دیدگاه
درسهای تجربهی «پکک»
محمدرضا نیکفر – از تاریخ «حزب کارگران کردستان» (PKK) چه میتوان آموخت؟ پیام اوجالان که شاخص دگرگونیای در خط مشی این حزب شد، چه درسی برای همهی ما دارد؟

دو پیشمرگه با تصویر عبدالله اوجالان (شنگال، ۲۰۱۵)
عبدالله اوجالان، رهبر فکری زندانی «حزب کارگران کردستان» (پکک)، با انتشار بیانیهای در فوریهی ۲۰۲۵، در ادامهی موضعگیریهای قبلیاش، روند انحلال حزبی را قطعی کرد که خودْ آن را در سال ۱۹۷۸ بنیاد گذاشته بود. زمینهی انحلال پکک و تغییر برنامهی فعالان آن از دیرباز فراهم بود و از این رو پیام اوجالان با مقاومت مواجه نشد. با تحولی که فکر سیاسی اوجالان یافته، طبیعی بود که او انجام چنان تغییری اساسی را در شکل و مضمون مبارزهی پیروان و مخاطبان خود بخواهد که همخوانی ندارد با نفس تداوم فعالیت حزب مسلحی که خواهان تشکیل دولت مستقل کردستان از ترکیب چهار بخش آن (کردستان ترکیه، سوریه، عراق و ایران) است. عبدالله اوجالانِ متأخر، نه در اندیشهی «ملت» و تجهیز آن به «دولت»، بلکه خودمختاری دموکراتیک همبودها بوده است، جماعتهای محلی که به صورت مستقیم و مشارکتی اداره میشوند و تصمیم دربارهی مدیریت آنها و پیوندهایشان با هم در سطح محلی گرفته میشود.
اما تصمیم پکک به پایان دادن به مبارزهی مسلحانه ربطی عِلْی به چرخش در نگاه اوجالان به جامعهی آرمانیای ندارد که آن را «کنفدرالیسم دموکراتیک» میخواند و از این پس معلوم نیست چه نامی گیرد. مبارزهی مسلحانهی پکک مدتها پیش به بنبست رسیده بود، موضوعی که دربارهی آن در این جریان از دستکم ۲۵ سال پیش بحث جریان داشت. حزب در گذشته هم به همین نتیجهای رسیده بود که اینک رسیده و برپایهی آن عمل کرده است.
پیش گرفتن خط مشی مبارزهی مسلحانه به فضای دههی ۱۹۷۰ در ترکیه، منطقه و جهان برمیگشت. فضای سیاسی بسته، قطببندی در جهان و منطقه، روح زمان، دیدگاههای حاضر و آماده و نداشتن بدیل در برابر آنها، زمینهساز گرایش به مبارزهی مسلحانه شده بود. اکنون دیگر با استدلالهای آن دوران نمیتوان برنامهای را ادامه داد که در عمل دستاوردی همسنگ با تلفات و زیانهایش نداشته است. گفته میشود نبرد پکک ۴۰ هزار کشته به جا گذاشته است. وداع با اسلحه بیش از آنکه نشانهی قدرت طرف مقابل، یعنی دولت ترکیه باشد، نشانگر سستی و کژی خطی است که در طی دورهای نزدیک به نیم قرن پیش گرفته شد.
پایان قطعی یک دوران
در سه تا چهار دههی پس از جنگ جهانی دوم، موجی از قیامهای مسلحانه شماری از کشورهای موسوم به «جهان سوم» را در برگرفت. استبداد، دخالت امپریالیستی، دگرگونیهای اجتماعی ناشی از رشد ناموزون همراه با وابستگی و مشکل عمومی فقدان انتگراسیون، یعنی تبعیض و نابرابری و ناجامع بودن جامعهی نو و نظام مدیریت آن، از عاملهای اصلی گرایش به مبارزهی مسلحانه بودند. وقتی جواب هر خواست بحقی گلوله باشد، طبیعی است که گرایشی قوی به قرار دادن سلاح در برابر سلاح شکل گیرد. پیروز در میان این قیامها، عمدتاً جنبشهای رهاییبخش ملی بودند، جنبشهایی که توانستند کل تودهی مردم را علیه امپریالیسم و دولت وابسته متحد کنند.
در این جنبشها سه گرایش ترکیبهای مختلفی با هم ایجاد کردند: ناسیونالیسم، سوسیالیسم و مذهب یا شکلی از سنتگرایی به صورت گزینشی همراه با دستکاری در سنت که بتواند در خدمت وحدت و اقتدار باشد و با وجود ناسازیاش بتواند به تحول و نوسازی کمک کند. سوسیالیسم این جنبشها معمولاً خلقی بود و درک آن از طبقه و اختلاف و مبارزهی طبقاتی برخاسته از تصور از مساوات در میان همبودهایی بود که دولت و فرادستان ظالم و فاسد و وابسته آنان را سرکوب و استثمار کردهاند.
این جنبشها با وابستگی و شکلهایی از استبداد نساختند، اما ناسازههایی را در خود حمل میکردند که به نتیجههایی راه بردند ناهمخوان با آرمانهایی که در قالب مفهومها و شعارهایی کلی بیان میکردند. هنگام بررسی انتقادی آنها، دور از دقت و انصاف است که توجه نکنیم به سازوکارهای خودکاری که به آن ناسازهها راه میبردند. کافی است تنها در نظر گیریم شکلی ناگزیر از سازماندهی را که برآمده از وضعیت به صورت مخفی و نظامی بود، و نیز آن اراده به قدرتی را که در تقابل با یک قدرت متمرکز مسلح خود به یک شکل متمرکز اقتدار رو میآورد.
اکنون ساده است گفتن اینکه میبایست چنین یا چنان کرد. فضل تأخر در حدِ خودفاضلپنداری در مقایسه با گذشتگان نمیماند، اگر توجه کنیم، هماکنون نیز نابردباری، خشونت و استبداد به شکلهای مختلفی در میان نیروهای مخالف نظم مستقر حاضرند، شرّشان در آینده هم گریبان ما را میگیرند، به ویژه اگر به پویشِ از اختیار خارج شوندهی قدرت توجه نکنیم و درنیابیم قدرت ابزاری نیست که ما بتوانیم هر گونه که بخواهیم به کارش بندیم. اوست که ما را به کار میبندد. به این نیز باید توجه کنیم که هنوز اسطوره در سیاست، به ویژه سیاست هویتمحور وجود دارد و راه را بر فکر انتقادی میبندد.
تغییر عملیِ مشی در پکک میبایست در سدهی پیش رخ میداد. آگاهی نسبت به ضرورت آن تا حدی وجود داشت، اما در اینجا نیز سازمان به عنوان ساختار قدرت بر آگاهی تقدم یافت و منطق خود را پیش برد. خود سازمان، تابع سازههایی از قدرت در منطقه میشد که این باور را در آن تقویت میکرد که میتواند در شکاف میان کشورها و در تقابل قدرتها امکان تداوم یابد و شاید در آینده پیروز شود.
در ارزیابی از گذشته نیز مکانیسم سازمان عمل میکند. در تشکیلات نیروی ماندی وجود دارد برای توجیه هر چه بود، با وجود آشکار شدن شکست آن. بیهوده نیست که در بیانیههای اخیر پیروان «آپو» (عبدالله اوجالان) تأکید میشود که در ادامهی مبارزهی پیشین به «تصمیم تاریخی» امروزین رسیدهاند. همواره چیزهای متناقضی را میتوان در یک روایت گنجاند. در قالبی بلاغی میتوان آنها را به وحدت رساند، وحدتی که ظاهری است.
پایان قطعی دوران گرایش به مبارزهی مسلحانه در منطقهی ما میبایست با انقلاب ایران رخ میداد. میبایست در آن هنگام دریافته میشد که این شکل از مبارزه به هدف خود نمیرسد، بایستی متوجه تغییرهای ساختاری بود و گمان مبرد که مبارزهی مسلحانهی مدعی رهاییبخشی طبق الگوی مبارزهی چریکی راهبرنده به انقلاب تودهای، مسیر خود را میگشاید. میبایست متوجه برآمد اسلامگرایی و رفتن بخش بزرگی از انرژی ناسیونالیستی در قالب آن بود. و نیز میبایست دریافت که توازن قوا در منطقه چه سمت و سویی دارد و امپریالیسم و کارگزاران منطقهایش چگونه میتوانند از نیروهای آغازکننده با آرمان مبارزه با امپریالیسم، به سود خود بهره برند.
تغییرات ساختاری را در منطقهی کردستان به این صورت هم میشد دید که توجه کرد دهقانان قادر به تأمین نیازهای مادی و انسانی سازمان پیشمرگه نیستند و این سازمان تنها در جایی میتواند پابرجا بماند یا در موقعیتی قدرت گیرد که پای حمایت خارجی در میان باشد. فقط نیروی شورشی پشتیبان دهقان میتواند تداوم یک جنبش اصیل مبتنی بر سنت پیشمرگه را موجه کند. اما اکنون شهر در قلب جامعهی کُردی قرار دارد و شهرامروزین مبارزهی چریکی شهری را برنمیتابد.
کردستان ایران
پکک در میان کُردهای ایران نفوذ معنوی و سازمانی چندانی نداشته است، هر چند اینک این برآورد وجود دارد که «پژاک» که از پکک پیروی میکند، از دیگر گروههای کردی در کردستان ایران به لحاظ تشکیلاتی قویتر است. سازمانهای اصلی کردی ایرانی با گرایش چپ، به لحاظ نظری پیشرفتهتر از پکک بودند. تبادل فکری آنها بیشتر با جریانهای چپ درون خود ایران بود. با افت چپگرایی و تقویت گرایش ناسیونالیستی در میان سازمانهای کُردیای که رهبری و کادرهایشان در خارج از کشور مستقر بودند، توجه به پکک تا حدی بیشتر شد. در خارج از کشور توجه به دیدگاههای آپو به صورت دادن تصویری رمانتیک از «کنفدرالیسم دموکراتیک» در میان جمعی از روشنفکران و کنشگران کُرد بود. در این تصویر، «کنفدرالیسم دموکراتیک» همچون شکل امروزین و تکاملیافتهی سوسیالیسم معرفی میشد.
پژاک از تصمیم دگرگونساز پکک استقبال کرده و آن را «تاریخی» خوانده است. در بیانیهای که پژاک منتشر کرده، آمده است: «حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) تصمیمات اتخاذ شده در دوازدهمین کنگره پ.ک.ک که در راستای احقاق حقوق خلق کرد و برساخت جامعه دمکراتیک و آزاد میباشد را بعنوان مرحلهای نوین و تاریخی و در جهت برونرفت مبارزات خلقکُرد از وضعیت کنونی و حل مسئله خلقها از طریق راهحلی صلحآمیز را دیده و آن را شانسی دیگر در جهت آرامش منطقه قلمداد مینماید. در فضای متشنجی که در منطقه برقرار میباشد، گذار به مرحلهای که مسئله کُرد با توسل به راهکارهای سیاسی- حقوقی، حل گردد، نیازی است که بسیاری از آلام و آسیبهای منطقه را التیام خواهد بخشید.» پژاک نگفته است که بر این مبنا خود از این پس چه برنامهای را در پیش میگیرد.
دیگر سازمانهای کرد ایرانی واکنش ویژهای به تصمیم پکک در مورد کنار گذاشتن سلاح و انحلال خود نشان ندادند، واکنشی به شکل ارزیابی از یک کیفیت تازه و تأمل دربارهی آن. واکنشها به پیام فوریهی اوجالان عمدتاً کلّیگویانه بودند، محترمانه یا همراه با ابراز تأسف به خاطر روند در پیش گرفته شده؛ گویی تنها به حادثهای بیرونی نظر داشتهاند. بحث مشخصی به این صورت درنگرفت که درسهای پکک برای کردهای ایران چیست. اما این بحث لازم است درگیرد، و موضوع تنها به خلق کرد و کنشگران آن مربوط نیست.
دموکراسی در ایران که رفع تبعیض در همهی شکلهای جنسیتی، قومیتی، عقیدتی و منطقهای بایستی از مبانی آن باشد، ایجاب میکند که مسیری برای تحول عمیق دموکراتیک برگزیده شود که در هر گام آن تفاهم و همبستگی میان نیروهای خواهان رفع تبعیض و برقراری عدالت و آزادی تقویت گردد. دیگر میتوان با قطعیت گفت که امکان ندارد در ایران آزادی و عدالت با مبارزهای خشونتآمیز به دست آید. تجربهی پکک تأکیدی بر این امر است و از این روست که برای همهی مردم ایران مهم است.
سازمانهای کرد ایرانی در اقلیم کردستان به دست یک قدرت کُردی، عملاً خلع سلاح شدهاند. اما نه به خاطر موقعیت ناگزیر، بلکه با نظر به تجربهی پکک و نیز تجربهی مبارزه در خود ایران، شایسته است نقد سلاح نیز در سازمانهای کردی جاری شود.
سرنوشت ایران، به ویژه کردستان و آذربایجان، تابع رابطهی کُرد و تُرک است. در اظهار نظرهایی که در مورد رابطهی کرد و ترک میشود اشاره به گرایش کردها به اسلحه پررنگ است. این نکته میرساند که نقد سلاح نقشی اساسی در همدل شدن کرد و ترک دارد.
نحوهی شکل گرفتن و گسترش جنبش «زن، زندگی، آزادی» به روشنی نشان میدهد که با برهمافزایی انرژی جنبشی در هر شکل و هر بخش آن است که میتوان مسیر رهایی را گشود. سلاح، جداکننده است، نه پیونددهنده. میتوان از تاریخ پپک نیز چنین درسی گرفت.
نظرها
Doctor Koohi, movarrekh,oroopa
میتوان با قطعیت گفت که امکان ندارد در ایران آزادی و عدالت با مبارزهای خشونتآمیز به دست آید. تجربهی پکک تأکیدی بر این امر است و از این روست که برای همهی مردم ایران مهم است. ایران تنها کشور جهان مه در قرن ۲۰ دوباره انقلاب کرد، و چندین شورش، بس است!