ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

گم‌شدن در نمادها: نقدی بر «دانه‌ی انجیر معابد»

جویا آروین در این مقاله با تمرکز بر نمادگرایی افراطی تازه‌ترین ساخته محمد رسول‌اف نشان می‌دهد که این رویکرد بر شخصیت‌پردازی و ارتباط فیلم با مخاطب تأثیر گذاشته است. آروین استدلال می‌کند که فیلم با استفاده‌ی بیش از حد از نمادها، از ایجاد تجربه‌ی عاطفی و ملموس برای مخاطب بازمی‌ماند و به جای آن، به بیانیه‌ای سیاسی یا فلسفی تقلیل می‌یابد.

دیدگاه

فیلم «دانه‌ی انجیر معابد»‌ به کارگردانیِ محمد رسول‌اف، که به‌تازگی در اسکار ۲۰۲۵ نامزد بهترین فیلم خارجی شده، اثری نمادگراست و می‌خواهد از طریق نمادها وضعیت جامعه‌ی ایران را به نمایش بگذارد. در واقع فیلم در نمادگرایی تا حد افراط پیش می‌رود، چنان‌که گویی کارگردان خواسته باشد نقشه‌ی جامعه‌ را ترسیم کند. در این نوشته بررسی می‌کنیم که نمادگرایی در این فیلم چه تأثیری بر تواناییِ آن در بازنماییِ وضعیت جامعه‌ گذاشته است. 

نمادگرایی می‌تواند به غنای یک فیلم بیفزاید اما وقتی از حد بگذرد ممکن است به ارتباط‌گیریِ فیلم با مخاطب آسیب بزند، از این طریق که تعادل و توازن میان روایت طبیعی، تجربه عاطفیِ مخاطب، و پیام‌های نمادین را به هم بزند. استفاده‌ی افراطی از نمادها و استعاره‌ها در یک اثر هنری گاهی باعث می‌شود که فیلم به‌جای ایجاد یک تجربه‌ی واقعی و ملموس برای مخاطب، به یک بیانیه‌ی فلسفی یا سیاسی تقلیل پیدا کند. افراط در نمادگرایی ممکن است باعث شود پیامی که فیلم قرار است برساند جا را بر روایت طبیعی تنگ کند.

فیلم دانه انجیر معابد، به‌جای پرداختن به یک داستان طبیعی و روان، تا حد زیادی روایت خود را تحت تأثیر پیام‌های نمادین و سیاسی قرار داده است. شخصیت‌ها و رویدادها در برخی صحنه‌ها بیش از آنکه به شکل ارگانیک از روایت بیرون بیایند، چونان نمادهایی برای مفاهیمی بزرگ‌تر طراحی شده‌اند. برای مثال، پدر خانواده صرفاً به نمادی از قدرت سرکوبگر تبدیل شده و از پیچیدگی‌های انسانی تهی است.

استفاده‌ی بیش از حد از نمادها ممکن است باعث شود مخاطب نتواند به‌طور عاطفی با شخصیت‌ها و داستان ارتباط برقرار کند. در این فیلم، برای مثال کاراکترهای پدر، مادر، و دختران بیش از حد با نمادگرایی پیچیده بارگذاری شده‌اند، طوری که مخاطب ممکن است نتواند آن‌ها را شخصیت‌های انسانی بشمارد و با آن‌ها هم‌ذات‌پنداری کند. حتا فضای خانه چنان نمادین است که برای مخاطب دشوار است آن را یک فضا و محیط انسانی به شمار آورد.

گاهی تمرکز بیش از حد بر نمادگرایی می‌تواند باعث شود سایر جنبه‌های سینمایی مانند دیالوگ‌ها، شخصیت‌پردازی، و داستان‌گویی نادیده گرفته شوند. این نقص در «دانه‌ی انجیر معابد» نیز هست، زیرا گاه به نظر می‌رسد که پیام‌های نمادین فیلم بیش از حد مستقیم و آشکار هستند و نمادها بر دیگر عناصر سینمایی سایه می‌اندازند.

نمادگراییِ بیش‌اندازه، افزون بر آسیب زدن به ارتباط میان فیلم و مخاطب، به تواناییِ این اثر در بازنماییِ وضعیت جامعه نیز آسیب زده است. فیلم، با ابتنای بیش‌اندازه بر نمادسازی از نهاد خانواده و جایگاه پدر در آن برای نمایش تصویری از جامعه، نه‌تنها در ارائه‌ی راهکاری پایدار برای بحران‌های اجتماعی ناتوان است و برون‌رفت را صرفاً در حذف نماد سرکوب (پدر) می‌بیند، بلکه همچنین به ساده‌سازی دچار می‌شود به این معنا که پدر به‌عنوان تنها منبع بحران معرفی می‌شود و با این کار عوامل ساختاریِ دخیل در وضعیت نادیده گرفته می‌شود.

فیلم تمام مشکلات خانواده را به پدر به‌عنوان نماد قدرت سرکوبگر و پدرسالاری محدود می‌کند. این در حالی است که بحران‌های اجتماعی معمولاً ریشه در عوامل ساختاریِ گسترده‌تری مانند نظام‌های سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی دارند. تقلیل مشکلات به یک شخص (پدر) نوعی ساده‌سازی بیش از حد است که مانع از تحلیل ژرف‌ترِ وضعیت می‌شود. از این رو، فیلم نمی‌تواند تصویری جامع از نیروهای اجتماعی و تاریخی که به خشونت و بی‌اعتمادی دامن می‌زنند ارائه دهد.

البته کاراکتر پدر در شغلش با حاکمیت سیاسی ارتباط دارد و مشکلاتی که برای خانواده پیش می‌آید نیز در واقع از همین ارتباط سرچشمه می‌گیرد، اما در نهایت همه‌ی عوامل به وضع روانیِ پدر (خشونت و بی‌اعتمادیش نسبت به خانواده‌ی خود) واکاسته می‌شود. کارگردان می‌کوشد مسائل خانواده را در پیوند با جامعه‌ی بزرگ‌تر نشان دهد. برای مثال، کلیپ‌هایی از جنبش مهسا در طیِ روایت و آشکارا به این قصد نشان داده می‌شود که همزمان اوضاع در جامعه‌ی بزرگ‌تر را به نمایش بگذارد. اما این پیوند زدن‌های روایت با واقعیت‌های سیاسی-اجتماعی نیز از عهده‌ی تحلیل فراگیر برنمی‌آید.

افزون بر این، فیلم به‌خاطر افراط در نمادگریی نمی‌تواند جایگزینی برای نظم قدیمی ارائه کند. فیلم با حذف پدر به‌ظاهر به راه‌حلی برای خشونت و بی‌اعتمادی دست می‌یابد. اما این حذف به هیچ روی پایان راه نیست؛ فیلم هیچ مدلی برای ساختار جایگزین پیشنهاد نمی‌کند. جامعه‌ای که تنها با خشونت علیه نماد سرکوب به آزادی دست می‌یابد، در چرخه‌ی بی‌پایانِ خشونت باقی می‌ماند. همین است که فیلم در ارائه‌ی تصویری از ظرفیت‌های جامعه برای بازسازی یا گذر از وضع موجود ناکام می‌شود.

نمادسازی از نهاد خانواده برای کل جامعه همچنین باعث می‌شود همبستگی و تحول جمعی نادیده گرفته شود. یکی از نقاط ضعف فیلم این است که تغییر اجتماعی را تنها به اقدام فردی (قتل پدر توسط دختر کوچک‌) تقلیل می‌دهد. این نوع نگاه ظرفیت‌های جمعی و نقش جامعه در ایجاد تغییرات مثبت را نادیده می‌گیرد. تحول اجتماعی از طریق همبستگی و اقدامات جمعی حاصل می‌شود، نه صرفاً از طریق حذف یک فرد یا نماد.

در پایان‌بندیِ فیلم نیز باز همان نمادگراییِ افراطی است که باعث می‌شود اثر در ارائه‌ی راهکار و چشم‌انداز ناتوان باشد به‌نحوی که خشونت به‌عنوان تنها ابزار تغییر معرفی می‌شود. انتخاب خشونت (قتل پدر) به‌عنوان تنها راه برای حل مشکلات نشان از نوعی بن‌بست فکری دارد. فیلم در این مسیر نمی‌تواند به شکلی انتقادی به خشونت نگاه کند و آن را به پرسش بگیرد. این در حالی است که در روایت‌های واقع‌گرایانه‌تر می‌توان راهکارهای جایگزینی مانند گفت‌وگو، تغییرات فرهنگی، و بازسازیِ روابط اجتماعی را مطرح کرد.

بدین‌سان ما با یک پایان‌بندیِ ناکامل و نومیدکننده روبه‌رو می‌شویم که هیچ چشم‌اندازی به مخاطب نمی‌دهد. پایان‌بندی فیلم که با مرگ پدر و دفن او در خرابه‌ها همراه است بیش از آنکه بازسازی و بهبود را برساند حسی از فروپاشی ارائه می‌دهد. فیلم به‌جای نشان‌دادنِ آینده‌ای روشن یا حداقل ارائه‌ی چشم‌اندازی امیدوارکننده، با تصویری از خرابه و خشونت پایان می‌یابد. چنین پایانی گونه‌ای یأس را به مخاطب القا می‌کند و نمی‌تواند الهام‌بخشِ تغییر باشد.

بدین‌سان، فیلم «دانه‌ی انجیر معابد»، در تلاش برای نقد پدرسالاری و سرکوب، در نمادگراییِ افراطی و رویکردی ساده‌انگارانه گرفتار می‌شود. این فیلم با تمرکز بر نهاد خانواده و حذف پدر به‌عنوان نماد سرکوب، نه‌تنها از ارائه‌ی راه‌حلی پایدار ناتوان است، بلکه ظرفیت‌ها و توانایی‌های جامعه برای گذر از مشکلات را نیز نادیده می‌گیرد. آنچه از فیلمی که آشکارا قصد دارد جامعه را به تصویر بکشد انتظار داریم تحلیل ژرف ساختارهای اجتماعی، دیدن ظرفیت‌ها و امکان‌ها برای برون‌روفت، و ارائه‌ی چشم‌انداز است اما این همه در فیلم ساکت‌اف غایب است.

پس از چند سالِ پررخداد در جامعه‌ی ایران، اکنون می‌بینیم که حاکمیت ناگزیر شده به خواست مردم در زمینه‌ی پوشش تن دهد. کامیابیِ جامعه در گذر از وضعیت نشان از ظرفیت‌ها و امکان‌هایی دارد که می‌توانند راه را بر فروپاشی و چرخه‌ی خشونت ببندند. به نظر نگارنده، اثر رسول‌اف، به‌خاطر نمادگراییِ افراطی، در بازنماییِ این بخش از واقعیت ناتوان است. 

جویا آروین در این مقاله با تمرکز بر نمادگرایی افراطی تازه‌ترین ساخته محمد رسول‌اف نشان می‌دهد که این رویکرد بر شخصیت‌پردازی و ارتباط فیلم با مخاطب تأثیر گذاشته است. آروین استدلال می‌کند که فیلم با استفاده‌ی بیش از حد از نمادها، از ایجاد تجربه‌ی عاطفی و ملموس برای مخاطب بازمی‌ماند و به جای آن، به بیانیه‌ای سیاسی یا فلسفی تقلیل می‌یابد.

فیلم «دانه‌ی انجیر معابد»‌ به کارگردانیِ محمد رسول‌اف، که به‌تازگی در اسکار ۲۰۲۵ نامزد بهترین فیلم خارجی شده، اثری نمادگراست و می‌خواهد از طریق نمادها وضعیت جامعه‌ی ایران را به نمایش بگذارد. در واقع فیلم در نمادگرایی تا حد افراط پیش می‌رود، چنان‌که گویی کارگردان خواسته باشد نقشه‌ی جامعه‌ را ترسیم کند. در این نوشته بررسی می‌کنیم که نمادگرایی در این فیلم چه تأثیری بر تواناییِ آن در بازنماییِ وضعیت جامعه‌ گذاشته است. 

نمادگرایی می‌تواند به غنای یک فیلم بیفزاید اما وقتی از حد بگذرد ممکن است به ارتباط‌گیریِ فیلم با مخاطب آسیب بزند، از این طریق که تعادل و توازن میان روایت طبیعی، تجربه عاطفیِ مخاطب، و پیام‌های نمادین را به هم بزند. استفاده‌ی افراطی از نمادها و استعاره‌ها در یک اثر هنری گاهی باعث می‌شود که فیلم به‌جای ایجاد یک تجربه‌ی واقعی و ملموس برای مخاطب، به یک بیانیه‌ی فلسفی یا سیاسی تقلیل پیدا کند. افراط در نمادگرایی ممکن است باعث شود پیامی که فیلم قرار است برساند جا را بر روایت طبیعی تنگ کند.

فیلم دانه انجیر معابد، به‌جای پرداختن به یک داستان طبیعی و روان، تا حد زیادی روایت خود را تحت تأثیر پیام‌های نمادین و سیاسی قرار داده است. شخصیت‌ها و رویدادها در برخی صحنه‌ها بیش از آنکه به شکل ارگانیک از روایت بیرون بیایند، چونان نمادهایی برای مفاهیمی بزرگ‌تر طراحی شده‌اند. برای مثال، پدر خانواده صرفاً به نمادی از قدرت سرکوبگر تبدیل شده و از پیچیدگی‌های انسانی تهی است.

استفاده‌ی بیش از حد از نمادها ممکن است باعث شود مخاطب نتواند به‌طور عاطفی با شخصیت‌ها و داستان ارتباط برقرار کند. در این فیلم، برای مثال کاراکترهای پدر، مادر، و دختران بیش از حد با نمادگرایی پیچیده بارگذاری شده‌اند، طوری که مخاطب ممکن است نتواند آن‌ها را شخصیت‌های انسانی بشمارد و با آن‌ها هم‌ذات‌پنداری کند. حتا فضای خانه چنان نمادین است که برای مخاطب دشوار است آن را یک فضا و محیط انسانی به شمار آورد.

گاهی تمرکز بیش از حد بر نمادگرایی می‌تواند باعث شود سایر جنبه‌های سینمایی مانند دیالوگ‌ها، شخصیت‌پردازی، و داستان‌گویی نادیده گرفته شوند. این نقص در «دانه‌ی انجیر معابد» نیز هست، زیرا گاه به نظر می‌رسد که پیام‌های نمادین فیلم بیش از حد مستقیم و آشکار هستند و نمادها بر دیگر عناصر سینمایی سایه می‌اندازند.

نمادگراییِ بیش‌اندازه، افزون بر آسیب زدن به ارتباط میان فیلم و مخاطب، به تواناییِ این اثر در بازنماییِ وضعیت جامعه نیز آسیب زده است. فیلم، با ابتنای بیش‌اندازه بر نمادسازی از نهاد خانواده و جایگاه پدر در آن برای نمایش تصویری از جامعه، نه‌تنها در ارائه‌ی راهکاری پایدار برای بحران‌های اجتماعی ناتوان است و برون‌رفت را صرفاً در حذف نماد سرکوب (پدر) می‌بیند، بلکه همچنین به ساده‌سازی دچار می‌شود به این معنا که پدر به‌عنوان تنها منبع بحران معرفی می‌شود و با این کار عوامل ساختاریِ دخیل در وضعیت نادیده گرفته می‌شود.

فیلم تمام مشکلات خانواده را به پدر به‌عنوان نماد قدرت سرکوبگر و پدرسالاری محدود می‌کند. این در حالی است که بحران‌های اجتماعی معمولاً ریشه در عوامل ساختاریِ گسترده‌تری مانند نظام‌های سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی دارند. تقلیل مشکلات به یک شخص (پدر) نوعی ساده‌سازی بیش از حد است که مانع از تحلیل ژرف‌ترِ وضعیت می‌شود. از این رو، فیلم نمی‌تواند تصویری جامع از نیروهای اجتماعی و تاریخی که به خشونت و بی‌اعتمادی دامن می‌زنند ارائه دهد.

البته کاراکتر پدر در شغلش با حاکمیت سیاسی ارتباط دارد و مشکلاتی که برای خانواده پیش می‌آید نیز در واقع از همین ارتباط سرچشمه می‌گیرد، اما در نهایت همه‌ی عوامل به وضع روانیِ پدر (خشونت و بی‌اعتمادیش نسبت به خانواده‌ی خود) واکاسته می‌شود. کارگردان می‌کوشد مسائل خانواده را در پیوند با جامعه‌ی بزرگ‌تر نشان دهد. برای مثال، کلیپ‌هایی از جنبش مهسا در طیِ روایت و آشکارا به این قصد نشان داده می‌شود که همزمان اوضاع در جامعه‌ی بزرگ‌تر را به نمایش بگذارد. اما این پیوند زدن‌های روایت با واقعیت‌های سیاسی-اجتماعی نیز از عهده‌ی تحلیل فراگیر برنمی‌آید.

افزون بر این، فیلم به‌خاطر افراط در نمادگریی نمی‌تواند جایگزینی برای نظم قدیمی ارائه کند. فیلم با حذف پدر به‌ظاهر به راه‌حلی برای خشونت و بی‌اعتمادی دست می‌یابد. اما این حذف به هیچ روی پایان راه نیست؛ فیلم هیچ مدلی برای ساختار جایگزین پیشنهاد نمی‌کند. جامعه‌ای که تنها با خشونت علیه نماد سرکوب به آزادی دست می‌یابد، در چرخه‌ی بی‌پایانِ خشونت باقی می‌ماند. همین است که فیلم در ارائه‌ی تصویری از ظرفیت‌های جامعه برای بازسازی یا گذر از وضع موجود ناکام می‌شود.

نمادسازی از نهاد خانواده برای کل جامعه همچنین باعث می‌شود همبستگی و تحول جمعی نادیده گرفته شود. یکی از نقاط ضعف فیلم این است که تغییر اجتماعی را تنها به اقدام فردی (قتل پدر توسط دختر کوچک‌) تقلیل می‌دهد. این نوع نگاه ظرفیت‌های جمعی و نقش جامعه در ایجاد تغییرات مثبت را نادیده می‌گیرد. تحول اجتماعی از طریق همبستگی و اقدامات جمعی حاصل می‌شود، نه صرفاً از طریق حذف یک فرد یا نماد.

در پایان‌بندیِ فیلم نیز باز همان نمادگراییِ افراطی است که باعث می‌شود اثر در ارائه‌ی راهکار و چشم‌انداز ناتوان باشد به‌نحوی که خشونت به‌عنوان تنها ابزار تغییر معرفی می‌شود. انتخاب خشونت (قتل پدر) به‌عنوان تنها راه برای حل مشکلات نشان از نوعی بن‌بست فکری دارد. فیلم در این مسیر نمی‌تواند به شکلی انتقادی به خشونت نگاه کند و آن را به پرسش بگیرد. این در حالی است که در روایت‌های واقع‌گرایانه‌تر می‌توان راهکارهای جایگزینی مانند گفت‌وگو، تغییرات فرهنگی، و بازسازیِ روابط اجتماعی را مطرح کرد.

بدین‌سان ما با یک پایان‌بندیِ ناکامل و نومیدکننده روبه‌رو می‌شویم که هیچ چشم‌اندازی به مخاطب نمی‌دهد. پایان‌بندی فیلم که با مرگ پدر و دفن او در خرابه‌ها همراه است بیش از آنکه بازسازی و بهبود را برساند حسی از فروپاشی ارائه می‌دهد. فیلم به‌جای نشان‌دادنِ آینده‌ای روشن یا حداقل ارائه‌ی چشم‌اندازی امیدوارکننده، با تصویری از خرابه و خشونت پایان می‌یابد. چنین پایانی گونه‌ای یأس را به مخاطب القا می‌کند و نمی‌تواند الهام‌بخشِ تغییر باشد.

بدین‌سان، فیلم «دانه‌ی انجیر معابد»، در تلاش برای نقد پدرسالاری و سرکوب، در نمادگراییِ افراطی و رویکردی ساده‌انگارانه گرفتار می‌شود. این فیلم با تمرکز بر نهاد خانواده و حذف پدر به‌عنوان نماد سرکوب، نه‌تنها از ارائه‌ی راه‌حلی پایدار ناتوان است، بلکه ظرفیت‌ها و توانایی‌های جامعه برای گذر از مشکلات را نیز نادیده می‌گیرد. آنچه از فیلمی که آشکارا قصد دارد جامعه را به تصویر بکشد انتظار داریم تحلیل ژرف ساختارهای اجتماعی، دیدن ظرفیت‌ها و امکان‌ها برای برون‌روفت، و ارائه‌ی چشم‌انداز است اما این همه در فیلم ساکت‌اف غایب است.

پس از چند سالِ پررخداد در جامعه‌ی ایران، اکنون می‌بینیم که حاکمیت ناگزیر شده به خواست مردم در زمینه‌ی پوشش تن دهد. کامیابیِ جامعه در گذر از وضعیت نشان از ظرفیت‌ها و امکان‌هایی دارد که می‌توانند راه را بر فروپاشی و چرخه‌ی خشونت ببندند. به نظر نگارنده، اثر رسول‌اف، به‌خاطر نمادگراییِ افراطی، در بازنماییِ این بخش از واقعیت ناتوان است. 

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.