اندوه رفتنات را به باد سپردم
اسفندیار کوشه - عنایت فانی در «آنیلا شکوه عشق» وقایعنگاریست که به زبان شاعرانه و گاه وفادار به عروض نیمایی و کلاسیک سخن میگوید. او واژگان را به خدمت میگیرد تا نقشی از تاریخ اجتماعی دوران خود را در نوجوانی و جوانی ومیانسالی رقم زده باشد.
ارزش مجموعه شعر «آنیلا شکوه عشق» سرودههای عنایت فانی بیش و پیش از رنگ و رنج ادبییی که با خود دارد، وابسته به شخصیت شناختهشدهی او خواهد بود.
به باور احمد کریمی حکاک (در مقدمهی این مجموعه) آنچه بیش از هر عنصر دیگری در این کتاب بر مخاطب جلوه میفروشد، عشق است:
میتوان بخشی از اشعار این مجموعه را شعرهای جوانی فانی دانست، و به همین دلیل «عشق» در مقام موضوعی شاعرانه و نیز در مقام غریزهای که انسان را از کودکی به نوجوانی ومیانسالی میرساند، دید. عشق دردل شاعرنوعی تشنگی میسازد که در نهایت، به سرگردانی بدل میشود.
گنگ خوابدیده
بر اساس تجربهیی که هر انسان در زندگی چندسالهی خود به دست میآورد، مفاهیم بیش از آنکه به واژه درآیند، در احساس رسوخ میکنند تا تجربهیی شگفتانگیز را برای شخص به ارمغان بیاورند و گاه این تجربه چنان بشکوه است که به واژه درنمیآید یا دستکم با یکی دو واژه تعریف نمیشود. آنجاست که پای شعر به میان میآید.
شعر گزارهیی قراردادی میان مخاطب و شاعر است که هیچگاه مخاطب به هستهی اصلی و واقعی آن راه نمییابد. چیزی که به تعبیر میرزا محمدخان مجدالملک، روایت گنگِ خوابدیده است: من گنگ خوابدیده وعالم تمام کر/ من عاجزم ز گفتن وخلق از شنیدنش. شاعر در تلاش است به شاعرانهترین زبان ممکن احساس درونیاش را بر رشتهی واژگان سوار کند و مخاطب هم با اسلوبهای شخصی خود به دنبال دریافتهاییست که با تجربههای شخصیاش همسوتر است. پس بدینگونه هر دو از این سودا سود میبرند؛ هم مخاطب که فرصتِ لذت کشف را به مدد واژهآرایی شاعر یافته و هم شاعر که توانستهاست تجربهاش را در صورتبندی شاعرانه ارائه کند.
عنایت فانی در مجموعه شعر «آنیلا شکوه عشق» شاعری صادق است که احساسهای عاشقانهاش را با مخاطب به اشتراک گذارده و ابایی ندارد اگر شعرش گاه از لحاظ فنی دچار مشکل باشد. چه بسا در چند شعرش که قالب کلاسیک دارند، مشکل وزنی دیده میشود اما این مشکلات باعث نشده تا او از حرفهایی که میخواسته بزند، بگذرد و مخاطب میداند که با تجربههای این شاعر در مقطعی از زمان روبهروست که قرار نیست از هر نظر کامل باشد.
مجموعه شعر فانی شامل چهار بخش از دوران محصلی، بعدها، وشعرهای دیگر و برای آنیلاست.
در شعرهای بخش اول و دوم که شعرهای دوران نوجوانی وجوانی شاعر را دربر میگیرد، تاثیر شاعران دههی چهل از جمله فریدون توللی، نادر نادر پورو زبانِ نیما در متن شعرها به روشنی دیده میشود:
من درختی پربر و سرسبز بودم
هرشبانگه با نسیمی سر به رقص آورده بودم
باصدای بالهای مرغکان ره سوی خواب آورده بودم
پیکر سرسبز خود را بارها در زیر نور نقرهفام شامگاهان
شسته بودم…
ص۲۴
موتیفهای آشنا
علاوه بر زبان، موتیفهای شعر دههی ۴۰ و۵۰ نیز در متن شعرهای فانی دیده میشود؛ موتیفهایی آشنا که در بیشتر شعرهای آن دوره دیده میشود. تصاویری بیرونی که متأثر از فضای رمانتیک ادبیات در آن سالهاست. از جمله میل به نقشهای کلیشهیی طبیعت، سانتیمانتالیسم، صراحت و گاه آمیختگی با شعار:
آهسته به روی موج غمگین خیال
بر زورق رؤیایی خویش
میزنم پارو و
میرانم پیش
میروم تا دل دریایی ژرف
تا پس پردهی رؤیا و خیال
میروم تا ملکوت
تا پس پردهی اسرار سکوت
ص ۲۶
یا در این شعر:
آن سوی تیرگی
آن سوی شهر شب
آن سوی خشم و بیم
آن سوی بند و دار
آن سوی مردن پنهان و آشکار
آن سوی جنگ فکر
آن سوی… آه
آیا نسیمِ روشنایی خورشید میوزد؟
ص ۳۱
در همان حال اما با فاصله گرفتن از سالهای دههی ۱۳۴۰ و عاشق شدن شاعر، رنگ وبوی شاعرانهی تازهیی به شعرها دمیده میشود. جایی که فانی با همسر آیندهی خود «نسرین» در شیراز آشنا میشود:
من چه آزردهی این زندانام
تو مرا دریابای باغ بزرگ،
ای ناپیدا
من به شوق تو در این دشت سیاه
سرنوشتم را میجویم
و گل نسرینم را
ص ۳۶
کمکم تاثیر شاعرانی چون شاملو و اخوان ثالث و فروغ فرخزاد در شعرهای فانی پدیدار میشود:
من خواب رنگ کردن گلهای کاغذی را میدیدم
وقتی که نامم را آنگونه پر هراس
فریاد میزدی
اما چگونه بود
آرام برخاستنم
وقتی که خواب بودم
و من صدای تو را شناختم
و نام خویش را هرگز
اینک بیهیچ حرفی و پرسشی
آرام تکیه دادهام به دار سیاهی
و عاجزانه میاندیشم
به دستهای تو
که با چه رغبتی طناب میبافند.
ص ۴۶
عنایت فانی در مجموعه شعر «آنیلا شکوه عشق» شاعری صادق است که احساسهای عاشقانهاش را با مخاطب در میان گذاشته و ابایی ندارد اگر شعرش گاه از لحاظ فنی دچار مشکل باشد. چه بسا در چند شعرش که قالب کلاسیک دارند، مشکل وزنی دیده میشود اما این مشکلات باعث نشده تا او از حرفهایی که میخواسته بزند، بگذرد و مخاطب میداند که با تجربههای این شاعر در مقطعی از زمان روبهروست که قرار نیست از هر نظر کامل باشد.
زبانِ تخت
اگرچه شعرهای این مجموعه به لحاظ تاریخ سرایش، گاه عمری فراتر از پنجاه دارند اما در مقایسه با شعرهای تازهتر شاعر که در یک سال پیش سروده شده، از لحاظ زبانی، تغییر آنچنانی نکردهاند. بیشتر به نظر میرسد خود شاعر با فروکش کردن شور جوانی ترجیحش بر شعرهای کوتاهتر است با جهانبینی تازهتر.
بخش «بعدها» شامل شعرهاییست که فانی در دهههای ۶۰ و ۷۰ و در تب و تاب مهاجرت سروده است. شعرهایی که همچنان در حال و هوای عشقاند اما در آنها ردی از عناصر جغرافیایی نیست. به گونهیی که اگر شاعر در انتهای شعر ننوشته باشد لندن، یا پاریس، یا استکهلم، مخاطب عنصری در شعر نمییابد تا حال وهوای شاعر را در شهری که در آن مقیم است درک کند. در حالیکه سفرِ جاری در بستر زمانهی فانی، پتانسیل زیادی برای خلق شاعرانه دارد. او تقریباً از آغاز نوجوانی آدم پرسفری بوده است. در دوران جنینی از بمبئی به اوز آمده در دوران دانشآموزی به اصفهان رفته در دوران دانشجویی به شیراز و لندن و…تمام تجربههای سفر میتوانست به عنوان یک امکان فوقالعادهی بالقوه به کمک شاعر بیاید تا فضاهایی روشنتر تازهتر و پرطراوتتر به مخاطب ارائه کند:
زیبای من بگذار فریاد شبانگاهیام
تو را رازگشا باشد
و چه باک اگرشببان پیر
مرا بر دروازهی شهر
بر صلیب بیداد کشد
به پاس آنکه نام تو را -عشق را-
فریاد کردهام
ص۵۶
این همگونگی زبانی در شعرهای مجموعهی آخر «برای آنیلا» هم دیده میشود. بهگونهیی که تفاوتی میان زبان شاعر در دوران جوانی و شعرهای اکنونیاش دیده نمیشود یا اگر هم این تفاوت وجود داشته باشد، بسیار کمرنگ به نظر میآید:
چون شد پرندهی زیبای دشت عشق
کینگونه با شتاب
از کوی من نیامده پرواز میکنی
بودی خیال و منِ خوشخیال خام
غافل که دلخوشی نغمهی شبان
فریاد آرزوست
که آواز میکنی
ص۱۲۸
مهسا، ژینا، باوران، آنیلا
با همهی اینها سادگی و صمیمیت شعرهای عنایت فانی مهمترین ویژگی این مجموعه شعر به شمار میآید زیرا به راحتی میتواند با مخاطب خود ارتباط برقرار کند بیآنکه او را در دام پیچیدهگویی بیندازد یا مغلق بودن زبان درنگ بر شعر را به ملالت بینجامد.
فانی هرچند در مجموعهی چهارم عاشقی دلخسته و یار از دست داده است و حتا در مقدمهی برای آنیلا میگوید:
پس اندوه رفتنت را به باد سپردم زیرا من آنیلایم را یافته بودم و نباید غمگین میبودم، اگرچه در کنارم نبودی و در کنارم نیستی و شاید دیگر هیچ گاه تو را در کنار خود نبینم. پس اینک تنها میتوانم به پاس لبخند زیبایت و به پاس طعم بوسههایت و به پاس چشمان سخنگویت شعرنثارت کنم.
اما به رخدادهای دنیای بیرونی بیتفاوت نیست و آنیلا را به ژینا تشبیه میکند، از قیام ژینا حرف میزند و در میان عاشقانههایش از مهسا سخن به میان میآورد:
ماهی ربوده شد باز
از آسمان خوبان
دیوی به خانه برگشت
با پنجههای خونین
با کینههای جوشان
شب ماند در سیاهی
در سینهها همه خشم
تا کی بشورد این خشم
بربارگاه دونان
ص۲۱۶
فانی همچنین همراه با دخترکی به نام باوان که بر گور مادرش (فرشته احمدی) میگرید، با لحنی حماسی میموید و همدردی میکند تا سهم خود را در شعری بلند ادا کرده باشد.
مجموعه شعر آنیلا شکوه عشق، کارنامهی ادبی هنرمندیست که سالها در بستر ژورنالیسم قلم زده است. این مجموعه را نشر مهری در ۲۲۶ صفحه چاپ و منتشر کرده است.
نظرها
نظری وجود ندارد.