مسعود، نوازنده گیتار الکتریک: عصیان بر ضد جریان اصلی
شیدا بنان - مسعود به سبکهایی از موسیقی علاقه دارد که در چهارچوبهای تنگ حاکمیت پذیرفته نیست. او تصویر روشنی از بحران هویت در موسیقی ایران و از تنگناهای هنرمندان مخالف جریان اصلی به دست میدهد.
مسعود حالا دیگر ۲۰ سالی هست که به صورت حرفهای به عنوان خواننده، گیتاریست، آهنگساز، تنظیمکننده و ترانهسرا در رشت فعالیت میکند. او متولد ۱۳۶۱ است. مسعود نوازندگی را در هجدهسالگی با موسیقی ملی ایران و با سهتار آغاز کرد ، اما بعد از حدود یک سال به موسیقی غرب و به ساز گیتار الکتریک روی آورد و تا امروز همچنان گیتار الکتریک ساز تخصصی اوست. هنرمندانی مانند راجر واترز، بیورک، و گروههای راک نیروانا، ریدیوهد و سیگار روس بر ذائقه موسیقی او بسیار تاثیرگذار بوده و همچنین گیتاریست افسانهای راک جف بک، از نظر صدادهی و تجربهگرایی در مسیر موسیقایی او نقش ویژهای داشتهاند. راک، آلترناتیو راک، بلوز، جَز و هرچند گاه یک بار موسیقی الکترونیک از علاپق و آزمودههای اوست.
در بعد از ظهر یکی از روزهای فروردین ۱۴۰۳ در تهران با او دیدار و گفتوگو کردیم. مسعود درباره نحوه آشناییاش با موسیقی و نخستین تجربههایش در این عرصه میگوید:
از سال ۱۳۸۶ شروع به ساخت موسیقی کردم. ابتدا با تعدادی از دوستانم، برای اولینبار در رشت یک گروه جَز تشکیل دادیم و در سالنهای کوچک زیرزمینی که خودمان تدارک میدیدیم اجرا میکردیم، سپس یک آلبوم جَز با عنوان «کاسپین جَز» با حضور چند نوازنده گیلانی دیگر ضبط و منتشر کردیم. چند سال بعد، گروه آلترناتیو راک «مونهد» را تأسیس کردم و با اولین آلبوممانِ مجوزدارمان به نام «افق رویداد» (۱۳۹۴) نامزد بهترین آلبوم سال با ترانه فارسی در جایزه باربد شدیم. با این گروه این شانس را داشتیم که بتوانیم چند کنسرت در شهرهای شمالی اجرا کنیم.
مسعود در طول فعالیتهای موسیقایی خود، موسیقی متن اصلی دو فیلم سینمایی و همچنین چندین مستند ویدئویی درباره گیلان، دریای خزر، گیلکها و تالشها را نیز ساخته است. علاوه بر این ساخت و اجرای موسیقی متن چند نمایش و اجرای زنده تئاتر در رشت از جمله «کلفتها»، «مردی با گل در دهان»، «دارودسته ونیزی» و «آدم، آدم است» را هم به عهده داشته. او یکی از بنیانگذاران رادیو محلی «هیرکانی» است که در زمینه ضبط، تولید برنامه و پخش آلبوم تمامی تولیدات موسیقی در محدوده جغرافیایی جنگلهای باستانی هیرکانی در شمال ایران فعالیت میکند. اگرچه ساز اصلی مسعود گیتار الکتریک است، اما در سالهای اخیر، او بیشتر در زمینه آهنگسازی و تنظیم موسیقی فعالیت دارد، مانند آهنگهایی که او برای اشعار شمس لنگرودی ساخته است. او درباره فعالیتهایش در رشت میگوید:
در سالهایی که من گیتار الکتریک را به عنوان ساز تخصصی انتخاب کردم، در رشت مدرس خاصی نبود، برای همین من در رفتوآمد بین تهران و رشت توانستم یاد بگیرم و پس از یادگیری، شروع کردم به تدریس و سپس ورد به عرصههای دیگر موسیقی. بعد از از دو دهه فعالیت در موسیقی در شهر رشت، تقریبا میتوانم بگویم که الان یک موسیقیدان محلی خوب در استانم هستم و اجراهایم پُر است و از کارهایم استقبال میشود. اما این به معنای آن نیست که آنچه خلق و اجرا میکنم با درآمدی که به دست میآورم در تناسب باشد. من درآمدم به ریال است و خریدم به دلار. حالا فرض کنید شما میخواهید یک آلبوم موسیقی کار کنید، سه سال زحمت میکشید، هزینه میکنید برای میکس مستر و نوازنده و خواننده و.... اگر بخواهید به قیمت واقعی بفروشید، هر آلبوم درمیآید ۱۵ دلار آنهم برای یک خواننده یا نوازنده یا یک گروه کمتر شناختهشده. یعنی حدود ۷۵۰ هزار تومان. اما شما همین آلبوم را باید ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار تومان قیمت بگذارید، که آن را هم نمیخرند.
مسعود در ادامه میگوید علاوه بر این مشکلات رقابت با جریان اصلی موسیقی در ایران هم با توجه به منعها و محدودیتها و دشواری اخذ مجوز کار آسانی نیست:
از طرف دیگر نمیتوان با گروههای موسیقی مردمپسند که جریان اصلی موسیقی کشور را در دست دارند، رقابت کردد، چون مجوز نمیدهند. بنابراین باید در کافههای رشت و دیگر شهرهای شمالی اجرا کرد، آنهم در خوشبینانهترین حالتش با ۵۰۰ نفر، که این برای هر هنرمند موسیقی که بدون مجوز کار میکند، به سختی اتفاق میافتد. چراکه هم کافهها بیش از این ظرفیت ندارند، هم امکان آن هم وجود ندارد یا به بیانی دیگر، کمتر کافهای خطر چنین جمعیتی را میپذیرد.
بحران هویت در موسیقی ایران
مشکلی که مسعود به آن اشاره میکند بخشی از مشکل موسیقی ایران در یک چشمانداز وسیعتر است. بخشی از این مشکل به سبب نبود آموزش کافی برای مردم و فقدان شناخت لایههای وسیعی از مردم از سبکهای کمتر شنیده شده موسیقیست. رادیو و تلویزیون که معمولاً در سایر کشورها در تربیت گوش موسیقایی مردم نقش مهمی به عهده دارند، در ایران در انحصار نهادهایی و جریانهاییست که با موسیقی اصولاً ضدیت دارند. از طرف دیگر شرکتهای تولیدکننده موسیقی هم صرفاً به بازار و سلیقه عام نظر دارند. مسعود میگوید:
خلاصه بگویم که ما یک مشت دیوانهایم که در جایی که نباید، کاری را انجام میدهیم که خواهان چندانی ندارد؛ چون موسیقی ما خاص است و مخاطب ما هم خاص. در این شرایط کارکردن سخت است و مدام باید هزینه بدهی.
برای هنرمندانی مثل مسعود که در سبکهایی خارج از جریان پاپزده موسیقی در ایران کار میکنند، اجرا و کنسرت بسیار سخت است، از یکسو برخورد حاکمیت با موسیقیهایی مثل راک و رپ و جز، و از سوی دیگر وضعیت بد اقتصادی مردم موجب شده تا مخاطبان امکان خرید بلیتهای پانصد تا یک میلیون تومانی را نداشته باشند. در چنین وضعیتی، جز اجرا در سالنهای کوچک یا اجراهای خیابانی چاره دیگری نیست. مسعود میگوید:
در سال جاری من به همراه گروهم در سالنهای پنجاه شصت نفره، ۳۰ اجرا داشتیم. این سالنها این امکان را میدهد تا بدون طیکردن هفت خوان مجوز، خیلی سریع و راحت بتوان اجرا داشت. در این اجراها، از مخاطبانی برخوردارید که از قبل دعوت میشوند و از طریق آنها معمولا با مخاطبان جدید آشنا میشوید که به جمع شما میپیوندند.
مسعود در ادامه درباره مزیت چنین اجراهایی به نسبت سایر مکانها مانند کافهها و رستورانها میگوید:
در کافهها و رستورانها به دلیل هزینههای زیاد، نمیتوان یک گروه چندین نفره را مستقر کرد؛ بنابراین الان اکثر گروههای موسیقی در کافهها، متشکل از یک دی. جی است و یک خواننده، و نهایتاً یک نوازنده پرکاشن. همین. گروههای بزرگی مثل ما که سالها در رشت فعالیت میکنند، به ندرت میتوانند در کافهها اجرا کنند، چون کافههای بزرگ که جمعیتی زیادی در خود جای بدهند و هر شب در آنها اجرا داشته باشید، تعدادشان در رشت و شهرستانها بسیار کم است و ریسک اجرا هم بالا است. خارج از رشت که نمیتوانیم اجرا کنیم. چرا؟ چون سرمایهگذاری نیست که از گروههای شهرستانی و کمترشناختهشدهای مثل ما حمایت کند، و وقتی شما نمیخواهید تن به جریان اصلی موسیقی پاپزده کشور بدهید و از رانتهای حکومتی هم استفاده کنید، درنهایت باید به شهرتان اکتفا کنید و ادامه بدهید.
مسعود اما امیدوار است که در شبکههای مجازی موسیقی او شنیده شود. میگوید:
موسیقی در جهان امروز، در یک مکان جغرافیایی نمیماند، شبکههای بیمرزِ مجازی، شما را به هرکجای جهان که بخواهید میبرند و شنیده و دیده میشوید.
سلطه بازار بر موسیقی کشور
زمینههای فرهنگی و اجتماعی برای پذیرش موسیقی، آن هم موسیقی متفاوت با جریان اصلی در برخی مراکز استانها، به ویژه در شهرهای شمالی و در جنوب ایران فراهم آمده است. رشت از جمله شهرهایی است که موسیقی در بافت شهری و اجتماعی آن جای دارد. مسعود میگوید:
با اینکه موسیقی حالا دیگر جزء جداییناپذیری از زندگی روزمره مردم شده است، اما فکر نمیکنم در ایران بتوان به راحتی رشد و ترقی کرد. در ایران یک مسیر طبیعی برای رشد و دستیابی به جایگاهی که شایستهاش هستید وجود ندارد. مگر آنکه مانند برخی هنرمندان پاپ بتوان با هر ترفندی به جریان اصلی راه پیدا کرد، دیده شد و پول درآورد.
مسعود در ادامه میگوید:
نوازندههای بسیاری در طول این سالها از رشت بودند که به این جریان پیوستند، نوازندههای خوب و خلاقی هم بودند، اما با ورود به جریان مردمپسند، عملا از آن خلاقیت خارج شدند. بودند کسانی که از خیابان یا کافه به این جریان پیوستند تا بتوانند دیده شوند. اما دیدهشدن به چه قیمتی؟ به قیمت قربانیکردن سلیقه هنری در ازای مقداری پول.
مدتهاست که هنرمندان جوان موسیقی از سلطه تولیدکنندگان بر موسیقی ایران گلایه دارند. تولیدکنندگان با سرمایه و روابطی که در اختیار دارند، هنرمند را مانند یک کالای قابل عرضه، بستهبندی میکنند و به فروش میرسانند. وقتی که تاریخ مصرف او تمام شد، او را به کناری مینهند و سراغ یک هنرمند دیگر میروند. در این میان هم موسیقی ملی ایران آسیب میبیند و هم جریانهای فرعی موسیقی که در چارچوبهای مورد پذیرش حاکمیت به سادگی نمیگنجند.
نظرها
نظری وجود ندارد.