در جستجوی امید در روزهای تیره ناامیدی
ترجمه: پروین شهبازی
پروین شهبازی - در گفتوگوی لکس بولمایجر با رومان کرزناریک، فیلسوف اجتماعی او به ضرورت بررسی بازتابی نمونههای تاریخی برای الهامبخشی به امید و تقویت همکاری در جامعه مدرن میپردازد. کرزناریک به اهمیت یادگیری از دستاوردهای انسانی در گذشته، به ویژه در زمانهای بحرانی، تأکید میکند تا به تهدیدهای کنونی مانند تغییرات اقلیمی و ظهور هوش مصنوعی بپردازد. کرزناریک استدلال میکند که اقدام جمعی و امید رادیکال، که در درک تاریخی ریشه دارد، میتواند راههایی برای تغییر عمیق اجتماعی و تابآوری فراهم کند.
رومن کرزناریک، فیلسوف و پژوهشگر دانشگاه آکسفورد، در کتاب جدید خود «تاریخ برای فردا» مینویسد:
«تاریخ تکرار نمیشود، اما میتواند الهام بخش باشد.»
زمانی که شروع به نوشتن این کتاب کردم، تصمیم گرفتم ضمن توجه به اشتباهها در گذشته، در جستجوی امکانها و تجربههایی که برای ایجاد تغییرات پیشرو در مقابله با بحرانها و غلبه بر بیعدالتی موفق بودند، باشم. در پی یافتن روشهای رویایی و گلخانهای نبودم، بلکه در جستجوی تلاشهای جمعی برای ایجاد تعادل اجتماعی بودم. به چشمانداز نسل بشر خوشبین نیستم. ما به عنوان یک تمدن در مسیر خود تخریبی زیست محیطی و فنآوری هستیم. برای بحرانهای محیط زیستی، تهدیدهای دموکراسی، مصرفگرایی، خطرات هوش مصنوعی و مهندسی ژنتیک باید به فکر چاره فوری بود. گذشته راه حلهای آمادهای ارائه نمیدهد، اما بینشی ارائه میدهد که شیوههای جایگزین برای زندگی اجتماعی را امکان پذیر میسازد.
رومن کرزناریک
رومن کرزناریک، تاریخ را به عنوان یک طرح اولیه یا مدلی کامل از قانونمندیهای بزرگ جهانی نمیبیند؛ آنطور که کارل مارکس معتقد بود. بلکه از الگوهایی صحبت میکند که تمایل به تکرار دارند. در ده فصل کتابش تقریباً به تمام مشکلات اساسی حال و آینده میپردازد. دیدگاه او فراخوانی است برای تفکر خارج از چارچوب دنیای کنونی.
او نمونههای تاریخی معرفی میکند که بر پایه سه اصل اساسی، گذر از چالشهای بشری را امکان پذیر ساخته بودند:
- جنبش های رادیکال
- مشارکت مردمی
- امید رادیکال
متنی که در ادامه خواهید خواند ترجمه جستارهایی از گفتوگوی لکس بولمایجر (Lex Bohlmeijer) خبرنگار رسانه مستقل هلندی De Correspondent با رومن کرزناریک است. مصاحبه به زبان انگلیسی انجام شده است.
لکس بولمایجر - امروزه مردم هلند بیشتر درباره سیاست در سالهای اخیر، نتایج انتخابات و دوقطبی شدن جامعه صحبت می کنند. چگونه امیدوار باشیم که مردم دوباره به گفتوگوهای مستقیم با هم بر میگردند؟ چگونه میتوانیم نگران «بیگانه هراسی» نباشیم؟
رومن کرزناریک - به عنوان یک نمونه تاریخی میخواهم شما را به شهر باستانی کوردوبا در اندلس اسپانیای قرون وسطی ببرم؛ مکانی مملو از تنشهای روزمره و گاه خشونتآمیز بین یهودیان، مسلمانان و مسیحیان ساکن آن مناطق. الهام بخش است اگر بدانیم چگونه توانستند بیش از یک قرن در کنار هم با هارمونی نسبی و رواداری زندگی کنند. آن نمونه همگرایی نسبی میتواند پاد زهری باشد برای درمان غیر قابل انکار نزاع تمدنها.
ما روش کار دموکراسی را پر کردن یک برگه رای، هر چند سال یکبار و انتخاب کارشناسان برای حکومت به جای ما، میدانیم. نمیتوانیم تصور کنیم که دموکراسی میتواند متفاوت باشد. حتی برای من که زمانی معلم علوم سیاسی بودم و در مورد دموکراسی درس میدادم! شرایط را میتوان به آبی تشبیه کرد که در آن شنا میکنید و خود قادر به دیدن کامل آن نیستید. گاهی فکر میکنم به دلیل فقدان یا کمبود خیال است. در طول تاریخ جوامعی بودند که بدون توسل به شیوه دیکتاتوری، با مشارکت شهروندان مدیریت میشدند.
هوش مصنوعی را میتوان به عنوان یک سیستم غول پیکر، تا حدودی شبیه به سیستم مالی در نظر گرفت. البته تخریب آن مثل یک سیستم مالی نخواهد بود. اما ترس من فروپاشی «واقعیت» به دلیل گسترش تصاعدی اطلاعات نادرست است. ما سخنرانیها و فیلمهای سیاسی و نظرسنجیهای جعلی در انتخابات اخیر ایالات متحده را میشناسیم. این روش جعل به گزارشهای بازار سهام، تحلیلهای سرمایهگذاری، قراردادهای قانونی هم سرایت خواهد کرد. پیامدهای عدم اعتماد به دادههای سیستمهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، بسیار نگران کننده هستند.
محصول جدید گوگل به نام Google NotebookLM را خودم امتحان کردم. فصل اول کتاب جدیدم را به سیستم دادم. پس از فشار دکمهای، مکالمه ساختگی بین دو نفر تحویلم داد که درباره این فصل از کتاب بحث میکردند! خنده دار و در عین حال ترسناک! این همان فروپاشی «واقعیت» است که به آن سو میرویم. بخشی از مشکل هوش مصنوعی این است که تقریبا ده شرکت بزرگ و چند دولت مانند چین بر آن تسلط دارند.
از خودم پرسیدم آیا جوامع بشری تاکنون سیستمهایی در مقیاسهای بزرگ اختراع کردهاند که به نوعی شبیه هوش مصنوعی بوده و سپس کنترل آنها را از دست داده باشند؟ بلافاصله به آغاز قرن هفدهم و اختراع سرمایهداری مالی در هلند رسیدم. مردم در آن زمان ابزارها و مکانیسمهای ایجاد یک سیستم مالی در ابعاد بزرگ را ابداع کرده بودند: اولین بورس اوراق بهادار آمستردام، اولین شرکت سهامی عام و بیمه دریایی برای تجارت با شرکت هند شرقی هلند (VOC).
اما همه چیز به سرعت از کنترل خارج شد. چون این سیستم به تدریج به نوعی اَبَر اُرگان بیرقیب بدل شده بود. پیامدهای آن فرایند طی چند دهه پدیدار شد: مثل بحرانهای بزرگ مالی «حباب اقتصادی» شرکت می سی سی پی آمریکا سال ۱۷۲۰. از آن زمان تاکنون بحرانهای مالی زیادی رخ داده است مثل سقوط بازار سهام و بحران مالی ۲۰۰۸.
ظهور و مبارزه با ابر سیستم سرمایهداری برای اقتصادهای جایگزین آسان نیست. اما امکان پذیر است. به عنوان نمونه در منطقه ایتالیایی امیلیا رومانیا که بولونیا پایتخت آن و تقریباً ۵ میلیون نفر جمعیت دارد، یک سوم تولید ناخالص داخلی از مشاغل تعاونی حاصل میشود که متعلق به کارکنان تعاونیها و مشتریان است. ریشه تأسیس تعاونیها در قرن نوزدهم ایتالیا به حکومت جمهوری در اوایل قرون وسطی باز میگردد. دانشجویان دانشگاه بولونیا از قرن دوازدهم تا پانزدهم در اداره دانشگاه سهیم بودند. این میراث هنوز در بولونیا وجود دارد؛ هرچند نه به شیوه کامل قدیمی. در این منطقه گزینههای بسیار جالبی برای اقتصاد الیگارشی دیجیتال هم وجود دارد. به عنوان نمونه سیستم اجاره آپارتمان به نام Fair B&B در بولونیا تأسیس شده است که سود حاصل از اجاره آپارتمان در اروپا به جامعه محلی برمی گردد. زیرا این سازمان به صورت مشارکتی اداره میشود و بر عدالت اجتماعی و زیست محیطی استوار است؛ سیستمی جایگزین شرکت Airbnb که خصوصی است.
شنیدم شرکت داروسازی بریتانیایی Faith in Nature چندی پیش اساسنامه خود را تغییر داده و برای حفظ محیط زیست یک کرسی در هیئت مدیره به طبیعت اختصاص داده است. این شرکت ضمن سودآوری موظف میشود به قوانین حفظ محیط زیست و موجودات دنیای زنده عمل کند. ژاپن در قرن هجدهم شیوه اقتصادی در مقیاس بزرگ داشت که براساس استفاده کمی از کربن و حفظ زیست محیطی با ضایعات اندک اداره میشد. امروزه آن سیستم را اقتصاد دایرهای مینامیم. یا اقتصاد حلقوی کهن در هاوایی با جمعیتی بیش از یک میلیون نفر که از سال ۱۸۱۰ تا قبل از استعمار رایج بود که در تعامل و تعادل با محیط زیست عمل می کرد.
- شما در کتاب خود ارتباطی بین مبارزان ضد بردهداری و کنشگران محیط زیستی امروزی ترسیم میکنید که علیه سوختهای فسیلی مبارزه می کنند، عجیب نیست؟
- وقتی به صحبتهای مدیرعامل سابق شرکت نفت و گاز «شل»، بن ون بوردن، در کنفرانس TED گوش میدادم، این ارتباط را یافتم. او درمورد آینده شل گفت:
بله، ما معتقدیم که اقتصاد سوخت فسیلی یک مشکل است و باید نگران تغییرات آب و هوایی باشیم. اما ما نمیتوانیم تولید نفت و گاز خود را خیلی سریع پایان دهیم، زیرا باید مراقب کارگران شل باشیم. چون اقتصاد ما به نفت وابسته است، اگر بخواهیم فوراً از آن صنعت خارج شویم، نوعی فروپاشی اقتصادی رخ میدهد.
برگردیم به دوران به ۱۸۲۰ که اقتصاد بر پایه سیستمبرداری استوار بود. بیش از هفتصدهزار برده در مزارع شکر در هند غربی کار میکردند. در ان دوره بردهداران و سرمایهداران بریتانیا هم از همین استدلال «سودآوری اقتصادی» برای حفظ نظام بردهداری استفاده میکردند. میگفتند «بله، ما قبول داریم که بردهداری اشتباه است، اما پایان دادن سریع آن میتواند منجر به فروپاشی اقتصاد شود.» اما در سال ۱۸۳۳ قانونی برای لغو بردهداری تصویب شد. چون در جامائیکا در سال ۱۸۳۱ قیام بزرگ بردگان رخ داد. در این قیام دویست مزرعه توسط بیستهزار برده به آتش کشیده شد. این شورش بزرگ نقطه عطفی بود برای تسریع در تغییر نظام بردهداری. هر چند این شورش به طرز وحشیانهای سرکوب شد، اما موجی از وحشت در میان تشکیلات بریتانیا ایجاد کرد. آنها به این نتیجه رسیدند که اگر با رهایی بردگان موافقت نشود، کل مستعمره جامائیکا را از دست خواهند داد. بدون آن قیام بزرگ، سیستم بردهداری میتوانست تا لغو قانونی چندین دهه طول کشد. هرچند حاکمان وقت به صاحبان برده، غرامت به اصطلاح «از دست دادن دارایی»" را پرداخت کردند.
نافرمانی مدنی و جنبش های رادیکال
من متوجه هستم که بسیاری از مردم هلند از اقدامهای جنبشهای رادیکال مانند شورش علیه انقراض (Extinction Rebellion) عصبانی هستند! آنان در خیابانهای لاهه در مقابل پارلمان نشسته و جادهها را مسدود میکنند. در واقع آنها بخشی از سنتهای تاریخ طولانی جنبشهای رادیکال هستند؛ مثل شورشیان جامائیکا، مبارزان حقوق مدنی در آمریکا، مبارزات زنان برای حق رای کشورهای مختلف یا مردمی که برای استقلال هند علیه استعمار بریتانیا جنگیدند. تراژدی این است که شخصیتهای مبارزه مدنی در گذشته، مانند مارتین لوتر کینگ، در کتابهای تاریخ کودکان ما، تجلیل میشوند، معادلهای مدرن آنها از جنبشهای زیست محیطی توسط مطبوعات تخریبگر نامیده میشوند و حرکت آنها توسط پلیس جرمانگاری میشود. من اخیراً نسخهای از از کتابم را برای مردی فرستادم که به دلیل شرکت در یک جلسه Zoom برای سازماندهی اعتراض علیه تخریب محیط زیست، در حال گذراندن پنج سال زندان است.
رومن کرزناریک
- آیا رفتار جناح رادیکال دقیقاً همان چیزی نیست که جنبشهای پوپولیستی راست افراطی در این شرایط انجام میدهند؟ انجام این کار توسط مبارزان جنبش مدنی منجر به قطبی شدن بیشتر نمیشود؟
- جناح راست در خلق یک روایت ضد سیستم خوب عمل کرد و در استفاده از نارضایتیهای مردم از ناامنی شغلی، کمبود و افزایش قیمت مسکن و انرژی موفق بودند. اعتماد به احزاب سیاسی سنتی و نهادهای دموکراتیک در اروپا رو به کاهش است. چپ مترقی-سبز- امروزی، یا هر چیزی که شما میخواهید نامش را بگذارید، نباید روایتها و لفاظیهای گذشته را تکرار کند، بلکه [باید]روایتی جدید خلق کند. برای تغییر به شیوههای متفاوت مبارزه نیاز داریم. به افراد رادیکال که برای حقوق قانونی نسلهای آینده مبارزه کنند، برخی وارد مبارزه سیاست میشوند و برخی دیگر به هنر، فرهنگ و موسیقی اعتراضی روی میآورند.
در مقایسه گروههای رادیکالی مانند شورش علیه انقراض (Extinction Rebellion)، با جنبش حقوق مدنی در ایالات متحده در دهه ۱۹۶۰، میتوان گفت که این جنبش هم مانند آنها شامل دو بخش است: جنبش میانهرو هواداران مارتین لوتر کینگ و جنبش رادیکالتری پیرامون مالکوم ایکس، پلنگهای سیاه. جامعه شناسان این گروها را «جناح رادیکال» مینامیدند. وجود جناح رادیکال گاهی اوقات مهم است. چون سبب میشوند میانهروها در مقایسه با آنان معقولتر به نظر رسند و فضای سیاسی را برای جناح میانهرو بازتر میکنند.
با دخترم در تظاهرات شرکت و گاهی برای جمعیت سخنرانی میکنم. از همراهی با آنان به عنوان همبستگی و ایجاد اعتماد لذت میبرم. اهمیت اقدام جمعی را ابن الخلدون مورخ مسلمان هفت قرن پیش مطرح کرده و «عصبیه» مینامد. همبستگی گروهی یا احساس جمعی، که به اعتقاد او جوامع را در زمانهای دشوار کنار هم نگه میدارد.
- تمام فصول کتاب شما مهم هستند، اما بخش مربوط به آب بیشتر از همه نظرم را جلب کرد. آیا خطر آب را دست کم میگیریم؟
- بله! بحران آب چالش اجتنابناپذیر بزرگی است که به دلیل بحران محیط زیست هر سال بدتر خواهد شد. البته مشکلات آب در مناطق مختلف بُروز یکسانی ندارند. هلند و تعدادی از کشورهای دیگر با مشکل سیل مواجه خواهند شد در حالیکه بلژیک با کمبود آب. توجه داشته باشیم که مناطقی در ایتالیا (به ویژه در سیسیل)، یونان، خاورمیانه، بارسلونا و دهلی در سالهای اخیر آب را جیرهبندی کرده اند.
قبلاً هم کشورهای زیادی با خشکسالی و سیل مواجه بودند. به راه حلهای آنان توجه کنیم. مثلا صدها سال است که در مقابل کلیسای جامع والنسیا (اسپانیا) بهطور هفتگی، دادگاهی تشکیل جلسه میدهد. آنها اعضای منتخب یکی از قدیمیترین نهادهای قانونی اروپا یعنی دادگاه آب «دلاس آگواس» هستند که اعضای آنها توسط کشاورزان محلی انتخاب میشوند. وظیفه آنها مدیریت منابع کمیاب کانالهای آبیاری است. کشاورزانی که در مصرف آب زیادهروی کرده یا سیستم آبیاری را به درستی نگهداری نکرده باشند، جریمه میشوند.
الینور اوستروم (Elinor Ostrom)، دانشمند بزرگ علوم سیاسی، برای پژوهش در مورد مدیریت اموال عمومی، حدود پانزده سال پیش جایزه نوبل اقتصاد را دریافت کرد. او در کتابش به نوعی فضای نامرئی بین دولت و بازار اشاره میکند که مردم برای محافظت از اموال عمومی موفق به ثبت و اجرای قوانین به توافق رسیده شدند. مثلا مدیریت چراگاهها عمومی، رودخانهها و اقیانوسها برای ماهیگیری و منابع آب که به صورت مشترک، بدون تسلط فردی خودخواهانه مدیریت میشود. درانگلستان، جایی که زندگی میکنم، آب در انحصار یک شرکت خصوصی است. آنها به دلیل ریختن فاضلاب به رودخانهها و کسب سودهای کلان بدنام هستند.
- نقش آب در مناقشههای سیاسی چیست؟
- امروزه اسرائیل محل خشونت بزرگی است، امری که تا حدی به اشغال کرانه باختری توسط دولت اسرائیل پس از جنگ ۱۹۶۷ باز میگردد. اسرائیل آبهای گرانبهای جاری در زیر کرانه باختری را هم در اختیار گرفت که اکنون به فلسطینیان میفروشند و جیرهبندی آب در آن رایج است. این مساله یکی از بزرگترین موارد نقض حقوق بشر در دنیای مدرن است.
در منطقهای که آب به بخشی از یک استراتژی ژئوپلیتیکی تبدیل شده باید این مایه حیات را به عنوان یک سرمایه بشری و دارایی سیاسی در نظر بگیریم که به مدیریت و همکاری مشترک نیازمند است. در این زمینه هم ابتکاراتی برای شروع گفتوگو بین اسرائیلیها، فلسطینیها، اردنیها، ساکنان محلی و شهرداران منطقه صورت گرفته است، علیرغم شرایط پیچیده سیاسی.
- ایده اشتراک عمومی یکی از قدرتمندترین جایگزینها است. اما فاجعه این است که ناپدید شده اند. راه برگشتی هست؟
در بریتانیا (۱۵۰۰- ۱۸۰۰) زمینهای اشتراکی که چراگاه دام ومحل جمعآوری چوب کشاورزان بود توسط مالکان بزرگ و اشرافزادگان تصاحب شد؛ گاه غیرقانونی و گاهی قانونی، حتی زمینهای مسکونی برای خانهسازی. این از موارد اشتباههای تاریخی است. به قطب شمال و اعماق دریا فکر کنید. معاهداتی وجود دارد که مانع از تصاحب قطب شمال و تکهای از اعماق دریا میشود. معاهداتی وجود دارد که تصریح می کند «فضا» ملک مشترک است. با این همه شرکتهای خصوصی شروع به استعمار فضا کرده اند. دهها هزار ماهواره در اطراف زمین شناور هستند. که بسیاری از آنها متعلق به ایلان ماسک است. مناطقی هم وجود دارد که ما توانستهایم ایده مشترک را حفظ کنیم. برای مثال، «ویکیپدیا» در دنیای دیجیتال که متعلق به یک شرکت خصوصی نیست، بلکه اساساً توسط کاربران آن مدیریت میشود.
ابتکارات مثبت دیگری هم مشاهده می شود. مالک شرکت پاتاگونیا (Patagonia)، تولید کننده لباسهای پیادهروی، رسما سیاره زمین را تنها سهامدار شرکت اعلام کرد. آنها اکنون برای مراقبت از سیاره زمین وظیفه قانونی دارند. ایجاد و احیای جنبشهای تعاونی باید بسیار آسانتر شود تا بتوانیم اموال عمومی را پس بگیریم.
- شما همچنین درباره DNA صحبت میکنید: چه کسی مالک DNA ماست؟
- اکنون یک نبرد حقوقی بر سر حفظ DNA به عنوان میراث و دارایی مشترک بشری در جریان است. چون شرکتهای خصوصی بیوتکنولوژی خواهان مالکیت DNA مردگان و زندگان هستند. آنها برای درمان انواع خاصی از سرطانهای نادر به نام لوسمی درخواست ثبت اختراع میکنند. دولتها را تحت فشار قرار میدهند و میگویند: «اگر به ازای هر بیمار ۲ میلیون یورو به ما نپردازید، این دارو را به شما نمیدهیم».
به دهه ۱۹۵۰ برگردید. وقتی از جوناس سالک، رئیس تیمی که اولین واکسن فلج اطفال را در اواسط دهه ۱۹۵۰ تولید کرد، در مصاحبه زنده تلویزیونی پرسیده شد چه کسی حق ثبت اختراع واکسن خود را دارد، او پاسخ داد: «هیچ حق ثبت اختراعی وجود ندارد و هیچ کس صاحب اختراع نیست. آیا می توانید خورشید را ثبت کنید؟» این همان رویکردی است که امروز برای حل اینگونه بحرانها نیاز داریم.
- سومین موضوع اصلی در کتاب شما «امید» است. چرا به آن «امید رادیکال» میگویید؟
- کلمه رادیکال به معنی «ریشه» از لاتین میآید. امید رادیکال، ریشه در ارزشها و دیدگاهها دارد، یعنی متعهد بودن به چشمانداز تغییر، حتی اگر امکان موفقیت نباشد. امید واقعی مستلزم تعهد، استقامت و گامهای عملی برای تحقق چشمانداز است. امید رادیکال فقط یک احساس نیست بلکه روشی برای زندگی میشود که تغییر را ممکن میسازد.
البته بین «خوشبینی» و «امید رادیکال» تمایز قائل میشوم. خوشبینی نیمه پر لیوان را میبیند و نوعی انتظار منفعلانه است که همه چیز خوب پیش خواهد رفت. امید بدون حرکت یک خطر است. امید رادیکال وفادار ماندن به ارزشها حتی در مواجهه با عدم اطمینان است. با تمرکز بر عمل از خوشبینی منفعل متمایز میشود. بسیاری از جنبشهای اجتماعی، مانند مبارزه با استعمار بریتانیا درهند، در این شکل از امید بنا شده بودند.
برای تغییر واقعی در مقابله با بحرانها از جمله آب و هوا نیاز به سه محور اساسی است که مدل مثلثی واکنش به بحران، یا «تقاطع اختلال» مینامند:
- وجود بحران؛ رویدادی که سیستم را مختل میکند، مانند سقوط اقتصادی یا یک فاجعه زیست محیطی.
- جنبش هدفمند به شیوهای متفاوت
- امید رادیکال برای ایدههای جایگزین.
این سه نیرو در یک چرخه کوچک یکدیگر را تحریک می کنند. وجود بحران لزوما به تغییر منجر نمیشود. چون سیستم موجود اغلب به سادگی بازیابی میشود. در سقوط مالی مانند سال ۲۰۰۸ جنبشهای «اشغال» هم فعال بودند. اما در آن زمان مدلهای اقتصادی جدیدی برای جایگزینی سیستم مالی نهادینه شده، نداشتند. امروزه گفتمان رُشدزدایی از یک طرف و نمونههای موفق پروژههای توسعه پایدار (مدل دونات) وجود دارد.
در جنبشها برخی از مردم به جناح رادیکال میپیوندند که کمک مستقیمی است به ایجاد فشار و جهت مورد نیاز برای امکان پذیر ساختن تغییر. تحریک «تقاطع اختلال» مستلزم ترکیبی از صبر، زمانبندی و ایفای فعالانه نقشهای مختلف در جامعه است. گاه همراه شدن سه عنصر هم تضمینی برای تغییر نیست. مانند ایالات متحده در اواخر دهه ۱۹۶۰ که درگیر بحران جنگ ویتنام بود. ایدههایی در مورد نافرمانی مدنی و صلحطلبی به جنبشهایی تبدیل شده بود. اما سیستم سیاسی آنقدر گیر کرده بود که این تغییر اتفاق نیفتاد.
فردگرایی نئولیبرالی نمیتواند راه حل برای بحرانهای معاصر ما ارائه دهد. در جنبشها جایگزینی «ما» به جای «من» آن را به چالش میکشد. زیرا «ما» پدیده بسیار انسانی است و به زندگی اجتماعی معنا میبخشد.
- برای مقابله با همه بحرانها نیاز به یک همبستگی جهانی است. شما در کتاب خود نیز اشاره میکنید که برای ایجاد چنین احساس گروهی به دشمن نیاز داریم. حالا وقتی از همبستگی جهانی صحبت میکنیم، چه کسی دشمن خواهد بود؟
- این از نظر تاریخی درست است. هنگامی که شهر یا کشوری مورد هجوم دشمنان از خارج روبرو میشود مردم با همه اختلافهای ملی، طبقاتی و حتی مذهبی با همبستگی مقاومت میکنند. بحرانهای ما جهانی است و برای مقابله با آن نیاز به همبستگی جهانی داریم. در این موارد شرکتهای بزرگ سوخت فسیلی نقش مخالف را دارند. این یک نبرد سخت است.
مثلا نروژیها میگویند طبیعت را دوست دارند و از اسکی و پیادهروی لذت میبرند. اما اقتصاد آنان به لطف تولید نفت و گاز به ویژه صادرات به سایر نقاط جهان توسعه یافته است. در چنین شرایطی مبارزان حفظ محیط زیست با چالشهای دشواری روبرو هستند. زیرا آنها زندگی مرفه خود را مدیون نفت و گاز هستند.
نباید اثرات مثبت استفاده این سوختها را در توسعه اقتصادی انکار کنیم. اما واقعیت است که استفاده از سوختهای فسیلی برای محیط زیست بسیار زیانبار است و باید مطرح شود. همانطور که جان مینارد کینز(John Maynard Keynes)، اقتصاددان بزرگ بریتانیایی، زمانی گفت: «وقتی واقعیتها تغییر میکنند، نظرم را تغییر میدهم.»
فراموش نکنیم که جهتگیری روند بحرانها میتواند متفاوت باشد. بحرانهای دهه ۱۹۳۰ پس از سقوط بازار سهام برخی از کشورها مانند اسکاندیناوی را به سوسیال - دموکراسی نزدیک کرد. اما کشورهای دیگر مانند ایتالیا و آلمان را به فاشیسم رساند.
- از کتاب The Double اثر نائومی کلاین بسیار الهام گرفتم. اگر درست فهمیده باشم ، نژادپرستی در قلب تحلیل پیچیده او قرار دارد. آیا این دشمن واقعی در بسیاری از زمینههایی است که شما بحث میکنید؟
- بله، نژاد و بیعدالتی نژادی بارها و بارها در کتاب جدید من مطرح میشود. در فصل سوختهای فسیلی، جنبشهای ضد بردهداری و در مورد بیعدالتی نژادی در الگوریتمهای هوش مصنوعی که در تشخیص چهره علیه افراد رنگین پوست تبعیض قائل میشود، نوشتهام. اما من فکر میکنم که از نظر تاریخی، نژادپرستی تنها منبع نابرابری نیست. نابرابری در جهان غرب را در نظر بگیرید. طبقات مسلط کنونی در بریتانیا، ضمن کسب ثروت از طریق سیستم بردهداری و بیعدالتی نژادی، تا حد زیادی بر پایه سیستم فئودالیسم و سلب مالکیت از زمینهای مشترک در داخل کشور بوده است. من فکر میکنم همه این چیزها به هم مرتبط هستند.
نظرها
نظری وجود ندارد.