نویسندگان و هنرمندان در سال خیزش
نخستین سالِ قرن پانزدهم (ه.ش) با کاسته شدن از شدت همهگیری ویروس کرونا و بازگشایی مدارس آغاز شد، با قیام ژینا ادامه پیدا کرد و سرانجام به پایان رسید، بدون آنکه تصور عمومی از جنبش پایانیافتگی آن باشد. سال ۱۴۰۱ را میتوان سال پایان خمودگی نامید. نویسندگان و هنرمندان هم از این تحولات برکنار نماندند.
سال ۱۴۰۱با تجلیل علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی از خودش در قالب سرود «سلام فرمانده» که میبایست نمایانگر همراهی کودکان متولد سالهای دهه ۹۰ با او باشد آغاز شد و سرانجام به حملات شیمیایی به مدارس دختران دانشآموز در پاسخ به همراهی آنان با انقلاب انجامید. این سرود که به خوانندگی ابوذر روحی و آهنگسازی مهیار طالبی و شعر سید مهدی بنیهاشمی چند ساعت قبل از تحویل سال ۱۴۰۱ از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران با حضور ۳۱۳ کودک به نشانه ۳۱۳ تن از یاران امام زمان پخش شده بود، در اردیبهشت در ورزشگاه آزادی روی صحنه بزرگ اجرا شد، و تبلیغات اطراف آن در تابستان هم ادامه پیدا کرد و در فریادهای اعتراضی مردم در قیام سر و صدای آن خوابید.
مهمترین رویداد فرهنگی در فروردین ۱۴۰۱ بیانیه ۸۰۰ سینماگر زن ایرانی در اعتراض به خشونتهای جنسی در پشت صحنه سینمای ایران بود که با افشاگری سمیه میرشمسی آغاز شد. زنان سینماگر در بیانیه خود گفته بودند خشونتهای جنسی سیستماتیک و گسترده است و ساز و کاری هم برای بازدارندگی پیشبینی نشده. از امضاکنندگان این بیانیه میتوان به نیکی کریمی، هدیه تهرانی، هنگامه قاضیانی، ترانه علیدوستی، هانیه توسلی، کتایون ریاحی، تهمینه میلانی و بسیاری از زنان تأثیرگذار در سینمای ایران اشاره کرد که بعدها برخی از آنان در جریان قیام هم با برداشتن حجاب اجباری در همراهی با زنان ایران خبرساز شده بودند. زنان سینماگر نوشته بودند: «کار در فضایی امن و به دور از قلدری و خشونت و باجگیری جنسی» را حق خود میدانند.
به این ترتیب سال ۱۴۰۱که با بازگشایی مدارس و قیچی کردن موی دانشآموزان در یک مدرسه خبرساز شده بود با بیانیه ۸۰۰ سینماگر زن که در محیط فرهنگی خموده ایران زلزلهای در انداخت، با ترور دو طلبه در حرم رضوی ادامه پیدا کرد و به اعتراضات سراسری معلمان در اردیبهشت راه برد. کانون نویسندگان در آغاز سال ۱۴۰۱ خود یادآوری کرده بود که جامعه با فقر و فلاکت، تورم و بیکاری، و تبعیض و بیعدالتی درگیر است، خانوادهها فرومیپاشند، کودکان به خاطر فقر از تحصیل بازمیمانند، بیماران توانایی تأمین هزینه درمان خود را ندارند و جوانان برای دستیابی به آینده روشن از کشور مهاجرت میکنند.
ریزش ساختمان متروپل با سویههای نمادین
ریزش ساختمان متروپل در خرداد ۱۴۰۱ سرآغاز ریزش نظام امتیازورز مبتنی بر رانت و فساد اقتصادی و ناکارآمدی و سوءمدیریت بود. با ریزش ساختمان بلندمرتبه متروپل باقیمانده اعتماد ملی هم فروریخت. آبادان صحنه اعتراضات گسترده مردمی شد و به زودی اعتراضات به سایر شهرهای ایران از جمله به اصفهان هم سرایت کرد. رسانههای حکومتی سعی در کتمان واقعیتها و پنهان کردن حقایق فاجعه داشتند و حاکمیت هم به جای اعزام امدادگران، سرکوبگران را به محل اعزام کرد. کانون نویسندگان ایران ۷ خرداد با انتشار بیانیهای نوشت:
آنچه در آبادان بر مردم میرود یادآور جنایتهای سالهای اخیر چون کشتار مردم در آبان ۹۸ و ساقط کردن هواپیمای مسافربری است.
نسیم خاکسار، نویسنده تبعیدی که در آبادان متولد شده است، ریزش متروپل را هوشمندانه با حادثه سینما رکس مقایسه کرده بود.
تفنگات را زمین بگذار
بیش از صد نفر از سینماگران ایرانی ۸ خرداد با انتشار بیانیهای از نظامیانی که «تبدیل به عامل سرکوب مردم شدهاند»، خواسته بودند که سلاحهایشان را زمین بگذارند و «به آغوش ملت بازگردند.» این بیانیه تاریخی با عنوان «تفنگت را زمین بگذار» زمینهساز بازداشت دو سینماگر سرشناس سینمای ایران شد. شامگاه جمعه ۱۷ تیر محمد رسولاف از امضاکنندگان بیانیه یادشده به اتهام «ارتباط با ضدانقلاب» و «التهابآفرینی و برهم زدن امنیت روانی جامعه» در جریان ریزش متروپل آبادان بازداشت شدند. سه روز بعد جعفر پناهی که برای پیگیری وضعیت این دو کارگردان مقابل زندان اوین رفته بود، بازداشت شد و ساعاتی پس از آن دهها مامور امنیتی به جانِ دادخواهان آبان ۹۸ افتادند و ناهید شیرپیشه، مهرداد بختیاری، محبوبه رمضانی، سعید دامور، رحیمه یوسفزاده، سکینه احمدی، ایران الهیاری و سمیه جعفرپناه را بازداشت کردند. کانون نویسندگان ایران ۲۲ تیر همزمان با این رویدادها با انتشار بیانیهای اعلام کرد:
در شرایط وخیم اقتصادی و معیشتی، در میان اخباری که هر دم از ویرانیهای حکومتساخته به گوش میرسد و در کوران اعتراضهای مردم، حاکمیت همچون گذشته، اینبار هم بنا را بر گسترش بیدادگری گذاشته است و فشار بر معترضان را افزوده است. مامورانش به خانههای نویسندگان، هنرمندان و فعالان مدنی هجوم میبرند و پرونده میسازند؛ به جانِ دادخواهان میافتند، درها را میشکنند و انسانها را میربایند؛ به تجمع کارگران، بازنشستگان و معلمان یورش میبرند و به بند میکشند، و به نام "پلیس امنیت اخلاقی" به سرکوب آزادی زنان ادامه میدهند؛ اینچنین حلقهی ۴ دهه اختناق را بیش از پیش تنگ میکنند، به گونهای که حتی کارگزاران پیشین خود را نیز بینصیب نمیگذارند.
در تیرماه ۱۴۰۱ همزمان با برگزاری کنسرتهای تابستانی فعالیتهای گشت ارشاد نیز تشدید شده بود. در ۲۸ تیر سپیده رشنو، داستاننویس و ویراستار ۲۸ ساله در پی اعتراض به تذکر حجاب در اتوبوس بیآرتی دستگیر شد. بعدها او را وادار به اعتراف اجباری کردند. دو ماه بعد با قتل حکومتی مهسا (ژینا) امینی در بازداشتگاه گشت ارشاد، فصل قیام فرارسید که همچنان هم مانند هر حرکت رهاییبخش دیگری در این ابعاد با فرازها و نشیبهایی ادامه دارد. بهرام بیضائی، ادیب، پژوهشگر، نویسنده و کارگردان که پس از سالها سانسور و توقیف آثارش در ایران بیش از ۱۱ سال پیش بهاجبار کشور را ترک کرد، در واکنش به اعتراضاتِ «زن، زندگی، آزادی» شعری سرود: مادرِ ایران زِ جا برخاسته/کشورش را از دَدان پس خواسته!/کشورِ اشغالىِ ایرانزمین/کِى شود آزاد از این آیاتِ کین!
با قتل حکومتی مهسا و آغاز قیام، دهها پرفورمنس، شعر، ترانه، موسیقی، نقاشی و داستان در دادستاندن از مرگی چنین فجیع و مظلومانه تولید شد. در همین راستا هنرمندان زیادی ممنوعالکار، ممنوعالخروج و دستگیر و زندانی شدند. از برخی ویدئوهای اعتراف اجباری ضبط شد تا پشیمانی آنها را از اعتراض هنری یا سیاسیشان اعلام کنند اما هیچکدام از این بگیر و ببندها مانع از همراهی هنرمندان با مردم معترض نشد. هنرمندان، نویسندگان و مترجمان با انتشار بیانیهها، شرکت در تظاهرات، اعلام مخالفت با حجاب اجباری و خلق آثار حیات هنری خود را در عرصهی اجتماعی معنا کردند و با جنبش مردم همراه و صدای آنان شدند.
قیام ژینا و پافشاری بر حق آزادی بیان
از اولین گروههایی که در خیزش مهسا به همراهی با مردم برخاستند، مترجمان بودند. گروهی از مترجمان ایران در بیانیهای به زبان فارسی که به زبانهای کردی، انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، ایتالیایی، سوئدی، ارمنی و روسی برگردانده شده بود، در روز دوشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۱، اعلام کردند که از این پس، از هر راهی که بتوانند کتابهایشان را بدون سانسور منتشر خواهند کرد. در بخشی از این بیانیه چنین آمده است:
ما مترجمان همیشه متنها را پس از اتمامشان ترجمه کردهایم. متنی که اکنون در ایران نوشته میشود هزاران نویسنده دارد و همزمان با نوشتهشدنش به یک زبان ترجمه میشود. در این ترجمه اما تنها باید دستور زبان این جنبش را دانست. هر شهروند اکنون مترجم صدای خودش و دیگران است.
این بیانیه در در کانال تلگرامی «گروهی از مترجمان ایران، گاما» منتشر شد و امضای حدود سیصد تن از مترجمان حوزه ادبیات و علوم انسانی را بر خود داشت. از بین مترجمان نامآشنای امضاکننده این بیانیه میتوان به افرادی همچون داریوش آشوری، عبدالله کوثری، سروش حبیبی، محمد قائد، بابک احمدی، کاظم کردوانی و دیگران اشاره کرد.
یکی از دستاوردهای این جنبش برای نویسندگان و مترجمان، اعلام صریح تصمیمی بود که سالهای سال با آن دست به گریبان بودند و حالا با اعلام تصمیمشان بر انتشار کتاب بدون سانسور و به دور از قیود نظارتی وزارت ارشاد بیش از پیش بر خواستهی خود یعنی حق داشتن آزادی بیان و قلم پای فشردند.
ده هفته پس از شروع اعتراضات، بیانیه «ما ادبیاتیها» به قلم فرشته مولوی نویسنده و مترجم ساکن کانادا منتشر شد که امضاکنندگان آن بیانیه، ضمن محکوم کردن سرکوب و بازداشت معترضان، خواهان آزادی بیقید و شرط زندانیان سیاسی شدند. در بخشی از این بیانیه که به امضای نویسندگان نامآشنایی همچون شهریار مندنیپور، علی باباچاهی، نسیم خاکسار و محمد محمدعلی رسیده، آمده است:
«میدانیم که شاعر و نویسنده هم شهروندیست برابر و همتراز با شهروندان دیگر. میدانیم که کلمه تا از زندگی برنیاید، جان و توان نمییابد. میدانیم که دیگر ایستادن در کنار و تماشای رود روانِ این جنبش بسنده نیست. میدانیم که کمترین سهم ما در پیشبرد «زن، زندگی، آزادی» آن است که ادبیات را از بند سانسور رها نگهداریم.
کانون نویسندگان ایران که با آغاز سال در کنار مردم بود، در قیام ژینا هم با انتشار بیانیههای متعدد و خبررسانی در مورد کشتهشدگان و دستگیرشدگانی که در روزهای اوج اعتراضات روز به روز افزایش مییافت، صدای مردم داخل ایران را به گوش نویسندگان آزاداندیش سراسر جهان میرساند و بر حق نویسندگان بر آزادی بیان تأکید میکرد. یکی از چندین بیانیه کانون در همراهی با اعتراضات مردمی، در بیست و هشتم مهرماه و در همبستگی با خانوادههای دادخواه دانشآموزان و زندانیان منتشر شد و «آنچه [را] در هفتهی گذشته بر کودکان و زندانیان رفت» از «سیاهترین برگهای کارنامهی حاکمیت کنونی» برشمرد. در بخشی از این بیانیه آمده است:
هجوم نیروهای امنیتی به مدرسه و زندان و ضرب و جرح و قتل کودکان و زندانیان، فاجعهای فراتر از کشتار معترضان در خیابانهاست. حاکمیت در این مرحله از سرکوب همچون همیشه با انکار واقعیت، شایعهپراکنی و تحریف افکار عمومی در کار خنثی کردن کوشش تشکلها و گروههای مردمی برای بیان حقیقت است. بیش از یک ماه از جنبش آزادیخواهی زنان و مردم ایران گذشته است و جنبشی که پس از قتل مهسا (ژینا) امینی با شعار "زن، زندگی، آزادی" آغاز شد، هر روز بر ابعادش افزوده شده و به رغم سرکوبها ادامه یافتهاست.
دستگیری و بازداشت نویسندگانی همچون محسن زهتابی و علیرضا ایزدی دو نمونهی اندک از فشار بر نویسندگانی بود که صدایشان را در همراهی با مردم بلند کردند. علاوه بر آن، به کوشش سایت ادبی بانگ، و با حمایت رادیو زمانه داستاننویسان با انتشار داستانهایشان در یاد و بزرگداشت کودکان کشتهشده در اعتراضات سعی در ماندگاری چهرههای کمتر رسانهای شده کشتگان پرداختند؛ کاری که تا هنوز ادامه دارد مبادا که بر این شعلههای کودکانه زیبا گرد خاکستر فراموشی بنشیند. نویسندگانی همچون قاضی ربیحاوی، اسفندیار کوشه، روژان کلهر، حسین نوشآذر و دیگران جنبش مهسا را در داستانها زنده نگه داشتند.
شاعران نیز در همراهی با جنبش اعتراضی مردم دست به انتشار اشعارشان در فضای مجازی زدند که برای بسیاری عواقبی همچون دستگیری و زندان در پی داشت. کسانی همچون امیرحسین آتش، امیرحسین بریمانی، آتفه چهارمحالیان، محمودطراوتروی، بهروز یاسمی، رضا محمدی، سعید هلیچی، بهناز امانی و بعدتر، علی اسدالهی، روزبه سوهانی، آیدا عمیدی و دیگران دستگیر و زندانی شدند که بعدتر، برخی به قید وثیقه آزاد شدند. دیگر شاعرانی همچون سیدعلی صالحی (آرزو کن آن اتفاق قشنگ بیفتد/ رویا ببارد/ دختران برقصند/ قند باشد/ بوسه باشد/ خدا بخندد به خاطر ما/ ما که کاری نکردهایم)، حسن حسام (با انتشار مجموعه شعری به نام رنگینکمان به یاد کشتگان جنبش مهسا)، فاطمه شمس، حسین جنتی و بسیاری دیگر از شاعران به همراهی با جنبش برخاستند.
علاوه بر شاعران و داستاننویسان، دیگر نویسندگان و پژوهشگران هم در جنبش مهسا به همراهی با مردم برخاستند. زندهیاد ابوالفضل خطیبی- شاهنامهپژوه و ادیب- که در بحبوحهی اعتراضات روی در نقاب خاک کشید در یادداشتی که در کانال تلگرامیاش منتشر کرد در توضیح مهسا به تفسیر «دَئنا» اشاره کرد و در یادداشتی کوتاه و بسیار خواندنی در این باره نوشت:
دئنا هم راه است و هم رهنما. پیروانش را به راهی خوب و مناسب رهنمون میکند. دئنا از جمله نیروهای مینوی وجود آدمی نیز هست، فرامن اوست و وجدان و آگاهی او. چا بسا آدمی در زندگی با دئنای خود روبهرو شود و با او سخن بگوید و دئنا او را راه نماید. ایرانیان بارها دئنا را از ناخودآگاه جمعی خود فراخواندهاند که گاه در پیکر بانویی جوان و زیبا در نقاشیها و نقوش کاشیهای فیروزهای نقش بسته و گاه در هیئت معشوق دلربای غزل سعدی و حافظ و امروز در هیئت مهسای مظلوم.
شماری از نویسندگان تحت عنوان نویسندگان مستقل در بیانیهای دیگر اعلام کردند:
امروز وقت آن است که قلم را تنها برای ثبت حقیقت جاری در جامعه و انعکاس صدای مردم آزادیخواه به کار ببندیم و با صدای رسا با جنبش آزادیخواهانه مردم اعلام همبستگی کنیم.
از دادخواهی برای کودکان تا حملات شیمیایی به مدارس دخترانه
همزمان با روز جهانی کودک در ۲۰ نوامبر گروهی از فعالان کودک و نوجوان در بیانیهای به یاد و از زبان کودکان کشتهشده در اعتراضات که «با نام خدای رنگینکمان» آغاز شده بود، نوشتند:
ما جمعی از فعالان ادبیات و هنر کودکان و نوجوانان صدای کودکان و نوجوانان بیرحمانه کشته و بازداشت شده در خیابانیم که تنها سهم خود را از زندگی طلب میکردند. صدای تمام بازداشتشدگان و زندانیان و کشتگان و آزادیخواهان. ما صدای آزادی هستیم؛ صدای وطن. صدای ایران.
برخی از امضاکنندگان این بیانیه عبارت بودند از: سارا طباطبایی، حوریه حافظیان، نیلوفر نیکبنیاد، دلبر لک، ابراهیم عامل محرابی، فرحناز عطاریان، جمال اکرمی، گلافروز جهاندیده، فاطمه پورقاسمی، مریم بهاری، صحرا کلانتری، آبی مصفا، روناک ربیعی، میلاد زنگنه، حنانه توکلی و حسام امامی.
پیش از آن هم، در ۷ مهر، ۸۰۰ فعال ادبیات کودکان و نوجوانان، نقض حریم مدارس توسط نیروهای نظامی و انتظامی را محکوم کرده و هشدار داده بودند این نقض قانون، پیآمدهای ناگواری در پی خواهد داشت. این بیانیه که ابتدا در اختیار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) قرار داده شده بود بعداً از خروجی این خبرگزاری حذف شد و در عوض پاسخ محمدرضا سرشار، نویسنده حکومتی حوزه کودک و نوجوان، در پاسخ به بیانیه ۸۰۰ امضا منتشر شد بدون آنکه از متن اصلی بیانیه اثری موجود باشد. این نویسنده حکومتی در مخالفت با انتشار این بیانیه قبل از هر چیز تعداد امضاکنندگان را زیر سؤال برد و بعد با حربهی آشنای همیشگی که «مرکز جهان همانجاست که من ایستادهام!» نوشت که خیلی از نامهای امضاکننده را نمیشناسد و بنابراین آنها فعالان حوزه ادبیات کودک و نوجوان نیستند و این بیانیه را سیاهنمایی، تشویش اذهان عمومی، افترا و نشر اکاذیب عنوان کرد؛ تهدیدی آشنا برای فعالان هنری و نویسندگان در همه عرصهها وقتی با زبان قدرت مواجه میشوند. علی سیدآبادی- از امضاکنندگان بیانیه ۸۰۰ امضا- در صفحه اینستاگرام خود درباره این بیانیه نوشت:
دربارهی این بیانیه تردید ندارم که اهمیت امضاهایش از متنش بیشتر است و از این نظر شاید مهمترین بیانیهی همهی این سالها باشد. اسمهای آخر این بیانیه خبر از رخداد بزرگی میدهد.
امضاکنندگان این بیانیه، گذشته از محکوم کردن بازداشت نوجوانان معترض، استفاده ابزاری از کودکان و نوجوانان را به به مثابه بازوی سرکوب محکوم کرده و به «صف کردن عدهای نوجوان مسلح به پوشش نظامی در برابر مردم معترض» را «مصداق بارز نقض حقوق کودک و استفاده ابزاری از آنها» عنوان کردند و نوشتند:
این شیوه برخورد برای آمران عواقبی ناگوار و غیرقابل جبران در پی خواهد داشت.
نوید سیدعلیاکبر، یکی از امضاکنندگان «بیانیه دوم گروهی از فعالان ادبیات و هنر کودک و نوجوان» در ایران در واکنش به سرکوب اعتراضات و کشتن نوجوانان، ۲۴ مهرماه در منزلش دستگیر شد و سرانجام با قید وثیقه موقتاً آزاد شد. یکی دیگر از دستگیرشدگان فعال در حوزه کودک و نوجوان، کامیار حبیبی، موزیسین، مولف، مصنف و مربی موسیقی کودک است که در ۱۹ شهریور دستگیر و دفتر و محل کارش را پلمپ کردند.
کشتار کودکان سرانجام به حملات شیمیایی به مدارس دخترانه در سراسر ایران انجامید. نشریه نیچر در گزارشی احتمال داده بود که از کلرآمین که در ایران به سادگی یافت میشود و در جنگها هم کاربرد دارد در این حملات استفاده شده باشد. شماری از نویسندگان، شاعران، منتقدان و پژوهشگران ۱۸ اسفند در آخرین روزهای سال با انتشار بیانیهای حملات شیمیایی به مدارس دخترانه در سراسر ایران را محکوم کردند. نویسندگان این بیانیه نوشتهاند «کنار دانشآموزان، دانشجویان و مادران و پدرانشان» ایستادهاند و خواهان شناسایی «هر چه سریعتر عوامل این رفتارهای طالبانی و پایاندادن به این وضعیت اسفبارند.» آنها یادآوری و تأکید کردهاند که زنان ایران حق تحصیلی را که «به بهایی گزاف بهدست آوردهاند هرگز و با هیچ تهدیدی از دست نخواهند داد.»
سینماگران و اهالی تئاتر از اعتراض تا دستگیری
روز پنجشنبه ۳ آذر، سخنگوی کانون نمایشنامهنویسان و مترجمان تئاتر ایران، با انتشار بیانیهای در صفحه اینستاگرام خود، از استعفای تمامی اعضای هیأت مدیره و بازرسان کانون نمایشنامهنویسان و مترجمان تئاتر ایران خبر داد. اعضای این هیأت مدیره عبارتند از: حمیدرضا نعیمی، بهزاد صدیقی، جواد عاطفه، رحیم رشیدیتبار، آرام محضری، شهرام احمدزاده، ندا قربانیان، سمیه نصرالهی و مریم منصوری. در بخشی از این بیانیه آمده بود:
مدیران کوچک و کملیاقت یکی پس از دیگری میآیند، دروغ میگویند، جشنوارههای بیخاصیت برگزار میکنند، آمار کذب میدهند، چند صباحی مدیریت میکنند و سپس میروند. از دولت و مراکز وابسته به دولت هم امیدی نیست؛ چرا که آنان حافظان وضع موجودند.
امضاکنندگان این بیانیه با بیان این نکته که «ذات درامنویسی اعتراض است،» تئاتر را «هنری اعتراضی» برشمردند که «تنها با مردم معنا و حیات دارد نه با حکومتها و دولتها» و از برخورد خشن نیروهای انتظامی با هنرمندان تئاتر که حتی بهخاطر یک بیانیه ساده یا عکسالعملی در همراهی با مردم بازخواست و دستگیر و زندانی میشوند انتقاد کردند. علاوه بر آن یک روز قبل از انتشار این بیانیه، در ۲ آذر، جلسه فوقالعاده هیأت مدیرهی خانه تئاتر، با انتشار بیانیهای کوتاه، حمایت کامل خود را از بیانیه اخیر سینمای ایران اعلام کردند و خود را پشتیبان اقدامات آتی خانه سینما معرفی کردند و خواهان آزادی تمام هنرمندان در بند شدند. دستگیرشدگان اهالی تئاتر شاید بیشترین دستگیرشدهها را در بین هنرمندان داشتند. در همان روزهای اول اعتراضات، سهیلا گلستانی و حمید پورآذری به اجرای پرفورمنسی در مخالفت با حجاب اجباری دست زدند که انتشار ویدئوی آن به دستگیری آنها منجر شد. و بعد تعداد دستگیرشدگان اهالی تئاتر دم به دم افزون گشت، برخی از آنان همچون امیرحسین بریمانی هنوز در زنداناند.
محمدمهدی عسگرپور، رئیس هیات مدیره خانه سینما در یادداشتی که در ماههای آخر سال گذشته میلادی منتشر شد اشاره کرد که: تا پیش از این «حاکمیت» نقش اجتماعی هنرمندان را دوست داشته و تشویقشان میکرد، اما هرزمان که بهنفعش نیست، میگوید «چرا آنها اظهارنظر میکنند؟» او با اشاره به بازداشت اهالی سینما گفت: «فردا ممکن است این میزان گستردهتر شود.» عسگرپور همچنین خیزش اخیر را متأثر از «مسائل انباشتهشده دستکم دو، سه دهه» دانست و گفت که اگر گمان رود «این اتفاقها مربوط به حجاب است» اشتباه است، این مربوط به یک ماجرای گستردهاست. سینماگران زیادی در اعتراضات مردمی این سال دستگیر، زندانی، و ممنوع الکار یا ممنوع الخروج شدند. از آنجا که یکی از ابزارهای حکومت برای تثبیت ایدئولوژیاش در ذهن مردم، استفاده از هنرمندان سینما بوده است، موضعگیری سینماگران در مقابل حکومت برای آن بسیار گران تمام شد. از بین چهرههای معروف سینما، کسانی همچون کتایون ریاحی، ترانه علیدوستی و دیگران بابرداشتن حجاب از سر و انتشار عکسی از خود در خیابان و بدون حجاب همراهی خود را با جنبش زن، زندگی، آزادی نشان دادند. دیگرانی همچون هدیه تهرانی به افشاگری درباره تهدید حکومت که از هنرمندان خواسته بود سکوت کنند، موضعگیری خود را در مقابل اعتراضات نشان دادند. حتی هنرمندانی مانند شهاب حسینی و مهران مدیری که پیشتر یا همراه با حکومت بودند و یا در مقابل اعتراضات مردمی سکوت میکردند، همراهی خود را با اعتراضات مردمی به شکل خاص خود نشان دادند. پس از موضعگیری شهاب حسینی در همراهی با مردم، تصاویر او در سریال پوست شیر که در بحبوحهی اعتراضات در شبکه خانگی پخش میشد از سطح شهر جمعآوری شد. از طرف دیگر، هنرمندان با قدرت، کسانی که همواره در سمت حاکمیت بودهاند و از مواهب آن سود برده بودند، با انتشار بیانیهای معترضان را اغتشاشگر و آشوبگر خواندند و به تثبیت جایگاه حکومتی خود مهر زدند کسانی همچون جمال شورجه، جواد شمقدری، راضیه تجار و چند تن دیگر که حتی در بین همانها هم نام سینماگران حکومتی شناختهشدهتری همچون محمد حسین مهدویان، نرگس آبیار و ابراهیم حاتمیکیا به چشم نمیخورد.
محمد عمرانی با انتشار ویدئوهایی با اعتراضات مردمی همراه شد. در یکی از این ویدئوها او تکگویی ذهنی با نوید افکاری را دنبال میکند و به نوید افکاری مژده جشنی بزرگ میدهد و از او میخواهد از خدانور لجهای رقص و پایکوبی بیاموزد.
هنرمندان زیادی جشنواره فجر را تحریم کردند و جشنواه فجر ۱۴۰۱ با سالنهای خالی نمایش و فیلمهایی بیکیفیتتر از سالهای گذشته به پایان رسید.
«برای زن، زندگی، آزادی»؛ اعتراض هنرمندان موسیقی
موسیقی و ترانه، همواره یکی از هنرهایی است که خیلی راحت و سریع در دسترس عموم مردم قرار میگیرد. ترانههای اعتراضی از جریان جنبش سبز با آواز «تفنگت را زمین بگذار» از محمدرضا شجریان که در مقابل سرکوب حاکمیت ایستاد و تا ترانهی «دستاشو مشت کرده» اثر هیچکس (سروش لشکری) در اعتراض به آبان ۹۸ ادامه یافت و محسن نامجو با انتشار قطعهی «به یاد آر» بر شعری از علی اسداللهی که آن را به تمام کشتهشدگان گمنام آبان ۹۸ تقدیم کرده بود، در جریان اعتراضات این سال نیز دست به دست شد. محمود میرزایی از امضاکنندگان «بیانیه جمعی از موسیقیدانان مستقل ایران در همبستگی با جنبش آزادیخواهی ایران» که در هشتم مهر ماه منتشر شد، بازداشت شد و مدتهای مدید شرایط بسیار سختی را در زندان فشافویه گذراند تا پس از کش و قوسهای فراوان با قرار وثیقه آزاد شد.
آترا عظیمی و بابک مرادی با استفاده از تصاویر رویدادهای اخیر که معترضان ضبط کردهاند، موزیک ویدئویی منتشر کردند با نام «خون ریخت» که در آن صدای منوچهر بختیاری پدر پویا بختیاری از کشتهشدگان آبان ۹۸ طنینانداز است.
اما مهمترین ترانه اعتراضی جنبش مهسا، ترانه «برای» اثر شروین حاچیپور است که در همان اولین روزهای اعتراضات با کمترین امکانات ضبط و در صفحه اینستاگرامش منتشر شد که پس از آن منجر به حذف این ترانه از صفحهاش و دستگیری او شد. بعدتر شروین در ویدئویی که به اعترافات اجباری بیشباهت نبود دلیل همهگیر شدن این ترانه را شانس و وایرال شدن ناگهانی آن عنوان کرد تا بدینترتیب صدایش را خاموش کنند اما این ترانه مرزها را درنوردید و جایزهی گرمی بهترین ترانه برای تغییر اجتماعی سال ۲۰۲۳ را از آن خود کرد. شروین حاجیپور پیشتر هم ترانههای اعتراضی همچون «بعد ما» (کشته شدگان اعتراضات ۹۸)، «نترس» (محدویتهای ایجاد شده برای زنان)، «فردا که بیدار بشی از خواب» (در واکنش به سرنگونی هواپیمای اکراینی)، با درداش (در واکنش به کشته شدن دختر آبی) منتشر کرده بود.
توماج صالحی رپر معترض که هنوز در زندان و در وضعیت بلاتکلیفی به سر میبرد، یک هفته پیش از دستگیری در مصاحبهای اختصاصی با شبکه سی. بی. سی، به مسائلی همچون آپارتاید جنسیتی، انحصار اقتصادی و فقدان آزادیهای مدنی اشاره کرده بود. طناب دار، زندگی نرمال و سوراخ موش فقط چند تا از ترانههای اعتراضی اوست.
ترانهی «به نام زن، به نام زندگی، رها شویم ز طوق بندگی» چند اجرا در دانشگاه هنر داشت. این ترانه با ملودی موسیقی سرودی انقلابی در شیلی از دیگر آهنگهای اعتراضی جنبش مهسا بود که از سوی دانشجویان با استقبال بیشتری مواجه شد. نیز ترانهی «بنگ بنگ» بر شعری از یغما گلرویی، «بیزارم از دین شما، نفرین به آئین شما» از صبا ضامنی -با ریتم مویهسرایی محرم و همراه با صدای طبل و سنج- دو تا از دیگر ترانههای اعتراضی این سال بودهاند. از دیگر کسانی که بهخاطر ترانههای اعتراضی یا در همراهی با جنبش مردمی دستگیر شدند میتوان از عماد قویدل، رپر اهل رشت، وحید لرستانی، سامان یاسین (که به تازگی حکم اعدامش نقض شده است) و نیز حسین صفامنش، خواننده مشهور اهل کرمانشاه، نام برد که پس از اینکه در اعتراض به قتل حکومتی ژینا امینی اعلام کرد تمامی همکاریهای خود را با وزارت ارشاد و صدا و سیما قطع میکند، احضار و بازداشت شد.
کیهان کلهر، نوازنده و موسیقیدان در حمایت از مردم ایران و خطاب به «بالانشینان حاکم» نوشت:
در این چهار دهه سعی کردیم با شما نیز به جای زبان لعن و نفرین و اعدام و حد و تعزیر، به زبان فرهنگِ برخواسته از تمدنمان سخن بگوییم اما پیداست که نیاموختید و کماکان بر سر کبر و تفرعُناید، البته اُمویان هم نیاموختند و شد آنچه باید میشد.
حمایتها در خارج از ایران
در خارج از کشور نیز، هنرمندان ساکت نبودند و بیش از هر زمان دیگر با هنر اعتراضیشان با مردم ایران همراه شدند. یکشنبه شب، شانزدهم بهمن، جشنواره گوتنبرگ- مهمترین جشنواره فیلم کشورهای اسکاندیناوی و یکی از بزرگترین جشنوارههای سینمایی اروپا، که همواره میزبان چند فیلم از سینمای ایران بوده است، در حمایت از اعتراضات مردم ایران برنامهی ویژهای را تدارک دید و زر امیر ابراهیمی- بازیگر فیلم عنکبوت مقدس- با روخوانی متنی به حق و حقوق زنان و مبارزه آنها برای آزادی در ایران اشاره کرد و سپس به فهرست بلندبالای اسامی فیلمسازان و هنرمندانی پرداخت که طی ماههای اخیر به زندان افتاده بودند؛ از جعفر پناهی و محمد رسولاف- زندانیان پیشین، گرفته تا دیگر چهرههای مطرح دستگیرشدهی سینمایی در ماههای اخیر و دانشجویان هنر و سینما که بازداشت یا با وثیقه آزاد شده بودند. در این جشنواره آثاری همچون خرس نیست اثر جعفر پناهی که به محدویتهای سیاسی و اجتماعی میپرداخت، تفریق اثر مانی حقیقی و «شب، داخلی، دیوار» اثر وحید جلیلوند که تصویری از سرکوب درجمهوری اسلامی را با دستگیری زنی در تظاهرات نشان میداد و چند فیلم دیگر به نمایش درآمد.
در ۲۵ فوریه، شهر فرانکفورت آلمان در همبستگی با جنبش زن، زندگی، آزادی نمایش «از سنگهای بینشان تا مهسا دختر ایران» با تنظیم و کارگردانی نیلوفر بیضایی در دو اپیزود به روی صحنه رفت. اپیزود اول شامل چهار روایت از مادران و همسران زندانیان سیاسی دهه شصت، برگرفته از کتاب «آواز نگاه از دریچه تاریک» مهدی اصلانی و اپیزود دوم در کشته شدن مهسا امینی که متن آن برگرفته از شاهدان اعتراضات خیابانی و کاربران توئیتر نوشته شده بود. در این شب، دیگر هنرمندانی همچون پرستو فروهر نیز صحبت کردند و پیام اعتراضات مردم ایران را به گوش هنرمندان ساکن اروپا رساندند.
در سال ۱۴۰۱ همزمان با این تحولات برخی از مهمترین نویسندگان و شاعران ایران درگذشتند: رضا براهنی، از مهمترین شاعران و نویسندگان ایران، محمدعلی اسلامی ندوشن، شاعر، منتقد، نویسنده، مترجم، حقوقدان و پژوهشگر نامدار، اسماعیل خویی، شاعر بزرگ تبعیدی مصطفی فرزانه، نویسنده و از یاران صادق هدایت، هوشنگ ابتهاج، غزلسرای آزادیخواه، عباس معروفی، نویسنده سمفونی مردگان، یدالله رویایی، از پیشگامان شعر نو ایران و یارعلی پورمقدم، داستاننویس و نمایشنامهنویس و همچنین سید جواد طباطبایی، فیلسوف ناسیونالیست که در تلاش بود اندیشه ایرانشهر را با فرهنگ اسلامی آشتی دهد. دورهای به پایان رسید و دورهای دیگری آغاز شده است که در تاریخ اعتراضات مدنی در ایران از نظر هماهنگی و همدلی و برگذشتن از مرزهای سانسور جایگاه ویژهای دارد. زبان هنر که هیچ سدی یارای مقاومت در مقابلش نیست، همچنان به کار خلق مشغول است و شعله اعتراضات را افراشته نگاه داشته است تا شاهدی بر این شعر باشد که: «خون که تا دیروز پنهان زیر فرش و تخت بود/ غیرتش جوشید، زد درگاه و ایوان را گرفت»
نظرها
نظری وجود ندارد.