دیدگاه
اصلاحطلبان فرهنگی
شیوا موسیزاده - در پس پردهی زرقوبرق جشنوارهها و تولیدات جریان اصلی، تئاتر و سینمای ایران در سیطرهی الیگارشی قدرت و سانسور گرفتار آمده است. حذف سیستماتیک زنان و ترنسها، تقلیل عاملیت آنها به کلیشههای مردسالارانه، و سیطرهی سرمایه بر هنر، تصویری واپسگرا از واقعیت اجتماعی ارائه میدهد. اما خیزش «زن، زندگی، آزادی» نقطهی عطفی شد که نهتنها مطالبات جنسیتی، بلکه پیوند میان طبقه، قومیت و ملیت را نیز به میان کشید. حال در برابر هنر محافظهکار، جریانهای آلترناتیو و زیرزمینی سربرآوردهاند، هرچند همچنان در سایهی سرکوب و کنترل شدید قرار دارند.


اصلاحطلبان فرهنگی آمدهاند تا تئاتر و سینمای این مملکت را رونق ببخشند، اما زکی! با نابرابری اقتصادی، دلالان تماشاخانهای، حذف و سانسور عاملیت بدن زن و ترنس، و متنهایی محافظهکارانه و فاقد ارزش هنری و ادبی (در حد سریالهای صداوسیما)، چنین امری محقق نخواهد شد. زرقوبرق صحنه و لباس جای خالی خلاقیت و جسارت را پر نمیکند. مسئله جای دیگری است؛ گروهی از نسل جدید و قدیم دیگر برای این ضوابطی که شما به آنها گردن نهادهاید، ارزشی قائل نیستند. برای ارتباطاتتان با قدرت و سیستم مرگ، برای پولهایی که در جشنوارههای حکومتی بنیادگرایانه، جنگطلب و فاشیستی به جیب میزنید، برای جشنواره سطحی فجر، برای حذف سیستماتیک زنان و فرودستان، و برای دروغی که در نمایشهای سخیفتان به مردم میفروشید، دیگر اعتباری باقی نمانده است. البته مخاطبان شما آنقدر در روند انقلابی بیاثرند که این مسئله برای ما اهمیت چندانی ندارد؛ مهم این است که شما سرمایه تئاتر و سینما را تحت الیگارشی قدرت قبضه کردهاید، آن را به حصاری برای خودتان و هرکس که چاکریتان را بکند، تبدیل کردهاید تا ایگوی متورم استادپنداریتان بیشازپیش رشد کند و هر امکان رشد برای استعدادهای جوان را مسدود نمایید.
حذف سیستماتیک زنان در هنرهای بصری به این شکل بود که تا زمانی که اصلاحطلبان باید میآمدند و استبداد را نجات میدادند، زنان موظف بودند با حجاب کامل و در نقشهای کلیشهای مانند «مادر بدبخت» یا «دختر خوب» که نهایتاً ازدواج میکند، به تصویر کشیده شوند. پس از آن، و بعد از جنگ، اندکی از شدت این محدودیت کاسته شد، اما همچنان نقشهایی چون «دختر فراری» که در انتها پشیمان و مغلوب مردسالاری میشود، تنها انتخابهای ممکن بودند. این شخصیتها فاقد عاملیت دراماتیک بودند، چراکه در نهایت در ساختار مردسالاری مستحیل میشدند. این آثار، روایتی تقلیلگرایانه از واقعیت ارائه میدادند که هرچند به موضوع «زن» میپرداختند، اما نه از دریچهای رادیکال و ساختارشکن، بلکه با افقی محدود و محافظهکارانه، بیآنکه «جنسیت» را بهعنوان یک مسئله اجتماعی و سیاسی به چالش بکشند.
در سطحی دیگر از حذف سیستماتیک زنان در هنرهای بصری (و در تمام فیلدهای دیگر)، زنان و ترنسها که از ابتدا حق ظهور و بروز نداشتند، باید تابع نظم پدرسالارانه میماندند. از آن بدتر، بسیاری مجبور میشدند بدن یا سرمایه خود را برای پیشرفت در این فضا، به دستهای بالادستی بسپارند. آنها بهمثابه بردگان پنهان، جز اطاعت بیچونوچرا، هیچ حقی نداشتند. کنترل بدن زنان همواره در اختیار دولت و مردسالاری بوده و در بهترین حالت، تنها زمانی که «سرمایه» در اولویت قرار بگیرد، میتوانند جایی در این عرصه داشته باشند. آنهایی که علیه این دیوارها شورش میکنند، از مدار حذف سیستماتیک در امان نخواهند بود، چه آنان که به دلیل مرکزگرایی هنر در پایتخت، اساساً به این حوزهها دسترسی ندارند، و چه آنان که از دل آن سربرآوردهاند اما حاضر به سازش نیستند.
پس از خیزش «زن، زندگی، آزادی» و شورش بدنهای عصیانگر در دانشگاهها، خیابانها، قبرستانها، بزرگراهها، روستاها و دیگر نقاط، شاهد انقلابی اجتماعی در زیست جمعی مردم بودیم که پیشازاین کمتر سابقه داشت. این جنبش در طرح مسائل برابریخواهانه خود، نهتنها جنسیت، بلکه نژاد، زبان، قومیت و ملیت را نیز در پیوند با طبقه، مورد بازنگری قرار داد و برای نخستین بار، همگراییای اینچنین وسیع شکل گرفت. بااینحال، در وضعیت پسا «زن، زندگی، آزادی»، هنرهای بصری جریان اصلی همچنان در همان مسیر محافظهکارانه و واپسگرا حرکت میکنند و نتوانستهاند (یا نخواستهاند) «زن» را با تعاریف نوین اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به عاملیت برسانند. در مقابل، «هنر آلترناتیو»، مستقل یا زیرزمینی، جانی تازه گرفته و گروههای هنری با بیاعتبار کردن هنر رسمی، فعالیتهای خود را—هرچند تحت تدابیر امنیتی شدید—آغاز کردهاند تا در برابر این وضعیت، طرحی نو دراندازند. این جریان همچنان در ابتدای مسیر است و باید با تجربه و آزمون، به بلوغ برسد.
در نهایت، سیستمی که به زنکشی، فرزندکشی، ترنسکشی، کولبرکشی و دیگر جنایات مشروعیت میبخشد و قوانین تبعیضآمیزش، راه را برای هر ستمی هموار کرده، برای بقای خود در فضاهای فرهنگی نیز هزینه میکند و دانشجویان و هنرمندان را به این چرخه وارد میسازد. این پول که به جیب آقایان و خانمهای وصل سرازیر میشود، چیزی جز بهای خون جوانان بیگناه این سرزمین نیست.
- شیوا موسیزاده، بازیگر و نویسنده
نظرها
نظری وجود ندارد.