درخت خرمالوی خانه ما: روشنگر و الهامبخش
فرشته نزاکتی - «درخت خرمالوی خانهی ما» نه تنها یک کتاب خاطرات است، بلکه سندی زنده علیه تعصب و کوردلی مذهبی است. این کتاب دعوتی است به همدلی و ساختن دنیایی زیباتر. پیام کتاب این است: بیایید نه تنها با کلمات، بلکه با اعمالمان دنیایی بسازیم که در آن عشق و عدالت بر تاریکی و ظلم پیروز شود. با مهوش ندیمی، نویسنده این کتاب گفتوگو کردیم.
«درخت خرمالوی خانهی ما» نوشته مهوش ندیمی کتابیست روشنگر؛ از یک سو خواننده را با اصول کلی دیانت بهائی، آداب و رسوم بهائیان و تاریخ بهائیت آشنا میکند که با نهضت شیخیه آغاز شد و در زمان ازلیان با انقلاب مشروطه درآمیخت و سپس به شکل کنونی درآمد. از سوی دیگر نویسنده با تکیه بر دیدهها و شنیدههایش، از سرکوب وحشیانه بهائیان ایران توسط سردمداران رژیم جمهوری اسلامی پرده برمیدارد. این کتاب نشان میدهد که با وجود حذف بیوقفه و منظم فیزیکی و فرهنگی که بر بهائیان اعمال شده است، آنان هرگز راه عناد و دشمنی با مردم و فرهنگ ایرانی را در پیش نگرفتهاند، بلکه برعکس، عشق به ایران و ایرانی را در دل خود بیش از پیش شکوفا ساختهاند.
هفته گذشته (۱۰ ژانویه/۲۰ دی) به دعوت انجمن زاگرس در تورنتو کانادا از این کتاب رونمایی شد. به این مناسبت با مهوش ندیمی گفتوگویی انجام دادیم که میبینید:
تعصبات مذهبی
نخستین موردی که در کتاب با چهرهی کریه تعصب مواجه میشویم، در ماجرای درخت خرمالو است. میوهفروشی خشمگین، به جای قدردانی از صاحبخانهی سخاوتمندی که میوههای درخت خرمالوی خانهاش را به رایگان در اختیار او گذاشته بود، بیرحمانه با تبر به جان درخت میافتد، تنها به این جرم که این درخت در خانهی یک بهائی روییده است.
از فرازهای دیگر کتاب، رفتار برابر، انسانی و مسئولانهی بهائیان با غیربهائیان است. در این کتاب، مهوش ندیمی احساس قدردانی عمیق خود را از دو فرد ناشناس که در سختترین شرایط به او در تعویض لاستیک ماشین کمک کردهاند، به نمایش میگذارد.
نماد یک زن زحمتکش
در داستان «گلپر»، او با چیرهدستی شخصیت زنی از اعماق جامعه را ترسیم میکند. گلپر نمادی از کمتوقعی، پرکاری و شکیبایی قهرمانانهی زنان زحمتکش ایرانی است. یکی دیگر از ویژگیهای کتاب، اطلاعات جالب نویسنده در مورد اسلام، یهودیت و مسیحیت است که در جایجای کتاب از گفتههای کتب مقدس دیگر ادیان برای روشنتر کردن گفتمانهای خود بهره برده است. مهوش ندیمی خواننده را با خود به سفری در آفاق و انفس میبرد.
مهوش ندیمی پس از سالها زندگی و فعالیت در ایران همراه با همسرش به کانادا مهاجرت کرد. او سالهای درازی است که در زمینهی حقوق بنیادی بشر و حقوق اقلیتها، بویژه جامعهی بهایی، فعالیت دارد. او بنیانگذار گروه یاران و دریافتکننده لوح سپاس از گروه آئین سپاس در تورنتو کاناداست.
متن مصاحبه با مهوش ندیمی
فرشته نزاکتی - خانم ندیمی، به نظر شما چرا حکومت جمهوری اسلامی تا این حد بر سرکوب بهائیان تمرکز کرده است؟ چه چیزی در دیانت بهائی برای آنها تهدیدآمیز محسوب میشود؟
مهوش ندیمی - ببینید، تمام ادیان الهی، از موسی و مسیح تا محمد، همگی منتظر بازگشت و ظهور یک موعود هستند. یهودیان منتظر یهوه هستند، مسیحیان منتظر بازگشت مسیح، و مسلمانان منتظر ظهور قائم آل محمد. ما بهائیان معتقدیم که این موعود ظهور کرده است. نام حضرت بهاءالله، "The Glory of God" (جلال خدا)، ظهور کرده است. در مسیحیت آمده است که در آن زمان، گرگ و میش از یک چشمه آب مینوشند. آیا این گرگ و میش نمادی از انسانهاست، سیاه و سفید، آفریقایی و آمریکایی؟ ما دیدیم که چقدر بین سیاهپوستان و سفیدپوستان درگیری بود، چه جنگهایی رخ داد. آیا امروز دیگر آن جنگهای نژادی در آمریکا وجود دارد؟ خیر. پس این گرگ و میش امروز از یک چشمه آب مینوشند.
منبع الهام شما برای نوشتن این کتاب چه بوده است؟ آیا تمام داستانهای کتاب بر اساس خاطرات شخصی خودتان بوده؟
بله، تمام داستانها بر اساس خاطرات شخصی من از کلاس دوم دبستان تا زمانی که آقا [روح الله خمینی] را در ماه دیدیم، نوشته شده است. این کتاب شرح کامل آن دوران است.
چه پیامی برای افرادی دارید که هنوز در ایران تحت فشار هستند؟ آیا این کتاب از نظر شما به نوعی صدای مقاومت و همدلی است؟
امیدوارم چنین باشد. ما بهائیان، همانطور که میدانید، عزیزم، دویست سال است که انواع شکنجهها را تحمل کردهایم. از نوزاد شیرخوار گرفته که او را زیر آب جوش میگرفتند و از او میپرسیدند چرا پدر و مادرت بابی شدهاند تا فجایع دیگر. آخر این نوزاد چه گناهی دارد که او را زیر آب جوش میگیرید؟ از آن زمان کشتارها، قتلعامها، زجر و آزار شروع شد و تا امروز ادامه یافته و سرانجام به جمهوری اسلامی رسیده است. آیا میتوانید باور کنید که در همین جمهوری اسلامی، زن و شوهر بهائی را بر سر دار در استان خراسان زندهزنده سوزاندند؟
با توجه به خشونتهایی که به آنها اشاره کردید، در برخی فصلها به تبعیضهای مذهبی و خشونتهایی که علیه بهائیان اعمال میشود، اشاره کردهاید. زمانی که این مطالب را مینوشتید، چه احساسی داشتید؟ آیا نوشتن این خاطرات برای شما تجربهای درمانی و کمککننده بود یا یادآوری آنها دشوار بود و احساسات سنگینی را در شما بیدار میکرد؟
هر دو بود. هم یادآوری بود و هم نوشتنش برای ثبت در تاریخ. چون متأسفانه ما ایرانیها حافظه تاریخی نداریم. اگر حافظه تاریخی داشتیم، میدانستیم که ممکن است همان آخوندهایی که امروز به کشورهای دیگر پناه میبرند بر ما حکومت کنند. اگر حافظه تاریخی داشتیم، چنین اتفاقاتی را تکرار نمیکردیم.
به نظر شما مهمترین پیام یا درسی که خوانندگان میتوانند از این کتاب بگیرند، چیست؟
درس عشق، درس محبت، درس دوستی و وطندوستی. این که ما به این دنیا آمدهایم تا آن را زیباتر کنیم. بیایید دست در دست هم دهیم و این دنیا را زیباتر کنیم.
نظرها
نظری وجود ندارد.