ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

دیدگاه

برنامه‌‌ی هسته‌ای از سه دید

محمدرضا نیکفر ـ «برنامه‌ی هسته‌ای» برای مردم ایران، برای رژیم و برای قدرت‌های معارض آن، یک چیز نیست. یادداشتی درباره‌ی اهمیت مخالف با این برنامه از زاویه‌ی منافع مردم.

دیدگاه

از سخنان خامنه‌ای در منبر روز شنبه ۱۸ اسفند چنین برمی‌آید که می‌خواهد وضع کنونی را ادامه دهد، وضعی را که با تنش مداوم بر سر برنامه‌ی هسته‌ای همراه است. در عین حال می‌خواهد راه مذاکره را بازبگذارد، در حالی که با ابتکار خاصی در این زمینه پیش نمی‌رود. از همان منطق زور طرف‌های مقابل پیروی می‌کند، در حالی که زوری ندارد.

 سخنان ۱۸ اسفند خامنه‌ای پاسخ به نامه‌ی دونالد ترامپ خطاب به او تلقی شده است، نامه‌ای که عباس عراقچی، وزیر خارجه، دریافت آن را ابتدا انکار کرد، اما سپس گفت فرستاده‌ای از یک کشور عربی به‌زودی ایران را به ایران تحویل خواهد داد. خبر فرستادن این نامه را ترامپ در مصاحبه‌‌ای با فاکس‌نیوز دو روز پیش از واکنش خامنه‌ای علنی کرد. به گفته‌‌ی ترامپ او از رهبر حکومت ایران خواسته است که انتخاب کند، یا مذاکره بر سر برنامه‌ی هسته‌ای یا اینکه «اقدامی دیگر» را از سوی آمریکا انتظار بکشد. برداشت عمومی از عنوان «اقدام دیگر» حمله‌ی نظامی است که گمان می‌رود به‌صورت بمباران مراکزی در ایران باشد.

به مجرد انتشار خبر نامه‌نگاری ترامپ، قیمت دلار و طلا در بازار ایران باز بالا رفت. انتظار می‌رود که واکنش خامنه‌ای به نامه‌ی ترامپ باز پول کشور را بی‌بهاتر کند، و این در حالی است که خامنه‌ای در همان سخنرانی روز شنبه گفت: «در مسائل اقتصادی یکی از اساسی‌ترین کارها اصلاح نظام ارزی کشور وتقویت پول ملی است.» اما آنچه اینک «اساسی» است، فقر و فلاکت دم‌افزون است.

ادامه‌ی وضع موجود، دیگر ادامه‌ی ساده‌ی روند سقوط نیست. گسترش فقر و فلاکت شتاب گرفته و برای مردم در سال آینده روزهای سخت‌تری پیش‌بینی می‌شود. اگر حمله‌ی نظامی صورت گیرد، بحران به مدار بالاتری خواهد رفت. دلار به عرش اعلی خواهد رسید. این ارز آمریکایی است که ارزش تعیین‌کننده است و بر کشور اعمال ولایت می‌کند. این نتیجه‌ی حکومت ولایی است.

نقش سیستمی برنامه‌ی هسته‌ای

وضع موجود را از نظر فشار تحریمی و خطر حمله‌ی نظامی، برنامه‌ی هسته‌ای برانگیخته است. رژیم به این برنامه رو آورد، چون در آن تضمینی برای بقای خود دیده بود. فکر کرده بود با تهدیدِ رو آوردن به سلاح اتمی و در نهایت عملی کردن آن، تهدیدهای بیرونی را پس می‌زند. تهدیدهای داخلی را هم که با سرکوب و زندان و اعدام پاسخ می‌دهد. از این نظر برنامه‌ی هسته‌ای مکمل برنامه‌ی سرکوب است؛ نه یک امر تکنولوژیک محض، نه تلاشی برای ارتقای توانایی‌های علمی و فنی «ملی»، نه چاره‌ای برای تأمین انرژی، بلکه رکنی از استبداد ولایی است.

برنامه‌ی هسته‌ای نقشی سیستمی در بنای نظام دارد؛ جایگاهی کانونی در دستگاه امنیتی و اقتصاد سیاسی آن یافته است. این برنامه باعث شد که بخش بزرگی از اقتصاد در دست دستگاه نظامی قرار گیرد. دستگاه نظامی است که تجارت خارجی را مدیریت می‌کند، راه‌های دور زدن تحریم‌ها را می‌گشاید و ارزی را که از فروش نفت به دست می‌آید، هر گونه که می‌خواهد خرج می‌کند. بخشی از طبقه‌ی دولتی به این برنامه متصل است.

بر این قرار «برنامه‌ی هسته‌ای» چیزی فراتر از یک تکنولوژی است که ادعا می‌شود صلح‌آمیز است. برنامه به تلاش برای دستیابی به بمب هسته‌ای هم منحصر نمی‌شود؛ قلب یک تشکیلات گسترده‌ی پنهان است، یک رکن اقتصاد سیاسی رژیم است، و همزمان سویه‌ای ایدئولوژیک دارد برای اینکه از غارتگری ولایی «حق ملی» بسازد.

برنامه‌ی هسته‌ای از دید آمریکا و اسرا‌ئیل و متحدان‌شان

بستن «پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای» ابتکاری درست در دوره‌‌ی جنگ سرد برای جلوگیری از خطر بالا گرفتن رقابت تسلیحاتی در سطح جهانی برای دستیابی به بمب اتمی بود. حساسیت نسبت به شیوه‌ی کنترل پایبندی به این پیمان، تابع توازن قوا و محاسبات استراتژیک مقتدران بوده است. بر اساس این محاسبات، سخت‌گیری‌ای نسبت به برنامه‌ی هسته‌ای اسرا‌ئیل وجود ندارد، اما ایران را در کانون توجه قرار می‌دهند. اسرائیل خود تا می‌تواند موضوع ایران را برجسته می‌کند، چون با این کار آمریکا و دیگر متحدانش را به حمایت از خویش و دخالت‌گری بیشتر در منطقه فرا می‌خواند. تبلیغ در مورد خطر ایران هسته‌ای، بخشی از استراتژی بازاریابی کنسرن‌های اسلحه‌سازی و نیز سازنده‌ی  نیروگاه‌های اتمی در خاورمیانه است. از این نظر، برنامه‌ی هسته‌ای ولایی هدیه‌ای آسمانی برای اسرائیل و آمریکا و دیگر قدرت‌هاست. مردم ایران را با فشار تحریمی فقیر و درمانده، و در همان حال دستگاه سرکوب رژیم ولایی را پروار کرده‌اند.

موازنه‌ای برقرار شده میان رژیم ولایی و اسرائیل و آمریکا که بر مبنای آن کشمکش بر سر برنامه‌ی هسته‌ای تداوم می‌یابد و هرگاه اندکی فرومی‌نشیند دوباره در کوره‌ی آن می‌دمند. این وضعیت در این دور نیز، اگر عوامل دخیل در آن ثابت بمانند، ادامه می‌یابد. در هر دو سو، یک نیروی ماند (اینرسی) وجود دارد که تغییر وضعیت را نمی‌خواهد. دو طرف به یک همسازی رسیده‌اند که برای مردم ایران فاجعه‌بار است. راه فرو نشاندن نزاع تا حد رسیدن به توافقی چون «برجام» تنگ و باریک است، اما راه کشاندن نزاع به درگیری نظامی گشوده است.

«برنامه‌ی هسته‌ای» برای مردم ایران یک چیز است، برای رژیم چیزی دیگر، و نیز برای قدرت‌های معارض آن:

  • پیامدهایش برای مردم ایران، فقر و وحشت از جنگ است و محدودیت حرکت در جهان، ضمن اینکه اصل آن مغایر با نیازهای کشور و الزامات رشد سنجیده و دموکراتیک است؛
  • برای رژیم مترادف با گسترده‌ شدن دستگاه سرکوب و پروار کردن طبقه‌ی دولتی است؛
  • و برای قدرت‌ها فرصتی است برای ضعیف‌‌تر کردن ایران، کمک بیشتر به اسرائیل، توجیه و تقویت حضور خود در منطقه و دامن زدن به مسابقه‌ای تسلیحاتی.

خواست پایان دادن به برنامه‌ی هسته‌ای رژیم ولایی از زاویه‌ی منافع ایران متفاوت است با آنچه اسرا‌ئیل و آمریکا و متحدانشان در مورد این برنامه می‌گویند. آنها به فکر سرکردگی و منافع خود هستند و توجه‌شان به این برنامه بخشی از نقشه‌ی استراتژیک‌شان در منطقه‌ی خاورمیانه است. آنچه آنها به آن نمی‌اندیشند صلح و امنیت در منطقه و وضعیت مردم و کشور ایران است.

خواست همه‌پرسی

همسازیِ ستیزآمیزِ فاجعه‌باری را که رژیم و قدرت‌های جهانی بر سر برنامه‌ی هسته‌ای میان خود برقرار کرده‌اند، تنها یک عامل می‌تواند دگرگون کند، آن هم به این شکل که دست‌آویز آن را منتفی سازد: جنبش مخالف با برنامه‌ی هسته‌ای. توضیح مداوم کارکرد و پیامدهای برنامه‌ی هسته‌ای گام نخست در جهت شکل‌گیری این جنبش است.

 جامعه اینک در حال انتظار است. روزی نیست که خبرهایی از اعتراض به تبعیض و فقر و فلاکت و سرکوب‌گری منتشر نشود، اما همچنان نمی‌بینیم که در اعتراض‌ها در باره‌ی موضوع‌ مهمی چون برنامه‌ی هسته‌ای و پیوستگی آن به خطر جنگ و عواقب فلاکت‌بار تحریم‌ها برای جامعه اظهار نظر مستقیمی صورت گیرد.

مقاومت‌ها و اعتراض‌ها همچنان بدون پیوستن به هم، و بدون رسیدن به یک محور مشترک پیش می‌روند. با این وضع چیزی در معادله‌ی قدرت میان جامعه‌ی نابرخوردار و دولت و برخورداران گرد آن تغییر نخواهد کرد. این حالت سال‌ها می‌تواند ادامه یابد.

موضوع‌هایی که کنشگران در داخل مبنای اعتراض‌هایشان قرار می‌دهند، همه مهم هستند. اما لازم است که دریابند نتوانسته‌اند آن نوایی را سر دهند که برهم‌افزایی (Resonance) ایجاد کند، نتوانسته‌اند به آنجایی ضربه زنند که کل شبکه به لرزه درآید.

نیروهای موسوم به «اپوزیسیون» در حالت انتظار و انفعال به سر می‌برند. راست‌گرایان منتظرند که مردم فقیرتر و درمانده‌تر شوند، و پس از حمله‌ی نظامی آمریکا و اسرائیل به پا خیزند و آماده‌ی پذیرایی از KingRezaPahlavi شوند. بقیه، به کلی‌گویی، گنده‌گویی و پراکنده‌گویی مشغول‌اند. اعلام مخالفت با برنامه‌ی هسته‌ای اعلام مخالفت با سیاست فقیرسازی مردم ایران و کشاندن کشور به ورطه‌ی جنگ است. پای هست و نیست کشور در میان است، و از این رو کاملاً موجه است که خواست، بر سر برنامه‌ی هسته‌ای همه‌پرسی صورت گیرد. این خواست می‌تواند محوری شود برای ایجاد پیوند میان بخش‌های مختلف حرکت‌های مطالباتی.

از همین نویسنده، در همین زمینه

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • اصغر ایزدی

    محمدرضا نیکفر از سال‌ها پیش، با نگاهی دقیق و انتقادی، فاجعه‌بار بودن برنامه اتمی جمهوری اسلامی را از جنبه‌های مختلف بررسی کرده و بر ضرورت مخالفت با آن تأکید داشته است. در هفته‌های اخیر، در چندین مقاله و سخنرانی در محافل سیاسی، اهمیت شکل‌گیری یک جنبش عمومی پیرامون لغو برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی را برجسته کرده است. او در تازه‌ترین نوشته‌های خود، ضمن پیوند زدن فقر، فلاکت، سرکوب، تحریم‌های جهانی و خطر جنگ با برنامه هسته‌ای، بر ضرورت برگزاری یک رفراندوم برای لغو این برنامه تأکید کرده است. اما پرسش اصلی این است که چرا تاکنون چنین جنبشی با مطالبه‌ محوریِ لغو برنامه هسته‌ای شکل نگرفته است؟ چرا در اعتراضات عمومی، این مطالبه در قالب شعارهای مردمی مطرح نشده است؟ آیا این امر صرفاً ناشی از کم‌کاری، بی‌توجهی نیروهای سیاسی، فعالان اجتماعی و دانشگاهیان است؟ آیا مطالبه‌ی لغو برنامه هسته‌ای از چنان ظرفیتی برخوردار است که بتواند به کانونی برای هم‌افزایی و بسیج عمومی تبدیل شود؟ آن‌هم در شرایطی که از یک‌سو، شکاف میان مردم و حاکمیت به اوج خود رسیده و جامعه دیگر به مطالبات موردی بسنده نمی‌کند، بلکه به چگونگی سرنگونی این رژیم می‌اندیشد، و از سوی دیگر، مردم دچار فرسودگی و استیصال‌اند و توان برآمدی قدرتمند را در خود نمی‌بینند؟ و مهم‌تر از همه، تا زمانی که جنبشی شکل نگرفته باشد که لغو برنامه هسته‌ای را به‌عنوان یکی از مطالبات محوری خود مطرح کند، چگونه می‌توان با شعار رفراندوم، گامی به پیش برداشت؟

  • جورج

    نیکفر خیلی دیدگاه های سنتی و غیر دقیقی درمورد سیاست داره هنوز تصور میکنه چهار دهه پیش و دوره اهمیت خاورمیانه برای قدرت های غربی هست درحالی که حتی ۲۰ سال پیش هم حمله بوش اقدامی احمقانه و حتی بی ثمر برای خود امریکا بود چه برسه امروز که کلیت غرب هیچ نیازی به منابع انرژی ایران نداره، آمریکا بزرگترین تولید کننده نفت شیل در دنیا و اروپا هم به سادگی با حذف ایران و روسیه از بازار انرژی جنگ اوکراین رو پشت سر گذاشت بنابراین این جنس تحلیل ها که قدرت های غربی بخصوص آمریکا مترصد حمله به ایران هستند بیشتر کارکرد تبلیغاتی برای کوبیدن بر طبل غرب ستیزی دارد تا تحلیلی مبتنی بر واقعیت حقیقت این هست در دنیای امروز ریزپردازنده ای که در تایوان تولید میشود به مراتب از کل صنعت نفت ایران ارزشمند تر هست، آمریکا اگر قرار باشه در نقطه ای از دنیا تمرکز نظامی داشنه باشد بی شک شرق آسیا اهمیت فوق حیاتی برای رقابت فناوری با چین دارد بله اسرائیل ممکن است قصدی برای کشاندن آمریکا به منطقه داشته باشد، ولی اینجا دقیقا جایی است که منافع امریکا به عنوان یک قدرت جهانی که باید روی روسیه و چین تمرکز کند و منافع اسرائیل که قصد گرفتن چک سفید از امریکا را دارد، با هم به تداخل میخورد و یک تحلیلگر دقیقا باید روی این تضاد منافع مانور بدهد نه اینکه با تحلیل های پوسیده ۴۰ سال پیش همچنان آدرس غلط برای تداوم غرب ستیزی و آمریکا ستیزی بدهد نکته بعدی اینکه در تحلیل های نیکفر روسیه و چین همیشه غایب هستند انگار نه انگار این برنامه هسته ای اصلا با عاملیت روس ها شروع شد و روسیه همواره یک طرف درگیر در این‌مزاع بوده است انگار نه انگار این پوتین بود که ترامپ را به خروج از برنامه هسته ای سوق داد و این روس ها هستند که از انزوا و تحریم ایران بیشترین نفع را میبرند راست جهانی هم که همیشه پای ثابت سخنان ایشون هست صرفا به امریکا و اسرائیل تقلیل می یابد، انگرا نه انگار الترافاشیست روسی در کرملین تامین کننده مالی بخش عنده راست افراطی در دنیاست بله حقیقت اینه ذهنیت غرب ستیزی و آمریکا ستیزی و نوعی همدلی با روسیه و چین (که بازار و حتی لایه هایی از نظام سیاسی ایران را تصاحب کرده و از انزوای ایران بیشترین نفع را بردند) در پس ذهن ایشون و همنسلان ایشون هست چه بخواهیم چه نخواهیم این جنس تحلیل ها بیش از اینگه با واقعیت پیچیده ایران تطابق داشته باشه با ارزوهای قلبی و هویتی سیاسی نویسنده تطابق داره