کارزار شعر زندگی در برابر اعدام
فاطمه اختصاری: شبیه جمله آخر، بدون نقطه پایان
شعر فاطمه اختصاری با ترسیم اسارت ذهنی و جسمی یک زندانی، گمگشتگی در فقدان آرامش گذشته را در برابر مقاومت و امید به تصویر میکشد و با نمادهایی چون کلاغ اعدام و فریاد «که آفتاب نیاید»، به اعتراض علیه سرکوب و خشونت سیاسی میپیوندد.

فاطمه اختصاری
شعر فاطمه اختصاری از اسارت سخن می گوید و در همان حال امید، و مقاومت را ترسیم میکند. شعر با نقلقولهایی از رضا براهنی ("که آفتاب نیاید!") و تصویر مادری سوگوار در انتظار پشت در زندان، به ابعاد اجتماعی و سیاسی رنج میپردازد. تکرار "که آفتاب نیاید" مانند نوایی اعتراضی است که از ناامیدی و یأس سرکوبشده حکایت دارد. شاعر با اشاره به "کلاغ آخر قصه به روی دار نشسته"، نمادی از مرگ و اعدام را وارد شعر میکند و با هشتگهای #زندگیدربرابراعدام و #نهبه_اعدام، شعر را به جنبشی اعتراضی پیوند میزند. این بخش نهتنها بازتابی از وضعیت زندانیان سیاسی است، بلکه فریادی جمعی علیه خشونت نظامهای سرکوبگر محسوب میشود.
شبیه جملهی آخر
بدون نقطهی پایان
نشسه زل زدهای به
چهار گوشهی زندان
به فکر یک درِ مخفی
که وا شود به خیابان
که وا شود به گذشته
به خانهی خوشبختت
به خندههای بلند و
به خواب خوش در تختت
به قبل رنج و شکنجه
به قبل لحظهی سختت
«به روی کاغذ و دیوار
به روی سنگ نوشتم»
که آفتاب نیاید!
«چو گرگ زوزه کشیدم»
که آفتاب نیاید!
«کشیدهها به رخانم
زدمبه خلوت پستو»
که آفتاب نیاید!
به مادرت چه بگوییم
در انتظار نشسته
مقابل درِ زندان
امیدوار نشسته
کلاغ آخر قصه
به روی دار نشسته
به مادرت چه بگوییم
که سوگوار نشسته…
مصرعهای داخل گیومه از شعر «که آفتاب بیاید» دکتر رضا براهنی
#زندگی_در_برابر_اعدام
#سهشنبههای_اعتراضی
#نه_به_اعدام
#شعر
نظرها
نظری وجود ندارد.