گفتوگو با تسلا تبسم:
«بدن کوییر قالب دوگانه را میشکند»
تسلا در آثار هنری خود به دنبال این است که بداند بدنهای ما چه چیزهایی را حمل میکنند. او به امور مشترکی چون تروماهای جمعی میاندیشد که بدنها در جغرافیاهای مشترک و مختلف به اشتراک دارند. بدنی که از کودکی در روابط مختلف قدرت قرار میگیرد و دستهبندی میشود. تسلا به دنبال دیدن و لمس این روابط و تاثیراتشات بر بدن است. در جهانی استعماری و هترنومیک که افراد با نیروهای خارجی کنترل میشوند، بدن برای تسلا نقطهای مرکزی برای بردگی و رهایی است. بدن نقطهای است که همه چیز حول محور آن شکل میگیرد.
تَسَلا تبسم، متولد ۱۳۷۹، هنرمند بینرشتهای جوانی است که پس از گذراندن دوره هنرستان در تهران به بریتانیا مهاجرت کرد و در دانشگاه هنر لندن UAL) University of the Arts London) دوره کارشناسی طراحی در دانشکده هنرهای تجسمی را گذراند. تسلا در حال حاضر مشغول کار و جستوجو میان مدیومها و روشهای بیانی جدید بینرشتهای در استودیو خود است. بدن در کارهای این هنرمند، مفهومی مرکزی است و برای بیان تجربه بدنمند و کوییر زندگی خود از ترکیب هنر، کنشگری (اکتیویسم) و علوم انسانی بهره میجوید تا لایههای مختلف این تجربه را بروز دهد. بدنی که باور دارد از بزرگترین ابزارهای سرکوب و تبعیض سیستمها و همزمان ابزاری برای رهاسازی ماست.
آثار من نوعی بازنگری در سنتهای نقاشی فیگوراتیو است که رسانه(مدیوم) را به چالش میکشد تا برداشتهای دگرجنسگرایانه از زنانگی (یا فمینینیته) را بررسی کند. من نحوهی درک، خلق و ارائهی نقاشی را از طریق نگرشی بدنمحور، میانرشتهای و پساتعاملی تغییر داده و گسترش میدهم. در آثارم، بدن خود را بهعنوان نمادی از بدن فمکوییر قرار میدهم— بدنی که در تقابل با قواعد هنجاری میایستد و بهعنوان بستری برای هویتی سیال و نافرمان بازتعریف میشود. همچنین بر تأثیرات فیزیکی، احساسی و مادی خشونتهای سیستماتیک و مذهبی بر بدنها تمرکز دارم و از رویکرد کوئیر فمینیسم برای بررسی سرکوبهای جنسیتی استفاده میکنم. در آثارم سعی میکنم نحوهی عملکرد خشونت جنسیتی برآمده از تقاطع سیستمهای فرهنگی، سیاسی و دینی سازمانیافته را به چالش بکشم. با استفاده از فرآیندهای اجرایی در چاپ و ایجاد اثر از طریق ضربه بر بدن، به تأثیرات عمیق و بیننسلی خشونت در زمینههای مختلف میپردازم.
ترجمه قسمتی از بیانیه هنرمند
لمس تابوی بدن
تسلا تبسم از کودکی به طراحی، بهویژه طراحی بدن علاقه داشته و ساعتهای طولانی به این کار مشغول بوده است. بدن زن- زیر حجاب، که برایش مانند جستوجوی چیزی زیر لایههای پارچهای است. چیزی مانند کشف تابو و علاقهای برای دست گذاشتن روی ممنوعهها و ناشناختهها. او این حس رو مانند ذوقِ دانستن چیزی که همواره از تو پنهان میشود و شوقت را برای کشف بیشتر میکند، توصیف میکند. تسلا از سنین کم چنین پرسشی را در طراحیهایش بیان میکرد: «چه چیزی زیر لباس ماست؟» سوالی که به مرور زمان برایش عمیقتر شد و تغییر کرد: «چه چیزی زیر پوست ماست؟»
تسلا در آثار هنری خود به دنبال این است که بداند بدنهای ما چه چیزهایی را حمل می کنند. او به امور مشترکی چون تروماهای جمعی میاندیشد که بدنها در جغرافیاهای مشترک و مختلف به اشتراک دارند. بدنی که از کودکی در روابط مختلف قدرت قرار می گیرد و دستهبندی میشود. تسلا به دنبال دیدن و لمس این روابط و تاثیراتشات بر بدن است. بدن در نگاه این هنرمند تبدیل به ابزاری برای قدرتها و ساختارهایشان شده است: ابزاری برای کنترل، سرکوب و هدایت کردن افراد. در جهانی استعماری و هترنومیک که افراد با نیروهای خارجی کنترل میشوند، بدن برای تسلا نقطهای مرکزی برای بردگی و رهایی است. بدن نقطهای است که همه چیز حول محور آن شکل میگیرد. قدرتمندی و بیقدرتی. درگیری با سوژهها در بیرون و درون. همواره بدن انسان است که تمامی این روابط را بازنمایی میکند.
رهاسازی بدن در هنر و شکستن قالبها
تسلا از علاقه خود به هنر در سنین نوجوانی میگوید و تجربه بازدید از یک نمایشگاه هنری برای نخستینبار. یک نمایشگاه عکاسی در خانه هنرمندان که کودکان مناطق حاشیهنشین تهران و وضعیت معیشتی آنها را سوژه قرار داده بود. او میگوید مطرح کردن دغدغههای اجتماعی در هنر برای او بسیار الهامبخش بوده است. اما آشنایی با هنر نیز در ایران محدود بوده و بسته به طبقه و فرهنگ خانواده، کودک در ارتباط مستقیم با هنرهای مختلف قرار میگرفت.
تسلا از تجربه فضای هنری در ایران میگوید:
به دلیل محدودیتهایی که برای حضور بدنهای زنانه در صحنه و فضاهای هنر اجرایی وجود داشت و همچنین محدودیتهای عمومی در نحوه ابراز بدن زنانه در جامعه، تصور هنر اجرايی و حرکتی بهعنوان مدیومی هنری برای من بسیار دشوار بود.
جدا از محدودیتهای مشخص و خطقرمزهای زیاد، آموزش هنر در ایران در بند دستهبندیهای کلاسیک چون طراحی، عکاسی، نقاشی، مجسمه و غیره است. مرزهای بین این شاخهها در آموزش هنر در ایران، از هنرستان تا دانشگاه بسیار پررنگ است و همین امر باعث میشود که تشویق کمتری برای ادغام هنرهای مختلف در فرمهای متفاوت صورت بگیرد. بنابراین تسلا نیز مانند بسیاری از هنرمندان جوان دیگر با تجربه هنر بینرشتهای پس از مهاجرت آشنا میشود. تجربهای که گسترهی بیان بدنمند در هنرش را ارتقا و گسترش میدهد.
این تجربه نوعی از رهاسازی بدن را با خود همراه دارد و مرزهای دیگری جدای رشته و مدیومهای هنری را نیز میشکند. با اینکه هنرمندی چون تسلا خود را فردی با توانایی برون گرایانه نمیدید، توانست نوعی از اجرا را تجربه کند که برای اوست. او ایده صحنه و نشان دادن بدن و بیان به این شکل را از خود دور میدید اما این تفکر مانند پوستهای برایش شکسته شد و بیان هنری او را دستخوش تغییر کرد. او توانست بدن خود را به شکلی دیگر در ترکیب مدیومها پیدا کند. به شکلی که فرم آن با محتوایش درگیری بیشتری داشته باشد. این روند هنری برای لمس نزدیک بدن کوییر و بروز آن، نتیجه شکستن مرز فرمهای هنری است که به طبع تجربه جدیدی از پروسه برای خود هنرمند دارد. گویی بدن قالبهای دیگری را نیز میشکند و خود زبان دیگری برای بیان آنچه حمل میکند مییابد.
یکی دیگر از دلایل این گرایش در آثار تسلا و شاید مهمترین دلیل آن، جنبش «زن زندگی آزادی» بود. جنبشی که در دو سال ابتدایی هنرمندان و کنشگران بسیاری را درگیر کرد و باعث شد بهویژه در دیاسپورا (خارج از ایران) همکاریهای مختلفی در این زمینه ایجاد شود. در یکی از حرکتهای اعتراضی، فرد کنشگری به تسلا پیشنهاد میدهد که در یکی از برنامههای اختصاص دادهشده به خیزش ژینا پرفورمنسی اجرا کند. مانند بسیاری دیگر که در ایران زندگی نمیکردند و همهچیز را از دور میدیدند، تسلا نیز احساس بسیار بدی از این دوری و ناتوانی در مشارکت با جوانان در آن جنبش داشت.
دیدن جوانانی که با بدنهایشان آشوبی بر پا کردند تا رهایی و خیابان را بازپسگیرند و سختترین عواقب را به جان خریدهاند، برای بسیاری غم، درد و خشم زیادی برمیانگیخت. خیلی زود همین نبودن در کنار جوانان داخل به انگیزهای برای برگزاری اعتراضها و برنامههای مختلف تبدیل شد. تسلا نیز نیاز مبرمی برای بیان این عواطف احساس میکرد. بنابراین غم و سنگینیِ با فاصله تماشا کردن یک قیام تبدیل به فریادی در دیاسپورا شد. انفعال و خمودگی تبدیل به حرکت در بدن شد و تسلا تصمیم گرفت به همراه دو نوازنده برای اولین بار به روی صحنه برود. تسلا در حین موسیقی زنده پیانو و ویلونسل شروع به طراحی کرد و با بدنش به بیان احساسات برآماده از یک انقلاب پرداخت. به بیان دردی دیرین در بدن.
او درباره این تجربه میگوید که خود را بیش از هر زمانی زنده یافت. و این برای او نشانهای بود از اینکه جای درستی ایستاده است. پس از این تجربه او بیشتر شروع به رهاسازی بدن خود در آثارش کرد و با صحنه ارتباط گرفت.
بدن کوییر در ایران و ایستادن بیرون از دوگانه زن و مرد سیستماتیک
پس از صحبت با تسلا درباره هنرش و مساله بدن و بیان در آثارش به تجربه کوییر بودن او در ایران پرداختیم. تجربهای سنگین و سختیهای آن در جوامعی چون ایران که دلیل بسیاری از افراد کوییر برای مهاجرت است. در جامعه ایران و سیستم مسلط بر آن، ابزارشدگی بدن برای سرکوب و کنترل امری بسیار ملموس است. در همین راستا دوگانهسازیها نیز بسیار پررنگ است که در مساله جنس و جنسیت بروز مشخصی پیدا میکند و در ساختارهای سیستمی تبعیضآمیز در دستهبندیهای مختلفی عمل میکند. بنابراین ایستادن بیرون از این دوگانهگیها خود به ذات امری ساختارشکنانه است. عملی که بدنت را از قرار دادن بین دوگانه مرد و زن خارج میکند و با رهاسازی از آن، بیانیهای در این راستا میدهد.
انتخاب کوییر بودن نیز فارغ از برخی ظواهر و سواستفادههای سرمایهدارانه از آن، به چنین امر مهمی برمیگردد. تسلا در این مورد توضیح میدهد که قصد کتمان کردن وجود بیولوژیکی زن و مرد و باقی دو دستهگیها و تضادها را ندارد. زندگی از نظر او در گفتمان همین تضادها شکل میگیرد. اما آگاهی از بدن و جنسیت خود داستان دیگری است. بهویژه در جامعهای که بیش از حد بر این مساله تاکید میشود و فرد از ابتدای کودکی باید به اجبار خود را در این دستهبندیهای تفکیکشده چون مدرسه قرار دهد. بنابراین فشار سیستمی پدرسالارانه و دینی بر بدنها هویداست. و بدن کوییر نیز با ایستادن خارج از این دستهبندیهای پدرسالارانه مقابل ستم و تبعیض میآشوبد.
افزون بر این، تسلا از تجربه جدایی مادرش در سنین نوجوانی او میگوید و مواجه شدن او با قوانینی که زن را به طرق مختلف مورد تبعیض شدید قرار میدهد. دیدن ناتوانی مادرش در حق طلاق و باقی حقوق بسیار پایهای که به سادگی از او گرفته شده است، او را بیشتر و بیشتر متوجه این نابرابری ها میکند. نابرابریهایی که مانند بسیاری از نسلجوان در تجربه فردی و اجتماعی زندگیاش چشیده شده و پرسشهای زیادی برانگیخته شده است.
تجربه سنگین نوجوانی و متفاوت بودن در ایران
تسلا درباره سنگین بودن تجربه نوجوان، به عنوان دورهای بسیار حساس از زندگی میگوید. فشارهای مختلفی که بر نوجوانان وارد میشود و به دلیل کمی متفاوت بودن توبیخ میشوند.
او از تجربه مدارس دخترانه میگوید و تجربه نوعی نزدیکیِ صمیمانه با دیگر دختران که بسیار شایع بود و هست. نوعی از رابطه که حداقل در گذشته معمولا بدون آگاهی دقیق از آن به وجود میآمد. کششی جنسی و عاطفی به همجنس خود که یکی از گنگترین تجربههای نوجوانی در ایران است. رابطهها و احساساتی گنگ که تا سالها حتی توسط خود فرد تشخیص داده نمیشوند که میتواند در فرمت رابطهای کوییر تعریف شود. با اینحال تجربه آن چیزی مشخصا ممنوع است که باعث پنهان کردنش میشود. حسی که حتی فرد نوجوان از آن احساس شرم میکند.
سالهای نوجوانی زمانی بود که واقعاً فشار جامعه برای تطبیق با دوگانگیهای جنسیتی احساس میشد. من به شیوههای بسیاری با هنجارها تطبیق پیدا کردم و کوئیر بودن و تمایلات کنجکاوانهام به چیزی فراتر از آنچه عادی بود رو پنهان میکردم. این پنهان کردن بخشهایی از خودم بهشدت احساس بیگانگی و ترس به همراه داشت.
در ایران بسیاری افراد با مفهوم بدن «کوییر» یا فرد «ترنس» آشنا نیستند. چراکه عوامل بسیاری برنامهریزی شده تا افراد را در این زمینه ناآگاه نگه دارد. همچنین زمینههای فرهنگی و دینی مختلف درگیر است که شدت آن در جغرافیاهای مختلف داخل کشور هم متفاوت است. عواملی مانند کمبود آموزش و تاکید شدید بر روی الگوهای مشخص زن یا مرد بودن که تاثیرش حتی در میان جوانترها نیز دیده میشود. بسیاری با این انتخاب که فردی بتواند آزادانه بدن خود را هویتیابی کند غریبهاند و آن را غیرطبیعی میدانند. مسالهای که توسط سیستمها بهشدت نظارت میشود. چراکه کنترل بدنها در دستهبندیهای مشخص بسیار راحتتر است و تمامی مرزهای فرضی و جغرافیایی نیز با چنین دستهبندیهایی صورت میگیرد.
در ایران، تغییر جنسیت نیز راهی برای تطبیق بدن ها با نقشهای جنسیتی دوگانه «مرد» یا «زن» است. ممکن است حتی جراحی تغییر جنسیت ممکن تشویق و حمایت شود، چون به حفظ دوگانگی جنسیتی و ساختارهای هتروسکسیستی کمک میکند. اما برای افرادی که با این دوگانگیها یا هنجارهای جنسیتی هماهنگ نیستند، هیچ جایی وجود ندارد. افراد نانباینری که زیر دسته ترنس قرار میگیرند، چون با دوگانگی جنسیتی تطابق ندارند با حذف سیستماتیک مواجه میشوند.
تسلا پس از چنین تجربه خشنی که باعث طرد و منزوی شدن او نیز شده بود، در نهایت همراه مادرش مهاجرت میکند. او خاطرات زیادی به خاطر دارد که به او یادآوری میکند افراد چگونه به دلیل تفاوتهایشان تنبیه میشدند. مانند همکلاسیاش که همیشه بهخاطر تراشیدن موهایش در مدرسه تنبیه میشد.
اهمیت جمعگرایی و تعلق داشتن
تسلا درباره تجربه کوییر بودن در جوامع آزادتر و غربی میگوید که از مهمترین آنها حس تعلق داشتن به گروهی با افرادی شبیه توست. عضو یک جمع یا گروه (community) بودن به فرد احساس امنیت داده و اجازه بیشتر برای بروز خود میدهد. جایی که افراد با تفاوتهای بیشتر به نسبت عموم اجتماع، جای خود را در گروهی میبینند و به آن جمع تعلق خاطر دارند. جمعی که در آن زیست میکنند و دردهای مشترکی را با هم به اشتراک می گذارند. مانند مفهوم دیگری از خانواده که بسیاری از نوجوانان به دلایل تفاوتهایی چون کوییر بودن هیچگاه تجربه نکردند.
تشکیل جامعه به طور کلی تأثیری مثبت بر رشد و سلامت روان افراد کوییر میگذارد. به ویژه در جوامعی که به حاشیه رانده شدند. مهم است بدانیم بدنهای ما چه چیزهایی به این فضاهای جمعی میآورند. هدف از ساخت چنین فضاهایی این است که از سرکوبهایی تجربهکرده آژاد شویم، اما باید بفهمیم که چطور خشونتی که هر روز به عنوان کوییرهای ایرانی تجربه میکنیم رو درونیسازی میکنیم—و گاهی چطور همان خشونت را در فضاهای خودمون بازتاب میدیهم. در واقع این خشونت رو با خودمان حمل میکنیم. از نظر من، کوییر بودن یعنی یادگیری باز کردن گرههای باورها و شرطیسازیهایی که فرهنگ هترونورماتيو (هنجارینگی دگرجنسگرایی) به ما تحمیل کرده است. یعنی آزاد شدن از آن چارچوبها و بازتعریف خودمان طبق شرایط خودمان و رها کردن چارچوبهایی که هیچوقت متعلق به بدنهای ما نبودهاند.
در کشورهایی که افراد الجیبیتیکیو حقوق مشخصتر و آزادی نسبی بیشتری دارند، گروههای مختلفی وجود دارند که عضو شدن در آنها نوعی تشکیل خانواده است. جمعشدن بدنهایی ستمدیده و به دنبال رهایی از نقاط مختلف دنیا. جایی که افراد خود واقعیشان را در گرمای آن بیشتر احساس میکنند و حس دیده و شنیده شدن دارند. تجربه ناب پذیرفته شدن در جمعی به همان گونه که هستی، تجربه دوست داشتن و دوست داشتهشدن بدون مخفی کردن قسمتهایی از خودت. روند رشد و درمانی که با در آغوش کشیدن تروماهای جمعی و فردی همراه است در کنار ابراز تفاوتها بدون هیچ ترسی.
افزونبراین، در کشورهای غربی فردگرایی بسیار بالایی در جامعه وجود دارد که با جوامع دیگر که خانواده و دوستان در آن نقش پررنگتری دارند متفاوت است. بنابراین لزوم چنین گروههایی در جوامعی با میزان فردگرایی بالایی لازم است تا به مراقبتهای گروهی پرداخته شود. در کنار زندگی مدرن سرمایهداری و افزایش ناگزیر سرمایهداری، در چنین دورهای آخرالزمانی که هر روز پر خبرهای تلخ و دهشتناکی است که واقعیتی را نسان میدهد که پیشرفت انسانیت را زیر سوال میبرد، اهمیت وجود چنین گروههایی بیش از پیش احساس میشود.
گرچه گروههای کوییر، مانند هر زندگی جمعی و گروهی دیگری مشکلات زیادی در روند زندگی کردن کنار هم دارند که به حجم تروماهای مختلف موجود در گروه نیز مربوط است. اما تسلا با اشاره کردن به این مشکلات و پذیرفتن آن میگوید به پیشرفت این جمعگراییها باور دارد. تسلا در همین نوع از جمعگراییها نیز نگاهی نقادانه دارد و آن را از داخل نقد میکند، اما کماکان این کنش را مسیری برای پیشرفت میبیند و همچنان معتقد است وجود چنین گروههایی بهویژه برای افرادی که از جامعه و خانواده به دلیل تفاوتهایشان طرد میشوند، بسیار دلگرمکننده و نیروبخش است.
کلیشهای و یکدست نشان دادن بدنهای کوییر یکی از روشهایی است که فرهنگ سنتی با هراس از دگرجنسگرایی برای دستهبندی و قرار دادن همه چیز در قالبها استفاده میکند. فرهنگی که تلاش میکند با زدن برچسبهای ثابت همه را در قالبهای دوگانه خود تعریف کند. اما سیالیت و آزادی بیان با این ساختار مقابله میکند و به همین دلیل است که به عنوان تهدید دیده میشود. در جوامع کوییر، مهم است که فردیت خودمان رو بپذیریم و به فردیت دیگران هم احترام بگذاریم. هر کسی تجربیات، مبارزات و هویتهای خاص خودش را دارد و باید این تفاوتها رو قبول كنيم. در عین حال، باید در مسیر تحمل و همدلی رشد کنیم. ساختن دنیایی کوییر که میخواهیم آسان نیست و در این راه همه ما میتوانیم اشتباه کنیم. اما از اين اشتباهات به درك مشترك میرسيم. اگه بتوانیم فضایی بسازیم که احترام، درک و صبر پایهاش باشد، میتوانیم دنیایی کوییر بسازیم.
او عقیده دارد که ساختارهای کنترلگر و سرکوبگر باعث شده بسیاری از ما خودآگاه یا ناخودآگاه این ساختارها را درونیسازی کنیم و به اجرا درآرویم، حتی در پیشرفتهترین گروههای سیاسی و کوییر. برای همین نیاز داریم چیزهای بسیاری را از نو بیاموزیم و خود را به طور روزمره در چالش شکستن قالبها و ساختارهای نهادینه شده قرار دهیم.
بودن در جمع کوییر به من قدرت و صدای لازم رو داد تا حقیقت خودم را بیان کنم. این فقط درباره قدرت فردی نیست، بلکه درباره دیده شدن جمعی نیز هست. در نهایت، اهمیت دارد که همه ما به صحبت کردن درباره هویتهایمان ادامه بدهيم تا گفتمان کوییر را عادیسازی کنیم و تابوهایی که هنوز وجود دارند را بشکنیم. هر چه بیشتر تجربیاتمان رو به اشتراک بگذاریم بیشتر به ایجاد دنیایی کمک میکنیم که در آن صدای کوییر شنیده و برایش ارزش قائل میشود.
نظرها
نظری وجود ندارد.