دیدگاه
پَسرانی برای بقای فاشیسم ضروری است: «جنگ علیه زنان»، از فتوای خمینی تا طرح نور و فراتر از آن
سما اوریاد در این یادداشت با پاسخ به مقاله «آپارتاید جنسیتی، جنگ علیه زنان، یا تصاحب دوبارهی مقاومت زنان؟» نوشته ستاره شهدایی و امید مهرگان، از هشتگ «جنگ علیه زنان» و پسرانی بدنهای شوریده میگوید.
فمینیسم به بیعدالتیها و سرکوبها واکنش نشان میدهد، درحالیکه آنتیفمینیسم خواستار استقرار مجدد (نظم پدرسالار) است و حتی اعلام جنگ میکند. پسرانی بر قسمی فرافکنی مضطربانه درمورد خُسرانی در آینده—و نه صرفا خسران گذشته—سوار است. پسرانی همزمان واکنشی به «دستاوردها» و همچنین منع پیشدستانهٔ پتانسیلهاست، مشابه آنچه هربرت مارکوزه درمورد فاشیسم بعنوان «ضدانقلابی پیشدستانه» مشاهده کرد.
براتیش، دربارهٔ خُردفاشیسم: جنسیت، جنگ، مرگ (۲۰۲۲)
ماه گذشته فراخوانی از سوی جمعی از فعالین فمینیست و زنان در صفحات مجازی گروههای مستقل و داوطلب منتشر شد که به رسانهای شدن شدت گرفتنِ سرکوبهای حاکمیتی علیه بدن زنان و مقابلهٔ حاکمیت با زنان دارای پوشش اختیاری ــ با اجرای طرحی گسترده با نام «طرح نور» ــ دعوت شده بود. این فراخوان از کاربران شبکات اجتماعی و افراد منتقد این طرح درخواست کرد که نقدها و نظرات و تجارب خود را از و دربارهٔ سرکوب هرروزهٔ گشت ارشاد و دیگر اشکال سرکوب تحت حاکمیت جمهوری اسلامی ایران با هشتگ #جنگ_علیه_زنان در شبکات اجتماعی به اشتراک بگذارند و طوفان راه بیاندازند.
پس از انتشار این فراخوان در صفحات فمینیستی مستقل، و از پی همزمانی این فراخوان با آنچه بهزعم من نه دیگر صرفا «جنگ» که همانا «نسلکشی» در غزه نام دارد، کاربری از صفحهٔ فمینیستی دیدبان آزار که فراخوان را به اشتراک گذاشته بود اسکرینشات گرفت و با برخوردی چماقبهدست و نادیدهانگارانه در استوری اینستاگرامیاش اسکرینشاتِ پست مشترک شده در دیدبان آزار را منتشر کرد و با طعن و کنایه به مخاطبان خود در استوریاش یادآور شد که این هشتگ درواقع نه درمورد کشتار هزاران زن در فلسطین، بلکه دربارهٔ شرایط زنان در ایران است. اینهمه درحالی است که گروه فمینیستی دیدبان آزار پیشتر در دفاع از مردم فلسطین و علیه نسلکشی پستهایی منتشر کرده بود و رسا اعلام موضع کرده بود.
درهمین راستا، چندی بعد، کاربر مذکور بهمراه نویسندهای دیگر، چندروز پیش یادداشتی را در زمانه منتشر کردند که در آن نقطهنظرات و انتقادات خود را درباره بازتابِ مسئله فلسطین، آرمان «زن، زندگی، آزادی» و بخصوص عبارت «آپارتاید جنسیتی» خاطرنشان کردهاند. آنچه مایه شگفتی و البته ناامیدکننده است، مخدوش کردن عامدانهٔ (که اگر سهوی باشد از آن هم بدتر است) دو عبارت مغایر، یا دستکم بهلحاظ گفتمانی و تاریخی بیارتباط با هم ــ یعنی «آپارتاید جنسیتی» و «جنگ علیه زنان» ــ در عنوان و متن یادداشت و همراستا دیدن و یککاسه کردن این دو عبارت و کارزارها و مطالبات و حتی سیاستهای حول آنها از جانب نویسندگان یادداشت است. همچنین آنچه در متن مخدوش شده است، اشاره به ندیدن میدان جنگ «واقعی» و مسئله فلسطین است که ــ آنطور که متن ادعا میکند ــ از سوی و با همدستی «برخی فمینیستهای ایرانی» دنبال میشود و چنین رویکردی از نظر ایشان محتوم به تکرار تاریخ جنگطلبانهٔ دولتهای غربی در منطقه است که با استفاده از ابزار سرکوب و مذاکره با قدرتهای غربی تقویت و بازتولید میشود. نویسندگان تا آنجا پیش میروند که به نیروهای مترقی داخل نکاتی را گوشزد کنند و هشدار میدهند که نیروهای مترقی داخل نیز ــ با استفاده از ابزار استعمار و ادبیات جنگ و آپارتاید ــ درحال بازتولید ادبیات اپوزیسیون راستگرا و دولتهای جنگطلب هستند و به همین خاطر این نیروها از دیدن رنج و کشتار در غزه درماندهاند.
در همین استدلال نیز یککاسه کردن نیروهای متکثر فعال و مشخصا نادیدهانگاریِ روشنفکران فمینیست داخل و خارج از ایران چشم را میزند، که نهتنها با عنوان «فمینیست ایرانی» و سپس نقد این تودهٔ یکدست شده سعی بر ندیدن پویایی جنبش فمینیستی و تفکر فمینیستی مترقی بخصوص پس از قیام ژینا و سالهای پیش از آن دارد، که اساسا از نوعی «روششناسی رو-به-قدرتها» رنج میبرد. روششناسی رو-به-قدرتها، بهزعم من، تنها آن صدا و کمپین و نیرو و ایجندایی را لایق خطاب قرار دادن، زدن، نقد میداند که دستدردست قدرتهای امپریالیستی و سرمایهدار به بازتولید خشونت در کشورهای جنوب جهانی توش و توان میرسانند، چه این نیروها خود را فمینیستی بنامند چه مدافع حقوق بشر و زنان در کشورهایی چون ایران و افغانستان ــ که البته نقد درستی است.
مشکل آنجایی نمایان میشود که استفاده ازین روش و لنز انتقادی، عامدانه درجهت ندیدن تکثر دیدگاهها و تقاطع ستمها و عاملیت سوژههای سیاسی-فمینیستی پیش میرود و تنها نقد جایز را نقد به قدرتها و پیادهنظامهای مفلوک و قربانیِ قدرتها (اینجا زنان ایران و افغانستان) جا میزند. چنین نگرشی اساسا از ابراز همدلی و همبستگی و دیدن عاملیت سوژهها و همراهی با مقاومت، مبارزه و تلاشهای خُرد و متکثر و حیّوحاضرِ نیروهای از پایین، مستقل، داوطلب و اغلب جمعیکار عاجز است، چرا که در معادلهٔ قدرت جایی ندارند و از قضا همواره تلاش کردهاند زیر میز بازی قدرتهای ارتجاعی منطقه و جهانی بزنند. بجای «این یا آن» (either/or)، سیاست نه این و نه آن (and/and) را مصرّانه پیمیگیرند و بهمین خاطر خار چشم اکثر نیروهای ارتجاعی و راستگرا شدهاند.
به همین بهانه، سعی دارم تا عبارت «جنگ علیه زنان» و مفهوم پَسرانی (backlash) را معرفی و مختصراً تشریح کنم و ابتدا تاکید میکنم که عبارت «جنگ علیه زنان» دخلی به عبارت «آپارتاید جنسی و جنسیتی» ندارد و اساسا تاریخ مفهومی و جنبشی دیگری را طی کرده است و همچنین استدلال کنم که زمان انتشار فراخوان «جنگ علیه زنان»، واکنشی بهموقع و بهجا به اجرای «طرح نور» بوده که حاکمیت برای بقای فاشیسم اسلامیاش متوسل به آنچه «پَسرانی» مینامم شده است تا نیروهای فمینیستی و بدنهای با پوشش اختیاری در سطح شهر را بهطرزی وحشیانه، سیستماتیک، بدوی و حتی تحتالفظی، پَسبراند. همچنین در ادامه تاکید کنم که این جنگ از آغاز روی کار آمدن حاکمیت فاشیستی جمهوری اسلامی ایران قانوناً ــ و برخلاف مدعای گزاف یادداشت فوقالذکر درمورد ابهامآمیز بودن قانون حجاب اجباری ــ بیهیچ ابهامی درحال اجرا بوده است.
جنگ علیه زنان: پَسرانی، ابزارِ آنتی-فمینیستی و نو-قُدماییِ نظامهای فاشیستی
برای تببین عبارت «جنگ علیه زنان» که بهتازگی در فضای فارسیدان و منجمله توسط فمینیستهای مستقل در فراخوانی که بالاتر بدان اشاره شد، استفاده میشود، لازم است تا به کاربرد آن در ادبیات پژوهشی و جنبش فمینیستی اشاره شود و در راستای عبارتی دیگر، یعنی پسرانی (backlash) بدان پرداخته و فهمیده شود. اما پیش از آن بهتر است تا به پیشینهٔ استفاده از عبارت جنگ علیه زنان مختصراً بپردازم. تبارشناسی این عبارت به ما کمک میکند تا از مخدوش دیدن و کردن مسائل و گفتمانها دوری کنیم و همچنین از میراث مارکسیست-فمینیستی و جنبش فمینیستیِ فراملی علیه خشونت و انقیاد بدن فرودستان و اینجا زنان، متواضعانه بیاموزیم.
جنگ علیه زنان (war against women/war on women) عبارتی برآمده از جنبشهای فمینیستی است برای تبیین و تحلیل بهتر شرایط زنان. از نخستینبارها توسط فیلسوف مارکسیست-فمینیست، سیلویا فدریچی و مشخصا در کتاب کالیبان و ساحره استفاده میشود. کتاب کالیبان و ساحره که به فارسی نیز ترجمه شده است، درباره پروسه کشتار و به انقیاد درآوردن بدن زنان خصوصا در اروپای قرون وسطی و در پروسه انباشت اولیه در دوران سرمایهداری متقدم است، پروسهای که با نام «ساحرهسوزی» و جادوگرکُشی (witch-hunting) از آن یاد و در کتاب بهتفصیل بدان پرداخته شده است. همانطور که فدریچی در ابتدای کتاب مشخص میکند، «مهمترین پرسش تاریخی مورد بررسی در کتاب این است که چگونه کشتار صدها هزار «ساحره» را که در اوایل دوران مدرن رخ داد میتوان تببیین کرد، و همچنین توضیح اینکه که چگونه ظهور و گسترش سرمایهداری مقارن با جنگ علیه زنان بوده است»[۱]
در همین راستا، پیشینه تاریخی و مبارزاتی و گفتمانی «جنگ علیه زنان» از جمله به مبارزات فمینیستی دهه ۸۰ و ۹۰ در ایالات متحده نیز میرسد. در سال ۱۹۹۱، سوزان فالودی، خبرنگار و نویسندهٔ آمریکایی-مجارستانی، کتابی با عنوان «پَسرانی: جنگی اعلام نشده علیه زنان آمریکایی» را در نقد رسانههای جریان اصلی که درصدد نادیده انگاشتن و سرزنش و تخریب دستاوردها و مبارزات فمینیستها و جنبش زنان در آن دهه بودند، منتشر میکند. کتاب فالودی در نقد این نادیدهانگاری و سرزنش، عبارت بکلش یا همان پسرانی را بکار میبرد که توسط نظم مردسالار و رسانههای جریان اصلی هدایت میشدند. بعدها با ظهور اینترنت و شبکات اجتماعی و در سالهای اخیر و از خلال جنبشهای فمینیستی در سراسر جهان، از «نه حتی یکی کمتر (ni una menos) در آمریکای لاتین، تا جنبش مبارزه با خشونت جنسی در ایالات متحده تا جنبش علیه منع سقط جنین در لهستان تا جنبش مبارزه با خشونت جنسی در ایران و جنبش زنان افغانستان علیه روی کار آمدن طالبان و دیگر جنبشهای این سالها تا جنبش ژن، ژيان، ئازادی/زن، زندگی، آزادی در ایران و جهان، هربار که زنان و بدنهای دیگریشده شوریدهاند، نظام پدرمردسالار درصدد پَس راندن آنان برآمده تا به نظم پیشینی و قرونوسطاییِ فالیکِ[۲] خود بازگردد و نظم مستقر خدشهدار نشود.
این پسرانیِ آنتی-فمینیستی، همانطور که فیلسوف مطالعات فاشیسم و رسانهٔ نو، جک براتیش، در کتاب «خُردفاشیسم: جنسیت، جنگ، مرگ» (۲۰۲۲) شرح و بسط میدهد، در فضاهای مجازی و شبکات اجتماعی و توسط گروههای فاشیستی و راست افراطی در سالهای اخیر عواقب کشندهای بهبار آورده است.
براتیش به مانیفست معروف «جنگ علیه زنان» از الیوت راجرز، نوجوان آمریکایی که سال ۲۰۱۴ در اقدامی زن-بیزارانه شش نفر در کالیفرنیای آمریکا را به رگبار بست و ۱۴ نفر را زخمی کرد، اشاره میکند که در عنوان مانیفست از عبارت «جنگ علیه زنان» بهعمد و علیه زنان استفاده شده است تا اعلام کند که اگر مردان نمیتوانند صاحب بدن زنان باشند، بایستی نابودشان کنند. براتیش همچنین ردِّ خرد و متکثر بروز این جنگ را در جایجای زندگیهای مجازی و آفلاینِ بدنهای فرودست ــ و زنان و گروههای الجیبیتی بطور اخص ــ پی میگیرد و نشان میدهد که پسرانی فیالواقع نوعی موقعیتِ اتصالی (conjunctural configuration) درون منطقِ درحال شدت گرفتنِ جنگ علیه زنان است، بدین معنا که در تقاطع امر دیدنی (دولت) و پروسههای نامرئیتر (خشونت خانگی علیه زنان) قرار میگیرد.
براتیش با پرداختن به سویههای رسانهای درون جوامع نظارتی و کنترلی قرن بیستویکم و با تکیه بر آراء فدریچی نشان میدهد که جنگ علیه زنان صرفا پروسهای رو به گذشته نیست بلکه همواره درحال تطبیق، تولید و بازتولید و پیشروی در اکنون و به اشکال خُرد و کلان است.
همچنین، سارا بنتوایزر در کتاب «توانمند: فمینیسم عامهپسند و زنستیزی عامهپسند» (۲۰۱۸) بخوبی نشان میدهد که پسرانیِ زنستیزانه و کوییر-ترنس*ستیزانه در فضای مجازی و با حمایتِ سیاستهای فمینیسم جریان اصلی و لیبرال پس از جنبش میتو و با موج سوم و چهارم فمینیسم در ایالات متحده به سرحدّات خودش میرسد تا آنجا که هر کنش فمینیستی توسط نیروهای زن-دیگری-ستیز در فضای مجازی و آفلاین با یک «پاسخ و فراخوان» همراه میشود. بدین ترتیب، پسرانی دیگر صرفا «واکنشی» به فمینیستها نیست بلکه فراخوانی به حذف آنها از ساحات مختلفِ جامعه و بازگرداندن نظم فالیک و قدماییِ (archaic) پدرمردسالارِ پیشین است. فراخوانی که همواره درصدد حفظ سوژهٔ سلطهگرِ فاشیستی است. بهمین خاطر است که براتیش اذعان میدارد که «قدرتِ جنسیتی (مبتنی بر نظم فالیک)، تنها یکی از خصلتهای فاشیسم (یا دروازهای به آن) نیست بلکه در مرکز خردفاشیسم و بعنوان تولیدگرِ سوبجکتیویته (فاشیستی) عمل میکند».[۳]
جنبشهای فمینیستی و اجتماعی این سالها در سراسر جهان نیز با چنین پَسرانیِ فاشیستیای روبرو بودهاند. شاید به همین دلیل هم باشد که این جنبشها دومینووار بهم میرسند و از هم نیرو و الهام میگیرند. چرا که نظم فاشیستی-سرمایهسالار حاکم دیگر محدود به جغرافیایی خاص نیست و جنبشهای برآمده برای شوریدن علیهشان نیز ناگزیر از الهام گرفتن و همبستگی با یکدیگر هستند. از جنبش «دستمزد برای کار خانگی» در دهه هفتاد ایتالیا و انگلستان و دیگر کشورها تا اخیرتر و جنبشهایی که بالا اشاره شد تا کلکتیوهای بسیاری علیه خشونت جنسی، منع سقط جنین و حق به پایان خودخواسته بارداری، برای آموزش برابر و حق پوشش اختیاری و دستمزد برابر. تمامی این جنبشها و حرکتها همواره با پسرانی از سوی نیروهای سیاسی با برنامههایی که نابودگر زیست روزمره انسانها و موجودات دیگر بوده، روبرو بودهاند. در ایران سال ۱۴۰۳و پساقیامِ ژینا نیز چنین روندی برقرار است. ندیدن و انکار «جنگ علیه زنان» و پیشینهٔ مبارزاتی و تاریخیِ پسپشت این اصطلاح، خامدستانه و سادهانگارانه است، اگر رذیلانه و همدست با نظم حاکم نباشد.
فتوای خمینی: حجاب اجباری، بنیان نظام فاشیستی جمهوری اسلامی
دیگر بر هیچ جنبندهای پوشیده نیست که سنگ بنای جمهوری اسلامی ایران با مهار کردن، حذف و نابودیِ سوژگی و بدن زنان و دیگر بدنهای درحاشیه گذاشته شده است. از همان روزهای اول انقلابِ مصادره شده توسط اسلامگراها، خمینی فتوا را صادر کرد: «در وزارتخانه اسلامی نباید معصیت بشود. در وزارتخانههای اسلامی نباید زنهای لخت بیایند. زنها بروند اما باحجاب باشند. مانعی ندارد بروند کار کنند لیکن با حجاب شرعی باشند» (کیهان ۱۶ اسفند ۵۷ شماره ۱۰۶۵۵ صفحه ۱).
خیزش و اعتراضات زنان و گروههای مختلف که «رهایی زن، رهایی جامعه است» را در خیابانها فریاد زدند، حالا از لحظات مثالزدنی مقاومت علیه رژیم سرکوب و وحشتِ سیستمی نوپا و فالیک بود که زنان در خط مقدمِ مبارزه با آن برآمدند.[۴] بهگواه تاریخ شفاهی و اسناد و عکسها، اولین مبارزان و همزمان قربانیان حجاب اجباری کارگران جنسی و روسپیان شهر نو بودند[۵] که به خشونتبارترین شکل ممکن محل کار و سکونتشان آتش زده شد، کشته و زندانی و بیخانه شدند و بدنشان مهار شد و بهانقیاد درآمد. شهرنویی که «نه فقط در تهران ویران شد، بلکه در فاصله سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۸ در سراسر ایران (باسکول آبادان، شیرینبیان شیراز، گز، بندرعباس، استادسرای رشت، اصفهان و بسیاری از شهرها) در آتش سوخت.»[۶] از فتوای خمینی و قلعوقمع و مهار کردن بدن زنان از ابتدای کار تا امروز، حجاب اجباری و فضاهای تکجنسیتی و کنترل بدن زن و دیگر بدنهای درحاشیه، نه مصوبهٔ قانونیای دارای «ابهام حقوقی» که به شالوده و اس اساس نظام بدل شده است که ذرهای عقبنشینی از آن گویی مساوی با نابودیاش خواهد بود. بهمین خاطر، تمامی وسایل را به اختیار میگیرد تا نهتنها هرنیروی مخالف و معترضی را «پسبراند» که از سوژهٔ فاشیستی و سلطهگرِ شیعی-دگرجنسخواه-فارس-مرد-متمول نیز همواره در مسند قدرت حفاظت کند.
درین معنا، استفاده از آپارتاید نیز برای توصیف آنچه بطور روزمره و در بطن جامعه بر بدن و روان و زندگی زنان و بدنهای فرودست اعمال شده است، مادیتر و واقعیتر از آن است که بتوان با قیاسی معالفارق از آن عامدانه چشم پوشید. همانطور که آلبرتو توسکانو در کتاب اخیرش، فاشیسمِ متاخر (۲۰۲۳) توضیح میدهد، دیگر نبایست و نمیتوان صرفا با قیاسهای مفروض و عوامانه نظامهای فاشیستی متاخر را همواره با دولتهای فاشیستیِ اروپای میان دو جنگ جهانی مقایسه کرد. بلکه با تأسی از فیلسوفان و مبارزان سیاه، جورج جکسون و آنجلا دیویس، بهدرستی بیان میکند که نظامها و نظم فاشیستی متاخر را بایستی ورای مقایسهمحوری، با ماترالیسمِ حاضر و جاری درون این دولتها، بطور مثال درون داربستِ (فاشیستیِ) سیستم زندان و تکنولوژیهای نظارتی و سرکوب، فهمید و تبیین کرد. من نیز به تأسی از توسکانو و با الهام از جکسون و دیویس، تاکید میکنم که نظم آپارتاید جنسی و جنسیتی در ایران و همچنین افغانستان مبرهنتر از آنی است که نیاز به قیاسهای تاریخی با نظامهای آپارتایدیِ دیگری داشته باشد. کافیست تا مادیتِ سرکوبِ خرد و کلانِ رفته بر بدن و زندگیِ زنان و دیگر فرودستان تنها و تنها بواسطهٔ زن بودنشان و دیگری بودنشان، دیده و فهمیده شود.
اما درمقابل همه اینها، تاریخ و تعددِ دفعاتِ مبارزه با اجباری شدن حجاب اسلامی تحت حاکمیت اسلامو-فاشیستی ایران کم نبوده و نیست. از خیزش زنان همان اوایل ۵۷ تا حرکتهای خرد و متکثر اعتراضی فیگورهایی چون هما دارابی و ویدا موحد و حرکت دختران خیابان انقلاب و سپیده رشنو و الخ. بهمینخاطر جرقهٔ قیام انقلابی ژینا با کشته شدن زنی کُرد—ژینا امینی— توسط گشت ارشاد و بخاطر حجاب اجباری زده میشود. قیامی که در آن بدنهای درحاشیه شوریدند و علیه تبعیض و زنستیزی و دیگریستیزیهای نهادینه مبارزه کردند. تنها پس از یک سال و اندی، حاکمیت با اصرار بر حفظ و بقای نظم فاشیستیِ مستقرِ خود، نهتنها ذرهای حاضر به عقبنشینی از فتوای خمینی نیست، که مدتی پس از قیام ژینا سربازانِ فاشیست خود را برای شکار فمینیستها اجیر کرد[۷] و اخیرا نیز همزمان با ژست جنگافروزی علیه اسرائیل آنها را در خیابانها سرازیر کرد تا زنان را در خانهٔ پدری—درون مرزهای جغرافیای ایران—سرکوب و مهار کنند. یک ژستِ ادامهدارِ دیگر، تا به زنان و سوژههای تحت ستم بگوید: جنگ ادامه دارد و عقبنشینیی درکار نیست، بلکه برعکس، پَسرانیِ نیروهای جنبشی و فمینیستی با تمام قوا در جریان است.
«طرح نور»: پَسرانیِ فاشیستیِ بدنهای شوریده در قیام ژینا
در فروردین ۱۴۰۳، فرمانده انتظامی تهران اعلام کرد که «طرح نور» برای «برخورد» با کشف حجاب آغاز به کار کرد. آغاز اینجا البته بهمعنای غیاب گشت ارشاد خصوصن در یکسال گذشته نبود اما با اعلام این طرح، حاکمیت قلدرانه اعلام وجودی دوباره و چندباره کرد و تاکید کرد که ذرهای کوتاه نمیآید. بسیاری از زنان که پس از قیام ژینا و جنبش زن، زندگی، آزادی در خیابانهای شهرهای ایران بیروسری و با پوشش اختیاری با آزادیای نسبی و البته دلی شجاع رفتوآمد میکردند، بیش از پیش بدل به هولناکترین کابوس حاکمیت شدند.
زنان و فمینیستها و فرودستها و دیگریها، بدل به مبارزان سرخطِ علیه نظم پدرسالار فاشیستی حاکم بر ایران شدهاند و جمهوری اسلامی نیز این را متوجه است و زنگ خطر را برای نظم رو به انحطاط و بیمشروعیتشدهٔ خودش میشنود. طرحهایی چون طرح نور، یا بخشنامهای که در بهمنماه ۱۴۰۲ تصویب شد که طبق آن با مراکز «غیرمجاز» سقط جنین قاطعانه برخورد میشود[۸]، یا دستگیری گستردهٔ فعالین فمینیست و حکمهای طولانی زندان علیه فمینیستها، همه و همه گویای «پسرانی»ِ سیستماتیکِ حاکمیت فاشیستی است که عاجزانه درصددِ حفاظت از نظم متزلزل خودش است و خوب فهمیده است که سوژههای فرودست شده خطری جدی برای ثبات و آسودهحالیِ سوژهٔ فاشیستیِ مرد-شیعی-فارس-دگرجنسخواه-مرکزنشین و سرمایهدار محسوب میشوند. آنها را با طرحها و مصوبهها بهخیال خودشان پسمیرانند و سرکوب میکنند و میکشند و مهار میکنند، تا از جمله به فتوای رهبرشان وفادار بمانند و بدین ترتیب بر نظم قدمایی نهتنها خش نیفتد که با ابزار نظارتی و کنترلی تکنولوژیک بازتاسیس شود و سرِپا بماند.
با این حساب، تشخیص مخدوش درست آنجایی رخ میدهد که این نظم قدمایی پدرسالار و فاشیستی را صرفا با الگوی تک-بعدیِ قدرتهای جنگطلب استعمارگر غربی مورد خطاب قرار دهیم، بیآنکه بر قدمت این نظم و پروسههای خونبار و کشندهای که چنین نظمی را در جغرافیاهای متنوع سرکوب تقویت و بازتولید میکند، اذعان داشته باشیم. اگر بپذیریم که میراث زن، زندگی، آزادی/ژن، ژیان، ئازادی میراث زندگیخواهی و رهاییِ میل تنانهٔ بدنهای فرودستشده بوده است، این هیچ تنافری ندارد با نامیدنِ آنچه بر بدن زن و بدنهای درحاشیه و تحت انقیاد درآمده در سرمایهداری متقدم و متأخر و تحت فاشیسمهای متأخر و مذهبی و سیاسی رفته است. نامیدنِ «جنگ علیه زنان» درین معنا، یعنی نه به زنکشی و منع سقط جنین و تحمیل حجاب اجباری و تبعیض و نابرابر و ساختارمند و خشونت خانگی و بیمزدیِ کارخانگی و مادری استثمارشده و بیثباتکاری کارگران جنسی و ترنسستیزی و افغانستیزی و هرنوع دیگریستیزی و مخلص کلام یعنی نه به فاشیسم هار و سرکش، اینجا از نوع جمهوری اسلامی ایرانیاش. یعنی ادامهٔ مبارزه برای زن، زندگی، آزادی/کوییر، ترنس، رهایی.
همچنین، تشخیصِ مخدوش آنجایی صورت میگیرد که نادیدهانگارانه، یکدستساز و یککاسهکنان، در حاشیهٔ نقد «رو-به-قدرتها»، به زنان و فمینیستها هشدار دهیم که اینطور نیست و آنطور است. در بحبوحهٔ اعتراضاتِ زن، زندگی، آزادی، گروهی از فلسطینیان داخل و خارج از فلسطین پیام همبستگی خود را با مردم معترض در ایران اعلام کردند و آن پیام بهسرعت درمیان صفحات فمینستی و چپ بازنشر شد. بهمین منوال، گروهها و شبکات فمینیستی مستقل و چپ، از همان ابتدای نسلکشی در غزه با صدای بلند اعلام موضع کردهاند و با مردم فلسطین همبستهاند. مدتهاست وقتش رسیده است که بجای یکدستسازی، از تلاشهای فمینیستهای مستقل همدلانه بیاموزیم و سیاستِ «نه این و نه آن» را برای مبارزه با پسرانیهای نابودگر و فاشیستیِ سیستمها و دولتهای منطقه و جهان از همیشه پیگیرانهتر اتخاذ کنیم و فریاد بزنیم: نه به جمهوری اسلامی ایران و نه به اسرائیل/ از بلوچستان تا کردستان تا غزّه: ژن، ژيان، ئازادی.
پانویسها:
[۱] Federici, Silvia. Caliban and the Witch. Autonomedia, 2004.
[۲] درمورد نظم فالیک همچنین نگاه کنید به مقالهٔ «پاسداران فالوس: درمیانه جنگ-عشقبازی فاشیستها» نوشته سوزان کریمی
[۳] Bratich, Jack Z. On Microfascism: Gender, War, and Death. Common Notions, 2022.
[۴] ن ک به کتاب «خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷: دفتر اول، تولدی دیگر». مهناز متین و ناصر مهاجر. نشر نقطه. بهار ۱۳۹۲
[۵] نگاه کنید به مقاله زنان شهر نو: اولین قربانیان حجاب اجباری. از الصا. منتشر شده در سایت دیدبان آزار
[۶] همان
[۷] نگاه کنید به مقاله «شکار فمینیستها در حیات وحش جمهوری فاشیستی: سربازان گمنام امام زمان از همیشه ترسخوردهترند». رادیوزمانه.
[۸] نگاه کنید به پست اعتراضی گروه فمینیستی «زاگاه» درین باره
نظرها
یک فمینیست
چقدر... بی ربط بود.