حکمرانیهای اسلامی در فردای «زن، زندگی، آزادی»
آیا خاورمیانه در آستانهی خطکشیهای ملیمذهبی جدید است؟
عباس شهرابی - بشار اسد، دیکتاتور سوریه، بالاخره سقوط کرد. او در ۲۰۱۱ جنبش مردمیای را که متشکل از نیروهای متکثر اسلامی، سکولار، اقلیتهای غیرمسلمان و شوراهای محلی بود با خشونت تمام سرکوب کرد، کشورش را با پشتیبانی ایران و روسیه به جنگی تمامعیار کشاند و سرانجام به دست شورشیان اسلامگرا سرنگون شد. تحولات اخیر چه معنایی برای سوریه و خاورمیانه دارد؟
از سالگرد بازگشت مردان طالبان به افغانستان چیزی نگذشته بود که خیزش «زن، زندگی، آزادی»، با چشمانداز جامعهای که از نظر جنسیتی، رفاهی و سیاسی عادلانهتر و آزادتر باشد، پا گرفت؛ جنبشی که شعارش ترجمهی شعار کُردی «ژن، ژیان، ئازادی» بود و ریشه در مبارزهی تاریخیِ کُردها (ژن، ژیان، ئازادی) بهویژه علیه دولت اسلامی عراق و شام (داعش) داشت، همزمان زنان مخالف طالبان در افغانستان نیز شعارش را سرمیدادند، و جلوههای آن نیز در مبارزهی زنان بلوچ در پاکستان دیده میشد.
از سرکوب این خیزش به دست جمهوری اسلامی ایران نیز چیزی نگذشته بود که در پی حملهی پیکارجویان تحت رهبری حرکت مقاومت اسلامی (حماس)، ارتش اسرائیل عملیاتی را در اسرائیل آغاز کرد که از همان ابتدا مشخص بود بناست چیزی بیش از انتقام حملهی هفتم اکتبر باشد و رؤیای غزهی بدون فلسطینی را دنبال میکند.
در هفتهی گذشته نیز، همزمان که طالبان تحصیل زنان در رشتهی مامایی را ممنوع و جمهوری اسلامی ایران نیز نسخهای رادیکال از قانون حجاب و عفاف را تصویب کرد، مردان هیئت تحریر الشام راه خود را از ادلب در شمال به حلب، حما و حمص و از جنوب به درعا و سرانجام به دمشق گشودند و رژیم بعثی بشار اسد را سرنگون کردند. این گروه که پیشتر شاخهای از القاعده بود و رهبر آن، ابومحمد الجولانی، با داعش نیز همکاری کرده بود، همزمان با تاختن به دمشق، کوشیدند تصویری متفاوت و به اصطلاح معتدل از خود نمایش دهند.
این تحولات سریع و به ظاهر نامرتبط حاکی از چیست؟ به گمانم دست کم سه منظرِ متقاطع برای تحلیل این تحولات ضروری است – که البته هر سهی آنها را نمیتوانم بهیکسان در این یادداشت مختصر پوشش دهم و تمرکزم بر جنبهی سوم تحولات خواهد بود: بازتولید جمعیتها، بحران نظام دولتملتی، و بستهشدن باب جهاد.
بازتولید جمعیتها
مسئلهی بحرانیِ نخست مدیریتِ «امنیت» روابط بازتولید اجتماعی جمعیتهاست به نحویکه فرایندها و دانشهای بازتولیدی از کنترل نخبگان حاکم و منافعشان خارج نشود. بهویژه با مهاجرتهای گسترده از افغانستان و سوریه در دههی اخیر، این دو کشور با بحران نیروی کار مواجهند.
این مسئله مستلزم کنترل جمعیتها در سه جنبهی رشد، جابجایی و تعلق سیاسیشان است که مستلزم کنترل توانش باروری زنان، «حل» مسئلهی پناهجویان بهویژه در ایران و ترکیه، و «حل» مسئلهی جمعیتهای بیبهره از نمایندگی سیاسی عادلانه و خودبنیاد (فلسطینیها و کُردها) است.
در رابطه با کنترل توانش باروری زنان، حکومت طالبان و جمهوری اسلامی ایران پیگیرانهترین سیاستها را از حجاب اجباری تا تشدید ممنوعیتها بر پایان خودخواستهی بارداری و حتی ممنوعیت صدای زنان برای زنان دنبال کردهاند.
طالبان، بهویژه با ممنوعیت صدای زنان برای زنان ذیل قانون امر به معروف و نهی از منکر و ممنوعیت تحصیل زنان در رشتههای پزشکی و مامایی، میکوشند هرگونه شبکهی بازتولید، انتقال دانش و همیاریِ بینا-زنانه را تخریب کنند، حتی اگر نتیجهی چنین سیاستی وخامت وضعیت سلامتی زنان و نوزادان و در نتیجه تهدید بازتولید کمّی جمعیت باشد – موضوعی که بررسی چرایی آن فرصت دیگری میطلبد. پرسش اصلی آن پژوهش میتواند این باشد که هویت نژادی، قومی و ملّی چه اهمیتی و شکلی در گفتار طالبان دارد و چه نوع سیاست جمعیتیای را طلب میکند؟
در هر صورت، مشخص است که دو حکومت اسلامگرای مستقر در منطقه، یعنی ایران و افغانستان، چند سالی است که مسئلهی کنترل و هدایت تولید مثل را جدی گرفتهاند.
مسئلهی دیگر بحران پناهجویان است. به طور مشخص، از جمله منافعی که ترکیه در تحولات روز سوریه دنبال میکند اخراج و بازگرداندن حدود چهار میلیون پناهجوی سوری است که در ترکیه به سر میبرند.
بحران دولتملتها
مسئلهی بحرانی دوم بحران دولتسازی سایکس-پیکویی در خاورمیانه است. قرارداد سایکس-پیکو قراردادی محرمانه بین بریتانیا و فرانسه در ۱۹۱۶ بود که قلمروی امپراتوری عثمانی را بین این دو کشور تقسیم میکرد (عراق و فلسطین زیر نظر بریتانیا و سوریهی بزرگ و لبنان زیر نظر فرانسه). این تقسیمبندی، و نه تفکیکهای قومی و مذهبی در منطقه، مبنای شکلگیری دولتملتهای مدرن در خاورمیانه شد؛ و البته، تفکیکهای قومی و مذهبی از پیش موجود چنان عمیق و چندلایه بود ساخت دولتملت بر مبنای آن عملاً ناممکن بود.
این نظام دولتملتی جدید دستکم دو بحران جدی در خود داشت: یکی مسئلهی مردمان بیبهره از نمایندگی سیاسی عادلانه و خودبنیاد مانند فلسطینیها و کُردها، و دیگری، که برای غرب مهمتر بود، مسئلهی جهادیگریِ فراملّی اسلامی که از تفکیک سرزمینهای اسلامی به دولتهای ملّی ناراضی بود. ضدیت اسلامگرایان با این نظام به عیانترین شکلش در ویدئوی مرکز رسانهای الحیات، دستگاه پروپاگاندای انگلیسی داعش، بیان شد که آغاز حرکت داعش را «پایان سایکس-پیکو» را اعلام میخواند.
در رابطه با بحران اول، چشمانداز پیش روی منطقه چندان خوشبینانه به نظر نمیرسد. «نسلکشی» فلسطینیهای نوار غزه (بنگرید به گزارش چهارم دسامبر ۲۰۲۴ عفو بینالملل) به دست ارتش اسرائیل و تسلط کامل اسرائیل بر کرانهی باختری اشغالی چشمانداز دولت فلسطینی را تقریباً بلاموضوع کرده است. اسرائیل همچنین بعید است، بدون فشار خارجی، که محتمل نیست، توافق گروههای فتح و حماس برای ادارهی نوار غزه را بپذیرد.
در سوریه نیز با توجه به نقش جدی ترکیه در این تحولات، پیشرویهای هیئت تحریر الشام را دستکم در میانمدت، باید زنگ خطری برای تجربهی سیاسی روژاوا دانست. وزارت دفاع دولت موقت سوریه، به محض فتح دمشق به دست معارضان مسلح، آغاز عملیات علیه نیروهای کُرد را اعلام کرد.
بستهشدن باب جهاد؟
در رابطه با بحران دوم نظام دولتملتی در خاورمیانه، یعنی چالش جهادیگری، منطقه در سالهای اخیر شاهد تحولات قابل توجهی بوده است. در مجموع، هم اظهارها و هم عملکرد نیروها و دولتهای جهادی در این مدت نشانگر عقبنشینیِ دستکم موقت از ایدهی جهاد جهانی به سمت حکمرانی اسلامیملّی دارد.
طالبان افغانستان را شاید بتوان نمایندهی بسیار قدیمیتر این چرخش دانست. آناند گوپال، در مقالهی «توسعهی مرکب و ناموزون ناسیونالیسم افغان» استدلال میکند که طالبان صرفاً یک گروه جهادی فراملی یا برعکس یک گروه ناسیونالیست پشتون نیستند. به نظر گوپال، طالبان نوعی «ناسیونالیسم اسلامگرایانه» را نمایندگی میکنند که از یک سو از گفتار ناسیونالیستی بهره میبرد و از سوی دیگر ریشه در شبکههای محلی اعتماد و ارتباطات شخصی دارد.
با اینهمه، عنصر پشتونی همچنان در ناسیونالیسم اسلامی طالبان غالب است. به نظر گوپال، به دلیل صورینشدن و عقلانینشدن زندگی اجتماعی افغانستان، طالبان نتوانستهاند فراتر از پایگاه عمدتاً پشتون خود گسترش یابند.
بسیج اولیهی طالبان در ۱۹۹۴ در میان گروههای کوچک طلاب در ولایتهای پشتوننشین قندهار و اُروزگان آغاز شد که از دههی ۱۹۸۰ در مبارزه با شوروی با یکدیگر آشنا شده بودند. با رشد این حرکت، آنها دوستان، بستگان و مجاهدین سابق را از طریق ارتباطات شخصی و اعتماد جذب کردند. شیوع روابط شخصی و ماهیت پدرسالارانهی سازمانها در افغانستان نتیجهی ضعف دولت افغانستان، میراث حکومت غیرمستقیم، ناکامی سازمانهای رسمی، و توسعهنیافتگی نهادی و اقتصادی کشور است که همزمان طالبان را به پایگاه اجتماعی پشتونشان وابسته نگه داشته است.
فارغ از اینکه هر یک از عناصر ملّیاسلامی و پشتونی چه میزان بر پروژهی طالبان غلبه دارند و هر یک از این سویهها را چه جناحهایی در حکومت دنبال میکنند، مشخص است که دستکم در حال حاضر، پروژهی طالبان نوعی حکمرانی اسلامیملّی در داخل افغانستان است، و نه جهاد منطقهای و جهانی.
دیگر دولت اسلامی مستقر در منطقه، یعنی جمهوری اسلامی ایران نیز ظاهراً در برابر قدرتنمایی نظامی و فناورانهی اسرائیل علیه محور مقاومت دستبسته است. تشیع امامی انقلابی به بحرانی امنیتی برای موجودیت خودِ ایران و مردمش بدل شده است.
در این شرایط، «به نظر میرسد» دو رویکرد در جناحهای جمهوری اسلامی وجود دارد:
- جناحی به رهبری اسلامگرایان تندرو که ظاهراً به دنبال تبدیل ایران به کشوری تماماً منزوی (مثلاً از راه مخالفت با پیوستن به FATF و تسریع اتمیسازی) زیر حکمرانی سختگیرانهترین قوانین اسلامی (قانون حجاب و عفاف) هستند؛
- و گروهی به هدایت مسعود پزشکیان، رئیس جمهور، که مایلاند در امور مربوط به سبک زندگی کمی سهلگیرتر باشند تا دو پروژهی مذاکره با غرب (و احتمالاً پیوستن به FATF) و گرانکردن قیمت بنزین را در شرایطی که به گمانشان مساعدتر است پیش ببرند.
نیروهایی مانند قالیباف، رئیس مجلس، و محسنی اژهای، رئیس قوهی قضائیه نیز که تجربه نشان داده اصول سیاسی چندان باثباتی ندارند، در حال حاضر میکوشند هم اجرای قانون حجاب را که دولت با نسخهی کنونیاش مخالف است، به دولت تحمیل کنند، و هم مسئولیت اجرای گرانکردن بنزین را تماماً روی دوش دولت بیندازند.
هیئت تحریر الشام این چرخش از جهاد به حکمرانی اسلامیملّی را به عیانترین وجهی به نمایش گذاشته است. اگر دستگاه پروپاگاندای داعش بر تبلیغ از راه وحشتافکنی تمامعیار متکی بود، تمام پروپاگاندای هیئت تحریر الشام بر ترسیم تصویری معتدل، و بهویژه روادار در برابر اقلیتهای دینی، استوار است – هرچند این تصویر معتدل نتوانسته مانع نگرانی و حتی فرار اقلیتهای دینی از مناطق تصرفشدهی آنان شود، و اشارهای نیز به تغییر در سیاست جنسیتی آنان نیز نشده است (حتی در این برنامهی الجزیره که دو مهمانش زن بودند).
محمد الجولانی، رهبر این گروه، در مصاحبهای تازه با خبرنگار حجاببرسرشدهی سیانان، در اشاره به تغییر استراتژی گروهش از جهاد جهانی به نهادسازی دولتی گفت در پی «پروژهی بزرگتری» است و از «ساختن سوریه» صحبت کرد، از اینکه در پی «گذار به وضعیت حکمرانی و نهادسازی» است.
جولانی در پاسخ به این سوال خبرنگار سیانان که آیا امروز هم برنامهای برای دولت اسلامی دارند، گفت:
کسانی که از حکمرانی اسلامی میترسند یا موارد اجرای نادرست آن را دیدهاند یا آن را درست نفهمیدهاند. ما از چیزی صحبت میکنیم که همسو با سنتها و ماهیت منطقه است. مهمترین چیز ساختن نهادهاست. ما دنبال حکمرانی افراد یا هوسهای شخصی نیستیم؛ دنبال حکمرانی نهادمندیم.
«سنت»، «ماهیت منطقه» و «حکمرانی نهادمند» سه کلیدواژهی گفتار رهبر هیئت تحریر الشام است که در ترکیب با یکدیگر چشماندازی از حرکت به سمت جهاد فراملّی به حکمرانی اسلامیملّی درون مرزهای سوریه را – دستکم در حال حاضر – نشان میدهند.
اما آیا این چرخش – که به نظر میرسد با تخیل دونالد ترامپ و محافظهکاران نزدیک به او دربارهی خاورمیانه و بهویژه زنان خاورمیانهای همخوان است – مایهی امیدواری است؟
حکمرانی اسلامیملّی یا چرخش جهاد به درون
قدرت سیاسی در خاورمیانهی اسلامی، تا آنجایی که ملهم از تخیل الهیاتیسیاسی قرآن – متن بنیادی «انقلاب اسلامی» – است، در دو شکل عمده بازتاب یافته است: جهاد و امر به معروف و نهی از منکر. تا امروز، رویکردهای غربی به امنیت بینالمللی در خاورمیانه تمرکزشان بر جهاد، آنهم در معنای محدود نظامیاش بوده است، و کمتر به شکل دیگر توجه داشتهاند.
قرآن امر به معروف و نهی از منکر را عامل برتریبخش امت معرفی میکند (آل عمران: ۱۱۰). به تعبیری دیگر، اگر جهاد – در معنای جنگ علیه دشمنان اسلام – عمدتاً ناظر به گسترش آفاقی و توسعهی جغرافیاییسیاسی اسلام بوده است، امر به معروف و نهی از منکر ناظر به گسترش انفسی اسلام و نفوذ آن بر روح و بدن مردم است.
این فرضیهای است که اثباتش پژوهش بیشتری میطلبد: تا زمانیکه امپراتوریهای اسلامی – به عنوان امپراتوریهایی که منبع درآمد اصلیشان خراج بود – فضای بازی برای گسترش سرزمینی داشتند، جهاد شکل تعیینکنندهی قدرت سیاسی اسلام بود، اما با بحران طولانیِ تمدن اسلامی از حملهی مغولها تا تحقق و در عین حال سقطِ وعدهی آخرالزمانی محمد در رابطه با فتح قسطنطنیه و سرانجام شکست امپریالیسم اسلامی در برابر امپریالیسم غربی، باب جهاد در معنای گسترش سرزمینی و کسب ثروت از راه غارت و خراج رفتهرفته بسته شد و نخبگان سیاسی مسلمان بیش از پیش بر ادارهی نفوس ساکن در سرزمینهای خود از راه امر به معروف و نهی از منکر تمرکز کردند.
زمانبندی این تغییر در واحدهای امپراتورانهی مختلف فرق میکند، اما در مجموع، مرحلهی صورتبندی این تحول را میتوان در بازهی قرنهای ۱۶ تا ۱۸ رصد کرد. این تحولات را میتوان ذیل مفهوم «اعتقادیسازی» (confessionalization) نیز فهمید که شاید برای فهم تحولات امروز هم به کار آید.
به طور خلاصه، اعتقادیسازی پارادایمی در تاریخنگاری و جامعهشناسی تاریخی است است که برای توصیف فرآیندی در قرنهای شانزدهم و هفدهم به کار میرود، زمانی که در پی اصلاحات پروتستانی و اصلاحات متقابل کاتولیکی، گونهای انسجام و انضباط رفتاری و اعتقادی درونی در فرقههای دینی و مرزکشیهای هویتی بین این فرقهها شکل گرفت. این منضبطسازی رفتاری، اعتقادی و هویتی به ظهور سازوکارهای انضباطیای انجامید که در فرایند شکلگیری دستگاههای دولتی مدرن نیز کارآمد. برخی عثمانیپژوهان تکوین تسنن عثمانی و تقابلش با تشیع صفوی را با ارجاع به نسخهای بازنگریشده از پارادایم اعتقادیسازی تحلیل کردهاند.
در جغرافیای ایران، از زمان غازان خان ایلخانی در قرن ۱۳ و ۱۴ میلادی بود که شاهان این خطه در صدور گاهوبیگاه احکام امر و نهی فعالتر شدند. در دورهی صفوی و در پی شکست شاه اسماعیل اول از سطان سلیم عثمانی در چالدران، که به تعبیری بستهشدن پروندهی گسترش امپراتوری شیعی به سوی غرب بود، شاه تهماسب اول، فرزند و جانشین اسماعیل، هم فضای عمل بیشتری برای فقیهان شیعه فراهم کرد و هم چند فرمان مهم برای امر به معروف و نهی از منکر و اجرای شریعت در «ممالک محروسه» صادر کرد.
از سوی دیگر، تشیع امامی که تا قدرتگیری صفویان قرن ۱۶ میلادی/۱۰ هجری قمری در حاشیههای قدرت سیاسی به سر میبُرد، به واسطهی همین دوری یا رابطهی باواسطهاش با ماشین جهادی اسلام، دست به ابتکاری حدیثیمفهومی زد که به دوگانگی قدرت آفاقی و انفسی اسلام پایان میداد: خلق تمایزی درونی در مفهوم جهاد به صورت تمایز بین «جهاد اصغر» (نبرد نظامی با دشمنان اسلام) و «جهاد اکبر» (مبارزه با نفس اماره)، و چنانکه واضح است، اعطای ارزش بالاتر به مبارزه با نفس در برابر مبارزه با دشمنان امپراتوری اسلامی.
ریشهی این ابتکار در حدیثی است که کتاب الكافي في الأصول والفروع اثر شیخ کلینی (مرگ در قرن ۱۰ میلادی/۴ هجری) به محمد نسبت میدهد و روحالله خمینی نیز آن را در درسگفتارهای جهاد نفس تکرار میکند. با اینحال، برخی از علمای اهل سنت، از جمله دو فقیه شافعی به نامهای ابوبکر بیهقی (مرگ در قرن ۱۱ میلادی/۵ هجری) و ابن حجر عسقلانی (مرگ در ۱۵ میلادی/۹ هجری) این حدیث را معتبر نمیدانند:
سكونى از حضرت ابى عبداللّه الصادق، عليه السلام، حديث كند كه فرمود: همانا پيغمبر، صلّى اللّه عليه و آله لشكرى را به جنگ فرستاد. پس هنگامی كه برگشتند فرمود: «آفرين باد به گروهى كه جهاد اصغر را به جاى آوردند، و حالا جهاد اکبر بر آنها به جای ماند.» گفته شد ای پیامبر خدا جهاد اکبر چیست؟ فرمود: «جهاد نفس» (فروع کافی، جلد ۵، صفحهی ۳۸).
به این ترتیب، فقیهان امامی، قرنها پیش از فروپاشی ماشین جهادی امپراتوریهای مسلمان، دستگاهی مفهومیاخلاقی پروراندند که مرز میان جهاد قدرت آفاقی و قدرت انفسی را مخدوش میکرد. این ترکیب جدید مفهومی در علامه مجلسی، فقیه برجستهی اواخر دورهی صفویه، نیز به چشم میخورد که امر به معروف و نهی از منکر را دیگر نه در کنار جهاد بلکه در امتداد آن و به عنوان مرحلهای از جهاد و مترادف با دشمنی و جنگ با گناهکاران میدانست (بحار الانوار، جلد ۶۸، صفحات ۳۵۱, ۳۷۳, ۳۸۳).
با داعش، امتزاج جهاد و امر به معروف و نهی از منکر به حد اعلا و به مرز عدمتعیّن رسید. این گروه با سرعتی بالا سرزمینهای جدیدی را ضمیمه میکرد که هم منابع طبیعی بیشتری را برای غارت و هم نفوس بیشتری را برای اجرای شریعت در اختیارش میگذاشت.
حالا چه؟
تحولات پس از هفتم اکتبر ۲۰۲۳، پردهی دیگری از بستهشدن یا دستکم بحرانیشدن باب جهاد را به نمایش میگذارد. ارتش اسرائیل توقفناپذیر به نظر میرسد و این را تمام نیروهای جهادی منطقه، با وجود لفاظیهای گاهوبیگاهشان علیه اسرائیل، فهمیدهاند.
از سوی دیگر، به نظر میرسد آمریکای ترامپ دیگر تمایلی به ماندن در منطقه ندارد، و نیروهای مختلف میخواهند تا آغاز ریاستجمهوری او سهمشان از خاورمیانهی جدید را بگیرند. اسد رفته است و حتی از چند روز پیش، ادبیات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران از «تروریست» خواندن هیئت تحریر الشام به «گروههای مسلح» خواندنشان تغییر جهت داده است. روسیه هم عملگراتر از آن است که روی مهرهی سوختهی اسد قمار کند.
سوریهی تجزیهشده بین اسد، کُردها و سنیها نامحتمل است، چرا که بازیگر خارجی اصلیِ این روزهای سوریه، یعنی ترکیه، بعید است به یک دولت یا حتی کانتون خودمختار کُرد در همسایگی خود که بخواهد الهامبخش کردهای ترکیه باشد رضایت دهد، مگر با مداخلهی اسرائیل و آمریکا که شاید هنوز نسبت به یک دولت اسلامی در سوریه نگرانیهایی داشته باشند.
تصویر منطقه در کوتاهمدت و میانمدت احتمالاً به لحاظ دولتهای تشکیلدهندهی آن متفاوت با وضعیت کنونی نخواهد بود. علاوه بر دولت کُردی، چشمانداز یک دولت فلسطینی نیز بسیار بعید به نظر میرسد. در عوض، به نظر میرسد در قیاس با چهار، پنج سال پیش، و دستکم در دو مورد از دولتهای مدنظر این یادداشت، یعنی افغانستان و سوریه، با قسمی «باز-اعتقادیسازی» (re-confessionalization) روبهرو خواهیم بود: یک دولت افغانیپشتونی سنّی تحت حمایت چین (به جای دموکراسی وارداتی و طبقهی متوسط ساختهی آمریکا) و یک دولت سوری سنّی تحت حمایت ترکیه (به جای دولت اقلیتی علوی تحت حمایت ایران)، که در عوضِ ماشینهای جهاد فراملّی، آزمایشگاهی ملّی برای اجرای سیاستهای اسلامی، بهویژه در حوزهی بازتولید جمعیت، خواهند بود.
در این فردای رعبآور، چگونه میتوان به پسفردای «زن، زندگی، آزادی» فکر کرد؟ صدای «صلح، آزادی، رفاه» بازنشستگان کرمانشاه را میشنویم؟
نظرها
میانسال
جمهوری اسلامی رو بغل طالبان میذاری در نقض حقوق زنها؟ ایران دیگه زنسالاری و بهتره بگم دخترسالاری شده.این دخترهای نسل جدید رو کم مونده بذارن وسط بگن بپرستیدشون.نسل مفلوک ما قدم از قدم نمی تونست برداره و همه چی جرم بود اینا رو تو همه ورزشهای عجیب غریب هم می فرستند مسابقه برون مرزی.بسه دیگه .شورش رو درآوردید بدبختیها رو ما کشیدیم زر زرش رو این نسل از هفت دولت آزاد داره میزنه.
عباس
سلام میانسال عزیز، ممنون از نظرت بر اساس ماده ٣٧ قانون حجاب، دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران تحت شرایطی میتواند برای «تبلیغ یا ترویج کشف حجاب یا بدپوششی یا بیعفتی» را افساد فی الارض لحاظ کرده و برای آن مجازات اعدام صادر و اجرا کند.