بیداری- آزادی عریان
لیلا صلاحی چیست که بین هنریت-کالاشدگی، آزادی-اسارت تن، هنر-پورنوگرافی مرز میکشد؟ شاید تعیین این مرز دشوار باشد، اما در زمینۀ جنبشهای آزادیخواه زنان، اجتناب از همصدایی با رویکرد مرتجع پوشیدگی «قهری» زن همانقدر ضروری مینماید که توجه به کالاسازی از تن زن.
و این خانه را از سقف تا بپای زمین صورت کردند، صورتهای الفیه، از انواع گرد آمدن مردان با زنان، همه برهنه، چنانکه جملۀ آن کتاب را صورت و حکایت و سخن نقش کردند. بیرون این صورتها نگاشتند فراخور این صورتها. و امیر بوقت قیلوله آنجا رفتی و خواب آنجا کردی، و جوانان را شرط است که چنین و مانند این بکنند.
(تاریخ بیهقی، داستان خیشخانه مسعود در هرات)
جوانان را شرط است که چنین و مانند این بکنند، اما پس از آنکه چنین و مانند این کردند، پدر (محمود) از مشرف (مخبر) خبر میگیرد و کار به گچاندود کردن دیوارها میرسد! نوشتۀ حاضر تلاش دارد با طرح بازنمایی برهنگی در هنر مدرن و نمونههایی در ادبیات، شعار مخالفان جنبش زن، زندگی، آزادی را بررسی کند که ادعا دارند طرفداران جنبش خواهان لختی هستند. علیرغم نیتشناسی نهفته در این ادعا، میخواهیم ببینیم لختی چه وحشتی را در مخالفان برمیانگیزد؟
بازنمایی بدن انسان از مضامین اصلی سراسر تاریخ هنر از ماقبل تاریخ بوده است. در واقع، بسیاری از نقاشیهای برهنه نقاشی بدن انسان، بهویژه زنِ برهنه از نقاشیهای دورانساز هستند. میتوان زایش ونوس بوتیچلی، سرمنشأ جهان کوربه یا برهنۀ لمیده مودیلیانی را مثال زد. معروفترین نمونههای ژانر برهنه عبارتاند از «زنان حرمسرا»ی ماتیس و انگر، «آبتنیکنندگان» رنوار و سزان یا «المپیا»ی مانه و مگریت.
فرانسیس بورزلو در بحث از تاریخچۀ برهنۀ لمیده مینویسد:
ونوس خفته نقطۀ آغاز برهنگان لمیده بود؛ برهنههای لمیده را در هیئت الههای کلاسیک نقش میزدند. در حالتی مایل به لمیده با چشمانی که از تماشاچی گرفته یا حتی بسته تا نگاههای پرسهزن تماشاگر بر بدنش به هیچ مانعی برنخورد. در منظرهای دراز کشیده که برآمدگیها و فرورفتگیهایش بازتاب استعاری انحناهای بدن خودش هستند. ممنوعیتهایی هم دارد: موی ناحیۀ تناسلی. چون بر میل جنسی خود زن دلالت دارد که میتوانسته تهدیدآمیز تلقی شود.
بدن منبع الهام طُرفهای است برای هنرمند چون همزمان مظهر زیبایی، میل، حسرت و حرام است. اغلب هم نقش برهنه است که در دنیای هنر رسوایی به بار میآورد. اما قبل از رسواییهای عصر مدرن، نقاشی بدن برهنه در قرون وسطی بازنمود آسیبپذیری انسان بوده و کلیسای آگاه از اهمیت تصویر در میان مردمان بیسواد از این وسیله بهره جسته و مثلاً این برهنهها را، بخصوص اگر اندامهای جنسیشان را با دست بپوشانند، گناهکار تلقی میکرده است. عجیب اینکه اگر سر بالا گرفته و تن و اندامشان را نپوشانده باشند، هنوز میوۀ ممنوعه را نخوردهاند و بیگناهاند.
عموم فمینیستها معتقدند از آنجا که هنر اروتیک و بهخصوص برهنگی زن بازنمود سلطۀ مردانه و انقیاد زن و شیءانگاری جنسیتی از زن است، جزء مهمی از سازوکار پیچیدهای است که نابرابری جنسیتی را تداوم میبخشد. از نظر آنان ژانر زن برهنه در مقایسه با پورنوگرافی نه فقط از بدنِ زنْ شیء جنسی میسازد بلکه این شیءسازی جنسی از زنان را زیباییشناسانه انجام میدهد و این کارش از موضعی چنان «والا»ست که به کار ترویج نابرابری جنسیتی میآید.
اهمیت تصویر تا حدی است که هنر اسلامی از «شمایل» میگریزد. به جز روایتهایی که در قصههای قرآنی، بهشت و جهنم (و حوریان و اجنه و شیاطین) را با کلمه به تصویر میکشند، نه فقط نقش خداوند که نقش پیامبر و امامان نیز حرام است. چرا که به قول احمد اخوت شاه دو بدن دارد. در روابط قدرت، بدنِ شمایلی از بدن واقعی آسیبپذیرتر است. شاید نزدیکی به بدن شاه (امام) دشوار باشد، اما در صورتی که تصویرش وجود داشته باشد، میتوان مثلاً در هنگامۀ اعتراض این تصویر را به آتش کشید و نابودی نمادین شاه- امام را رقم زد.
برهنگی از دید فمینیسم
عموم فمینیستها معتقدند از آنجا که هنر اروتیک و بهخصوص برهنگی زن بازنمود سلطۀ مردانه و انقیاد زن و شیءانگاری جنسیتی از زن است، جزء مهمی از سازوکار پیچیدهای است که نابرابری جنسیتی را تداوم میبخشد. از نظر فمینیستها کارهای هنری متعلق به ژانر برهنگی زنانه میتوانند از نظر جنسی شیءانگارانه باشند چرا که نگاه خیرۀ مردانه را متوجه تن زنانه میکنند. از نظر آنان ژانر زن برهنه در مقایسه با پورنوگرافی نه فقط از بدنِ زنْ شیء جنسی میسازد بلکه این شیءسازی جنسی از زنان را زیباییشناسانه انجام میدهد و این کارش از موضعی چنان «والا»ست که به کار ترویج نابرابری جنسیتی میآید.
شارلوت برونته گویی در همصدایی زودهنگام با این دیدگاه فمینیستی عمومی، نقشی از کلئوپاترا را از زبان شخصیت زن رمان ویلت چنین توصیف میکند:
او [نقش کلئوپاترا] صحیحوسالم روی بوم بود، به قدری فربه که از عهدۀ کار دو آشپز ساده برمیآمد؛ نمیتوانست ادعا کند ستون فقرات ضعیفی دارد؛ قاعدتاً باید میایستاد یا دستکم شقورق مینشست، هیچ موضوعیتی نداشت که ظهر روی کاناپهای لم بدهد. به علاوه قاعدتاً باید لباسهای موقر میپوشید؛ جامۀ بلندی که درست بدنش را بپوشاند اما این طور نبود. توانسته بود از کلی پارچه- باید بگویم از هفت در بیست یارد پرده- رختولباس نابسندهای بدوزد.
اما در تصویری بزرگتر، تن زنانه و بازنمودش در نقاشی، عکاسی و حتی توصیف روایی، کارکرد و اهمیتی دوچندان پیدا میکند: از یک سو، تصویر زن برهنه در «آزادی» دلاکروا جان کلام آزادی است و از سویی در تبلیغاتْ شیء جنسی مدنظر فمینیستها. چیست که بین هنریت-کالاشدگی، آزادی-اسارت تن، هنر-پورنوگرافی مرز میکشد؟
شاید تعیین این مرز دشوار باشد، اما در زمینۀ جنبشهای آزادیخواه زنان، اجتناب از همصدایی با رویکرد مرتجع پوشیدگی «قهری» زن همانقدر ضروری مینماید که توجه به کالاسازی از تن زن. طبیعتاً با ورود زنان نقاش به عرصۀ نقش برهنگان چشماندازهای جدیدی به ژانر زن برهنه گشوده میشود. بورزلو مینویسد:
شاید ناخودآگاه بوده اما وقتی اولین نسل زنان اواخر قرن نوزدهم به سراغ این موضوع رفتند، اغلب برهنۀ لمیده را با انفعالی کمتر از برادران هنرمندشان به تصویر کشیدند. در سال ۱۹۰۷، پائولا مودزون-بکر آلمانی مادر و فرزند برهنۀ لمیده را نقش زد؛ مادر و فرزند رو به هم در حالتی جنینی دراز کشیدهاند و بازوی حمایتگر مادر روی سر نوزاد است. در فرانسۀ بین دو جنگ، سوزان والادون که سابقاً مدل رنوار، تولوز لوترک و دگا بود، برهنههایی کشید که هیچ دینی به این اساتید نداشتند. برهنههای او مجذوب کاری هستند: یکی به پشت دراز کشیده و غرق تماشای کلاهی است که بالای سرش نگه داشته، یکی دیگر زن مسنتری را تماشا میکند که فال او را میبیند.
از دیگرنقاشان برهنهها، آلیس نیل است که پرترههای دوستان، خانواده، عشاق، شعرا، هنرمندان و غریبهها را به تصویر میکشد. از نظر بورزلو، آلیس نیل قدم دیگری در نقاشی برهنه برداشت و شریک جنسی زن برهنه را نیز وارد نقاشی کرد. در قدم بعدی هم جان پرو را با اندام جنسی نمایان به تصویر کشید:
آلیس نیل آمریکایی اوایل کارش در دهۀ ۱۹۳۰ تصمیم گرفت با نقاشی بدون لباس سوژههایش به روح آنها راه ببرد. نقاشی سال ۱۹۶۷ به نام جولی باردار و اجیس نه فقط برهنۀ لمیدۀ باردار را نشان میدهد، بلکه او را در کنار شریک جنسی به تصویر میکشد که با بازویی روی شانۀ زن باردار، برهنه را از آن خود میداند. در سال ۱۹۷۱، نیلْ جان پِرو را با یک زانوی خم، یک بازو روی سرش و اندام تناسلی برآمدهاش روی تختی خواباند. البته که برهنۀ لمیده است اما پرترهای هم هست که هشیاری (و مرد بودن)اش به سنت برهنۀ لمیده پشت پا میزند.
بورزلو در ادامۀ سنتشکنیهای نقاشان مدرن توضیح میدهد:
هرچند درک هنری جدی همواره تلاش کرده پیوند برهنۀ لمیده با واقعیت اساسی تختخواب را نادیده بگیرد، برخی کارها از سکوت در این باب سر باز میزنند. نقش المپیا به قلم مونه موجب رسوایی هنری شد، چون مدل کارش زنی مدرن بود که گستاخانه به تماشاچی خیره میشد، خانمها را معذب میکرد و آزادی آقایان را در نوازش بدنش با چشمانشان به چالش میکشید. گفتهاند دستهگلی که خدمتکار المپیا نمایش میدهد بازتاب اندام جنسی است که المپیا با دستش پنهان میکند.
صدها سال تلقی هنرمندان از برهنۀ لمیده در تنگنای غربالی از قواعد عموماً پذیرفته قرار داشت. اما سبکهای هنری قرن بیستم در تلفیق با ایدههای فروید دربارۀ جنسیت و ناخودآگاه به این معنا بود که هرچند موضوع به قوت خود باقی ماند اما تلقی از آن نه. نقاشان آزاد شده به دست فروید میتوانستند سابقاً تصویرنکردنیها را به تصویر بکشند: نوک پستانها عین چشم به بیننده خیره میشوند، موی اندام تناسلی نشانهای تنانه به سرافرازی موی سر است.
هراس از برهنههای دنیای هنر با هراس از تن (بهخصوص زن) و آزادیاش گره خورده است و هر کدام آن یکی را تقویت و تشدید میکنند. شدت این هراس تا حدی است که فقط با قربانی (مهسا) به پیشگاه اخلاقگرایی میتوان از حق پوشش سخن گفت. گذشته از مطالبات لایههای مختلف اجتماعی در جنبش زن، زندگی، آزادی، پشت طعنههای تن-محور مخالفان این جنبش («اینا میخوان لخت بگردن») ترسی نهفته است. اما چرا برهنگی ترسناک است؟ در خیابان همانقدر ترسناک است که روی بوم. در سینما همانقدر ترسناک است که در ساحل.
به موازات بازنمایی غربی زن برهنه در شمایل الهگان و معشوقهها و در نهایت حتی مادران، تن زنانه از «شرم» اندامی خلاص شده است تا رها از پیراهنهای دستوپاگیر چندلایه و کرستها و موها و پوست بزککرده، پیوسته مشغول بازتعریف حدود برهنگی باشد و بتواند گامهای بلندتری در راه (باز)پسگیری حقوق انسانی خود بردارد.
آزادی عریان
اگر مینیاتورهای نیمهلخت را کنار بگذاریم و بخواهیم بازنمایی برهنگی در هنر معاصر ایران را بکاویم، نه به فضای خالی بلکه به در بسته میخوریم. معدود کسانی هم که آثارشان در این ژانر به حوزۀ عمومی راه یافته، متحمل پیامدهای قضایی شدهاند (مانند پرویز تناولی و انتشار کتاب «زنان اروپایی در خانههای ایرانی»). طبیعتاً از آنجا که آناتومی (نقش زیستشناسانۀ بدن برهنه) الفبای نقاشی بدن است، قلمموی هر نقاشی بدن برهنه (زن یا مرد) را روی بوم لمس کرده است اما تولیدات هنری نقاشان معاصر به عرصۀ عمومی راه ندارند. همانند دنیای ادبیات که «صحنه»های اروتیک (مثلاً بلورخانم همسایههای احمدمحمود) از ساختار رمان قیچی میشوند، یا سینما که چهلوچند سال است شخصیتهایش حمام نگرفتهاند (مگر چند تن از مردان با رعایت موازین شرعی)، عشقبازی نکردهاند، نبوسیدهاند، نوازش نکردهاند!
هراس از برهنههای دنیای هنر با هراس از تن (بهخصوص زن) و آزادیاش گره خورده است و هر کدام آن یکی را تقویت و تشدید میکنند. شدت این هراس تا حدی است که فقط با قربانی (مهسا) به پیشگاه اخلاقگرایی میتوان از حق پوشش سخن گفت. گذشته از مطالبات لایههای مختلف اجتماعی در جنبش زن، زندگی، آزادی، پشت طعنههای تن-محور مخالفان این جنبش («اینا میخوان لخت بگردن») ترسی نهفته است. اما چرا برهنگی ترسناک است؟ در خیابان همانقدر ترسناک است که روی بوم. در سینما همانقدر ترسناک است که در ساحل.
البته این وضعیت محدود به فضای هنری ایران نیست. در ژوئن سال ۱۹۲۹، نمایشگاهی از نقاشیهای لارنس که مردم فقط او را به نویسندگی میشناختند (لیدی چترلیِ اخیراً منتشر و ممنوعه)، منتقدان را حتی قبل از عامه و پلیس مشمئز کرد. پای پلیس هم به نمایشگاه کشید و سیزده نقاشی را مصادره کرد. به نظر خود لارنس، موی اندام تناسلی در این نقاشیها بود که او را به دادگاه کشاند.
حال فرض کنیم زنان آزادیخواه واقعاً قصد برهنه گشتن داشته باشند! چرا که برهنگی در جوامع و موقعیتهای مختلف تعاریف متفاوتی دارد. علاوه بر پسزمینۀ مذهبی-فرهنگی (که این سازوکارها نیز خود در خدمت قدرت هستند)، وحشت از برهنگی گویای تعارض آزادی تنانه با قدرت حاکم است. عشقبازی آزاد لیدی چترلی در دل جنگل بیش از آنکه عشقبازی زن و مرد باشد که از مرزهای رسوم و سنن فرهنگی عبور میکند، بدهبستانی بین زن و طبیعت است: عشقبازی دو دلداده داخل کلبه است اما رقص لیدی چترلی برهنه زیر باران در میان جنگل است و گویای وحدت زن با طبیعت. ویژگی غالب طبیعت، هنگامی که از زیباییهای ظاهری آن بگذریم، مهارناپذیری است. کل تمدن بشری با احداث سکونتگاهها، مهار نیروهای طبیعی، بیرون کشیدن قوت از دل زمین و حتی تلاش در فهم نیروهای سرکش طبیعت در مسیر مهار این قدرت ارگانیک پیش رفته است. در راستای همین مسیر، زن و بهخصوص زایایی و اندامهای مرتبط با آن نیز مهار شده تا تمدن بشری به قالب موجود دربیاید. هر تلاشی از جانب قدرت طبیعتسان زن برای عبور از مرزهای سنت، مذهب و حتی قانون، گردنکشی در برابر قدرت حاکم دینی است که طبیعت (زن) را مهار کرده تا تمام نیروهایش را استثمار کند.
اکنون در آستانۀ سالگرد جنبش زن، زندگی، آزادی، پلاکاردهایی خیابانها، ادارات دولتی و حتی برخی از مراکز خدماتی خصوصی را اشغال کرده که میگوید: رعایت حجاب رعایت قانون است. این گزاره بدیهی میگیرد که: هر قانونی باید رعایت شود. قانون چنان جایگاه پرسشناپذیری یافته که اکنون از آخرین ملجأهای قدرت بلامنازع شده است. قدرتی که هرگاه موقعیت اقتضا کند به تمام قوانین خود نیز پشت میکند. هراس از نقض «جمعی» این قانون ترس از بر هم خوردن تعادل قدرت و از دست رفتن امکانات استثمار تن است. قدرت زنانه که در این وضعیت نمایندۀ قدرت طبیعت شده با چنان وزنی روی این ترازو سنگینی میکند و چنان نیرویی را آزاد میکند که وحشت حاکمان و طرفدارانشان را، بهحق، برانگیزد.
نظرها
ایرج یمین اسفندیاری
اگر اخلاق نباشد، همه چیز مجاز است. اگر انسانیت نباشد، همه چیز مجاز است. اگر شرافت نباشد، همه چیز مجاز است. اگر قانون نباشد، همه چیز مجاز است. “اگر خدا نباشد، همه چیز مجاز است.”