سرانه بیسر و ته مطالعه در ایران
کنعان مختار- ایران در مقیاس جهانی از پایینترین سرانه مطالعه برخوردار است. آیا ایرانیان به کتاب بیعلاقه شدهاند یا ریشه این مشکل را باید در جای دیگری جست؟ در این گزارش این موضوع را با نویسندگان، خوانندگان و دستاندرکاران عرصۀ کتاب به بحث گذاشتیم.
اقتصاد کتاب و شأن نویسنده
بر اساس آمارهای رسمی خانه کتاب، میانگین قیمت کتاب در سال ۱۴۰۰، ۵۷ هزار و ۷۰۰ تومان بوده که به نسبت سال ۱۳۹۹، ۲۷ درصد افزایش داشته است. افزایش قیمت کتاب هم باعث پایین آمدن تیراژ و نشر شده و هم موجب کاهش فروش آن. قیمت کتاب چند سالیست که همراه با دیگر اقلام، روندی صعودی را طی میکند، به طوریکه میانگین بهای کتاب در بهمنماه ۱۴۰۱، ۹۰ هزار و ۶۰۰ تومان اعلام شده که به نسبت مدت مشابه سال گذشته، ۷۳ درصد افزایش یافته است. میزان انتشار نیز روندی کاهشی را تجربه میکند. براساس آمار اعلام شده، بهمن سالجاری، ۹ هزار و ۶۶۲ عنوان کتاب منتشر شده که به نسبت مدت مشابه سال گذشته ۳۵ درصد کاهش یافته است.
یک کتابفروش، قیمت بالای کتاب را از دلایل اصلی عدم گرایش ایرانیها به مطالعه عنوان میکند. او در اینباره به رادیو زمانه میگوید: «در اینجا منظورم از مطالعه، مطالعه کتابهای غیردرسی است. کتابهای درسی و کمکآموزشی هنوز مشتریهای خودش را دارد. ولی به خصوص امسال فروش خیلی پایین آمده. حتی مشتریهای دائمی هم کمتر سراغمان را میگیرند. یا اگر میآیند یک یا دو نسخه خرید میکنند. راستش قیمتها خیلی بالا رفته. قیمت بعضی از کتابها که قبلاً مشتری زیادی داشت، الان به ۳۵۰-۴۰۰ هزار تومان هم رسیده. خب، کاملاً طبیعیست که وسع خریدار نرسد. همان کتاب را دو سه نفری میخرند و میبرند کپی میکنند.»
از یکی از مشتریهای همیشگی این کتابفروشی میپرسم آیا قیمت کتاب روی خوانندههای مشتاق تأثیر دارد؟ میگوید:
بدون شک تاثیر دارد. کتاب هرچقدر هم مهم باشد، نان و آب و مسکن نمیشود! تازه آدم برای اینکه بتواند درست و حسابی مطالعه کند باید یک سرپناه و درآمدی داشته باشد که حداقل از گرسنگی تلف نشود. من خودم قبلاً هر سه چهار روز یک بار اینجا میآمدم و چندتا کتاب میگرفتم، الان سه هفته یک بار هم نمیآیم، خیلی وقتها هم بدون خرید بیرون میروم. حقیقتاً نمیتوانم بخرم. برای جبرانش پیدیاف بعضی از کتابها را رایگان دانلود میکنم.
اما یکی دیگر از مشتریهای این کتابفروشی نظر متفاوتی دارد: در نظر او از دست رفتن شأن نویسنده، دلیل عمدۀ بیرغبتی شهروندان به مطالعه است. او میگوید:
گرانی کتاب روی خرید آن تاثیر دارد و اما همیشه باعث نمیشود که آدم کتاب نخواند. این درست که قیمت کتاب بالاست ولی راههای مختلفی برای تهیه آن وجود دارد. الان سایتها و کانالهای تلگرامی زیادی رایگان پیدیاف کتابها را میگذارند، میشود آنها را خواند. هرچند لذت کتاب چاپی را ندارد، ولی درهرصورت کتاب است و میشود مطالعهاش کرد. فارغ از مشکلات اقتصادی که فرصتی برای کتاب خواندن باقی نگذاشته است، به نظر من مشکل اصلی در حکومت ریشه دارد. جمهوری اسلامی کاری کرده که ارزش کتاب و نویسنده پایین بیاید. وقتی نویسندهها ارزششان را از دست میدهند مردم هم سمتشان نمیروند. مثلاً وقتی میبینند یک نویسنده حتی نمیتواند شکم خودش را سیرکند، دیگه به حرفها و نوشتههاش هم اعتمادی ندارند. این خیلی مهم است کهشان و شخصیت نویسنده حفظ شود. در این حکومت، نویسنده یا باید مجیزهگوی نظام باشد یا باید بیشأن شود. وقتی هم آن ارزش را از دست میدهد از اثرش استقبالی نمیشود.
طبق گزارش مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۹، سرانۀ مطالعه در ماه بهطور متوسط ۸ ساعت و ۱۸ دقیقه برآورد شده که از این میزان ۶ ساعت و ۳۲ دقیقه برای مطالعه کتابهای غیردرسی است. از این میزان نیز ۲ ساعت و ۳۲ دقیقه برای مطالعه قرآن و ادعیه و ۴ ساعت برای مطالعۀ مابقی حوزهها. البته به گفتۀ برخی از کارشناسان خواندن قرآن و ادعیه نباید در متغیر سنجش سرانۀ مطالعه لحاظ شود. به گفتۀ این افراد خواندن قرآن و ادعیه در فرهنگهای اسلامی مشمول عبادت و برگزاری آیینهای عبادی میشود نه مطالعه. یک نویسنده به رادیو زمانه میگوید:
مراکز نظرسنجی در ایران مستقم و غیرمستقیم به نهادهای دولتی وابسته هستند، بنابراین آمار دقیق و شفافی را اعلام نمیکنند. مطالعه، متغیرها و شاخصهای گوناگونی دارد، خواندن هر نوشتهای مطالعه نیست. در طول شبانهروز شاید صدها پست در شبکههای اجتماعی خوانده شود، یا یک آدم معتقد روزانه چندین صفحه قرآن و دعا بخواند، اما اینها شامل مطالعه نمیشوند. خیلی از مراکز دولتی برای نشان دادن آمار بالای مطالعه در ایران این موارد را هم لحاظ میکنند، وگرنه همه به خوبی میدانیم سرانۀ مطالعه در کشور پایین است. خیلی از خانوادهها حتی یک کتاب غیردرسی هم در خانه ندارند. البته نمیشود مشکل را انداخت گردن مردم. متاسفانه وضعیت اقتصادی و هزار جور مشکلی که برای مردم وجود دارد، سد راه کتابخوانی هم میشود. حتی اگر قیمت کتاب پایین بیاید باز احتمال بالا رفتن سرانه مطالعه مثل ژاپن، انگلیس یا کشورهای دیگر کم است، چون ما با مشکلات دیگری هم دست و پنجه نرم میکنیم. سانسور و بیارزش کردن حرمت نوشتار و نویسنده میتواند دو تا از این دلایل باشند.
سیاستهای فرهنگی جمهوری اسلامی در این سالها نه تنها مردم را از مطالعۀ عمیق دور کرده بلکه به سمت کتابهای زرد هم سوق داده است. وقتی در مدرسه و دانشگاه آثار شریعتی و مطهری و خمینی به جای صادق هدایتها و شاملوها و ساعدیها تدریس میشود، معلوم است مخاطب دُگم یا در بهترین حالت سطحی را پرورش خواهیم داد. این نوع مخاطب در جامعه تکثیر میشود که بعدها از میانشان نویسنده هم به وجود میآید و این چرخه مدام شبیه خودش را تولید میکند. سانسور فقط نویسندۀ متفکر را حذف نمیکند بلکه نویسنده و خوانندههای سطحی را هم به وجود میآورد.»
سانسور کتاب
سانسور چنان با تاروپود رژیم جمهوری اسلامی درآمیخته که نمیتوان بدون آن نظام اسلامی را تصور کرد. اخبار، کتاب، سینما، تئاتر، نقاشی، آمارهای اقتصادی و سیاسی و حتی برنامههای ورزشی در ایران سانسور میشوند. برخی از فعالان حوزۀ کتاب معتقدند سانسور پویایی تألیف و تولید کتاب را با موانع متعددی روبرو ساخته است. این موانع رغب نویسندگان و ناشران را به انتشار کاهش میدهد و در نهایت خواننده به دلیل ارضا نشدن، کمکم میل مطالعه را از دست میدهد.
یکی از ناشران در مورد تاثیر سانسور بر بیمیلی مطالعه در ایران به رادیو زمانه میگوید:
هر خوانندهای برای دست یافتن به دانش و اطلاعات و یا حداقل سرگرمی مطالعه میکند. وقتی بفهمد بخشهایی از کتابی که خریده، حذف، تغییر یا به قولی سانسور شده دیگر رغبی به مطالعۀ آن نشان نمیدهد، چون فکر میکند وقتش را تلف میکند. به همین دلیل هم مردم سمت کتابهای افستی میروند که فکر میکنند سانسور ندارد و بدون سازوکارهای دولتی چاپ شده است. از طرف دیگر، همین محدود کردن و کم و زیاد کردنهای کتاب، میل نویسنده به انتشار اثر را کم میکند. هیچ نویسندهای نمیخواهد حرفهایش سانسور شود. بعضی وقتها تعداد موارد ممیزی آنقدر زیاد است که یک کتاب ۲۰۰ صفحهای، میشود ۱۰۰-۱۵۰ صفحه. خب کسی با این شرایط اجازه چاپ اثرش را نمیدهد. در ایران سانسور حتی گستردهتر از این هم است. مثلاً بعضی از نویسندهها کلاً مجوز نشر نمیگیرند، به یک معنا اسمشان در لیست سیاه است. همین منعکردنها، عرصه را بر نویسندههای طراز اول و خوانندهدار تنگ میکند و در نتیجه آمار خرید و مطالعه کتاب هم پایین میآید.
چندی پیش سوادبه قیصری مترجم نامآشنای ایرانی ترجمه کتاب «دفاع از جامعه باز» نوشتۀ جورج سوروس را به دلیل آنچه او «مهرهای غیرقابل چاپ» عنوان کرده به طور رایگان در اختیار خوانندگان قرار داد. قیصری در کانال تگرامی خود در این باره نوشت:
کتاب "دفاع از جامعه باز" نوشتهی جورج سوروس را پیش از شیوع کرونا ترجمه کردم که توسط وزارت ارشاد دولت روحانی رد شد، بدون اینکه کلمهای قابل سانسور داشته باشد.
همچنین در این سالها تعدادی از نویسندگان و مترجمهای ایرانی با اعتراض به سانسور گستردۀ حکومتی برخی از آثار خود و یا بخشهای از متون ممنوع شده را رایگان در اختیار مخاطبان قرار دادهاند.
یک نویسنده در مورد عواقب سانسور بر فرهنگ به رادیو زمانه میگوید:
برخلاف بعضی از نویسندهها بنده معتقدم سانسور خلاقیت نویسنده را کور میکند، او را بیمیل و بیرغبت و عقیم میسازد. جامعهای که با سانسور روبروست متاسفانه نمیتواند درک درستی از مفاهیم و کلمات داشته باشد. وقتی همه چیز تحت نظارت است، مفاهیم و کلمات هم معنای واقعی خودشان را از دست میدهند. برای من فقط میزان افزایش سرانه مطالعه اهمیت ندارد، چون اولاً این یک شاخص میانگینی است، یعنی با نظرسنجی از تعدادی مشخص یک نتیجه را بر همه تعمیم میدهند، دوماً شاید خیلیها مطالعه بکنند ولی آثاری را بخوانند که به جای بالابردن سطح تعمق و تفکر، آنها را سطحی و خام بار بیاورد، مثل خواندن همین کتابهای روانشناسی زرد و مدیریت زرد و... که متاسفانه خریدار زیادی هم دارند. بحث من بیشتر بر چه چیز خواندن است. سیاستهای فرهنگی جمهوری اسلامی در این سالها نه تنها مردم را از مطالعۀ عمیق دور کرده بلکه به سمت کتابهای زرد هم سوق داده است. وقتی در مدرسه و دانشگاه آثار شریعتی و مطهری و خمینی به جای صادق هدایتها و شاملوها و ساعدیها تدریس میشود، معلوم است مخاطب دُگم یا در بهترین حالت سطحی را پرورش خواهیم داد. این نوع مخاطب در جامعه تکثیر میشود که بعدها از میانشان نویسنده هم به وجود میآید. نویسندهای که فقط مینویسند بدون اینکه تعهد یا تعمقی در کارش باشد. و این چرخه مدام شبیه خودش را تولید میکند. مشکل دقیقاً اینجاست: سانسور فقط نویسندۀ متفکر را حذف نمیکند بلکه نویسنده و خوانندههای سطحی را هم به وجود میآورد.
اگرچه جشنوارهها، جوایز و روزهای مختلفی در تقویم جمهوری اسلامی جهت تکریم و بزرگداشت کتاب و کتابخوانی وجود دارد، اما آنچه در چهار دهه زمامداری حکومت اسلامی عیان است به حاشیه راندن ارزش کتاب و کلمات است. قتلهای زنجیرهای، تبعیدهای اجباری، سانسور گستردۀ کتاب و تراشیدن موانع بر سر راه نویسندهها در این چهار دهه خود نشان بارزی برمخالفت جمهوری اسلامی در ارزش آگاهیبخش کتاب است.
نظرها
صلاحی
مردم کتاب نمیخوانند به یک دلیل ساده: نیازی ندارند! حکومت نفت را میفروشد و ملکش (نه مملکت، ملک) را اداره میکند. کتاب را برای این میخوانند که یاد بگیرند، این ملک نیازی به یادگیری ندارد چون کیسه پر پول چاههای نفت را دارد!