ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

هشتادوششمین جلسه دادگاه حمید نوری: ارائه مدارک جدید توسط دادستان‌ها

هشتادوششمین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهام‌های حمید نوری، به بازپرسی مجدد دادستان‌ها از این متهم بر اساس مدارکی که به تازگی از تلفن همراه او کشف شده، اختصاص داشت. پلیس سوئد موفق شده شماره‌هایی را که حمید نوری قبل از سفر به سوئد پاک کرده بود، دوباره به دست بیاورد و در میان آنها نام بسیاری از قضات عالی رتبه جمهوری اسلامی دیده می‌شود.

جلسه هشتادوششم دادگاه رسیدگی به اتهامات حمید نوری که متهم به دست داشتن در اعدام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ در زندان گوهردشت است، روز پنج‌شنبه ۲۱ آوریل / اول اردیبهشت در سالن ۳۷ دادگاه بدوی استکهلم برگزار شد. در این جلسه دادستان‌ها بر اساس اسناد جدیدی که از موبایلِ حمید نوری به دست آمده است، به بازپرسی از او پرداختند. در روزهای گذشته خبر به دست آمدن و ارائه این مدارک جدید اعلام شد و دادگاه نوبت صبح جلسه امروز را به بازپرسی دادستان‌ها از نوری بر اساس این مدارک اختصاص داد. جلسه‌ای که به همین منظور در جدول گنجانده شد.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

پیش از این قرار بود که در جلسه امروز پیام اخوان، وکیل برجسته حقوق بشری به عنوان کارشناس-شاهد در دادگاه شهادت دهد، اما در پایان جلسه روز گذشته (چهارشنبه ۲۰ آوریل/۳۱ فروردین) قاضی توماس ساندر اعلام کرد که آقای اخوان تأکید کرده است که شهادتش را به زبان انگلیسی ارائه خواهد داد و نظر به اینکه دادگاه نتوانسته است در کل کشور مترجم رسمی برای ترجمه انگلیسی به فارسی پیدا کند (وقت همه مترجمان پر بوده است)، این جلسه به روز دیگری موکول خواهد شد. او گفت که احتمالا شهادت پیام اخوان در روز چهارم ماه مه و با اضافه شدن یک روز به جدول زمان برگزاری دادگاه شنیده خواهد شد که این امر با اعتراض حمید نوری روبه‌رو شد که گفت برای روزهای چهارم و پنجم ماه مه، نوبت ملاقات (با خانواده) دارد. قاضی ساندر گفت که متوجه این موضوع‌ است، اما روند دادگاه باید تمام شود. در نهایت پس از پایان جلسه روز گذشته، روز چهارم ماه مِه برای استماع شهادت پیام اخوان در نظر گرفته شد و به این ترتیب دادگاه حمید نوری یک روز دیرتر از زمان از پیش اعلام شده به پایان خواهد رسید.

این موضوع را لاله بازرگان، خواهر بیژن بازرگان، از اعدام‌شدگان سال ۶۷ که از جمله شاکیان دادگاه نوری است هم در توئیتر خود نوشته و اعلام کرده است.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

او پیش از این در صفحه فیس‌بوکش نیز درباره مدارک جدید به دست آمده از موبایل حمید نوری اطلاع‌رسانی کرده و نوشته بود:

«هفته آینده، پنج‌شنبه ۲۱ آوریل در دادگاه حمید نوری روز مهمی است. پلیس سوئد موفق شده پیامک‌های تلفنی و لیست تلفن‌های موبایل حمید نوری را که قبل از سفر به سوئد پاک کرده بود بازیابی کند. در این لیست نام جلادان کشتار ۶۷، ابراهیم رئیسی و همچنین حسینعلی نیری به چشم می‌خورد. دادستان‌ها درباره این شواهد جدید از حمید نوری بازخواست خواهند کرد!»

فرزاد صیفی‌کاران، روزنامه‌نگار زمانه، به برخی از اسامی لیست کشف شده از موبایل حمید نوری دست یافته است و در توییتر نوشته است:

«پلیس سوئد توانسته لیست حذف شده شماره تلفن‌های موبایل حمید نوری را بازیابی کند. در این لیست اسامی افراد زیر به چشم می‌خورد: قاسم مزینانی، مشاور قضایی و امنیتی سازمان بازرسی کل کشور، مجید قدوسی، دادیار زندان اوین در دهه ۶۰، محسن حاجیلو، مجری صداوسیما، علی‌اصغر حاج‌زمانی، مالک مجتمع نگین کیش و تعداد زیادی شماره که به عنوان «محافظ» افراد مشهور مانند نیری و مقیسه ثبت شده است.»

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

در جلسه امروز دادگاه حمید نوری و پس از صحبت‌های مقدماتی قاضی توماس ساندر، دادستان بازپرسی از متهم را با اشاره به بخشی از اسناد کشف شده از موبایل او آغاز کرد. او گفت که در موبایل نوری چند فایل صوتی پیدا شده است از جمله فایلی که در آن عطیه، دختر حمید نوری گفت‌وگویی تلفنی با مادرش (اکرم) دارد و مربوط به روز هشتم نوامبر سال ۲۰۱۹ -یک روز قبل از دستگیری حمید نوری در سوئد- است (دست‌کم بر اساس تاریخ ثبت شده بر روی فایل):

«من می‌توانم این فایل را پخش کنم اما اگر خود حمید نوری نخواهد، می‌توانم برای او بخوانمش… مادر عطیه زنگ می‌زند و دختر می‌گوید که سلام مامان، خوبی؟ زنگ بزن به تلفن خودم… (صدای مادر خیلی ضعیف است و صدای دختر را می‌توان واضح و آشکار شنید. برای همین من اول می‌خوانم که ترجمه‌اش معلوم باشد و بعد صدا را پخش می‌کنم).»

بر اساس اظهارات دادستان، در این گفت‌وگو مادر می‌پرسد که بابا (حمید نوری) چه کار می‌کند و دختر (عطیه) در پاسخ می‌گوید که پدر مشغول خالی و پاک کردن موبایلش است و مسعود (احتمالا دامادشان) هم دارد به او کمک می‌کند.

دادستان پس از ارائه این توضیح تلاش کرد فایل صوتی مورد نظر را در صحن دادگاه پخش کند، اما به دلیل مشکل فنی این اتفاق نیفتاد. او از دادگاه خواست تا فایل را که در اسناد ارائه شده به دادگاه وجود دارد، پخش کنند اما قاضی توماس ساندر گفت که هیأت رئیسه دادگاه این سند را به شکل قابل پخش در اختیار ندارد. مشکل دستگاه دادستان برای پخش فایل صوتی به بخش فنی ارجاع شد تا برای رفع آن اقدام کنند.

در ادامه جلسه و با رفع مشکل فنی، فایل صوتی موردِ نظر در صحن دادگاه پخش شد. پس از آن، دادستان گفت:

«مسلما ما به این فکر کردیم که آیا حمید نوری داشته محتویات موبایلش را قبل از سفر به سوئد پاک می‌کرده است؟ وقتی ما آزمایش و معاینه معمول را روی موبایل او انجام دادیم، دیدیم که یک‌سری چیزها پاک شده اما ما نمی‌توانیم پاک شده‌ها را وصل کنیم و ربط بدهیم به زمان مو‌رد نظرمان [احتمالا منظور دادستان مقطع اعدام‌های سال ۶۷ است]. بعد ما تصمیم گرفتیم که این موبایل را به شکل عمیق‌تری بررسی کنیم و ببینیم آیا چیزی پیدا می‌کنیم. این کار انجام شد و متخصصان نگاه کردند و صورت‌جلسه آن وجود دارد. به صفحه ۹ این پروتکل اگر نگاه کنید، متخصصان آی‌تی همان روز یعنی هشتم نوامبر را به عنوان روزی اعلام کرده‌اند که بخشی از اطلاعات ثبت شده بر روی حافظه موبایل حذف شده است، اما از این اطلاعات یک‌سری اسکرین‌شات به دست آمده است.»

دادستان در ادامه فرایند فنی روند بررسی موبایل حمید نوری را توضیح داد و گفت که واتس‌اپ حمید نوری نیز بررسی شده و در جریان این بررسی مشخص شده اسکرین‌شات‌هایی که بعدا حذف شده‌اند، از طریق واتس‌اپ برای یک شماره که اینجا معلوم است (برای حاضران در دادگاه) فرستاده شده است:

«این شماره تلفن در موبایل حمید نوری به نام بهار ذخیره (سیو) شده است و این اسم نوه نوری است، اما وقتی نگاه کردیم به مکالمه انجام شده در واتس‌اپ، این شماره تلفن برای دختر حمید نوری است و در دسترس اوست. ما اسکرین‌شات‌ها را هم بررسی کردیم و دیدیم که در آن بالا در بخش جست‌وجو، “نیر” نوشته شده [احتمالا تلاش برای جست‌وجوی نیری] و بعد یک فایل درست شده به همان تاریخ هشتم نوامبر ۲۰۱۹ و بعد فایل‌های دیگر هم هست و هر فایلی شماره خاص خودش را دارد. یعنی هر کدام از اسکرین‌شات‌ها یک شماره آخر دارند… من دستور دادم که این اسکرین‌شات‌ها ترجمه شوند و آن لیست اسامی موجود در تلفن هم کنترل شوند تا ببینیم آیا لیست اشخاص موجود در تلفن با این اسکرین‌شات‌ها ارتباطی دارند یا نه. ما توانستیم ببینیم چندین مورد از اسامی اسکرین‌شات گرفته شده، پاک شده است. در این اسکرین‌شات دیگر می‌بینیم که آن بالا در بخش جست‌وجو “مقیس” نوشته شده، اسکرین‌شات این‌چنینی پیدا کرده‌ایم که از روی موبایل حمید نوری پاک شده‌اند و من بعضی از آنها را نشان می‌دهم. ما می‌بینیم که همه این‌ها که جست‌وجو شده‌اند، اسامی‌شان از روی موبایل پاک شده است. یک جست‌وجوی دیگر هم از طرف حمید نوری یا خانواده او شده است: کلمه “زندان” جست‌وجو شده و اینجا خیلی تعداد زیادی هست که نام پاک شده. از جمله می‌توانیم ببینیم زندان بزرگ تهران، زندانِ رجایی‌شهر یعنی همان زندان گوهردشت، دوباره زندان رجایی‌شهر... این‌ها را پاک کرده‌اند. سازمان زندان‌ها (دو مورد). حالا بر اساس این اسناد و مدارک می‌خواهم بروم سراغ بازپرسی از حمید نوری و در خلال بازپرسی از این عکس‌ها و مدارک استفاده خواهم کرد.»

قاضی توماس ساندر: بسیار خوب! پس دستگاه ضبط صدا‌ و تصویر را برای ثبت بازپرسی راه می‌اندازیم.

به دلیل ایجاد یک مشکل فنی در صدا و همین‌طور فرآیند ضبط دادگاه، جلسه بازپرسی دادستان‌ها از حمید نوری با اعلام تنفس از سوی رئیس دادگاه متوقف شد. پس از رفع مشکل فنی و با آغاز دوباره جلسه دادگاه حمید نوری در روز پنج‌شنبه ۲۱ آوریل / ۱ اردیبهشت که به بازپرسی دادستان‌ها از شخص متهم بر اساس مدارک کشف شده از موبایل او اختصاص داشت، دادستان از نوری خواست تا ماجراهای مربوط به موبایلش در روز هشتم ماه نوامبر سال ۲۰۱۹ را توضیح دهد. 

حمید نوری در پاسخ به دادستان صحبت‌هایش را با “بسم‌الله القاسم الجبارین” آغاز کرد و در ادامه گفت:

«یعنی به نام خداوند در هم کوبنده ستمگران و زورگویان عالم. همیشه با نام خدا سخنم را آغاز می‌کنم. شما دو خانم دادستان که هیچ موقع به من سلام نکردید تا الان. امروز هم سلام نکردید. ولی من همیشه در طول این مدت خدمت شما سلام کرده‌ام و امروز هم سلام عرض می‌کنم. خیلی خوشحالم که امروز در این جلسه هستم و در خدمت شما هستم. خانم دادستان امروز خیلی روز مهمی‌ است برای مسلمانان جهان و اهل تشیع. اگر اجازه می‌دهید من درباره امروز چون مهم است کوتاه یک صحبتی بکنم …» 

دادستان: نه! من می‌خواهم که شما خیلی سریع و آسان به سوال من جواب بدهید که روز هشتم ماه نوامبر سال ۲۰۱۹ چه می‌کردید.

حمید نوری: «روز هشتم نوامبر که می‌شد روز جمعه خیلی کارهای مختلفی انجام دادم…»

دادستان وارد صحبت نوری شد و او هم همزمان با دادستان گفت که سوال را متوجه شده و جواب می‌دهد:

«اجازه بدهید دارم توضیح می‌دهم. اگر جواب شما را کوتاه ندادم آن وقت اعتراض کنید. سوال شما را فهمیدم. شما می‌گویید روز هشتم چه کار می‌کردی و من هم می‌گویم کلی کار انجام دادم ولی چون منظور شما این مورد خاص [موبایل] است، در این مورد توضیح می‌دهم. دیدید چقدر راحت بود؟ من مهمان شخصی بودم که در جلسات قبل گفته‌ام نامش هرش صادق ایوبی است. دیگر قبلا توضیح دادم و امروز در مورد آن نمی‌گویم. آن روز کلی برای ایشان خرید می‌کردم. چون مربوط به سوال شماست باید این مورد را توضیح بدهم. چیزهایی که قبلا گفته‌ام را نمی‌گویم. حواسم هست. مطمئن باشید تمام سوالِ شما را جواب می‌دهم. همه آن را. من هر سال به کشورهای خارجی و اروپایی سفر کردم. به ۱۵ شهر اروپایی آمده‌ام. سال ۲۰۱۷ آمدم سوئد شهر اوپسالا. سال ۲۰۱۸ هم آمدم. چون مربوط به همین سوال است باید این مقدمه را بگویم. اگر نگویم اصلا بی‌معنی می‌شود. ۱۵ روز مهمان هرش صادق ایوبی و همسرِ سابق‌شان بودم. از این به بعد می‌گویم هرش که طولانی نشود. اسم مستعارش در سوئد آرین است. ۱۵ روز خانه ایشان بودم…»

رئیس دادگاه: من باید اینجا حمید نوری را متوقف کنم. لطفا دقیقا پاسخ سوال دادستان را بدهید.

دادستان: من هم دقیقا همین را می‌خواستم و می‌خواهم.

قاضی ساندر: شما وقتی می‌روید در حاشیه و خاکی و این‌ها (ترجمه مترجم)، این‌ها کار نمی‌کند اینجا. روی سوال تمرکز کنید و روی سوال بمانید و از وقتی که در اختیار دارید استفاده کنید برای دفاع از خودتان. ما قبلا چندین روز به شما فرصت داده‌ایم و شما قبلا این حرف‌ها را زده‌اید و این حاشیه‌ها را رفته‌اید. این الان یک وقت بازپرسی کوتاه و محدود از شماست. دادستان اطلاعات تلفن همراه شما را استخراج کرده و می‌خواهد درباره آن از شما سوال کند. به سوال‌ جواب بدهید. الان دادستان از شما سوال مشخصی می‌پرسد و شما به سوال جواب بدهید.

دادستان: شما روز هشتم نوامبر از صفحه نمایش موبایل خودتان اسکرین‌شات‌هایی گرفته‌اید. بعد همان عکس‌ها را پاک کردید. جریان چه بوده؟ این را توضیح بدهید.

حمید نوری در پاسخ به این سوال دادستان گفت: «داشتم همین را می‌گفتم و الان توضیح من تمام هم شده بود…»

قاضی ساندر: صبر کن! نوری ما هیچ توضیح اضافه‌ای از تو نمی‌خواهیم. این داستان آمدم اروپا و رفتم آنجا و… را ما از شما شنیده‌ایم. همه این حاشیه‌ها را شنیده‌ایم. برای چه شما هر دفعه این حاشیه‌ها را تکرار می‌کنید؟ به سوال جواب بدهید!

حمید نوری:

«شماره‌ها را پاک کردم چون مهمان آقای هرش صادق ایوبی بودم. من تأیید می‌کنم این کار را کرده‌ام چون مهمانِ ایشان بودم و او قبلا شماره‌های من را درآورده بود و مزاحمت برای دوستان و همکاران من ایجاد کرده بود. سال ۲۰۱۸ هم که آمده بودم همه شماره‌هایی را که احتمال می‌دادم بردارد و مزاحمت ایجاد کند، پاک کرده بودم. بعد که برگشتم دوباره همه را نوشتم. این سری هم که آمدم دوباره احتمال این کار را می‌دادم و برای همین شبی که داشتم می‌آمدم، شماره‌هایی را که احتمال می‌دادم باز ایشان در بیاورد و مزاحمت ایجاد کند، حذف کردم. بعد فرستادم برای دخترم که بعد از برگشتن از مسافرت دوباره “سیو”شان (ذخیره) کنم. کلش همین بود.»

دادستان: ببینید الان ما اینجا می‌بینیم که شما کلمه زندان را جست‌وجو کرده‌اید. بعد یک تعداد زیاد شماره تلفن‌هایی را که مرتبط با زندان بوده‌اند حذف کرده‌اید. چرا درست این‌ها را حذف کردید؟ چرا چیزهای دیگر را حذف نکردید؟


حمید نوری در پاسخ به این سوال و پرسش‌های بعدی دادستان گفت:

«خیلی چیزها را حذف کردم. شما این‌ها را درآوردید چون این شماره‌ها حساس هستند و این‌ها را مشخص کرده‌اند. گفتم که قبلا ایشان [هرش صادق ایوبی] مزاحمت ایجاد کرده بود. تلفن بعضی افراد که در دادگاه یا دادسرا کار می‌کردند درآورده بود. منظورم بار اول و در جریان اولین سفر من است در سال ۲۰۱۷. من احتمال می‌دادم باز او شماره‌های من را دربیاورد و مزاحمت ایجاد کند…»

دادستان: ببینید این‌ها که اسم نیستند. یعنی یک فرد نیست. زندان است. شما فرد را حذف نکرده‌اید. سازمان را حذف کرده‌اید. مثلا نوشته شده زندان گوهردشت...

حمید نوری: کدامش نوشته زندان گوهردشت؟ نشان من بدهید.

دادستان: نوشته زندان رجایی‌شهر و شما خودتان هم می‌دانید که این زندان گوهردشت است.

حمید نوری: «نه! شما دارید از من درباره نوشته سوال می‌کنید. همان چیزی که نوشته شده را بخوانید لطفا! زندان رجایی‌شهر بوده. من چون سیو کردم زندان، هر زندانی که بوده، همه را پاک کرده‌ام. چه اوین بوده باشد، چه رجایی‌شهر، چه زندان‌های دیگر، چون این‌ها زندان‌های حساسی هستند. فقط علتش این بوده.»

دادستان: آیا در این موارد‌ این را که من مشخص کرده‌ام و دورش خط کشیده‌ام، مقیسه همان ناصریان است دیگر، درست است؟

حمید نوری: نِیْ (نه به سوئدی)!
دادستان: نیست؟
نوری: نخیر!
دادستان: پس این مقیسه که آنجا نوشته شده کیست؟

حمید نوری: «شما آنجا دو شماره تلفن گذاشته‌اید. البته من نباید در خصوص افراد توضیح بدهم اما توضیح می‌دهم تا شما هم در جریان قرار بگیرید: یکی از افرادی که قبلا همین هرش مزاحمشان شده بود همین دفتر حاج آقای ناصریان بود. بعدا اگر سوال کردید توضیح می‌دهم. بعد من سرچ کردم مقیسه‌ها را. هرچه به نام مقیسه بود پاک کردم. این مقیسه ۲۸، شماره تلفنِ دفتر حاج آقای ناصریان، همین حاج آقای مقیسه در دادگاه انقلاب است.»

دادستان: جایی که ناصریان کار می‌کند. مگر نه؟
حمید نوری: کار می‌کرد.
دادستان: یعنی آن شماره بالایی ناصریان نیست؟
حمید نوری: نخیر!
دادستان: پس او کیست؟
حمید نوری: از رئیس یک سوال اول من بپرسم. آقای رئیس! من در مورد اشخاص اگر که راضی نباشند اینجا باید صحبت کنم؟

قاضی توماس ساندر: می‌توانید بگویید که پاسخ نمی‌دهید. این میل و انتخاب خودتان است. دوست داشتید جواب بدهید، دوست داشتید جواب ندهید.

حمید نوری: «خودم دوست دارم جواب بدهم، ولی می‌ترسم ناراحت باشند اما جواب می‌دهم. چون این‌ها دیگر اسامی‌شان پخش شده و در دسترس عموم قرار گرفته است. شماره‌هایشان هم که نباید می‌گذاشتید، اما گذاشته‌اید همه را. کاش شماره‌هایشان را نمی‌گذاشتید… ولی جواب می‌دهم. مقیسه‌ها در ایران یک خانواده خیلی بزرگی هستند. یک روستایی هست در اطراف شهر سبزوار به نام مقیسه. خیلی‌هایشان آمده‌اند تهران و در منطقه‌ای که ما زندگی می‌کنیم به نام سبلان، خیلی از افراد از همین روستا آمده‌اند. یعنی در سبلان و نظام‌آباد زندگی می‌کنند…»

دادستان: سوال من این بود که مقیسه ۲۸ کیست؟ سوال من را جواب ندادید بالاخره. این ناصریان هست یا نیست؟

حمید نوری: گفتم که نیست خانم. نکند که مترجم دارد اشتباه ترجمه می‌کند. گفتم که ایشان ناصریان نیست.

قاضی ساندر: مقیسه۲۸، ناصریان نیست دادستان.

دادستان: زیر مقیسه۲۸ را پرسیدم.

قاضی: این را هم جواب داد.

حمید نوری: «ایشان، آقای مقیسه، اسمش محمد مقیسه است. من توضیح می‌دهم دقیقا. در ایران ایشان را به نام شیخ محمد مقیسه می‌شناسند. ایشان فامیل آقای مقیسه است. محمد تقی. از دوستان من است و در همان محل ما زندگی می‌کند. مقیسه‌ها کلا فامیل خیلی زیادی هستند. در همان محله‌ای که ما زندگی می‌کنیم ۱۰ خانواده مقیسه زندگی می‌کنند؛ همان آدرسی که من به شما دادم. روبه‌روی خانه مادرم که زندگی می‌کنیم، درست روبه‌روی آن دو خانه هست که جفت‌شان خانواده مقیسه هستند. جفت‌شان.»

دادستان: پس شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب، ناصریان بود دیگر. درست می‌گویم؟

حمید نوری: بله!

دادستان: بعد ما اینجا حاجی نیری را داریم. این اسکرین‌شات که باز شما پاکش کرده‌اید. این آیا همان نیری است که اینجا در دادگاه از او صحبت شده؟

حمید نوری: «خواهش می‌کنم سوال را دقیق بپرسید. اینجا ننوشته حاج آقا نیری. این صدای شما دارد پخش می‌شود. اینجا نوشته شده حاج آقا نیری صالحی. بعد از آمده صادقی. سوال را درست لطفا طرح کنید!»

دادستان: سوال من این است که آیا این قاضی نیری که ما در دادگاه درباره‌اش صحبت کردیم همین فرد است یا نه

حمید نوری: «من نوشته‌ام حاج آقا نیری صالحی. من هر چه “نیر” بود را سرچ کردم و همه را پاک کردم. چون اسم دو نفر دیگر اینجا هست؛ حاج آقا نیری صالحی و صادقی، این را هم می‌گویم. توضیح می‌دهم. تلفن دفتر حاج آقای نیری است. آن هم شماره تلفن منزل حاج آقا نیری است. چون پخش شده دیگر می‌گویم. همه را می‌گویم. اگر شماره‌هایشان را شما پخش نمی‌کردید من جور دیگری جواب می‌دادم…»

دادستان: اصلا دلیل اینکه این‌ها را پاک کردی چه بود؟

حمید نوری: «گفتم که! پس دوباره توضیح می‌دهم. من مهمان آقای هرش صادق ایوبی بودم. ایشان قبلا مزاحمت ایجاد کرده بود. تلفن‌هایی را که احتمال می‌دادم دوباره در بیاورد و مزاحمت ایجاد کند، پاک کردم.»

دادستان: و چرا شماره‌های روسای زندان یا سازمان زندان‌ها و… باید مورد توجه او قرار بگیرد؟

حمید نوری: «چون شما هرش را نمی‌شناسید. قبلا شماره‌های من را درآورده بود و مزاحمت ایجاد کرده بود. من در خانه‌اش که مهمان بودم، بحث‌های سیاسی می‌کرد، مسائل دادگاه و زندان را بحث می‌کرد و من آن زمان نمی‌دانستم که پدر خودش هم اعدام شده. در بازجویی پلیس که شما او را خواسته‌اید گویا گفته که پدر، پدربزرگ و مادربزرگش گویا اعدام شده‌اند. چون این اسامی مطرح بود و من هم می‌دانستم و در بازجویی‌ها هم همه را گفته‌ام، این اسامی در اینترنت بود. احتمال می‌دادم که او شیطنت کند و برای همین من هرچه که به نام نیری بود را کلا پاک کردم. حتی اگر مربوط به نیری نبود و نیر هم بود سیو کردم و خیلی‌هایشان را پاک کردم. سال ۲۰۱۸ هم همین کار را کردم. موبایل من دست شما هست. اتفاقا دربیاورید ۲۰۱۸ را هم. همین کار را کردم. (با شادی) همه را پاک کردم.»

دادستان: برویم جلو پس…

رئیس دادگاه: پس جواب شما به سوال دادستان درباره نیری “بله” بود؟ این شخص همان نیری بود؟

دادستان: من پاسخ مثبت برداشت کردم و این شخص همان نیری بوده است.

حمید نوری: بله بله.

دادستان: نفر بعد، اینکه نوشته داوودی. این کیست؟

حمید نوری: یکی از همکارهای زندان اوین ما. مربوط به دهه ۶۰.

دادستان: داوود رحمانی نیست که رئیس زندان قزلحصار بوده؟

حمید نوری: «شما خودت داری می‌گویی داوود رحمانی. شما که خودت کتاب‌های این پرونده را خواندید. اسم اصلی او حاج داوود رحمانی بوده و جدیدا شنیدم که ایشان فوت کرده و الهی خدا رحمتش کند. ایشان آن نیست.»

دادستان: نه...
قاضی دادگاه: گفتی همکار در کدام زندان؟

حمید نوری: «ببین من فقط در زندان اوین همکار داشتم. بعد ببین خانم دادستان، وقتی من می‌گویم الهی خدا رحمتش کند، همه آنها که می‌شنوند می‌گویند الهی آمین! اگر من می‌گویم خدا رحمتش کند منظورم این است. شما در جریان باش!»

دادستان: حالا برویم سراغ یک بخش دیگری که پاک شده است. اینجا نوشته شده که محافظ نیری سیف. آیا این هم همان نیری قاضی است؟

حمید نوری: بله!

دادستان: و این حاج داوودی پایینش کیست؟ همان رئیس قزلحصار است؟

حمید نوری: «نخیر! آن عکس قبلی را بیاورید لطفا! این حاج آقا داووی، محمد. این فقط حاج آقا داوودی‌ است. آن را من اشتباه کردم. او پسر این حاج آقا داوودی است. این حاج آقا داوودی است. این همکار ماست. من زود اصلاحش کردم تا همه چیز را دقیق خدمت شما بگویم. ایشان همکار ما‌ در زندان اوین بود. من هیچ چیزی را اشتباه نخواهم گفت.»

دادستان: اما چرا شما اسم یک همکار قدیمی را پاک کرده‌ای اما اسم یک همکار دیگر که آن پایین می‌بینیم، پاک نکردی؟ بعد چیزی که جست‌وجو کردی کلمه حاج بوده و انگار می‌خواستی هر چه حاجی بوده پاک کنی.

حمید نوری در پاسخ به این سوال دادستان گفت:

«نه! این‌طوری نیست. چون وقتی من این شماره‌ها را سیو (ذخیره) می‌کنم در یک فایل به نام حاج و دوستان زندان اوین من هستند و این‌ها را چون ننوشته‌ام زندان اوین و به نام حاج نوشتم، حاج را سیو کردم و آنهایی که احتمال می‌دادم هِرش مزاحمت ایجاد کند و بعضی‌هایشان در زندان اوین کار می‌کردند، آنها را پاک کردم. و باز هم من کاش می‌شد شماره‌ها را نمی‌گذاشتید خانم دادستان [حمید نوری هر دفعه این را تکرار می‌کند]. چون شما که شاکیان این پرونده را می‌شناسید. این‌ها دشمنان من و دشمنان ملت ایران هستند! کاش نمی‌گذاشتید…»

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

دادستان: برگردیم به سوال من. چرا شما فقط حاج داوودی را پاک کردید؟ خودتان گفتید که عده‌ای را به نام حاج ذخیره کرده‌اید اما همه حاج‌ها را پاک نکرده‌اید. چرا فکر کردی که او [هرش] می‌رود سراغ حاج داوودی اما زیری‌اش که او هم حاج است پاک نکرده‌ای؟ اگر او می‌خواست سراغ همه حاج‌ها برود تو هم باید همه حاج‌ها را پاک می‌کردی.

حمید نوری (با خنده): «من اسم‌هایی را که احتمال می‌دادم حذف کردم. این سلیقه شخصی من بوده. بله شاید خیلی از اسم‌ها را مزاحمت ایجاد نمی‌کرد اما من آن اسم‌هایی که مربوط به زندان اوین بود و حتی ننوشته بودم زندان اوین و فقط اسم‌هایشان بود، آنها را پاک کردم.»

دادستان: حاج مجید قدوسی را هم پاک کردی. او کیست؟

حمید نوری: «فقط همکاران زندان اوین من. این کار شما کار خداست. یکی از بهترین روزهای من است. من دو سال و نیم است منتظرم شما این‌ها را پخش کنید اما نگه داشتید یک هفته آخر. اما من دو سال و نیم است منتظرم. الان توضیح می‌دهم. حاج مجید قدوسی، نام اصلی‌اش حاج مجید ملاجعفر است. از همکاران من در زندان اوین. بهترین دوست من است. یکی از بهترین دوستان من. بهترین دوست من گفته‌ام حمید کریمی است. ایشان از همکاران زندان اوین من هستند.»

دادستان: آیا قدوسی در سال ۶۷ کار می‌کرد؟

قاضی: در کجا؟

دادستان: در اوین.

حمید نوری: «فقط اوین. هرچه من می‌گویم مربوط به اوین است. بله، بله.»

قاضی: این را گفته است دادستان.

دادستان: من بر سال ۱۳۶۷ تأکید دارم.

حمید نوری: «بله دیگر! قبلا گفته‌ام. از سال ۱۳۶۱ تا سال ۱۳۷۲. هر کس در این مدت در اوین بوده باشد من با او ارتباط دارم. فقط اوین…»

دادستان: چون در کتابی که نام رقص پرنده‌ها (ترجمه مترجم) نام او آمده…

حمید نوری: «بله! من که خودم گفتم این را. در کتاب رقص ققنوس‌ها.»

دادستان: شما در روز هشتم مارس گفتید که برای سفر به سوئد به شما اخطار داده‌اند. آیا به همین خاطر نبوده که شما این شماره تلفن‌ها را پاک کرده‌اید؟

حمید نوری: نه…

دادستان: پس ربطی به این موضوع و این اخطار نداشته؟

حمید نوری: «نه … از شما که دادستان هستید من خیلی تعجب می‌کنم بابت این سوال. اگر من یک درصد احتمال می‌دادم که به اسارت درمی‌آیم اصلا مسافرت نمی‌آمدم. اگر هم می‌آمدم، موبایلم را نمی‌آوردم. این سند افتخار من است. این سند پیروزی و پاک بودن حمید نوری است. این هم کار خداست. فقط خدا. این‌قدر خوشحالم من. بهترین روز این دو سال و نیم من همین امروز است.»

دادستان: من یک چیزی را نمی‌توانم نپرسم، حالا که دوباره همه این‌ها را مطرح کردی در مورد هرش و سال ۲۰۱۸ و اینکه تلفنت را نگاه کرده و شماره‌ها را برداشته و آدم‌ها را اذیت کرده و… شما همه این‌ها را می‌دانستی و باز به این سفر آمدی. چه باعث شد که با وجود این دانسته‌ها به این سفر بیایی؟ منظورم این است که چطور به شخصی که می‌گویی تلفن تو را برداشته، شماره‌ها را درآورده و مزاحمت ایجاد کرده برای این اشخاص، اعتماد کردی؟ تو دوباره به عنوان مهمان بلند می‌شوی می‌آیی خانه این شخص؟

حمید نوری: «خیلی سوال خوبی است. من حمید نوری هستم. من روز اول هم در دفاعیه‌ام گفته‌ام ایرانی‌ها افراد عجیبی هستند و در دفاعیه‌ام گفته‌ام که کلمه به کلمه من معنی دارد. دقت کنید! من هر کلمه‌ای که در دفاعیه‌ام گفته‌ام معنی داشته. حالا چرا آمدم؟ خیلی سوال خوب و منطقی‌ای است. آن خانم سابق ایشان خیلی برای من قابل احترام بود و هنوز هم هست. حتی در دادگاهش من رفتم و شهادت دادم. حتی این دو وکیل من به من گفتند حمید نوری تو صلاح نیست که شهادت بدهی. من به این دو نفر گفتم شما ایرانی را نمی‌شناسید. من چون خانمش خیلی برای من قابل احترام بود و داشت اذیت می‌شد و احتمال خطر می‌دادم برای خانمش؛ بعد از این خانواده من، آن خانواده خیلی برای من قابل احترام‌اند. به خاطر آن آمدم. شماره‌ها را پاک کردم که مزاحمت ایجاد نکند. چرا مسافرت نیایم؟ شماره‌هایم را پاک می‌کنم که مزاحمت ایجاد نکند. می‌آیم مسافرت دیگر. تمام شد! خیلی سوال خوبی کردید شما.»

دادستان: من که نگفتم چرا شما به ملاقات آن خانم آمدید. نگفتم با او معاشرت بکنید یا نکنید یا هر چه. من این را نمی‌گویم. می‌گویم شما با هرش چه کار داشتید که بیایید پیش هرش؟

حمید نوری: «خب زن و شوهر بودند. وای پس شما خبر ندارید هنوز… من تعریف کردم این‌ها را. فکر کردم شما این‌ها را خبر دارید. ایشان زن و شوهر بودند. من مهمان خانمش بودم. مگر شما پرونده را مطالعه نکرده‌اید؟ این دو زن و شوهر بودند و من می‌آمدم خانه این دو نفر. خانواده‌ام هم در جریان بودند. علتش این بود. فقط شماره‌ها را پاک کردم تا وقتی می‌آید مزاحمت ایجاد نکند. چرا مسافرت نیایم؟»

دادستان: باشد، ممنونم. فهمیدم. من یک سوال هم بکنم درباره کتاب جعفر یعقوبی که جزو ادله اثباتی این پرونده است. جعفر یعقوبی از وقایع زندان گوهردشت در فاصله پنجم تا پانزدهم شهریور گفته است. او به اعدام‌ها پرداخته، به شلاق زدن‌ها و شلاق خوردن‌ها، نماز خواندن و نخواندن… (وکیل مدافع متهم شماره سند را از دادستان سوال کرد)، و این جعفر یعقوبی در کتابش از چند فرد که اعدام شده‌اند هم نام برده است؛ از جمله حسین حاجی‌محسن و محمدعلی پژمان. به نظر شما یعقوبی در این کتابش که در آن وقایع شهریور ۶۷ را شرح می‌دهد، اشتباه نوشته است یعنی؟

حمید نوری: به نظرم…

قاضی: سوال شما نمی‌تواند درباره همه کتاب باشد. آیا شما دارید درباره تمام کتاب سوال می‌کنید؟

دادستان: نه!

قاضی: اما او (متهم) که الان نمی‌تواند کتاب را ببیند و نمی‌داند شما اینجا چه نوشته‌اید، باید بگویم تا مترجمان برای او بخوانند.

مترجم بخش مورد نظر دادستان را برای حمید نوری خواند و وکیل مدافع او گفت که این بخش را پیدا نمی‌کند. دادستان او را راهنمایی کرد و حمید نوری هم شماره صفحه مورد نظر را خواست که به او گفته شد صفحه ۲۶۷. نوری در ادامه گفت:

«آقای توماس ساندر عزیز من این کتاب‌ها را یک ماه است دارم می‌آورم برای چنین روزی. آینده‌نگری حمید نوری را شما توجه بفرمایید! این ۲۶۷. آقای توماس ساندر من آن‌قدر حرف دارم… نیستش در این صفحه. خدای من! حرفم چیست؟ ۲۶۷ نیستش. حالا حرف من چیست؟ آن روز که جعفر یعقوبی اینجا داشت تصویری صحبت می‌کرد، من داشتم دیوانه می‌شدم. دو سال پیش با او مصاحبه کرده‌اید و من اجازه نداشتم اینجا در دادگاه حرف بزنم. اما داشتم دیوانه می‌شدم. وکیل‌های من هم فقط به من می‌گویند حمید حرف نزن! آقای قاضی دو سال پیش از او بازجویی کرده‌اند اما کتاب‌ها را از او نگرفته‌اند. من می‌دانم چه اتفاقی افتاده. اصلا برای این روز من لحظه‌شماری کردم. آن کتابی که ایشان می‌گوید چاپ کرده، سال ۲۰۱۵ بوده و می‌گفت چاپ اول است. بعد از دستگیری من چاپ دیگری بیرون آورده که با کتاب اولش فرق می‌کند اما ننوشته چاپ دوم. یکی از کارهای این آقای آخر می‌گویید اسمش را نگو، آقای گلشیفته (اشاره حمید نوری به ایرج مصداقی است و بعد می‌گوید این آقایی که اینجا نشسته)، کتاب اولش را…»

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

قاضی توماس ساندر: همین جا نگه داریم. ببخشید حمید نوری. من نمی‌دانم سوالی که الان دادستان پرسیده به چه منظور است. این سوال قبلا جواب داده شده.

حمید نوری: من می‌دانم.

قاضی: دادستان! شما چه می‌خواهید از این سوال؟ او می‌گوید که این نقش و سمت را نداشته است.

حمید نوری: نه! من این را نمی‌گویم.

مترجم: به دادستان گفتند و دادستان هم گفتند که از این موضوع می‌گذرند و ولش می‌کنند.

حمید نوری: «نه! چرا ولش کن؟! بگیرش. من لحظه‌شماری کردم آقای قاضی. از شما خواهش می‌کنم…»

قاضی توماس ساندر: ما موضع شما را فهمیدیم. شما می‌گویید این اشتباه است و غلط است.

حمید نوری: «نه! من می‌گویم به شما دروغ گفته شده. چاپ جدیدی از کتاب منتشر کرده، بعد از دستگیری من اما در خصوص این ادعایش، من حرفم این است که تمام این داستان ساختگی است. بعد از کتاب این خودشیفته این‌ها را نوشته‌اند. ۲۰۱۵! عین همان را نوشته‌اند. عین همان! ممنون.»

گزارش‌های تحقیقی زمانه درباره دادگاه حمید نوری:

قاضی: حمید نوری ما‌ در این دادگاه حرف‌ توهین‌آمیز نمی‌زنیم. آدم حق ندارد از این کلمات اینجا استفاده کند. من خیلی سعی کردم که این را اینجا بگویم و جا بیندازم.

حمید نوری: «آقای توماس! خودشیفته اصلا معنی بدی ندارد. دارند بد ترجمه می‌کنند. خیلی کلمه خوبی‌ است. یعنی منظورش این است که من خوبم! این این‌قدر نیست.»

قاضی: نه! اینجا آدم چنین کلمه‌ای را استفاده نمی‌کند. اگر کسی‌ است که اینجاست اسمش را می‌گوید.»

حمید نوری: «شما می‌گویید ایرج… بسیار…»

قاضی: صبر کن! لطفا دیگر از چنین کلماتی استفاده نکنید!

حمید نوری: «باشد! او را چه صدا کنم؟»

قاضی: دادستان! سوال شما درباره کدام جلد کتاب است؟

دادستان: ما درباره جلد دوم کتاب صحبت می‌کنیم…

حمید نوری: (به سوئدی) ونتا ونتا (صبر کنید! صبر کنید!)…

قاضی: می‌گوید این بعد از دستگیری متهم نوشته شده.

دادستان: نه! اینکه ما داریم تاریخ انتشارش ۲۰۱۵ است. خودش هم گفت که تاریخ انتشار کتاب تنها‌ در ابتدای جلد اول قید شده. تاریخ انتشار ۲۰۱۵ است.

وکیل مدافع حمید نوری: اما انگار پی‌دی‌اف‌های مختلفی دارد. این‌طور نیست؟ شما همه کتاب را که ننشستید ترجمه کنید.

دادستان: البته!

وکیل مدافع حمید نوری: فقط یک پی‌دی‌اف برای شما فرستاده‌اند و شما آن را ترجمه کرده‌اید. حمید می‌گوید در ورژنی که او دارد صفحه ۲۶۷ وجود‌ ندارد! او می‌خواهد این را بگوید.

قاضی: این نسخه مربوط به چه سالی است؟

حمید نوری: «زده ۲۰۱۵ اما من مطمئن هستم که در این یکی دو ساله چاپ کرده. آقای قاضی این جرم است برایش. این جرم است.»

قاضی: یعنی شما می‌گویید این اسناد جعلی و تقلبی هستند؟

وکیل مدافع حمید نوری: نه! ما‌ این را نمی‌گوییم. حمید…

حمید نوری: «او کتاب را دوباره منتشر کرده اما سال [انتشارش] را زده ۲۰۱۵. همین جا باید بایستیم اتفاقا! نباید برویم. آقای قاضی من بدهم مترجم صفحه ۲۶۷ را ترجمه کند.»

قاضی: من این‌ها را ندارم و نمی‌توانم چیزی بگویم. تو با وکیلان خودت صحبت کن و آنها بعدا ارائه کنند و اگر خواستند اسناد جدیدی بیاورند. اگر که اشتباه است، وکلای تو بیایند و بگویند. این مأموریت به آنها داده شد؛ به روش درست همیشگی.

وکیل مدافع حمید نوری: ما آماده نبودیم که چنین سوالی از متهم پرسیده شود.

حمید نوری: «آقای قاضی من الان توانستم حرفم را برسانم؟»

قاضی: بعدا برمی‌گردیم به صحبت‌های تو حمید نوری. دادستان سوال دیگری دارید؟

دادستان: نه! ممنون.

قاضی توماس ساندر: پس وکیلان تو بعدا این را صحبت خواهند کرد که این غلط است. پروتکل الحاقی صفحه ۲۳۸ می‌گوییم صحت ندارد. پس کار بازپرسی دادستان‌ها تمام شد. حالا قبل از اینکه وکیلان مدافع حمید نوری شروع بکنند، آیا برویم برای ناهار یا ادامه بدهیم؟

وکیل حمید نوری: من به یک ۳۰ دقیقه وقت نیاز دارم برای بررسی. ما می‌توانیم از ۱۲:۳۰ شروع کنیم.

در این زمان وکیلان مشاور هم اعلام کردند که آنها هم سوالاتی از متهم دارند.

حمید نوری: «کنت [منظور کنت لوییس، وکیل مشاور سازمان مجاهدین خلق است] از همه مهم‌تر است آقا…
(صدای خنده)»

در ادامه جلسه قاضی درباره چگونگی ادامه دادرسی صحبت کرد و بعد فرصت سوال کردن را به کنت لوییس داد. او پرسید: «در‌ این لیست تلفن، کلمه محافظ آمده. در ترجمه آمده کسی که حفاظت می‌کند. اما موکلان من می‌گویند این ترجمه دقیق نیست و همان “بادی گارد” (محافظ جان) است. درست است؟»

حمید نوری: «ما‌ در ایران به آن نمی‌گوییم بادی‌گارد. محافظ می‌گوییم که همان کار را می‌کند. ببخشید آقای کنت! یادم رفت خدمت شما سلام عرض کنم…»

(خنده کنت لوییس)

در ادامه کنت لوئیس خطاب به حمید نوری گفت: ممنون. سلام کردی…

حمید نوری: الان نگفتم.

کنت لوییس: بسیار خوب! حالا چرا نوشتی محافظ؟ این افراد محافظ هستند؟

حمید نوری: «بله! من هرچه نوشته‌ام درست است.»

لوییس: یعنی مثلا اینجا که نوشته‌ای مقیسه، در صفحه ۱۴، یک عالم اسم است که همه محافظ هستند. این طور است؟
حمید نوری: بله!
کنت لوئیس: چرا شما باید شماره تلفن محافظ‌های مقیسه را داشته باشید؟

حمید نوری: «چون محافظ‌های مقیسه هستند. محافظ‌هایِ رئیس قدیم من هستند. من با آقای مقیسه در این ۳۶ سال ارتباط داشتم. بعد از اینکه دادستان تهران، سید اسدالله لاجوردی و سپهبد علی صیاد شیرازی را ۲۰ سال پیش ترور کردند و به شهادت رساندند، بعد جمهوری اسلامی…»

کنت لوییس: سوال من این است که چرا شما باید شماره تلفن این محافظان را داشته باشید. همین!

حمید نوری: «گفتم بله دیگر… حالا چرا محافظ‌ها را نوشتم؟ چون برای ایشان محافظ گذاشتند که ترورش نکنند. بعد ایشان که می‌آمد مراسم من…»

کنت لوئیس: نوری من این طور فهمیدم که تو با رئیس سابقت در ارتباط بودی اما نفهمیدم که چرا باید با محافظان رئیس سابقت ارتباط مستقیم داشته باشی؟

حمید نوری: «شماره ایشان را ندارم. من شماره آقای ناصریان (مقیسه) و رئیس عزیزم را ندارم. شماره مستقیم ایشان را ندارم. من منتظر این سوال شما هستم. تلفن موبایلش را ندارم. به من نداده و نمی‌دهد. چرا نمی‌دهد؟ اجازه بدهید! چون من تلفنش را به همه می‌دادم. او فهمید من تلفنش را به دیگران می‌دهم، دو خط موبایلش را برداشت عوض کرد و دیگر به من نداد. با محافظانش که می‌آمد من تلفن محافظانش را می‌گرفتم. من از او زرنگ‌تر بودم.»

کنت لوییس: چند جا نوشته محافظ اما بعضی جاها هم ننوشته محافظ مقیسه. این‌ها را برای چی داشتید؟

حمید نوری: «یک مثال بزنید کدام صفحه؟»

کنت لوییس: مثلا در صفحه ۱۷. یک شماره هست که نوشته شده محافظ نیری سیف.»

حمید نوری: «روی مقیسه بودی رفتی روی نیری؟»

کنت لوئیس: من می‌پرسم چرا شماره محافظان افراد دیگر غیر از مقیسه را داشتی و چرا نام دیگری به آنها دادی؟ (ترجمه مترجم)

حمید نوری: «خب چون آنها محافظ نیری بودند. محافظ نیری را بنویسم محافظ مقیسه؟ برگرد به همان مقیسه تا توضیح بدهم.»

کنت لوییس: سوال من درباره مقیسه تمام شد. آن را فهمیدم. سوال من این است که چرا شماره این افراد محافظ را داشتید؟

حمید نوری: «بله خب دارم دیگر. سوال شما را فهمیدم. آقای نیری دو خط موبایل دارد. نباید بگویم اما می‌گویم. ۰۹۱۲۱۱۱، چهار عدد بعدی‌اش را نمی‌گویم. یک ایرانسل هم دارد. یک‌سره هم صحبت می‌کند اما هیچ موقع شماره‌هایش را به من نداد. من هم خیلی آدم باکلاسی هستم. هیچ موقع به او نگفتم که حاج آقا شماره‌ات را به من بده! هر موقع می‌آمد مراسم‌های من؛ من آدم زرنگی هستم، شماره تلفن محافظ‌هایش را می‌گرفتم اما حاج آقا نیری هیچ‌وقت شماره‌هایش را به من نداد. دو شماره موبایل دارد و شبانه‌روز هم با اوست. چون به من نداد و من هم از او نخواستم، من الان مقصرم؟! برگردم ایران شماره‌اش را به زور از او می‌گیرم. حالا شما می‌گویی چرا شماره محافظ‌هایش را داشتم؟ چون احتمال ترور توسط تروریست‌ها هست، ایشان همیشه با محافظ‌هایش این‌طرف و آن‌طرف می‌رود و من هم شماره محافظ‌هایش را می‌گیرم.»

کنت لوییس: بعضی جاها هم نوشته‌اید قوه. قوه منظورتان قوه قضاییه است دیگر؟

حمید نوری: «الان توضیح می‌دهم. دو قوه داریم. یک قوه داریم که برای باتری می‌گویند. سوال شما را می‌دانم اما با فرهنگ ایران هم آشنا بشوید! یک قوه هم داریم: قوه قضاییه. ایشان همکاران زندان اوین من بودند و هر کس هر جا برود…»

کنت لوییس: نیازی نیست که شما من را یا دادگاه را با فرهنگ ایران آشنا کنید. این قوه که می‌گویید هم مجریه است هم مقننه و هم قضاییه. من این‌ها را بلدم. شما چه منظوری داشتید؟ آیا این قوه که نوشته‌اید مربوط به قوه قضاییه است؟ من خودم فرض را بر این می‌گذارم که چون شما سر و کارتان با قوه قضاییه بوده، اینجا منظورتان قوه قضاییه است.

حمید نوری: «کدام صفحه است این؟ که من بدانم کدام قوه است چون ما سه قوه داریم.»

کنت لوییس: صفحه ۲۱ مثلا.

حمید نوری: «عالی! ببین ما هم قوه مقننه داریم، هم قوه مجریه داریم و هم قوه قضاییه داریم…»

لوییس: حاج حسن رحیمی، قوه، مثلا.

حمید نوری: «خودم دارم همین را توضیح می‌دهم. ایشان از همکاران زندان اوین ما بوده که حدود ۲۰ سال است رفته به قوه قضاییه اما الان بازنشسته شده و در خانه پیش زنش است. حالا چرا من نوشته‌ام قوه؟ چون این شماره‌ها را قدیم سیو کردم.»

کنت لوییس: باشد، پس قوه قضاییه بود. ادامه بدهیم.

حمید نوری: «حتما ادامه بدهید.»

کنت لوئیس: بسیار خوب! بعد در لیست تماس‌ها شما یک حاج محمود دارید. فکر می‌کنم صفحه ۲۲ بود. این حاج محمود یک شماره ایران دارد و یک شماره انگلیس. این داستانش چیست؟

حمید نوری: «جرم است اگر دو خط و شماره داشته باشد؟»

کنت لوییس: من از شما سوال می‌کنم. یک نفر یک شماره در ایران دارد و یکی در انگلستان. جریانش چیست؟

حمید نوری: «چون یک بار رفته بوده انگلستان و با شماره‌ای که از آنجا گرفته بود به من زنگ زد. من هم هر کس که زنگ بزند، شماره‌اش را سیو می‌کنم. من خیلی در این چیزها آدم عجیبی هستم. مطمئن باش از اینجا هم که خارج می‌شوم شماره تلفن همه شما وکلا، پلیس‌ها، دادستان‌ها و کل هیأت دادگاه را خواهم داشت. اصلا شک نکنید شما! مخصوصا تلفن آقای کنت لوییس.»

کنت لوییس: سوال من این است که این حاج محمود آیا همان دادیار در زندان رجایی‌شهر یا گوهردشت در سال ۶۶ نبوده است؟

حمید نوری: «نخیر! خیر! بگذارید من به شما بگویم. حاج محمود، یکی از دوستان خوب من و از همکاران من در زندان اوین بود. فقط اوین. من این‌قدر خوشحالم که سند آزادی من همین پروتکل ۱۶ است که خانم دادستان داده. من دو سال و نیم است که منتظر این هستم. حالا بعدا در جوابی که وکلا از من بپرسند، من توضیح می‌دهم و می‌بینید که چه اتفاق‌های خوبی را برایتان تعریف می‌کنم. سوال بعدی!»

کنت لوییس: من جوابم را نگرفتم. بالاخره اوین بود کجا بود؟

حمید نوری: «من مدام جوابت را می‌دهم شما می‌گویی ندادی؟! گفتم از پرسنل زندانِ اوین بود. اوین را چه بگویم؟ اسم دیگری ندارد. اوین! گفتم دیگر همکار من در زندان اوین بود.»

کنت لوییس: طبق این داده‌ها که از موبایل شما استخراج شده، شما روز قبل از مسافرتتان به جزیره کیش رفته بودید. درست است؟

حمید نوری: آقای کنت لوییس…

کنت لوئیس: بله یا نه؟ جواب بده آقا!

حمید نوری: «نه! مگر شما پرونده را نمی‌خوانید؟ ای خدا! آقای قاضی من می‌گویم جمعه تهران بودم دارد من را می‌برد کیش!»

قاضی: جوابتان نه است. تمام شد! سوال بعدی را بفرمایید.

حمید نوری: «نه! نبودم. زبانم روزه است. به خدا نبوده‌ام آقای کنت!»

کنت لوییس: بسیار خوب! شما‌ در تهران بوده‌اید. پس شما مقیسه را شب قبل از اینکه به سوئد بیایید در تهران ملاقات کردید؟

حمید نوری: نخیر!

کنت لوییس: کجا او را ملاقات کردید؟

حمید نوری: «ملاقات نکردم. صحبت کردیم.»

کنت لوییس: شما قبلا گفتید صدا و فایلی که منتشر شده درست است و آن را تأیید کردید.

حمید نوری: بله!

کنت لوییس: آنجا مقیسه می‌گوید که حمید نوری را روز قبل از سفرش به سوئد دیده و با او صحبت کرده. یعنی هشتم با شما صحبت کرده. حالا سوال من این است که مقیسه را کجا دیدید؟

حمید نوری: «شما سوال‌ها را دارید اشتباه می‌کنید و یک چیزی را اشتباه می‌گویید. من آن را توضیح بدهم اول. …”ونتا لیته” (به سوئدی: کمی صبر کن!) آقای مقیسه گفته من را ملاقات کرده. شماره‌اش را که داری، به او زنگ بزن و بپرس! من که خودم اینجا حی و حاضرم. من صحبت‌ و مکالمه‌مان را تأیید کردم. اگر شما صدای من را آوردی که گفته باشم روز جمعه، باز هم من اینجا تسلیم می‌شوم. گفتم بله، ما صحبت کردیم. داستان را برای او گفتم. دیگر چون قبلا تعریف کردم توضیح نمی‌دهم. آقای کنت لوییس من خیلی حواسم جمع است. من چون در‌وغ نمی‌گویم اصلا نمی‌ترسم. من ۳۴ جلسه بازجویی داشتم.»

کنت لوییس: یعنی می‌گویی رئیس سابق تو، مقیسه، در این فایل صوتی دروغ می‌گوید؟

حمید نوری: «نخیر! شما دروغ می‌گویید. همیشه شما دروغ می‌گویید. آن مکالمه تلفنی تکه‌تکه است. من نظرم را گفته‌ام. آن مکالمه را ساخته‌اند. صدای ایشان هست. تکه‌تکه چسبانده‌اند به هم. این از هنرهای موکلین شماست. شما اگر دفاعیات من را گوش کرده بودید، این سوال را نمی‌کردید. گوش ندادی دفاعیات من را. ببین چقدر با جرأت حرف می‌زنم!»

کنت لوییس: به هر حال در لیست اسامی تلفن تو، با وجودِ اینکه خیلی‌هایشان را هم شب قبل از اینکه به سفر بیایی پاک کرده‌ای -حالا چه پاک شده‌ها و چه پاک نشده‌ها- هنوز که هنوز است اسامی کسانی است که سمت‌های بالایی دارند. نه در هر جایی بلکه در دادگاه‌ها، زندان‌ها، وکلا…

حمید نوری: «مثلا؟ یکی‌اش را بفرمایید. اینجا دادگاه است. روی هوا حرف نزن! با سند حرف بزن!»

کنت لوییس: حمید نوری خودت لیست را ببین! بازی نکن با ما!

حمید نوری: «همه‌شان را پاک کرده‌ام دیگر.»

کنت لوئیس: زندان، زندان، زندان… اینجا نیری هست، مقیسه هست، یک عالم آدم هست. تو لیست را دیده‌ای ما هم دیده‌ایم. بازی نکن با ما!

حمید نوری: «زندان اوین بودند دیگر. همه‌شان زندان اوین بودند.»

کنت لوئیس: به سوال من جواب بده. جواب می‌تواند بله باشد می‌تواند نه باشد.

حمید نوری: «جواب دادم دیگر! گفتم که چون در زندان اوین همکار من بوده‌اند اسمشان را نوشته‌ام دیگر. حالا چرا مقام دارند؟ خب چون ۴۰ سال است در سیستم هستند. من فقط آمده‌ام بیرون. من هم اگر در سیستم می‌ماندم الان حتما یا وزیر بودم یا معاون وزیر. من آمدم بیرون.»

قاضی: جوابش به سوال منفی‌ست دیگر. یعنی شما خودتان برای سیستم دادگستری کار نمی‌کردید؟

حمید_نوری: «از سال ۷۲ به بعد، نخیر!»

کنت لوئیس: (با خشم) من دیگر سوالی از حمید نوری ندارم.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

با پایان سوالات کنت لوئیس، قاضی توماس ساندر از گیتا هدینگ ویبری پرسید که آیا سوالی از متهم دارد یا نه که او پاسخ منفی داد. سپس بنکت هسلبری اعلام کرد که سوالاتی از حمید نوری دارد. او با اجازه رئیس دادگاه از نوری پرسید: «آیا وقتی شما به سوئد آمدید هرش و همسرش با هم زندگی می‌کردند؟»

حمید نوری: نخیر!

بنکت هسلبری: پس شما قرار بود چه کسی را ببینید؟

حمید نوری: هرش را.

بنکت هسلبری: پس نمی‌خواستید این فردی را که می‌گویند دختر خوانده شماست ببینید؟

حمید نوری: «حتما او را هم می‌دیدم. بله! حتما می‌دیدمش چون اصلا قرار ما این بود که من بیایم مسافرت…»

بنکت هسلبری: کجا قرار مستقر بشوید و بمانید پس؟

حمید نوری: «خانه هرش. بگذار من توضیح بدهیم دیگر…»

بنکت هسلبری: نه! من جواب سوالم را گرفتم. گفتید هرش وارد تلفن شما می‌شده. یعنی هرش کد تلفن شما را داشت؟ به آن دسترسی داشت؟

حمید نوری: «موبایل من کد نداشته. من موبایلم تصویری بود، چه می‌گویند، لمسی؟ تاچ بود. بعد مهمان هرش که بودم، او موبایلم را‌ یک‌سره برمی‌داشت. خانه‌شان که بودم، … آقای قاضی رمز موبایل من یک اِل بود؛ اِل برعکس. تا این را می‌زدی باز می‌شد. اصلا بیشتر از اینکه موبایل دست من باشد دست هرش بود. آقای قاضی اجازه بدهید من در دو دقیقه این داستان را بگویم. فقط باید شما اجازه بدهید.»

قاضی ساندر: برای گفتن چه چیزی؟

حمید نوری: «همین که هرش چطور وارد موبایل من می‌شد، رمز موبایل من را داشت و آن را باز می‌کرد و اینکه چه کارهایی با موبایل من کرده. من خواستم در دفاعیه‌ام بگویم فرصت نشد.»

قاضی ساندر: باشد، اجازه می‌دهیم. بگو!

حمید نوری: «ای خدا نگهدارت باشد! آقای قاضی من سال ۲۰۱۷ که مهمان ایشان بودم یک شب خواب بودم. شب در خواب و بیداری دیدم که اتاق روشن است. من و هرش با هم در هال می‌خوابیدیم و خانمش و بچه‌اش با هم در اتاق می‌خوابیدند؛ خانم سابقش. بعد هرش قبلا موبایل من را دیده بود، می‌گرفت با موبایل من زنگ می‌زد. بعد من نصفه‌شب از خواب بیدار شدم که چرا اتاق روشن است؟ بعد دیدم که هرش‌ دارد با موبایل من ور می‌رود. گفتم چیست هرش؟ من به او می‌گفتم آرین. گفت هیچی حاجی تاریک بود من موبایل خودم را پیدا نکردم می‌خواستم بروم دست‌شویی. بعد من هم آدم ساده، موبایل را گرفتم انداختم آن‌ور. بعد از آن هم هی می‌گفت موبایل نیاورده یا شارژ ندارد، هی می‌گرفت موبایل من را و زنگ می‌زد. آقای قاضی من رفتم ایران دیدم یک سری دختر به من زنگ می‌زنند. این را تا الان نگفتم. یکی‌شان مهماندار هواپیما بود. آرین یک‌سره با موبایل من به این دختر زنگ می‌زد. من می‌گفتم چرا با موبایل خودت زنگ نمی‌زنی؟ اسم زن سابقش را می‌گفت و می‌گفت که او مدام موبایلش را چک می‌کند. بعد این خانم خیلی در ایران به من زنگ می‌زد. برنامه داشتند برای من. هی می‌گفت حاج آقا من یک کاری دارم و باید شما را از نزدیک ببینم. اما من این کار را نکردم. فهمیدم کار هرش است. برای من برنامه داشتند. بازش نمی‌کنم. اگر آقای قاضی به من اجازه داد و گفت که نوری دو سه مورد دیگر بگو، آن‌وقت من خواهم گفت. نمی‌خواهم سوءاستفاده کنم و چون قاضی به من اجازه داده، زیاد حرف بزنم. و جواب ایشان این است که بله، هرش رمز من را‌ داشت چون با موبایل من از خود من عکس می‌گرفت. رمز من هم یک ال بود آقای قاضی، ببینید! این‌طور. بعد من مهمانش بودم. آقای قاضی من خانه شما هم بیایم می‌توانید موبایلم را بگیرید و زنگ بزنید. کاری ندارد! مرسی آقای بنکت! سوال بعدی لطفا.»

قاضی: بفرمایید بنکت هسلبری!

هسلبری، وکیل مشاور، در ادامه درباره حاج حسن رحیمی سوال کرد و از حمید نوری پرسید: «می‌دانی که اسم این شخص در دادگاه آورده شده؟»

حمید نوری در پاسخ به این گروه از سوالات وکیل مشاور، بنکت هسلبری گفت:

«نخیر! این او نیست. آقای بنکت هر چه من می‌گویم سند رسمی است. به آن استناد کنید! آنهایی را که شک دارم می‌گویم شک دارم. آنهایی را که ۱۰۰درصد می‌گویم، ۱۰۰درصد درست است. آقای بنکت نچرخ! من این پرونده را حفظم. نگاه کن! یک رحیمی‌ است که اسمش آمده... سوال شما را می‌دانم. یکی از شاهدها گفت که رحیمی بازجویش بوده و بعد در دوران این داستان ساختگی، او را در کریدور دیده است. آن داستان را کلا بگذار کنار آقای بنکت چون کلا ساختگی و دروغ است. این حسن رحیمی را بگذار بگویم که کیست؟»

قاضی: این حاج حسن رحیمی را گفت که همکارش در اوین بوده. سوال دیگری دارید بنکت هسلبری؟

حمید نوری: بگذار من بگویم چه کاره بوده آقای قاضی؟

قاضی ساندر: سوال شما چیست بنکت هسلبری؟ می‌خواهد این را بداند که چه کاره بود؟ بسیار خوب

حمید نوری: «خیلی سوال خوبی‌ است. تازه دادگاه دارد وارد یک کارِ تخصصی می‌شود. من هر چه اسم دارم، از روز اول هم گفتم همه اوین! همه شما دارید به من کمک می‌کنید. این حسن رحیمی آن زمان در روابط عمومی زندان اوین بود. پدرش حاج آقای رحیمی بود که راننده مینی‌بوس ما بود. فوت کرده. الهی خدا رحمتش کند. ایشان بعدا درس خواند، مثل من بی‌سواد نماند، روزبه‌روز درجات عالی را کسب کرد، بعد رفت در قوه قضاییه، در روابط عمومی قوه قضاییه بود. حالا چرا من دارم توضیح می‌دهم آقای قاضی؟ چون اسم این بنده‌های خدا پخش شده. دیگر بگذار من هم بگویم دیگر. من از چه بترسم؟! آبی که نباید ریخته می‌شد ریخته شده دیگر. من هم اطلاعات همه همکارانم را دیگر می‌دهم. از هیچ چیزی هم نمی‌ترسم. حالا جواب شما در یک جمله: این رحیمی آن رحیمی نیست. اصلا آن رحیمی هم ساختگی است. اما این رحیمی واقعی است. حالا روی صحبت‌های من آقای بنکت از اینجا که رفتی بنشین و فکر کن تازه! فقط شما ببین من چقدر با جرأت دارم حرف می‌زنم. چون راست می‌گویم. چون دروغ نمی‌گویم، نمی‌ترسم.»

قاضی: ادامه بدهید بنکت هسلبری. سوال دیگری دارید؟

بنکت هسلبری: اسامی‌ای که شما حذف کرده‌اید نام‌هایی بوده‌اند در ارتباط با زندان و قوه قضاییه و دادگستری و…

حمید نوری: «نخیر! شماره‌های دیگری را هم پاک کردم.»

بنکت هسلبری: اما چرا اسامی دیگر را پاک نکردی؟ مثلا نوشته‌ای شرکت برق، بازی یا… خب هرش می‌توانست به این‌ها هم زنگ بزند و اذیت بکند. چرا این‌ها را انتخاب کردی؟

حمید نوری: «آقای بنکت! از ایران شما اصلا اطلاعی ندارید. این‌قدر دوست داشتم شما اطلاعاتت را زیاد می‌کردی در مورد ایران، بعد سوال می‌کردی. خب هرش به اداره برق زنگ بزند چه بگوید؟! شماره اداره برق در همه تقویم‌ها و لیست‌های تلفن در ایران هست. همه چیز…»

قاضی: یک لحظه! من فکر می‌کنم این سوال را قبلا حمید نوری جواب داده. دادستان‌ها پرسیدند و او جواب داد. بگذارید ببینم سوال دیگری هم هست.

بنکت هسلبری: یک سوال دیگر هم دارم.

حمید نوری: «آقای قاضی مهم بود!»

قاضی ساندر: نه دیگر! قبلا جواب دادید به این سوال.

حمید نوری: «می‌پرسد چرا اداره برق را پاک نکردی! من اداره برق را برای چه پاک کنم.»

قاضی: بسیار خوب! شما جواب این سوال را دادید. برویم جلو و ادامه بدهیم.

بنکت هسلبری: در صحفه ۳۳ یک اسمی هست به نام حاج قاسم کرج. این کیست؟

حمید نوری: «یکی از دوستان من در کرج است. صفحه چند؟»

بنکت هسلبری: ۳۳، اسم سوم. به من اطلاع داده‌اند که این رئیس سابق تو در زندان گوهردشت بوده.

حمید نوری: «اجازه بدهید. چرا من را قطع کردید؟ من خودم توضیح می‌دهم. دارم می‌گویم. صبر کن! می‌گویم یکی از دوستان من در کرج، حوصله کن شما! ایشان یک مدت رئیس زندان رجایی‌شهر بود. حوصله کن آقای بنکت! سوال از شما، جواب از من. اما کی؟ همین حدود ۱۰ سال تا ۲۰ سال پیش؛ نه زمان آن داستان ساختگی. آن موقع خانه‌شان بود و داشت شیر می‌خورد تازه. بعدش رفت در شهر کرج شد عضو شورای شهر کرج. این اسم در آن زمان این داستانِ ساختگی این دوستان، اصلا در آن زندان نبوده. و در دفاعیه قبلی‌ام آقای توماس ساندر بسیار عزیز و مهربان، گفتم اسم رئیس زندانی هست که شما آن را نگفته‌اید هنوز. دفاعیه قبلی من شما از من سوال کردی. گفتی حمید نوری چهار اسم رئیس زندان در موبایلت هست. گفتم بله! ۳۰ تا رئیس زندان داشتیم. یکی از آنها را ننوشتید شما و نمی‌دانید. حالا در این دادگاه من یک راز دیگر را می‌گویم. غیر از حاج قاسم، دو سه اسم دیگر هست که رئیس زندان بودند اما من ننوشتم. چرا؟ زندان اوین ۳۰ رئیس داشته، زندان رجایی‌شهر ۲۰ تا داشته، قزلحصار ۱۰ تا داشته. خب من از این تعداد که ۱۰ سال کار کردند شماره ۱۰ تایشان را دارم…»

قاضی: سوال دیگری دارید بنکت هسلبری؟

بنکت هسلبری: یک سوال دارم که جوابش کوتاه است. من اسم رحیمی را آوردم که امیرحسین اطیابی درباره‌اش صحبت کرده بود. او گفته بود که وقتی به توالت رفته بوده، صدای رحیمی را شنیده که از اعدام کسی گفته و او رحیمی را در اوین دیده بوده. او کاملا مطمئن است این رحیمی که تو در تلفنت نوشته‌ای همان رحیمی است و من هم مطمئنم تقریبا. آیا تو می‌گویی غلط است این مسأله؟

حمید نوری: «غلط چیست؟! اصلا کل داستان دروغ است. من حمید نوری، معروف به حمید عباسی، اگر شما ثابت کردید این رحیمی ساختگی آن حاج حسن رحیمی است، تمام اتهامات را می‌پذیرم؛ حتی می‌پذیرم که مسبب اصلی جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم هم من بودم! این رحیمی آن رحیمی نیست. اگر شما این را ثابت کردی، هرچه خواستی بگو. در زندان اوین تشابه اسمی زیاد داشتیم. من که در دفاعیه‌ام گفته‌ام. حداقل پنج اسم عباسی من می‌شناختم. شاید تا حدود ۲۰ یا حتی بیشتر عباسی در زندان اوین در آن زمان داشتیم. خیلی ممنون آقای بنکت که اجازه دادید من توضیح بدهم. از رئیس هم تشکر می‌کنم.»

کنت لوئیس: من یک سوال یادم رفت بپرسم!

قاضی: بفرمایید بپرسید.

حمید نوری: خدا را شکر!

کنت لوئیس: در لیست تلفن شما نام حاج امیررضا سبزعلی آمده. حاج پروانه هم هست. می‌شود در مورد این اسامی توضیح بدهید؟

حمید نوری: صفحه؟ با من مستند باید حرف بزنید.

کنت لوئیس: صفحه ۲۰، تقریبا اواخر صفحه.

حمید نوری: «بله بله… سوال‌تان چیست؟ بگویید تا من جواب بدهم.»

کنت لوئیس: حاج امیر رضا سبزعلی کیست؟ همین‌طور حاج پروانه؟ حالا با اولی شروع کنیم.

(قطع صدا) حمید نوری: «حاج امیر دو … این سلیقه شخصی من است که اسامی را چطور سیو (ذخیره) کنم. این برادر من است که خدا نگهدارش باشد. دو که می‌زنم یعنی مال حاج امیر است. دوست حاج امیر است. این رضا سبزعلی یک آشپزخانه دارد؛ آشپزخانه غذاهای آماده که می‌دهد بیرون. این داداش من هم پیش این کار می‌کند. کار می‌کرد. قبل از اینکه بیایم. حالا من این‌طوری نوشتم چون رضا سبزعلی را زیاد ارتباط ندارم؛ بدانم دوست حاج امیر است. حالا من زندگی‌نامه‌اش را هم گفتم. اما در زندان کار نمی‌کند.» (قطع صدای دادگاه)

در ادامه این جلسه دادگاه حمید نوری و بازپرسی از او به عنوان متهم، وکیلان مدافع به طرح سوال پرداختند. حمید نوری در‌ جواب سوالات درباره تلفن همراهش و پروتکل ۱۶ ارائه شده از سوی دادستان و یک پروتکل دیگر (آر-یک) در جواب وکیلش گفت: «…به نظرم که نه، دقیق می‌گویم. عذر می‌خواهم. یادم رفت نام خدا را بیاورم. امروز بعدازظهر می‌گویم به نام خداوند مهربان. طبق لیست‌هایی که خانم دادستان در آر-یک داده و من همه را جمع کردم، کلا شده ۱۰ اسم که از افرادی بوده‌اند که در زندان رجایی‌شهر (گوهردشت) بوده‌اند.»

وکیل مدافع حمید نوری گفته‌های متهم را با اسناد مطابقت داد و نوری در یک مورد گفت: «محمود موتوری، رجایی‌شهر، اوین. نه محمود موتور!»

وکیل نوری تطابق دادن اسامی افراد مرتبط با زندان گوهردشت در موبایل حمید نوری را ادامه داد و نوری در جواب به سوالات وکیلش گفت:

«موبایل من که الان دست خودم نیست. دست خانم دادستان است اما چون همه شماره‌های من را تخلیه کرده‌اند، بله! این یک اسم هم هست و جمعا می‌شود ۱۰ نفر. من به نظر جواب نمی‌دهم و قطعی جواب می‌دهم که نام ۱۰ نفر در ارتباط با زندان رجایی‌شهر در تلفن موبایل من ثبت شده است. در تمام این پرونده نام هیچ یک از این ۱۰ نفر نیامده است. فقط یک توضیح بدهم: این‌ها ۴۰ کتاب است. ۵۰ کتاب دیگر را خوانده‌ام و تحویل داده‌ام. ۳۰ کتاب را خانم دادستان ریخته در آی‌پد من. ۱۰ تا هم در این لپ‌تاپ من است. ۱۰۰ کتاب در این رابطه نوشته شده و من همه را مطالعه کرده‌ام؛ غیر از بازجویی‌ها. ۸۰ هزار برگه بازجویی به من دادند. و برگه‌های دیگر. اسم این ۱۰ نفر در هیچ جا نیستش.»

وکیل مدافع حمید نوری: یادت می‌آید در دفترچه موبایلت چند اسم ذخیره بود؟ بگذار من ببینم در پروتکل‌ها ثبت شده؟ اینجا آمده که در مجموع هفت هزار و ۲۹۱ شماره و فرد تماس در گوشی شما بوده. از این عدد شما ۲۵۲ شماره را حذف کرده‌اید. یعنی شما هفت هزار و خرده‌ای شماره و آدم در گوشی‌تان داشتید؟

حمید نوری: «من خبر ندارم اما کاری که خانم دادستان و آی‌تی و پلیس کرده‌اند قبول دارم و به ایشان اعتماد دارم. قبول دارم…. هفت هزار و ۲۹۱ شماره.»

وکیل مدافع حمید نوری: و از این تعداد، ۱۰ شماره مربوط به زندان رجایی‌شهر است.

حمید نوری: «طبق مدارکی که خانم دادستان ارائه داده‌اند، بله. احتمال قوی هم همین است و دیگر چیزی نیست. اگر بود رو می‌کردند، نیست.»

وکیل مدافع حمید نوری: این مورد که می‌پرسم هم صحبتش شده اما می‌خواهم واضح‌تر شود. شما در مورد ترجمه‌های کتبی به مشکلاتی اشاره کرده بودی. فکر می‌کنم بنکت هسلبری بود شاید که یک سوالی کرد و اشاره کرد به نام رئیسی. درباره این رئیسی که اینجا آمده توضیح می‌دهی؟

حمید نوری در پاسخ به این سوال وکیل مدافع خود گفت:

«روزی که این را به من نشان دادند، من چشمانم نمی‌دید و همین الان هم نمی‌بیند. دو سال‌ و نیم است که هیچ‌کس نتوانسته من را نزد چشم‌پزشک بفرستد. آن روز متوجه نشدم. چهار گزینه احتمالی را گفتم. من ندیده بودم این را. شبش رفتم سلول، لپ‌تاپ را باز کردم، فکر کردم، دیدم بله، عطا رئیسی دوستم است. از همان شب من به شما دو تا وکیل گفتم بگذارید من این را زودتر بگویم اما گوش ندادید. حالا موضوعش چیست؟ خیلی خلاصه می‌گویم. همه این‌ها کار خداست. عطا رئیسی هم از بچه‌های زندان اوین است. همه‌اش اوین. صفحه ۴۷، آر یک. حالا عطا رئیسی کیست؟ خدایا ممنونت هستم. پسر خواهر شهید محمد کچویی رحمةالله علیه، رئیس زندان اوین. او رئیس زندان اوین بود. ترور شد در داخل زندان اوین در تاریخ هشتم تیر ماه سال ۱۳۶۰ توسط تروریست‌ها. این پسر خواهر اوست که در زندان کار می‌کرد. مثل من پاسدار بند بود. ۴۰ سال می‌شود با هم ارتباط داریم. وضعش خوب است، شرکت دارد، دوستان خوبی دارد. بعد من در دفاعیه‌ام گفته‌ام روابط عمومی‌ام خیلی بالاست. بعد من یک دوستی دارم به نام…»

وکیل مدافع حمید نوری در ادامه سوال دیگری از نوری پرسید که بر اساس آن به نظر رسید “اطلاع، رئیسی، اوین” به غلط جای عطا رئیسی استفاده شده. وکیل نوری در ادامه پرسید: «این شخص که الان رئیس جمهوری ایران نیست؟»

حمید نوری: «نخیر اما خیلی دوست داشتم که شماره ایشان را هم داشته باشم. هفت هزار و ۲۹۱ اسم تخلیه شده اما نامی از حضرت آیت‌الله ابراهیم رئیسی، رئیس جمهوری ایران نیست.»

وکیل نوری: آیا از اسامی مطرح شده در دادگاه از جمله عرب، اشراقی، لشکری و…، نامی در تلفن شما هست؟

حمید نوری: «خدا الهی نگهدار شما دو تا وکیل هم باشد. من تمام این اسامی را جمع کردم؛ در ۸۵ بازجویی، در ۱۰۰ کتاب، ۵۰ تا ۸۰ هزار ورق بازجویی که خانم دادستان به من داده و…، ۴۰ پاسدار را من اسم نوشته‌ام که نام برده‌اند اما به لطف و عنایت این پروردگار هیچ‌کدام اسمشان در میان هفت هزار و ۲۹۱ تماس و نام موجود در موبایل من، حمید نوری (حمید عباسی) پیدا نشده است.»

پس از موضوع تلفن، وکیل مدافع حمید_ نوری گفت که چهار سوال دیگر‌ از او دارد و خواهش کرد که به سوالات کوتاه جواب بدهد: «ما اینجا شنیدیم اشخاصی آمدند گفتند این همان حمید عباسی بوده. آنها از قد این شخص هم گفتند. شما قدتان چقدر است؟»

حمید نوری: «الان را می‌گویی یا کی را می‌گویی؟» 

وکیل مدافع حمید نوری: هم الان و هم آن موقع.


حمید نوری: «الان باید ۱۷۷ تا ۱۷۸ باشم. آن موقع به نظرم ۱۸۰ بودم چون می‌گویند یک مرد هر ۱۰ سال یک سانت کوتاه می‌شود. من این‌طور شنیدم.»

وکیل مدافع حمید نوری: گفتی آن موقع قدت ۱۸۰ بوده، منظورت دهه ۶۰ است دیگر؟

حمید نوری» بله!
وکیل مدافع حمید نوری: و تو گفتی که در دهه ۶۰ در زندان اوین کار می‌کردی اما هرگز نه به عنوان یک دادیار بلکه به عنوان یک کارمند. و گفتی روسای مختلفی داشتی که آنها در اوین دادیار بودند. در مورد لباس و یونیفرم هم در این پرونده صحبت شده. لباس شخصی و لباس آخوندی و از این جور موارد. با توجه به تمام این موارد، طبق تجربه تو، لباس دادیارها چطوری بود؟ آیا دادیارها لباس‌شان مثل پاسدارها بود یا متفاوت بود؟

حمید نوری: «فقط در زندان اوین و دیگر زندان‌های تهران، فقط نگهبان‌های زندان لباس‌های سبز پاسداری می‌پوشیدند. دقیقا همین رنگ که من الان به تن دارم. من از قصد مدلم را عوض کردم. فقط نگهبان‌ها که به آنها می‌گفتند پاسدار. آن هم فقط در درون زندان. بقیه پرسنل، تمام کارکنان، بازجوها، دادیارها… همگی لباس شخصی می‌پوشیدند. لباس‌های مختلف. دقیقا مثل همین سالن که نشسته‌ایم، عین همین‌جا لباس می‌پوشیدند. آقایان را دارم می‌گویم البته! تمام شد! هیچ‌کس لباس پاسداری نمی‌توانست بپوشد. نه اینکه نمی‌توانست. می‌توانست اما اگر می‌پوشید مسخره‌اش می‌کردند. فقط نگهبان‌های زندان، آن هم درون زندان. خارج از زندان دیگر آن لباس را نمی‌توانستند بپوشند چون این لباس خارج از زندان رسمیتی نداشت. مرسی!»


وکیل مدافع حمید نوری در ادامه گفت که دو سوال دیگر دارد و نوری گفت که قرار بوده ۱۰ سوال از او پرسیده شود. وکیل مدافع حمید نوری واکنشی به این حرف یا شوخی نوری نشان نداد و در ادامه گفت: «کنت لوییس یک نطق رئیسی را پخش کرد و بعد درباره آن از تو سوال پرسید. من می‌دانم برداشت تو این بود که به تو فرصت داده نشد همه حرفت را بزنی و به نقطه برسی. می‌دانم برای تو مهم است که آنچه می‌خواستی بگویی را به آخر برسانی. بنابراین الان این امکان را به تو می‌دهم که بسیار بسیار کوتاه درباره آن نطق رئیسی صحبت کنی و برداشت خودت را بگویی اما خیلی خیلی کوتاه حمید!»

حمید نوری در پاسخ گفت:

«مثل این می‌ماند که دست و پای آدم را ببندند و بعد بیندازند توی استخر و بگویند شنا کن! (ونتا ونتا -به سوئدی: صبر کن صبر کن) … من کوتاه جواب می‌دهم. این نوار را من در همین جلسه شنیدم و چند روز قبلش هم آقای کنت تحویل داده بودند و من گوش دادم. تا آن موقع نه دیده و نه شنیده بودمش. و باز هم آن نوار کار خداست. ۳۳ سال است در مورد این داستان جعلی، روایت‌های مختلفی گفته شده و یکی از ایرادهایی که به نظام مقدس جمهوری اسلامی و مسئولانش می‌گرفتند این بود که چرا هیچ‌کس جواب نمی‌دهد؟ بعد از ۳۰ سال، پنج سال پیش یک خبرنگار از حضرت آیت‌الله رئیسی که کاندید ریاست جمهوری بود سوال کرد که آقای رئیسی! این جریانِ اعدام‌های سال ۶۷ چیست؟ توضیح بده “بینیم”! خب این نوار را همه دیدیم و همه شنیدیم. خب حرف حمید نوری همین است دیگر. آقای رئیسی الان دیگر رئیس جمهور ایران است. یعنی حرفش یک مستند تاریخی است. در آن نوار او می‌گوید کسانی بودند که حکم اعدام داشتند، و حکم اعدام این افراد در مرجعِ بالاتر مثل‌ دیوان عالی کشور تأیید شده بوده است ولی به علتی حکم اعدامشان اجرا نشده بود. و در زندان بودند. از آقای خمینی -حضرت امام خمینی رحمةالله علیه- سوال می‌کنند ما این‌ها را چه کار کنیم. ایشان می‌گوید پرونده‌هایشان را بررسی کنید و اگر هنوز مواضعشان را قبول دارند، حکمشان را اجرا کنید. پس این داستانی که این‌ها می‌گویند آقا دو سال داشتند، سه سال داشتند، پنج سال داشتند… این‌ها همه دروغ است. خب همان حرف من است دیگر. اجازه بده الان تمامش می‌کنم. زندگی من است آقای توماس. کوتاه می‌گویم. خب ما حرف رسمی مقام دوم مملکت قدرتمند ایران را قبول کنیم یا حرفِ دشمنان ملت ایران را؟ خب یک مقام رسمی جمهوری اسلامی اظهارنظر کرد دیگر. دیگر ما‌ دنبال چه داریم می‌گردیم؟… ممنون.»


وکیل مدافع حمید نوری در ادامه و در آنچه آخرین سوالش خواند، گفت که متهم درباره کارش و نحوه عملکرد برای دادن مرخصی به زندانیان توضیح داده است اما سوال این است که آیا همه می‌توانستند از حق مرخصی استفاده کنند یا تنها گروه خاصی از زندانیان به مرخصی می‌رفتند؟

حمید نوری: الان جواب می‌دهم. قبلش یک سوال بکنم. این واقعا آخرین سوال شماست؟

وکیل نوری: بله!

حمید نوری: «بله… من کارهای مرخصی را انجام می‌دادم. در دفاعیه‌ام کاملا توضیح داده‌ام. با سه دادیار زندان کار کرده‌ام. معمولا من کارهای مرخصی را انجام می‌دادم. حالا ما به چه کسانی مرخصی می‌دادیم؟ فقط زندانیانی که تواب بودند، توبه کرده بودند و با ما همکاری می‌کردند. ما فقط به آنها مرخصی می‌دادیم. این‌ها می‌آمدند گزارش‌های بندهایشان را می‌دادند، گزارش‌های دوستانشان را می‌دادند، به ما کمک می‌کردند، ما هم به این‌ها کمک می‌کردیم و امتیازی می‌دادیم. به ایشان مرخصی می‌دادیم؛ فقط به تواب‌ها. جواب سوال شما را دادم؟»

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

وکیل مدافع حمید نوری: بله! من جوابم را گرفتم.

حمید نوری: «فقط از آن سوال قبلی یک تکه مانده. من این را توضیح بدهم. شما گفتید ۲۵۲ شماره پاک شده. آن صفحه‌اش را بگو لطفا تا جناب آقای قاضی توماس ساندر عزیز بداند کدام صفحه است… آر-یک. خیلی مسأله مهمی است. صفحه ۴۶ آر یک. آقای قاضی نگاه کنید! از این ۲۵۲ شماره‌ای هم که پاک شده، ۲۲۰‌تایش همین شماره‌هایی هستند که در پروتکل ۱۶ آمده. یعنی همه شماره‌ها را درآورده‌اند. من در سلول شبانه-روز بیکارم، می‌نشینم این‌ها را درمی‌آورم. مطمئن باشید یک کلمه حرف اشتباه نخواهم زد چون بعضی چیزها را می‌گویم شک دارم اما وقتی می‌گویم مطمئنم یعنی مطمئنم…»

در اینجا وکیل مدافع حمید نوری بار دیگر گفته‌های موکلش را با اسناد تطبیق داد و گفت: «به این ترتیب شماره‌هایی که حذف شده عملا خیلی زیاد نیست…»

حمید نوری: «این را باید از خانم دادستان سوال کنی نه از من. موبایل من در اختیار ایشان است.»

وکیل مدافع نوری: بسیار خوب! من دیگر سوالی ندارم.

حمید نوری: «آخرین موضوع! خیلی موضوع مهمی است. صبح اجازه ندادند من توضیح بدهم. ببینید آقای توماس ساندر، شماره دوستان و همکاران من همه در این پرونده اعلام شده و این کار خوبی نبود. شماره ۲۰۰ نفر از همکاران من در کل دنیا و کل کشور پخش شده…»

قاضی ساندر: شما اجازه ندارید صحبت آزاد داشته باشید. اگر سوالی هست و می‌شود، باید به آن سوال جواب بدهید.

وکیل مدافع حمید نوری: نه! سوال ندارم اما می‌خواهم یک چیزی را در خاتمه بگویم. موکل من نسبت به منتشر شدن اطلاعات خصوصی و شماره افراد اعتراض دارد، اینکه شاکیان حواس‌شان جمع بود که اطلاعات این‌چنینی را نگویند و منتشر‌ نشود.

قاضی ساندر: این موضوع قابل طرح در اینجا نیست. اگر شکایتِ این‌چنینی دارید باید به نماینده دادگستری مراجعه کنید.

حمید نوری: «شکایت ندارم. خواستم جهت اطلاع شما بگویم.»

قاضی ساندر: به هر حال جای طرحش اینجا نبود. باید بروید جای دیگر.

قاضی قصد اعلام پایان بازپرسی را داشت که وکیل مشاور کنت لوئیس، گفت سوال دیگری دارد: «شما گفتید ۱۰ نفر از افراد تماس در تلفن شما مربوط به زندان رجایی‌شهر یا گوهردشت هستند. آیا می‌دانید از آن هفت هزار و خرده‌ای نفر چند نفر از زندان اوین هستند؟»

حمید نوری: «… منظور شما را متوجه نمی‌شوم. از آن هفت هزار و ۲۹۱ نفر... این‌ها فرق می‌کند البته. اینکه من تماس داشتم یا من شماره آنها را داشتم. این فرق می‌کند. منظور شما کدام است؟»

کنت لوییس: شما گفتید ۱۰ نفر از لیست‌تان مربوط به زندان رجایی‌شهر بوده‌اند. بگویید ۱۵ مورد هم مربوط به اوین است. شما گفتید که از سال ۱۳۶۱ تا ۱۳۷۲ در زندان اوین کار کرده‌اید. بعد فقط ۱۵ شماره از اوین دارید و ۱۰ شماره از رجایی‌شهر [که حمید نوری می‌گوید هیچ‌وقت در آنجا کار نکرده است]؟ این را چطور توضیح می‌دهید وقتی می‌گویید هیچ وقت در رجایی‌شهر کار نکرده‌اید؟

حمید نوری در پاسخ به کنت لوییس گفت: «من در این ۱۰-۱۵ سال جدید با این‌ها آشنا شده‌ام. بازجویی پلیس را بخوانید. من سال ۸۰ رفته‌ام زندان رجایی‌شهر. در سال‌های ۸۴ و ۸۵ هم چند بار رفته‌ام. این اسامی مربوط به آن ۱۰-۱۵ سال پیش است. بازجویی پلیس من را بخوانید. حالا اسامی اوین. آن اس‌ام‌اس‌ها که من برای افطاری زده‌ام و دعوت کرده‌ام همه بچه‌های اوین هستند. دیگر آنها را نمی‌نویسم اوین که! حداد اوین است. بنویسم حداد اوین؟! حداد رئیس من بوده، می‌نویسم حداد. امیر که خب خودم می‌دانم اوین بوده، خب اوین بوده. مبشری را بنویسم اوین؟ خب می‌شناسم این‌ها را. آنهایی را که از قدیم نوشته‌ام اوین، بوده. آقای نیری را مثلا پسرش را نوشته‌ام، بنویسم اوین؟ ۱۵۰ پیامک را خانم دادستان گذاشته در پروتکل آر-یک. من از سوال‌های شما خیلی خوشحال می‌شوم. چون تخصصی هستند و درست هم هستند. از صفحه ۶۳ تا صفحه ۱۰۸. ۱۵۰ مورد پیامک رفته. همه دوستان من در اوین هستند. نمی‌نویسم که دیگر اوین. حداد را بنویسم اوین؟ مقیسه را بنویسم ا‌وین؟ می‌شناسم این‌ها را قربانت. یک جواب فنی! چه سوال فنی‌ای شما کردید. اینها دیگر سلیقه من است.»

کنت لوییس: من دیگر‌ سوالی ندارم

رئیس دادگاه: عالی و ممنون. به این ترتیب ضبط صدا‌ و تصویر را متوقف می‌کنیم. بازپرسی از #حمید_نوری به پایان رسید.

این جلسه دادگاه حمید نوری در دو فایل زیر قابل شنیدن است:

بخش نخست

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

بخش دوم

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

جلسه بعدی دادگاه روز دوشنبه ۲۵ آوریل، ساعت ۱۴:۳۰ دقیقه خواهد بود و پیام اخوان، وکیل بین‌المللی به عنوان کارشناس در دادگاه حاضر خواهد شد.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • فرهاد - فرهادیان

    مثل سوسکی که به هر وسیله برای نجات خودش انجام می دهد از اینجا به اونجا می ره داستانسرائی می کند تا جوابها را موهوم بدهد اما چون حماقتش زیاد است خودش را بیشتر لو می دهد حالا اینجا چرا شعار نمی دهید ؟