شعر زمانه
سه شعر از علیرضا بهنام
هر سه شعر علیرضا بهنام در این مجموعه با مفاهیم مقاومت، هویت، و حضور زنانه در جامعه درگیرند. شاعر از تصاویر قدرتمند و نمادین استفاده میکند تا احساسات و ایدههای خود را بیان کند. در شعر اول، تضاد بین آزادی و سرکوب به خوبی نشان داده میشود. در شعر دوم، مرگ و بقا در کنار هم قرار میگیرند و در شعر سوم، زن به عنوان نماد قدرت و تغییر توصیف میشود.

علیرضا بهنام
فرق باز کرده با هجوم
برای فروغ و دغدغههایش
همه چیز حاصل است
از وقتی آمدی بیرون و موهایت رنگارنگ
رقصید کنار موهای آن دیگران فرق بازکرده با هجوم و ایستاده بر دو شانه مغرور
وقتی صدای کفشهات کشیده شد برآسفالت بلندتر از هر نهیب بلند و کشدار
گازها پخش میشوند در امتداد روزها فرو میروند. در ریههای کمسال شهر فرود میآیند بر اعصاب رنگها زیر آفتاب طلایی
عربده میزند تفنگ با ذهنی خسته و درگیر
بیوقفه گاز میدهد توی هوا
و رقص کفشهایت صدایش زیر موهایت از هر جهت پراکنده میشود
بیرون که میروند از سرت
از تک تک خطوط گردنت
خارج که میشوند از هجوم
خطهای آزاد اندام و پاهایت
همه چیز حاصل است

به ظاهر خشک
صحنه برق میزند برق میگیرد دامن بینندگان را
یک طره موی بریده
پیشکش میشود به جویباری خشک به ظاهر خشک
بر گونههای زنی
از پس سحرگاهی با طناب در سینهکش دری طولانی و سرد
اعداد بالا میروند بی وقفه از طناب
بالاتر، بلندتر
موهای بریده برق میزنند بی وقفه منتشر میشوند با سرعت نور
میگویند تا ظهور فیروزه چندین هزار نور چندین هزار طره موی بریده باقیست
میگویند و میروند اعداد بعدی را بشمارند
اما خاک دوردست
برق نمیزند
در آغوش میگیرد دسته دسته
موهایی را که بی محابا از سر زنی کنده میشود
و پای جویباری میریزد خشک
به ظاهر خشک
زنی در ما راه میرود
لخت و سکوت
کابوس شما بود در روبه روی ما
زنی در ما
زنی
در ما راه میرود
آغازگر روز از دامنههای کوه
با قامتی بلند
با گیسویی بلند
نبرد
زیر بالهایش
در ما تنی است
ایستاده چشم در چشم شما
با وقار میگذرد
لخت
و در سکوت
نظرها
نظری وجود ندارد.