند کنترلی بر آن مکان و فضای بیرونی ندارند و عموماً در موقعیت‌های مختار و مستقل به تصویر کشیده نمی‌شوند، در مقابل مردان که گویی در خانه بی‌پیشه و مسئولیتند، حاکمان بلامنازع مکان‌های بیرونی ترسیم می‌شوند.

از سویی برخی منتقدان ادبی فمینیست بر این باورند که محدود ماندن در خانه برای زنان به حصاری بدل می‌شود که آنان را از قافلۀ حرکت و پیشرفت بازمی‌دارد. اگر با نظر این منتقدان هم‌سو شویم، می‌توان گفت در این مسیر نگاه غالب بعضی نویسندگان به زنِ درون خانه به تأسی از چنین منظری بوده است. اما در داستان «مهتاب» رئیس‌دانا دست به ساختارشکنی از متونی زده که در پی بازتولید تعاریف مرسوم از زن و مرد هستند؛ بدین ترتیب که در سطح اولیه یا صریحِ روایتِ «مهتاب»، خانه به مکان استضعاف زن بدل شده است، و در سطح ضمنی آن دست به حرکت واسازانه زده است، خانه‌ای دیگر برای رهایی از انفعال و انقیاد و رساندن شخصیت به هویتی مستقل برپا می‌سازد؛ حرکتی که برای واسازی دیدگاه‌های صحنۀ سنتی و اقتدارگرا به جریان می‌افتد؛ حرکتی که وضعیت مذکور را به صداها و اندیشه‌های جدید وامی‌نهد. بدین قرار عصیان‌های محدود مهتاب در نهایت به شورشی بزرگ ختم می‌شود. او گم شده و کسی نمی‌داند کجاست. مهتاب که از دست عدم صداقت سعید و سبک زندگی او‌ دیگر به تنگ آمده، این‌بار با روشن شدن حقیقتِ وضعیتِ سعید دیگر قادر به تحمل شرایط موجود نیست. مهتاب پس از برملا شدن آخرین دروغ سعید و دریافت این حقیقت که دیگر دردی مشترک میان آن دو وجود ندارد ـ که این نبود درد مشترک خود از هراسناک‌ترین دردهاست؛ ای بسا دردی بی‌درمان است ـ  سفر می‌کند، او به ایران بازمی‌گردد. او تصمیم گرفته است که حصارهای مرسوم را بشکند؛ او اکنون در واکنش به بحران‌های روانی و مشکلات داخلی خانه‌اش، خروج از خانه و سفر را برمی‌گزیند. بدین ترتیب در این روایت مهتاب از پیلۀ ذهنیت بسیار عاطفی، شخصی و وابستۀ خود بیرون می‌آید، در پی هویت‌ مستقل خویش و برای رهایی از انفعال سفر می‌کند.

 پس از فروکش کردن نقطۀ بحرانی داستان، زارا تا اندازه‌ای از نگاه متفاوتی به خویشتن می‌نگرد و روایت نیز با کرونوتوپ‌های کم و بیش مشخصی که از آغاز در داستان بازنمایی شده‌اند، ادامه می‌یابد. اما زارا دست به پرسش‌گری می‌زند و به شرایط نامطلوبش فکر می‌کند.

کامران می‌خوابد و زارا فکر می‌کند خیلی وقت‌ها نقش مادر کامران را برایش دارد نه همسرش را. هزاربار خواسته بود این نقش را نداشته باشد. زنش باشد. همسرش باشد، ولی نمی‌شود. باز مادرش می‌شد.

(همان:۷۶)

زارا در دل همین کرونوتوپ است که به بازاندیشی دربارۀ خویش مبادرت می‌ورزد. در آغاز نیمه‌شب، این‌بار زاراست که فکر و خیالات ـ احتمالاً همیشگی ـ دربارۀ زندگی او را رها نمی‌کند. به بالکن می‌رود و خیره به مهتاب آسمان که رفیق شب‌های بی‌خوابی اوست در بازاندیشی به زندگی خود با کامران مشغول می‌شود؛ در فکر این‌که مهتاب به زندگی خودش با سعید مکث داده است، او چه کار می‌تواند بکند؟ ماندن یا رفتن؟ یا تغییر در عادات و رفتارهای مرسوم؟ پرسش‌هایی که آغازی‌اند برای از پیله به درآمدن حصارهایی که زنان همواره با آنها رویارو بوده‌اند. اما از یاد نباید برد  که بخش اعظم این تغییرات در شخصیت زن داستان‌ها از تغییر در جهان خانه آغاز می‌شود.

*الهام میاحی، پژوهش‌گر، منتقد ادبی و مدرس دانشگاه؛ عضو انجمن نقد ادبی ایران

منابع:

رئیس‌دانا مریم (۲۰۲۴).  داستان کوتاه «مهتاب» در شهر کریستال، ونکوور، نشر رها.

سجودی، فرزان (۱۳۹۰). «مکان، جنسیت و بازنمایی سینمایی» در مجموعه مقاله‌های هفتمین هم‌اندیشی نشانه‌شناسی: نشانه‌شناسی مکان به کوشش فرهاد ساسانی، تهران: سخن.

میّاحی، الهام (۱۴۰۳). جهانی در دل جهان؛ جستارهایی درباب مفهوم کرونوتوپ میخاییل باختین، تهران: لوگوس.

Bakhtin, Mikhail (1981). The Dialogic Imagination: Four Essays. Ed. Michael Holquist. Trans. Caryl Emerson and Micheal  Holquist. Astin: University of Texas Press.

Holquist, Micheal (2002). Dialogism: Bakhtin and his worlds. London: Routledge.

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • احمدی

    مقاله ی جالبی است ولی متاسفانه نویسنده در آن بشکلی خوب و جامعی مفهوم باختینی کرونوتوپ را تعریف نمی کند. کرونوتوپ شکل ارائه مکان و زمان هر یک جداگانه در رمان نیست، شکل پیوند آن دو است. باختین با مثالهای گوناگون نشان می دهد که تا حدی ضرورتی بر پیوند زمان و مکان برقرار است. جاده محل برخورد تصادفی و خارج از زمان برنامه ریزی شده دو نفر است. سالن مهمانی محل گفتگو و مصاحبت (از سر وقت فراغت) است. کاش نویسنده در ابتدای مقاله در خدمت نقد ادبی به زبان فارس وقت و حوصله ی بیشتری را اختصاص به بازشکافی مفهوم کرونوتوپ می داد.